پرش به محتوا

جارود عبدی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'قبیله عبدالقیس' به 'قبیله عبدالقیس'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== {{پانویس}} +==پانویس== {{پانویس}} ))
جز (جایگزینی متن - 'قبیله عبدالقیس' به 'قبیله عبدالقیس')
خط ۸: خط ۸:
بیشتر منابع نام وی را [[بشر بن عمرو بن حنش قیسی]] از [[قبیله]] [[عدنانی]] [[عبدالقیس]] [[ثبت]] کرده‌اند که در [[بحرین]] می‌‌زیستند.<ref>المعارف، ص ۳۳۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۵؛ الفتوح، ج ۱، ص ۳۹؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۱.</ref> برخی نیز نام جدش را به [[اختلاف]] مُعَلَّی،<ref> الانساب، ج ۴، ص ۱۳۵؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۲۳۶؛ رجال الطوسی، ص ۳۴.</ref> حَنَش <ref> المعارف، ص ۳۳۸؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۲۳۶؛ قاموس الرجال، ج ۲، ص ۵۵۲.</ref> و عَلاء<ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۲۹؛ معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۶۰۱.</ref> و کنیه‌اش را به اختلاف ابومنذر،<ref> الطبقات، ج ۶، ص ۸۳؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۲۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص ۴۹۸.</ref> ابوغیّاث یا ابوعتّاب دانسته‌اند که احتمالاً تصحیف هم باشند.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۹۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۲۹.</ref> وی از بزرگان عبدالقیس است <ref>دلائل النبوه، ج ۲، ص ۱۰۵؛ الثقات، ج ۳، ص ۵۹؛ قاموس الرجال، ج ۲، ص ۵۵۳.</ref> از او با القابی چون [[جارود]] (شوم)<ref>الصحاح، ج ۲، ص ۴۵۵؛ لسان العرب، ج ۲، ۲۳۵، «جَرد».</ref> و ظِئر العَناق (گردن کوتاه) کنایه از کوتاهی قد <ref>تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۵۰؛ المعارف، ص ۳۳۸.</ref> یاد شده است؛ گویا از این جهت به جارود [[لقب]] یافت که روزی با شتر مریض خود نزد دایی‌هایش "[[بنی‌شیبان]]" رفت و موجب [[مرگ]] شتران آنان گردید.<ref> المعارف، ص ۳۳۸؛ الطبقات، ج ۶، ص ۸۱؛ الصحاح، ج ۲، ص ۴۵۵.</ref> نام [[مادر]] جارود را "دُرَیْمَکه"<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۰.</ref> یا "دَرْ [[مکه]]"<ref> الطبقات، ج ۷، ص ۵۹.</ref> دختر رَوَیْم <ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۰.</ref> یا رؤیم <ref>الطبقات، ج ۷، ص ۵۹.</ref> یاد کرده‌اند.
بیشتر منابع نام وی را [[بشر بن عمرو بن حنش قیسی]] از [[قبیله]] [[عدنانی]] [[عبدالقیس]] [[ثبت]] کرده‌اند که در [[بحرین]] می‌‌زیستند.<ref>المعارف، ص ۳۳۸؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۵؛ الفتوح، ج ۱، ص ۳۹؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۱.</ref> برخی نیز نام جدش را به [[اختلاف]] مُعَلَّی،<ref> الانساب، ج ۴، ص ۱۳۵؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۲۳۶؛ رجال الطوسی، ص ۳۴.</ref> حَنَش <ref> المعارف، ص ۳۳۸؛ التاریخ الکبیر، ج ۱، ص ۲۳۶؛ قاموس الرجال، ج ۲، ص ۵۵۲.</ref> و عَلاء<ref> الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۲۹؛ معرفة الصحابه، ج ۲، ص ۶۰۱.</ref> و کنیه‌اش را به اختلاف ابومنذر،<ref> الطبقات، ج ۶، ص ۸۳؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۲۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص ۴۹۸.</ref> ابوغیّاث یا ابوعتّاب دانسته‌اند که احتمالاً تصحیف هم باشند.<ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۹۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۲۹.</ref> وی از بزرگان عبدالقیس است <ref>دلائل النبوه، ج ۲، ص ۱۰۵؛ الثقات، ج ۳، ص ۵۹؛ قاموس الرجال، ج ۲، ص ۵۵۳.</ref> از او با القابی چون [[جارود]] (شوم)<ref>الصحاح، ج ۲، ص ۴۵۵؛ لسان العرب، ج ۲، ۲۳۵، «جَرد».</ref> و ظِئر العَناق (گردن کوتاه) کنایه از کوتاهی قد <ref>تهذیب الکمال، ج ۳۵، ص ۵۰؛ المعارف، ص ۳۳۸.</ref> یاد شده است؛ گویا از این جهت به جارود [[لقب]] یافت که روزی با شتر مریض خود نزد دایی‌هایش "[[بنی‌شیبان]]" رفت و موجب [[مرگ]] شتران آنان گردید.<ref> المعارف، ص ۳۳۸؛ الطبقات، ج ۶، ص ۸۱؛ الصحاح، ج ۲، ص ۴۵۵.</ref> نام [[مادر]] جارود را "دُرَیْمَکه"<ref> اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۰.</ref> یا "دَرْ [[مکه]]"<ref> الطبقات، ج ۷، ص ۵۹.</ref> دختر رَوَیْم <ref>اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۹۸؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۰.</ref> یا رؤیم <ref>الطبقات، ج ۷، ص ۵۹.</ref> یاد کرده‌اند.


جارود تا [[سال دهم هجری]] [[مسیحی]] <ref> السیره النبویه، ج ۴، ص ۵۷۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۲۹؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۹۸.</ref> ماند. در این سال همراه [[هیئت]] [[قبیله]] [[عبدالقیس]] از [[بحرین]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد. در این [[ملاقات]] آن [[حضرت]] ضمن گله‌مندی از تأخیر [[جارود]] در [[پذیرش اسلام]]، از وی خواست [[شهادتین]] بگوید. جارود پس از طرح پرسش‌هایی و ضمانت پیامبر درباره [[عذاب]] نشدنش در [[آخرت]]، به اتفاق همراهانش، [[اسلام]] آورد و با آن حضرت [[بیعت]] کرد و سپس در [[عظمت]] [[رسول خدا]] اشعاری سرود. وی همچنین مدتی برای فراگیری [[تعالیم]] [[اسلام در مدینه]] ماند.<ref> الاغانی، ج ۱۵، ص ۲۴۷.</ref> به [[روایت]] [[قتاده]] [[آیات]] {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ}}<ref>«کسانی که پیش از آن به آنان کتاب (آسمانی) داده بودیم به آن ایمان می‌آورند و چون (قرآن) برای آنان خوانده شود می‌گویند: ما بدان باور داریم که راستین است، از سوی پروردگار ماست، ما پیش از آن (هم) گردن نهاده بودیم آنانند که پاداششان برای شکیبی که ورزیده‌اند دو بار به آنان داده می‌شود و بدی را با نیکی دور می‌سازند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم می‌بخشند و چون (سخن) یاوه بشنوند از آن دوری می‌گزینند و می‌گویند: کردارهای ما، از آن ما و کردارهای شما از آن شما، (ما را به خیر و) شما را به سلامت!  ما را با نادانان کاری نیست» سوره قصص، آیه ۵۲-۵۳.</ref> درباره جمعی از [[اهل کتاب]] (مانند جارود) نازل شده است که به اسلام درآمدند؛<ref>تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۹، ص ۲۹۸۹؛ تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۲۵۷؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۴۰۳.</ref> اما با توجه به مکی بودن این [[سوره]] به نظر می‌‌رسد که این آیات را [[مفسران]] بر جارود [[تطبیق]] داده‌اند. در این آیات به آن عده از اهل کتاب اشاره شده که [[وحی]] را پذیرفته، در برابر آن تسلیم‌اند و در نتیجه از [[اجر مضاعف]] برخوردار خواهند بود.
جارود تا [[سال دهم هجری]] [[مسیحی]] <ref> السیره النبویه، ج ۴، ص ۵۷۵؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۲۹؛ اسدالغابه، ج ۱، ص ۴۹۸.</ref> ماند. در این سال همراه [[هیئت]] [[قبیله عبدالقیس]] از [[بحرین]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد. در این [[ملاقات]] آن [[حضرت]] ضمن گله‌مندی از تأخیر [[جارود]] در [[پذیرش اسلام]]، از وی خواست [[شهادتین]] بگوید. جارود پس از طرح پرسش‌هایی و ضمانت پیامبر درباره [[عذاب]] نشدنش در [[آخرت]]، به اتفاق همراهانش، [[اسلام]] آورد و با آن حضرت [[بیعت]] کرد و سپس در [[عظمت]] [[رسول خدا]] اشعاری سرود. وی همچنین مدتی برای فراگیری [[تعالیم]] [[اسلام در مدینه]] ماند.<ref> الاغانی، ج ۱۵، ص ۲۴۷.</ref> به [[روایت]] [[قتاده]] [[آیات]] {{متن قرآن|الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ أُولَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ}}<ref>«کسانی که پیش از آن به آنان کتاب (آسمانی) داده بودیم به آن ایمان می‌آورند و چون (قرآن) برای آنان خوانده شود می‌گویند: ما بدان باور داریم که راستین است، از سوی پروردگار ماست، ما پیش از آن (هم) گردن نهاده بودیم آنانند که پاداششان برای شکیبی که ورزیده‌اند دو بار به آنان داده می‌شود و بدی را با نیکی دور می‌سازند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم می‌بخشند و چون (سخن) یاوه بشنوند از آن دوری می‌گزینند و می‌گویند: کردارهای ما، از آن ما و کردارهای شما از آن شما، (ما را به خیر و) شما را به سلامت!  ما را با نادانان کاری نیست» سوره قصص، آیه ۵۲-۵۳.</ref> درباره جمعی از [[اهل کتاب]] (مانند جارود) نازل شده است که به اسلام درآمدند؛<ref>تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۹، ص ۲۹۸۹؛ تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۲۵۷؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۴۰۳.</ref> اما با توجه به مکی بودن این [[سوره]] به نظر می‌‌رسد که این آیات را [[مفسران]] بر جارود [[تطبیق]] داده‌اند. در این آیات به آن عده از اهل کتاب اشاره شده که [[وحی]] را پذیرفته، در برابر آن تسلیم‌اند و در نتیجه از [[اجر مضاعف]] برخوردار خواهند بود.


در پی [[رحلت پیامبر]] و [[ارتداد]] [[قبایل]] بحرین از جمله قبیله عبدالقیس، جارود بر اسلام خود پا برجا ماند و ضمن برحذر داشتن قبیله خود از ارتداد و تضمین برگشت [[اموال]] از دست رفته آنان، موجب بازگشت آنان به اسلام شد.<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۵؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۳۳۶.</ref> در [[خلافت ابوبکر]]، میان [[طائفه]] عبدالقیس به [[رهبری]] جارود و قبیله [[بکر بن وائل]] که از [[پشتیبانی]] [[ایرانیان]] برخوردار بودند [[جنگی]] سخت و طولانی درگرفت که به [[شکست]] قبیله عبدالقیس انجامید، به گونه‌ای که ایشان از [[دولت]] [[مدینه]] کمک خواستند؛<ref>الفتوح، ج ۱، ص ۳۹.</ref> اما اینکه به آنان کمکی رسید یا نه اطلاعی در دست نیست.
در پی [[رحلت پیامبر]] و [[ارتداد]] [[قبایل]] بحرین از جمله قبیله عبدالقیس، جارود بر اسلام خود پا برجا ماند و ضمن برحذر داشتن قبیله خود از ارتداد و تضمین برگشت [[اموال]] از دست رفته آنان، موجب بازگشت آنان به اسلام شد.<ref>تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۵؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص ۳۳۶.</ref> در [[خلافت ابوبکر]]، میان [[طائفه]] عبدالقیس به [[رهبری]] جارود و قبیله [[بکر بن وائل]] که از [[پشتیبانی]] [[ایرانیان]] برخوردار بودند [[جنگی]] سخت و طولانی درگرفت که به [[شکست]] قبیله عبدالقیس انجامید، به گونه‌ای که ایشان از [[دولت]] [[مدینه]] کمک خواستند؛<ref>الفتوح، ج ۱، ص ۳۹.</ref> اما اینکه به آنان کمکی رسید یا نه اطلاعی در دست نیست.
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش