جز
جایگزینی متن - '\ر\s=\s(.*)\.jpg\|' به 'ر = $1.jpg|تپس|'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} [[پرونده: + | تصویر = )) |
جز (جایگزینی متن - '\ر\s=\s(.*)\.jpg\|' به 'ر = $1.jpg|تپس|') |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
| عنوان پاسخدهنده = ۱. آیت الله محمدی ریشهری؛ | | عنوان پاسخدهنده = ۱. آیت الله محمدی ریشهری؛ | ||
| تصویر = 11046759983.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[محمد محمدی ریشهری]]]] | | تصویر = 11046759983.jpg|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[محمد محمدی ریشهری]]]] | ||
::::::آیت الله '''[[محمد محمدی ریشهری]]''' در کتاب ''«[[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]»'' در این باره گفته است: | ::::::آیت الله '''[[محمد محمدی ریشهری]]''' در کتاب ''«[[دانشنامهٔ امام مهدی (کتاب)|دانشنامهٔ امام مهدی]]»'' در این باره گفته است: | ||
::::::«خبر دادن [[امام کاظم]] {{ع}} از [[غیبت امام مهدی]] {{ع}}: | ::::::«خبر دادن [[امام کاظم]] {{ع}} از [[غیبت امام مهدی]] {{ع}}: | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
| عنوان پاسخدهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین سجادی؛ | | عنوان پاسخدهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین سجادی؛ | ||
| تصویر = 11003232.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[سید احمد سجادی|سجادی]]]] | | تصویر = 11003232.jpg|تپس|100px|right|بندانگشتی|[[سید احمد سجادی|سجادی]]]] | ||
حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید احمد سجادی]]''' در کتاب ''«[[پرچمداران هدایت (کتاب)|پرچمداران هدایت]]»'' در اینباره گفتهاست: | حجت الاسلام و المسلمین '''[[سید احمد سجادی]]''' در کتاب ''«[[پرچمداران هدایت (کتاب)|پرچمداران هدایت]]»'' در اینباره گفتهاست: | ||
::::::{{عربی|«سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ{{ع}} رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ{{ع}}: يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ<ref>مردی از اهل فارس از [[امام کاظم]]{{ع}} سؤال کرد: آیا شما غیب میدانید؟ حضرت پاسخ دادند: جدم [[امام باقر]]{{ع}} فرمودند: خداوند به ما علم را میبخشد و ما آن را دریافت میکنیم و وقتی میگیرد ما نمیدانیم؛ کافی، ج۱، ص ۳۷۶.</ref>»}}<ref>پرچمداران هدایت، ص۱۴۲.</ref>. | ::::::{{عربی|«سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ{{ع}} رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ{{ع}}: يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ<ref>مردی از اهل فارس از [[امام کاظم]]{{ع}} سؤال کرد: آیا شما غیب میدانید؟ حضرت پاسخ دادند: جدم [[امام باقر]]{{ع}} فرمودند: خداوند به ما علم را میبخشد و ما آن را دریافت میکنیم و وقتی میگیرد ما نمیدانیم؛ کافی، ج۱، ص ۳۷۶.</ref>»}}<ref>پرچمداران هدایت، ص۱۴۲.</ref>. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
| عنوان پاسخدهنده = ۳. حجت الاسلام و المسلمین حقیقتجو؛ | | عنوان پاسخدهنده = ۳. حجت الاسلام و المسلمین حقیقتجو؛ | ||
| تصویر = 9030760879.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[حسین حقیقتجو|حقیقتجو]]]] | | تصویر = 9030760879.jpg|تپس|100px|right|بندانگشتی|[[حسین حقیقتجو|حقیقتجو]]]] | ||
حجت الاسلام و المسلمین '''[[حسین حقیقتجو]]''' در کتاب ''«[http://ketaab.iec-md.org/IMAM_KAAZEM/zendegaani_imam_kaazem_modarresi_04.html#14 چهل مثل از قرآن]»'' در اینباره گفتهاست: | حجت الاسلام و المسلمین '''[[حسین حقیقتجو]]''' در کتاب ''«[http://ketaab.iec-md.org/IMAM_KAAZEM/zendegaani_imam_kaazem_modarresi_04.html#14 چهل مثل از قرآن]»'' در اینباره گفتهاست: | ||
::::::[[امام کاظم]]{{ع}} با اتکا به [[علم غیب]]، در تمام عرصههای [[حیات]] سخن گفته است و وصیت آن حضرت با هشام که خود چکیدهای از حکمتهای پیامبران و گلچینی از دیدگاههای مکتبی است، به عنوان شاهدی برای اثبات این مطلب کافی است. آنچه در زیر میآید. قطرهای است ناچیز از این دریای گهربار: روایت شده است که [[اسحاق بن عمار]] گفت: چون هارون، [[امام موسی]]{{ع}} را در بند کرد، [[ابو یوسف]] و [[محمد بن الحسن]] از یاران و شاگردان ابو حنیفه خدمت آن امام رسیدند. یکی از آن دو به دیگری گفت: ما برای یکی از دو کار پیش [[ابوالحسن موسی بن جعفر]]{{ع}} آمدهایم که یا او را همعقیده خویش کنیم و یا بر او اشکال بگیریم. هر دو رو به روی ایشان نشستند. در همین حال مردی که از طرف سندی بن شاهم بر آن حضرت گمارده شده بود، خدمت وی رسید و اظهار داشت: نوبت من تمام شده و به خانه خود میروم اگر شما را خدمتی و کاری هست بفرمایید که چون باز نوبت من شود فرمایش شما را به انجام رسانم. حضرت فرمود: من کاری ندارم. چون مرد از محضر آنان بیرون رفت، امام به ابو یوسف روی کرد و فرمود: شگفتا از این مرد! او امشب میمیرد و آمده میگوید که فردا میخواهد کار مرا انجام دهد!!. [[ابو یوسف]] و [[محمد بن الحسن]] برخاستند و با هم گفتند: ما آمده بودیم تا از او دوباره مستحب و واجب پرسش کنیم، اما او اکنون چیزی گفت که انگار از [[علم غیب]] بود. سپس آنان مردی را در پی آن نگهبان فرستاده به وی گفتند: این مرد را زیر نظر بگیر و ببین کار او امشب به کجا میانجامد و فردا ما را از وضع او آگاه کن. آن شخص آمد و در مسجدی که روبروی سرای آن مرد بود، منتظر نشست. چون نیمی از شب بگذشت بانگ فریاد و شیون به آسمان بلند شد و مردم را دید که به خانه آن مرد میروند. پرسید: چه شده است؟ گفتند: فلانی بدون آنکه بیمار یا مریض باشد، امشب ناگهانی جان سپرد. آن مرد به نزد [[ابو یوسف]] و [[محمد بن الحسن]] بازگشت و آنان را از این ماجرا آگاه کرد، ا[[ابو یوسف]] و [[محمد بن الحسن]] نزد امام هفتم آمده عرض کردند: ما دانستیم که تو علم حلال و حرام را میدانی، اما از کجا دانستی که این مرد امشب میمیرد؟ امام پاسخ داد: از دری که [[رسول خدا]]{{صل}} علم خویش را به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} تعلیم فرمود. آن دو با شنیدن این جواب مات و متحیر ماندند و نتوانستند پاسخی به آن حضرت بدهند <ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۶۴ -۶۵.</ref> بدین سان [[امام موسی بن جعفر]]{{ع}} همچون پیامبران و اولیای بزرگوار خداوند از زمان مرگ افراد آگاه بود.»<ref>http://ketaab.iec-md.org/IMAM_KAAZEM/zendegaani_imam_kaazem_modarresi_04.html#14 چهل مثل از قرآن</ref>. | ::::::[[امام کاظم]]{{ع}} با اتکا به [[علم غیب]]، در تمام عرصههای [[حیات]] سخن گفته است و وصیت آن حضرت با هشام که خود چکیدهای از حکمتهای پیامبران و گلچینی از دیدگاههای مکتبی است، به عنوان شاهدی برای اثبات این مطلب کافی است. آنچه در زیر میآید. قطرهای است ناچیز از این دریای گهربار: روایت شده است که [[اسحاق بن عمار]] گفت: چون هارون، [[امام موسی]]{{ع}} را در بند کرد، [[ابو یوسف]] و [[محمد بن الحسن]] از یاران و شاگردان ابو حنیفه خدمت آن امام رسیدند. یکی از آن دو به دیگری گفت: ما برای یکی از دو کار پیش [[ابوالحسن موسی بن جعفر]]{{ع}} آمدهایم که یا او را همعقیده خویش کنیم و یا بر او اشکال بگیریم. هر دو رو به روی ایشان نشستند. در همین حال مردی که از طرف سندی بن شاهم بر آن حضرت گمارده شده بود، خدمت وی رسید و اظهار داشت: نوبت من تمام شده و به خانه خود میروم اگر شما را خدمتی و کاری هست بفرمایید که چون باز نوبت من شود فرمایش شما را به انجام رسانم. حضرت فرمود: من کاری ندارم. چون مرد از محضر آنان بیرون رفت، امام به ابو یوسف روی کرد و فرمود: شگفتا از این مرد! او امشب میمیرد و آمده میگوید که فردا میخواهد کار مرا انجام دهد!!. [[ابو یوسف]] و [[محمد بن الحسن]] برخاستند و با هم گفتند: ما آمده بودیم تا از او دوباره مستحب و واجب پرسش کنیم، اما او اکنون چیزی گفت که انگار از [[علم غیب]] بود. سپس آنان مردی را در پی آن نگهبان فرستاده به وی گفتند: این مرد را زیر نظر بگیر و ببین کار او امشب به کجا میانجامد و فردا ما را از وضع او آگاه کن. آن شخص آمد و در مسجدی که روبروی سرای آن مرد بود، منتظر نشست. چون نیمی از شب بگذشت بانگ فریاد و شیون به آسمان بلند شد و مردم را دید که به خانه آن مرد میروند. پرسید: چه شده است؟ گفتند: فلانی بدون آنکه بیمار یا مریض باشد، امشب ناگهانی جان سپرد. آن مرد به نزد [[ابو یوسف]] و [[محمد بن الحسن]] بازگشت و آنان را از این ماجرا آگاه کرد، ا[[ابو یوسف]] و [[محمد بن الحسن]] نزد امام هفتم آمده عرض کردند: ما دانستیم که تو علم حلال و حرام را میدانی، اما از کجا دانستی که این مرد امشب میمیرد؟ امام پاسخ داد: از دری که [[رسول خدا]]{{صل}} علم خویش را به [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} تعلیم فرمود. آن دو با شنیدن این جواب مات و متحیر ماندند و نتوانستند پاسخی به آن حضرت بدهند <ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۶۴ -۶۵.</ref> بدین سان [[امام موسی بن جعفر]]{{ع}} همچون پیامبران و اولیای بزرگوار خداوند از زمان مرگ افراد آگاه بود.»<ref>http://ketaab.iec-md.org/IMAM_KAAZEM/zendegaani_imam_kaazem_modarresi_04.html#14 چهل مثل از قرآن</ref>. | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
| عنوان پاسخدهنده = ۴. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛ | | عنوان پاسخدهنده = ۴. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛ | ||
| تصویر = 60727626.jpg|100px|right|بندانگشتی|[[سید نسیم عباس نقوی|نقوی]]]] | | تصویر = 60727626.jpg|تپس|100px|right|بندانگشتی|[[سید نسیم عباس نقوی|نقوی]]]] | ||
::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید نسیم عباس نقوی]]''' در پایاننامه دکتری خود با عنوان ''«[[ علم پیامبر و ائمه به غیب (پایاننامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید نسیم عباس نقوی]]''' در پایاننامه دکتری خود با عنوان ''«[[ علم پیامبر و ائمه به غیب (پایاننامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«منقول است که چون شیعیان نیشابور به دست [[محمد بن علی نیشابوری]] اموالی برای حضرت فرستادند شطیطه نیشاپوری هم از جمله ایشان بود. پس بر حضرت وارد شدند و امانتهای آنان را با امانت شطیطه به حضرت رساندند، حضرت فرمودند: سلام مرا بر شطیطه برسان و نیز این کیسه را که در آن چهل درهم موجود است و این پارچه را که از پنبه قریه مادرم [[زهراء]]{{س}} است و خواهرم حلیمه آن را تافته و به او بگو که ۱۹ روز از ورود تو به نیشابور از دنیا خواهد رفت ۱۶ درهم را خودش مصرف کند و 24 درهم دیگر را به صرف صدقه و لوازم خود برساند من میآیم و برای او نماز میخوانم. چون به نیشابور آمد به دستور عمل کرد و چنانچه ایشان فرموده بودند، شد. آن حضرت نیز روز معین شده برای نماز شطیطه آمد و به راوی فرمودند: سلام مرا به اصحاب و شعیان برسان و بگو که من و سایر امامان بر سر جنازههای شما حاضر میشویم در هر جا که باشید»<ref> علم پیامبر و ائمه به غیب (پایاننامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]، ص۶۰.</ref>. | ::::::«منقول است که چون شیعیان نیشابور به دست [[محمد بن علی نیشابوری]] اموالی برای حضرت فرستادند شطیطه نیشاپوری هم از جمله ایشان بود. پس بر حضرت وارد شدند و امانتهای آنان را با امانت شطیطه به حضرت رساندند، حضرت فرمودند: سلام مرا بر شطیطه برسان و نیز این کیسه را که در آن چهل درهم موجود است و این پارچه را که از پنبه قریه مادرم [[زهراء]]{{س}} است و خواهرم حلیمه آن را تافته و به او بگو که ۱۹ روز از ورود تو به نیشابور از دنیا خواهد رفت ۱۶ درهم را خودش مصرف کند و 24 درهم دیگر را به صرف صدقه و لوازم خود برساند من میآیم و برای او نماز میخوانم. چون به نیشابور آمد به دستور عمل کرد و چنانچه ایشان فرموده بودند، شد. آن حضرت نیز روز معین شده برای نماز شطیطه آمد و به راوی فرمودند: سلام مرا به اصحاب و شعیان برسان و بگو که من و سایر امامان بر سر جنازههای شما حاضر میشویم در هر جا که باشید»<ref> علم پیامبر و ائمه به غیب (پایاننامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]، ص۶۰.</ref>. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
| عنوان پاسخدهنده = ۵. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت). | | عنوان پاسخدهنده = ۵. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت). | ||
| تصویر = 87544444.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[عبدالرحیم موسوی|موسوی حُصَینی]]]] | | تصویر = 87544444.jpg|تپس|بندانگشتی|right|100px|[[عبدالرحیم موسوی|موسوی حُصَینی]]]] | ||
::::::آقای '''[[سید عبدالرحیم موسوی حصینی]]'''، در کتاب ''«[[آگاهی امامان از غیب (کتاب)|آگاهی امامان از غیب]]»'' در اینباره گفته است: | ::::::آقای '''[[سید عبدالرحیم موسوی حصینی]]'''، در کتاب ''«[[آگاهی امامان از غیب (کتاب)|آگاهی امامان از غیب]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«شخصی که (در زندان) خدمت [[امام موسی کاظم]] {{ع}} رسیده بود میگوید: "[[امام]] {{ع}} خبر داد که مسموم شده است و فردا در حال احتضار خواهد بود و پس فردا به شهادت خواهد رسید".<ref>بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۴۷.</ref>دلالت این روایت بر آگاهی [[امام]] از زمان موت خویش واضح است»<ref>[[آگاهی امامان از غیب (کتاب)|آگاهی امامان از غیب]]، ص ۱۰۳.</ref>. | ::::::«شخصی که (در زندان) خدمت [[امام موسی کاظم]] {{ع}} رسیده بود میگوید: "[[امام]] {{ع}} خبر داد که مسموم شده است و فردا در حال احتضار خواهد بود و پس فردا به شهادت خواهد رسید".<ref>بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۴۷.</ref>دلالت این روایت بر آگاهی [[امام]] از زمان موت خویش واضح است»<ref>[[آگاهی امامان از غیب (کتاب)|آگاهی امامان از غیب]]، ص ۱۰۳.</ref>. |