پرش به محتوا

ام الخیر: تفاوت میان نسخه‌ها

۱٬۱۱۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۹ مارس ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - ']]↵رده:قبیله نامعلوم' به ']]'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
جز (جایگزینی متن - ']]↵رده:قبیله نامعلوم' به ']]')
برچسب‌ها: واگردانی دستی ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اصحاب امام علی | عنوان مدخل = ام الخیر | مداخل مرتبط = [[ام الخیر در تاریخ اسلامی]] - [[ام الخیر در تراجم و رجال]]| پرسش مرتبط  = }}
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
{{جعبه اطلاعات اصحاب
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[ام الخیر در تاریخ اسلامی]] - [[ام الخیر در تراجم و رجال]]</div>
| نام = ام الخیر
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مشهور به =
| نام تصویر = تصویر نمادین جنگ صفین.jpg
| عرض تصویر =
| توضیح تصویر = تصویر نمادین جنگ صفین
| نام کامل = ام الخیر
| نام‌های دیگر =
| جنسیت = زن
| کنیه =   
| لقب = 
| اهل = 
| از قبیله = 
| از تیره =
| پدر = [[حریش بن سراقة بارقیه]]
| مادر = 
| همسر =
| پسر = 
| دختر = 
| خواهر =
| برادر = 
| خویشاوندان = 
| وابستگان =
| تاریخ تولد =   
| محل تولد =   
| محل زندگی = [[کوفه]] 
| تاریخ درگذشت  =
| محل درگذشت = 
| تاریخ شهادت =
| محل شهادت =   
| طول عمر = 
| محل دفن = 
| دین =
| مذهب =
| از اصحاب = [[امام علی]]
| از طبقه =
| در جنگ = [[جنگ صفین]]
| نقش‌ها = 
| فعالیت‌ها =
| علت شهرت = 
| علت درگذشت =
| علت شهادت = 
| راوی از =
| روایات مشهور = 
| مشایخ او = 
| راویان از او =   
| آخرین راوی از او =
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
ام الخیر، دختر [[حریش بن سراقة بارقیه]] از [[زنان]] [[اندیشمند]] و با [[فصاحت]] و [[بلاغت]] و از [[تابعین]] [[کوفی]] و [[محبان]] و [[شیعیان امیرمؤمنان]]{{ع}} بود.
ام الخیر، دختر [[حریش بن سراقة بارقیه]] از [[زنان]] [[اندیشمند]] و با [[فصاحت]] و [[بلاغت]] و از [[تابعین]] [[کوفی]] و [[محبان]] و [[شیعیان امیرمؤمنان]] {{ع}} بود.


وی موفق به [[زیارت پیامبر]] [[اسلام]]{{صل}} نشد، اما [[اصحاب]] بزرگوار آن [[حضرت]] را [[ملاقات]] کرد. او در [[فراست]]، [[فصاحت]] و [[بلاغت]] مشهور بود و از [[شیعیان]] [[مخلص]] [[امیرالمؤمنین]]{{صل}} بود و در [[نبرد صفین]] وی مانند دیگر [[بانوان]] با [[ایمان]] تلاش‌های بسیار برای [[پیروزی]] سربازان [[حق]] علیه [[باطل]] در پشت [[جبهه]] داشتند لذا ام الخیر در این [[جنگ]] آن [[حضرت]] را [[یاری]] کرد. او در همان [[جنگ]] بر شتری خاکستری رنگ سوار و به دستش شلاقی بود که موهای شلاق از هم باز شده بود و [[مهاجرین]] و [[انصار]] را به [[صبر]] و [[جهاد]] بر ضد [[معاویه]] [[دعوت]] میکرد<ref>اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۷۶.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۹.</ref>
وی موفق به [[زیارت پیامبر]] [[اسلام]] {{صل}} نشد، اما [[اصحاب]] بزرگوار آن [[حضرت]] را [[ملاقات]] کرد. او در [[فراست]]، [[فصاحت]] و [[بلاغت]] مشهور بود و از [[شیعیان مخلص امیرالمؤمنین]] {{صل}} بود و در [[نبرد صفین]] وی مانند دیگر [[بانوان]] با [[ایمان]] تلاش‌های بسیار برای [[پیروزی]] سربازان [[حق]] علیه [[باطل]] در پشت [[جبهه]] داشتند لذا ام الخیر در این [[جنگ]] آن [[حضرت]] را [[یاری]] کرد. او در همان [[جنگ]] بر شتری خاکستری رنگ سوار و به دستش شلاقی بود که موهای شلاق از هم باز شده بود و [[مهاجرین]] و [[انصار]] را به [[صبر]] و [[جهاد]] بر ضد [[معاویه]] [[دعوت]] میکرد<ref>اعیان الشیعه، ج۳، ص۴۷۶.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۹.</ref>


==[[ملاقات]] با [[معاویه]]==
== [[ملاقات]] با [[معاویه]] ==
روزی [[معاویه]] از [[والی کوفه]] خواست که ام الخیر را به [[شام]] بفرستد و مرکب او را راهوار و خوب [[انتخاب]] نماید و به او بفهماند موقعی که او نزد من آید اگر از کسی به خوبی یاد کند او را [[پاداش]] خواهم داد و اگر به [[بدی]] یاد کند، [[مجازات]] خواهم کرد.
روزی [[معاویه]] از [[والی کوفه]] خواست که ام الخیر را به [[شام]] بفرستد و مرکب او را راهوار و خوب [[انتخاب]] نماید و به او بفهماند موقعی که او نزد من آید اگر از کسی به خوبی یاد کند او را [[پاداش]] خواهم داد و اگر به [[بدی]] یاد کند، [[مجازات]] خواهم کرد.


خط ۱۶: خط ۶۱:
ام الخیر عازم [[سفر]] [[شام]] شد و [[والی کوفه]] او را تا دروازه [[شهر]] بدرقه کرد؛ اما چون خواست از او جدا شود، گفت: [[معاویه]] به من نوشته است که به شما بفهمانم اگر نزد او به خوبی از من یاد کنی مرا [[پاداش]] خوبی خواهد داد و اگر به [[بدی]] یاد کنی، مرا [[مجازات]] خواهد کرد، حال بگو من نزد تو چگونه‌ام؟ ام الخیر گفت: ای مرد، هرگز نیکی‌ات به من به طمعت نیندازد که تو را با سخن باطلی مسرور نمایم و نیز [[شناخت]] من نسبت به تو مأیوست نکند که درباره‌ات غیر [[حق]] بگویم.
ام الخیر عازم [[سفر]] [[شام]] شد و [[والی کوفه]] او را تا دروازه [[شهر]] بدرقه کرد؛ اما چون خواست از او جدا شود، گفت: [[معاویه]] به من نوشته است که به شما بفهمانم اگر نزد او به خوبی از من یاد کنی مرا [[پاداش]] خوبی خواهد داد و اگر به [[بدی]] یاد کنی، مرا [[مجازات]] خواهد کرد، حال بگو من نزد تو چگونه‌ام؟ ام الخیر گفت: ای مرد، هرگز نیکی‌ات به من به طمعت نیندازد که تو را با سخن باطلی مسرور نمایم و نیز [[شناخت]] من نسبت به تو مأیوست نکند که درباره‌ات غیر [[حق]] بگویم.


سپس ام الخیر با همراهان حرکت کرد تا به [[شام]] رسید و چون بر [[معاویه]] وارد شد، گفت: {{عربی|"السلام عليك يا اميرالمؤمنين و رحمة الله و بركاته"}}. [[معاویه]] از برخورد ام الخیر خیلی شاد شد و گفت: {{عربی|"عليك السلام"}}، ای ام الخیر، تو به [[حق]] مرا با عنوان [[امیرالمؤمنین]] خطاب کردی. ام الخیر گفت: ای [[امیرالمؤمنین]]، بس کن، هر زمان و مهلتی پایانی دارد. [[معاویه]] گفت: راست گفتی. حالت چه طور است ای خاله؟ در مسیر [[راه]] چگونه بر تو گذشت؟ گفت: خوبم و همواره در مسیر [[راه]] به من خوش گذشت تا نزد تو آمدم، و اکنون هم در [[مجلسی]] دوستانه و سلطانی [[رفیق]] می‌باشم. سپس [[معاویه]] گفت: چون [[نیت]] من خوب بود بر شما [[پیروز]] شدم! ام الخیر گفت: ای [[معاویه]]، تو را در سخن [[باطل]] و چیزی که عاقبتش خوب نیست به [[خدا]] پناهت می‌دهم. [[معاویه]] فوراً گفت: من قصد [[بدی]] نداشتم، حال به من بگو سخن تو چگونه بود موقعی که [[عمار یاسر]] کشته شد؟ گفت: نه قبلاً او را بی‌جا [[زینت]] داده بودم نه بعداً درباره او [[روایت]] می‌کنم، و همانا کلماتی بود که در موقع صدمه و [[ناراحتی]] بر زبانم جاری شد، حال اگر [[دوست]] داری مطلبی غیر از آنچه گفتم، برایت بگویم یا کاری ممکن است انجام دهم؟ [[معاویه]] گفت: نه چنین چیزی نخواستم. بعد به اطرافیانش نگاه کرد و گفت: کدام یک از شما سخنان ام الخیر را در [[جنگ صفین]] به یاد دارید؟
سپس ام الخیر با همراهان حرکت کرد تا به [[شام]] رسید و چون بر [[معاویه]] وارد شد، گفت: {{عربی|«السلام عليك يا اميرالمؤمنين و رحمة الله و بركاته»}}. [[معاویه]] از برخورد ام الخیر خیلی شاد شد و گفت: {{عربی|«عليك السلام»}}، ای ام الخیر، تو به [[حق]] مرا با عنوان [[امیرالمؤمنین]] خطاب کردی. ام الخیر گفت: ای [[امیرالمؤمنین]]، بس کن، هر زمان و مهلتی پایانی دارد. [[معاویه]] گفت: راست گفتی. حالت چه طور است ای خاله؟ در مسیر [[راه]] چگونه بر تو گذشت؟ گفت: خوبم و همواره در مسیر [[راه]] به من خوش گذشت تا نزد تو آمدم، و اکنون هم در [[مجلسی]] دوستانه و سلطانی [[رفیق]] می‌باشم. سپس [[معاویه]] گفت: چون [[نیت]] من خوب بود بر شما [[پیروز]] شدم! ام الخیر گفت: ای [[معاویه]]، تو را در سخن [[باطل]] و چیزی که عاقبتش خوب نیست به [[خدا]] پناهت می‌دهم. [[معاویه]] فوراً گفت: من قصد [[بدی]] نداشتم، حال به من بگو سخن تو چگونه بود موقعی که [[عمار یاسر]] کشته شد؟ گفت: نه قبلاً او را بی‌جا [[زینت]] داده بودم نه بعداً درباره او [[روایت]] می‌کنم، و همانا کلماتی بود که در موقع صدمه و [[ناراحتی]] بر زبانم جاری شد، حال اگر [[دوست]] داری مطلبی غیر از آنچه گفتم، برایت بگویم یا کاری ممکن است انجام دهم؟ [[معاویه]] گفت: نه چنین چیزی نخواستم. بعد به اطرافیانش نگاه کرد و گفت: کدام یک از شما سخنان ام الخیر را در [[جنگ صفین]] به یاد دارید؟


مردی گفت: من بعضی کلمات او را به یاد دارم. [[معاویه]] گفت: بگو، آن مرد شامی گفت: گویا ام الخیر بُرد زبیدی ضخیمی به تن داشت و بر شتر خاکستری رنگ سوار و به دستش شلاقی بود که موهای آن منتشر شده بود و خودش مانند شیر مردی که در حنجره خود می‌دمید، فریاد می‌زد و چنین می‌گفت: ای [[مردم]]، تقوای پروردگارتان را پیشه کنید، همانا [[زلزله]] [[قیامت]] بسیار [[عظیم]] و بزرگ است، همانا [[خداوند]] [[حق]] را برای شما واضح کرد، و [[دلیل]] و [[برهان]] را آشکار نمود، و [[راه]] [[حق]] را روشن ساخته، و [[پرچم حق]] را بالا برد، و در [[کوری]] (مبهم و سیاه) که شما را به [[اشتباه]] اندازد، قرار نداد؛ بنابراین [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند به کجا قصد کرده‌اید و می‌روید؟ آیا از [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} فرار می‌کنید یا از میدان [[نبرد]] یا از بی‌رغبتی به [[اسلام]] و یا از [[حق]] روگردان شده و [[مرتد]] گشته‌اید؟... [[خداوند]] شما را مورد [[رحمت]] قرار دهد، بیاید به سوی [[امام]] [[عادل]] ([[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}) و [[شخصیت]] تقوا پیشه مورد [[رضایت خدا]] (و [[وصی]] سزاوار) و [[صدیق اکبر]]... ای [[سپاهیان]] [[اسلام]]، با [[سرداران]] [[کفر]] بجنگید که اینها پیمانی ندارند، شاید با حمله شما آنها دست بردارند و [[ایمان]] آورند، ای گروه [[مهاجران]] و [[انصار]]، [[صبر]] پیشه کنید و در میدان [[جنگ]] با [[بصیرت]] و [[آگاهی]] از پروردگارتان و [[ثبات]] و [[پایداری]] در دینتان به [[قتال]] و [[جنگ]] ادامه دهید، پس گویا می‌بینم در فردایی شما [[سپاهیان]] [[شام]] را [[ملاقات]] کنید، گویی آنها گورخرانی رمیده و فراری هستند که از شیر فرار کرده‌اند.
مردی گفت: من بعضی کلمات او را به یاد دارم. [[معاویه]] گفت: بگو، آن مرد شامی گفت: گویا ام الخیر بُرد زبیدی ضخیمی به تن داشت و بر شتر خاکستری رنگ سوار و به دستش شلاقی بود که موهای آن منتشر شده بود و خودش مانند شیر مردی که در حنجره خود می‌دمید، فریاد می‌زد و چنین می‌گفت: ای [[مردم]]، تقوای پروردگارتان را پیشه کنید، همانا [[زلزله]] [[قیامت]] بسیار [[عظیم]] و بزرگ است، همانا [[خداوند]] [[حق]] را برای شما واضح کرد، و [[دلیل]] و [[برهان]] را آشکار نمود، و [[راه]] [[حق]] را روشن ساخته، و [[پرچم حق]] را بالا برد، و در [[کوری]] (مبهم و سیاه) که شما را به [[اشتباه]] اندازد، قرار نداد؛ بنابراین [[خدا]] شما را [[رحمت]] کند به کجا قصد کرده‌اید و می‌روید؟ آیا از [[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} فرار می‌کنید یا از میدان [[نبرد]] یا از بی‌رغبتی به [[اسلام]] و یا از [[حق]] روگردان شده و [[مرتد]] گشته‌اید؟... [[خداوند]] شما را مورد [[رحمت]] قرار دهد، بیاید به سوی [[امام]] [[عادل]] ([[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}}) و [[شخصیت]] تقوا پیشه مورد [[رضایت خدا]] (و [[وصی]] سزاوار) و [[صدیق اکبر]]... ای [[سپاهیان اسلام]]، با [[سرداران]] [[کفر]] بجنگید که اینها پیمانی ندارند، شاید با حمله شما آنها دست بردارند و [[ایمان]] آورند، ای گروه [[مهاجران]] و [[انصار]]، [[صبر]] پیشه کنید و در میدان [[جنگ]] با [[بصیرت]] و [[آگاهی]] از پروردگارتان و [[ثبات]] و [[پایداری]] در دینتان به [[قتال]] و [[جنگ]] ادامه دهید، پس گویا می‌بینم در فردایی شما [[سپاهیان]] [[شام]] را [[ملاقات]] کنید، گویی آنها گورخرانی رمیده و فراری هستند که از شیر فرار کرده‌اند.


[[معاویه]] پس از شنیدن سخنان ام الخیر از زبان یکی از درباریان، به او گفت: تو با این گفتار چون جز [[مرگ]] و کشتن من قصد دیگری نداشتی؛ بنابراین اگر من تو را بکشم، باکی بر من نیست!
[[معاویه]] پس از شنیدن سخنان ام الخیر از زبان یکی از درباریان، به او گفت: تو با این گفتار چون جز [[مرگ]] و کشتن من قصد دیگری نداشتی؛ بنابراین اگر من تو را بکشم، باکی بر من نیست!
خط ۲۴: خط ۶۹:
ام الخیر در جواب گفت: به [[خدا]] قسم، اگر [[قتل]] من به دست کسی باشد که مرا با شقاوتش به [[سعادت]] می‌رساند، ضرری بر من نیست. [[معاویه]] ناراحت شد و گفت: ای پُرحرف زیاده‌گو، بس است، ساکت باش، حال بگو ببینم [[عقیده]] تو درباره [[عثمان بن عفان]] چیست؟ ام الخیر گفت: من درباره او چیزی ندارم بگویم، همانا [[مردم]] او را به [[خلافت]] نشاندند در حالی که از او [[راضی]] بودند و بعد او را کشتند در حالی که از او ناراضی بودند.  
ام الخیر در جواب گفت: به [[خدا]] قسم، اگر [[قتل]] من به دست کسی باشد که مرا با شقاوتش به [[سعادت]] می‌رساند، ضرری بر من نیست. [[معاویه]] ناراحت شد و گفت: ای پُرحرف زیاده‌گو، بس است، ساکت باش، حال بگو ببینم [[عقیده]] تو درباره [[عثمان بن عفان]] چیست؟ ام الخیر گفت: من درباره او چیزی ندارم بگویم، همانا [[مردم]] او را به [[خلافت]] نشاندند در حالی که از او [[راضی]] بودند و بعد او را کشتند در حالی که از او ناراضی بودند.  


سپس [[معاویه]] از [[طلحه]] و [[زبیر]] سؤال کرد، ام الخیر جواب مناسبی درباره آن دو داد و در آخر، ام الخیر به [[معاویه]] گفت: تو را به [[حق]] [[خدا]] قسم می‌دهم، مرا از پاسخ دادن به این مسائل معاف بدار و از امور دیگر سؤال کن. [[معاویه]] از جرئت و [[شهامت]] ام الخیر شیره [[زن]] [[جهادگر]] در رکاب [[حضرت علی]]{{ع}} به [[عجب]] آمد و در آخر گفت: باشد، من تو را معاف کردم. سپس [[دستور]] داد جایزه رفیع و با ارزشی به او دادند و با اکرام و [[احترام]] او را به [[کوفه]] بازگرداندند<ref>عقد الفرید، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۱۹.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۹-۱۴۷۲.</ref>
سپس [[معاویه]] از [[طلحه]] و [[زبیر]] سؤال کرد، ام الخیر جواب مناسبی درباره آن دو داد و در آخر، ام الخیر به [[معاویه]] گفت: تو را به [[حق]] [[خدا]] قسم می‌دهم، مرا از پاسخ دادن به این مسائل معاف بدار و از امور دیگر سؤال کن. [[معاویه]] از جرئت و [[شهامت]] ام الخیر شیره [[زن]] [[جهادگر]] در رکاب [[حضرت علی]] {{ع}} به [[عجب]] آمد و در آخر گفت: باشد، من تو را معاف کردم. سپس [[دستور]] داد جایزه رفیع و با ارزشی به او دادند و با اکرام و [[احترام]] او را به [[کوفه]] بازگرداندند<ref>عقد الفرید، ج۲، ص۱۱۶ – ۱۱۹.</ref><ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۴۶۹-۱۴۷۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[حریش بن سراقة بارقیه]] (پدر)
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
خط ۳۳: خط ۸۱:
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==پانویس==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:اصحاب امام علی]]
[[رده:امام علی]]
[[رده:ام الخیر]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش