آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
آیا بابیت از فرقههای مدعی مهدویتاند؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۳۵
، ۲۳ دسامبر ۲۰۲۱ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}})
جز (جایگزینی متن - '\ه\s=\s(.*)\]\]\]\] \:\:\:\:\:\:' به 'ه = $1 | پاسخ = ') |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}})) |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در اینباره گفته است: | | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد عابدی]]'''، در مقاله ''«[[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]»'' در اینباره گفته است: | ||
::::::«[[سید علی محمد باب]] در سال ۱۲۳۵ قمری در شیراز متولد شد. او در کودکی پدرش [[محمد]] رضای بزاز را از دست داد و مدتی با داییاش برای [[تجارت]] به بوشهر رفت. به تدریج به تحصیل [[علوم دینی]] روی آورد و پس از اندکی تحصیل نزد [[شیخ]] عابد شیرازی به [[کربلا]] شتافت. [[سید علی محمد]] در [[کربلا]] نزد ملا [[صادق خراسانی]] و [[سید کاظم رشتی]] به تحصیل پرداخت؛ هر چند برخی از نویسندگان بهائی چون [[عباس عبدالبهاء]]، بر امی بودنش پای میفشارند.<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۱۹.</ref> تنکابنی در کتاب قصص العلما مینویسد: "مدتی که من به درس [[سید کاظم رشتی]] میرفتم، [[سید علی محمد]] نیز به آن درس حاضر میشد"<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۵۲؛ به نقل از : قصص العلماء، ص ۵۸.</ref> [[سید علی محمد]] در سال ۱۲۵۷ قمری به شیراز بازگشت و دو سال بعد، [[سید کاظم رشتی]] در گذشت. در این موقعیت، شاگردان [[سید]] رشتی در شهرهای مختلف پراکنده شده، در پی [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} میگشتند. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که یکی از این شاگردان بود، در سال ۱۲۶۰ قمری در شیراز با [[سید علی محمد]] ملاقات کرد. [[سید]] به او گفت: من "[[باب الله]]" هستم؛ یعنی هر کس میخواهد [[خدا]] را [[پرستش]] کند یا [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را ببیند، باید از طریق من باشد. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که در باور بابیان و بهائیان "أوَّلُ مَن آمَنَ" است، با ذهنیتی که از درسهای رشتی داشت، بیدرنگ [[ایمان]] آورد و به سود [[سید علی محمد]] به [[تبلیغ]] پرداخت. بدین ترتیب، [[سید علی محمد]] به "[[سید]] باب" شهرت یافت. او پس از [[ادعای نیابت]] خاص در [[اندیشه]] ادعای [[مهدویت]] فرو رفت و بر آن شد به [[مکه]] شتافته، [[دعوت]] خود را آشکار سازد. [[حاکم]] شیراز وی را زندان افکند. این کار سبب شد [[مردم]] کمتر او را ببینند و پیروانش چنان ادعا کنند که [[سید علی محمد]]، که همان [[مهدی موعود]] است، همانند پدرانش در زندان [[ستم]] گرفتار آمده و به زودی اظهور میکند. شاگردان [[سید رشتی]] با شنیدن این زمزمهها بیدرنگ [[ایمان]] میآوردند. [[سید علی محمد]] به تدریج ادعای [[نبوت]] کرد؛ خود را ناسخ [[دین اسلام]] خواند و گفت: در [[اذان]] بگویید: {{عربی|"أشهَدُ أنَّ عَلى مُحَمداً بَقية اللهِ"}}<ref> گواهی میدهم به تحقیق که علی محمد بازمانده خداوند است.</ref> او چنان ادعا میکرد که چون كلمه "[[علی]] [[محمد]]" از نظر حروف با عدد "[[رب]]" موافق است، من همان دو تن ( [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}) هستم. بعضی به تمسخر به او گفتند: چون عدد نامت با عدد "[[رب]]" موافق است، بهتر است ادعای [[ربوبیت]] کنی، او این تمسخر را جدی گرفت و به ادعای [[الوهیت]] روی آورد. [[سید]] باب تنها [[معجزه]] و [[دلیل]] [[حقانیت]] خود را نوشتههای فراوانش میدانست و میگفت: روزی هزار سطر مینویسم. البته نوشتههای وی، از نظر [[ادبیات عرب]]، کاملا نادرست بود؛ بدین سبب، همیشه میگفت: من [[ادبیات]] را طلاق دادهام. [[سید]] باب از زندان شیراز به [[اصفهان]] و تبریز منتقل شد. جمعی از [[علما]] مناظراتی با وی انجام دادند که در این گستره، [[مناظره]] پر [[ارزش]] [[نظام]] العلما بسیار جالب توجه مینماید.<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۲۰-۲۸</ref>. [[حاکم]] تبریز "حمزه میرزا" به [[فرمان]] ناصرالدین شاه، شبی [[سید]] را از زندان برای بحث و [[مناظره]] به کاخ خود آورد و از او پرسید: آیا [[پیامبران]] اشتباه میکنند؟ [[سید علی محمد]] پاسخ منفی داد. [[حاکم]] از او خواست، آیاتی در [[وصف]] کاخ وی نازل کند. [[سید]] عباراتی بر زبان راند و منشی [[حاکم]] آن را نگاشت. پس از مدتی از او خواستند آن [[آیات]] را دوباره بخواند. [[سید]] آنها را به گونه ای دیگر خواند. [[حاکم]] گفت: چرا اشتباه خواندی؟ [[سید]] گفت: این بار [[آیات]] چنین نازل شد. [[سید]] باب سرانجام به سبب تازیانه هایی که بر پیکرش فرود آمد، [[توبه]] [[نامه]] گماشت<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۱۳۱</ref> و بر فراز [[منبر]] اظهار ندامت کرد. در سال ۱۲۶۶ قمری وقتی طرح [[ترور]] [[ناصرالدین شاه]] و [[امیر کبیر]] به وسیله [[پیروان]] [[سید]] باب فاش شد، [[امیر کبیر]] تصمیم گرفت وی را اعدام کند. جمعی از [[علما]] در جواز قتل [[سید]] [[تردید]] داشتند، زیرا احتمال میدادند [[سید]] مجنون باشد. گروهی از [[علما]] فتوای اعدام وی را صادر کردند و [[سید علی محمد باب]] سرانجام در بیست و هفتم [[شعبان]] ۱۲۶۶ قمری در تبریز اعدام شد. [[پیروان]] [[سید علی محمد باب]] "بابيه" خوانده میشوند، [[سید علی محمد باب]]، میرزا [[یحیی نوری]] ملقب به "صبح ازل" را [[جانشین]] خود ساخت. او چنان پیش بینی کرد که دو هزار سال دیگر موعودی با لقب "مَن يظهرُهُ الله" [[ظهور]] میکند و برای این که نطفه او [[پاک]] باشد، نطفه [[انسان]] را [[پاک]] خواند. از سوی دیگر، برای آنکه "من يظهره الله" کتک نخورد، کتک زدن کودکان را در [[مکتب]] [[حرام]] دانست. پس از [[مرگ]] [[سید]] باب، برادر صبح ازل "[[حسین علی نوری مازندرانی]]" که دو سال از [[سید]] باب بزرگتر بود و حتی از صبح ازل نیز بزرگ تر می نمود، خود را "من يظهره الله" خواند. هشت تن دیگر نیز ادعای "من يظهره اللّهی" کردند. [[حسین]] [[علی]] معروف به "بهاء الله" پس از آن که با وساطت سفير [[دولت]] روسیه و [[حمایت]] همه جانبه روسها از زندان ناصرالدین شاه آزاد شد، به [[عراق]] رفت و با برادرش صبح ازل به [[جنگ]] پرداخت. [[حسین]] [[علی]] [[نوزده سال]] پس از اعدام [[سید علی محمد باب]]، ادعاهای خود را آشکار ساخت، در حالی که براساس [[سخن]] [[سید]] باب، "من يظهره الله" دو هزار سال دیگر [[ظهور]] میکرد. [[حسین]] [[علی]] برای رفع این مشکل گفت: باید عدد دو هزار را با فلان عدد جمع کرد و فلان عدد را از آن کاست، تا نوزده به دست آید. [[پیروان]] میرزا یحیی "ازلی" خوانده می شوند و [[پیروان]] [[حسین]] [[علی]] بهاء الله "بهائی" وقتی ازلیان و بهائیان در [[بغداد]] به [[جنگ]] پرداختند، [[دولت]] [[عثمانی]] یحیی صبح ازل را با ۳۷نفر از پیروانش به قبرس فرستاد و [[حسین]] [[علی]] را با پیروانش به عکّا تبعید کرد. به نوشته همه مورخان، [[سید]] باب صبح ازل را [[جانشین]] خود ساخت، اما [[حسین]] [[علی]] به [[تکذیب]] و [[تکفیر]] برادرش صبح ازل روی آورد و با الفاظی چون "گوساله" و "گاو" از او یاد کرد. [[حسین]] [[علی]] پایه گذار [[دین]] [[بهائیت]] شد و خود را "ظهورالله" و [[خدا]] و [[خالق]] معرفی کرد. او از پیروانش می خواست چنان [[تسلیم]] او باشند که: اگر من [[آب]] را خمر نامیدم با [[آسمان]] را [[زمین]] گفتم و [[نور]] را [[آتش]] نامیدم، کسی [[حق]] اعتراضی ندارد.<ref> اشراقات، ص ۵۸. </ref> [[حسین]] [[علی]] در سال ۱۳۰۹ قمری در ۷۶ سالگی در عکّا در گذشت و پس از وی، به ترتیب [[عباس]] افندی و شوقی افندی با [[ادعای نبوت]] و [[ظهور]] اللّهی، [[رهبر]] بهائیان شدند. پس از شوقی افندی، بیتالعدل سرپرستی بهائیان را به عهده گرفته است. این گروه چنان ادعا میکنند که تا وقتی [[بابیت]] و [[بهائیت]] بر تمام [[ادیان]] چیرگی نیافته است، در زمان [[فترت]] به سر می بریم. در زمان [[فترت]] تمام [[احکام اسلام]] [[نسخ]] شده است و [[وجوب]] و [[حرمت]] معنا ندارد. بهائیان معتقدند، باید همیشه برای [[دولت]] و ملکه انگلیس [[دعا]] کنند و بخشی از [[اموال]] خود را به بیتالعدل تحویل دهند. جاسوسی به سود [[اسرائیل]] نیز از مسلمات [[آیین]] آنان است. در نگاه اینان، [[سید علی محمد باب]] همان [[مهدی موعود]] است که آمد و [[جهان]] را از [[عدل]] آکنده ساخت. پس از او، [[حسین]] [[علی]] [[دین جدید]] آورد. او ادعای [[الوهیت]] داشت و حتی پیروانش برایش [[سجده]] میکردند. امروزه بهائیان تمام سخنان [[حسین]] [[علی]] را توجیه میکنند و او را تنها [[پیامبر]] میدانند.<ref> برای آگاهی بیشتر ر.ک: حسن نیکو، فلسفه نیکو؛ همو محاكمة باب و بهاء؛ همو، فتنه باب و بهاء؛ همو، بهائیان و نقطه الكاف </ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۲۸ - ۴۳۲.</ref>. | ::::::«[[سید علی محمد باب]] در سال ۱۲۳۵ قمری در شیراز متولد شد. او در کودکی پدرش [[محمد]] رضای بزاز را از دست داد و مدتی با داییاش برای [[تجارت]] به بوشهر رفت. به تدریج به تحصیل [[علوم دینی]] روی آورد و پس از اندکی تحصیل نزد [[شیخ]] عابد شیرازی به [[کربلا]] شتافت. [[سید علی محمد]] در [[کربلا]] نزد ملا [[صادق خراسانی]] و [[سید کاظم رشتی]] به تحصیل پرداخت؛ هر چند برخی از نویسندگان بهائی چون [[عباس عبدالبهاء]]، بر امی بودنش پای میفشارند.<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۱۹.</ref> تنکابنی در کتاب قصص العلما مینویسد: "مدتی که من به درس [[سید کاظم رشتی]] میرفتم، [[سید علی محمد]] نیز به آن درس حاضر میشد"<ref> محمد بدرالدين مصطفی، مفاوضات، ص ۵۲؛ به نقل از : قصص العلماء، ص ۵۸.</ref> [[سید علی محمد]] در سال ۱۲۵۷ قمری به شیراز بازگشت و دو سال بعد، [[سید کاظم رشتی]] در گذشت. در این موقعیت، شاگردان [[سید]] رشتی در شهرهای مختلف پراکنده شده، در پی [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} میگشتند. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که یکی از این شاگردان بود، در سال ۱۲۶۰ قمری در شیراز با [[سید علی محمد]] ملاقات کرد. [[سید]] به او گفت: من "[[باب الله]]" هستم؛ یعنی هر کس میخواهد [[خدا]] را [[پرستش]] کند یا [[امام مهدی|امام زمان]]{{ع}} را ببیند، باید از طریق من باشد. ملا [[غلام حسین بشرویهای]] که در باور بابیان و بهائیان "أوَّلُ مَن آمَنَ" است، با ذهنیتی که از درسهای رشتی داشت، بیدرنگ [[ایمان]] آورد و به سود [[سید علی محمد]] به [[تبلیغ]] پرداخت. بدین ترتیب، [[سید علی محمد]] به "[[سید]] باب" شهرت یافت. او پس از [[ادعای نیابت]] خاص در [[اندیشه]] ادعای [[مهدویت]] فرو رفت و بر آن شد به [[مکه]] شتافته، [[دعوت]] خود را آشکار سازد. [[حاکم]] شیراز وی را زندان افکند. این کار سبب شد [[مردم]] کمتر او را ببینند و پیروانش چنان ادعا کنند که [[سید علی محمد]]، که همان [[مهدی موعود]] است، همانند پدرانش در زندان [[ستم]] گرفتار آمده و به زودی اظهور میکند. شاگردان [[سید رشتی]] با شنیدن این زمزمهها بیدرنگ [[ایمان]] میآوردند. [[سید علی محمد]] به تدریج ادعای [[نبوت]] کرد؛ خود را ناسخ [[دین اسلام]] خواند و گفت: در [[اذان]] بگویید: {{عربی|"أشهَدُ أنَّ عَلى مُحَمداً بَقية اللهِ"}}<ref> گواهی میدهم به تحقیق که علی محمد بازمانده خداوند است.</ref> او چنان ادعا میکرد که چون كلمه "[[علی]] [[محمد]]" از نظر حروف با عدد "[[رب]]" موافق است، من همان دو تن ( [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امام علی|حضرت علی]]{{ع}}) هستم. بعضی به تمسخر به او گفتند: چون عدد نامت با عدد "[[رب]]" موافق است، بهتر است ادعای [[ربوبیت]] کنی، او این تمسخر را جدی گرفت و به ادعای [[الوهیت]] روی آورد. [[سید]] باب تنها [[معجزه]] و [[دلیل]] [[حقانیت]] خود را نوشتههای فراوانش میدانست و میگفت: روزی هزار سطر مینویسم. البته نوشتههای وی، از نظر [[ادبیات عرب]]، کاملا نادرست بود؛ بدین سبب، همیشه میگفت: من [[ادبیات]] را طلاق دادهام. [[سید]] باب از زندان شیراز به [[اصفهان]] و تبریز منتقل شد. جمعی از [[علما]] مناظراتی با وی انجام دادند که در این گستره، [[مناظره]] پر [[ارزش]] [[نظام]] العلما بسیار جالب توجه مینماید.<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۲۰-۲۸</ref>. [[حاکم]] تبریز "حمزه میرزا" به [[فرمان]] ناصرالدین شاه، شبی [[سید]] را از زندان برای بحث و [[مناظره]] به کاخ خود آورد و از او پرسید: آیا [[پیامبران]] اشتباه میکنند؟ [[سید علی محمد]] پاسخ منفی داد. [[حاکم]] از او خواست، آیاتی در [[وصف]] کاخ وی نازل کند. [[سید]] عباراتی بر زبان راند و منشی [[حاکم]] آن را نگاشت. پس از مدتی از او خواستند آن [[آیات]] را دوباره بخواند. [[سید]] آنها را به گونه ای دیگر خواند. [[حاکم]] گفت: چرا اشتباه خواندی؟ [[سید]] گفت: این بار [[آیات]] چنین نازل شد. [[سید]] باب سرانجام به سبب تازیانه هایی که بر پیکرش فرود آمد، [[توبه]] [[نامه]] گماشت<ref> علی قلی اعتضادالسلطنه، باب، ص ۱۳۱</ref> و بر فراز [[منبر]] اظهار ندامت کرد. در سال ۱۲۶۶ قمری وقتی طرح [[ترور]] [[ناصرالدین شاه]] و [[امیر کبیر]] به وسیله [[پیروان]] [[سید]] باب فاش شد، [[امیر کبیر]] تصمیم گرفت وی را اعدام کند. جمعی از [[علما]] در جواز قتل [[سید]] [[تردید]] داشتند، زیرا احتمال میدادند [[سید]] مجنون باشد. گروهی از [[علما]] فتوای اعدام وی را صادر کردند و [[سید علی محمد باب]] سرانجام در بیست و هفتم [[شعبان]] ۱۲۶۶ قمری در تبریز اعدام شد. [[پیروان]] [[سید علی محمد باب]] "بابيه" خوانده میشوند، [[سید علی محمد باب]]، میرزا [[یحیی نوری]] ملقب به "صبح ازل" را [[جانشین]] خود ساخت. او چنان پیش بینی کرد که دو هزار سال دیگر موعودی با لقب "مَن يظهرُهُ الله" [[ظهور]] میکند و برای این که نطفه او [[پاک]] باشد، نطفه [[انسان]] را [[پاک]] خواند. از سوی دیگر، برای آنکه "من يظهره الله" کتک نخورد، کتک زدن کودکان را در [[مکتب]] [[حرام]] دانست. پس از [[مرگ]] [[سید]] باب، برادر صبح ازل "[[حسین علی نوری مازندرانی]]" که دو سال از [[سید]] باب بزرگتر بود و حتی از صبح ازل نیز بزرگ تر می نمود، خود را "من يظهره الله" خواند. هشت تن دیگر نیز ادعای "من يظهره اللّهی" کردند. [[حسین]] [[علی]] معروف به "بهاء الله" پس از آن که با وساطت سفير [[دولت]] روسیه و [[حمایت]] همه جانبه روسها از زندان ناصرالدین شاه آزاد شد، به [[عراق]] رفت و با برادرش صبح ازل به [[جنگ]] پرداخت. [[حسین]] [[علی]] [[نوزده سال]] پس از اعدام [[سید علی محمد باب]]، ادعاهای خود را آشکار ساخت، در حالی که براساس [[سخن]] [[سید]] باب، "من يظهره الله" دو هزار سال دیگر [[ظهور]] میکرد. [[حسین]] [[علی]] برای رفع این مشکل گفت: باید عدد دو هزار را با فلان عدد جمع کرد و فلان عدد را از آن کاست، تا نوزده به دست آید. [[پیروان]] میرزا یحیی "ازلی" خوانده می شوند و [[پیروان]] [[حسین]] [[علی]] بهاء الله "بهائی" وقتی ازلیان و بهائیان در [[بغداد]] به [[جنگ]] پرداختند، [[دولت]] [[عثمانی]] یحیی صبح ازل را با ۳۷نفر از پیروانش به قبرس فرستاد و [[حسین]] [[علی]] را با پیروانش به عکّا تبعید کرد. به نوشته همه مورخان، [[سید]] باب صبح ازل را [[جانشین]] خود ساخت، اما [[حسین]] [[علی]] به [[تکذیب]] و [[تکفیر]] برادرش صبح ازل روی آورد و با الفاظی چون "گوساله" و "گاو" از او یاد کرد. [[حسین]] [[علی]] پایه گذار [[دین]] [[بهائیت]] شد و خود را "ظهورالله" و [[خدا]] و [[خالق]] معرفی کرد. او از پیروانش می خواست چنان [[تسلیم]] او باشند که: اگر من [[آب]] را خمر نامیدم با [[آسمان]] را [[زمین]] گفتم و [[نور]] را [[آتش]] نامیدم، کسی [[حق]] اعتراضی ندارد.<ref> اشراقات، ص ۵۸. </ref> [[حسین]] [[علی]] در سال ۱۳۰۹ قمری در ۷۶ سالگی در عکّا در گذشت و پس از وی، به ترتیب [[عباس]] افندی و شوقی افندی با [[ادعای نبوت]] و [[ظهور]] اللّهی، [[رهبر]] بهائیان شدند. پس از شوقی افندی، بیتالعدل سرپرستی بهائیان را به عهده گرفته است. این گروه چنان ادعا میکنند که تا وقتی [[بابیت]] و [[بهائیت]] بر تمام [[ادیان]] چیرگی نیافته است، در زمان [[فترت]] به سر می بریم. در زمان [[فترت]] تمام [[احکام اسلام]] [[نسخ]] شده است و [[وجوب]] و [[حرمت]] معنا ندارد. بهائیان معتقدند، باید همیشه برای [[دولت]] و ملکه انگلیس [[دعا]] کنند و بخشی از [[اموال]] خود را به بیتالعدل تحویل دهند. جاسوسی به سود [[اسرائیل]] نیز از مسلمات [[آیین]] آنان است. در نگاه اینان، [[سید علی محمد باب]] همان [[مهدی موعود]] است که آمد و [[جهان]] را از [[عدل]] آکنده ساخت. پس از او، [[حسین]] [[علی]] [[دین جدید]] آورد. او ادعای [[الوهیت]] داشت و حتی پیروانش برایش [[سجده]] میکردند. امروزه بهائیان تمام سخنان [[حسین]] [[علی]] را توجیه میکنند و او را تنها [[پیامبر]] میدانند.<ref> برای آگاهی بیشتر ر.ک: حسن نیکو، فلسفه نیکو؛ همو محاكمة باب و بهاء؛ همو، فتنه باب و بهاء؛ همو، بهائیان و نقطه الكاف </ref>»<ref>[[احمد عابدی|عابدی، احمد]]؛ [[مدعیان و منکران بابیت و مهدویت (مقاله)|مدعیان و منکران بابیت و مهدویت]]، ص ۴۲۸ - ۴۳۲.</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
::::::[[علی محمد باب]]، آثاری چند از خود به جای نهاده که برخی از آنها چاپ شده و پارهای دیگر به [[دلیل]] کشاکشهای داخلی میان پیروانش هنوز به چاپ نرسیده است. جز آثاری که پیش از این نام بردیم، برخی کتابهای دیگر او عبارتاند از: "پنج [[شأن]]"، "دلائل السبعة"، "[[صحیفه]] [[عدلیه]]"، "[[تفسیر]] سوره کوثر"، "[[تفسیر]] سوره بقره"، "قیوم الأسماء"، "کتاب الروح". | ::::::[[علی محمد باب]]، آثاری چند از خود به جای نهاده که برخی از آنها چاپ شده و پارهای دیگر به [[دلیل]] کشاکشهای داخلی میان پیروانش هنوز به چاپ نرسیده است. جز آثاری که پیش از این نام بردیم، برخی کتابهای دیگر او عبارتاند از: "پنج [[شأن]]"، "دلائل السبعة"، "[[صحیفه]] [[عدلیه]]"، "[[تفسیر]] سوره کوثر"، "[[تفسیر]] سوره بقره"، "قیوم الأسماء"، "کتاب الروح". | ||
::::::آثار [[علی محمد باب]] غالبا به زبان عربی نوشته شده و سرشار از غلطهای صرفی و نحوی است. البته وی کوشیده است- برای آنکه نشان دهد سخنانش رنگ قرآنی دارد- گفتارش را با سجع و وزن همراه سازد و با آنکه یگانه [[معجزه]] خود را همین سخنان میشمارد<ref>بیان عربی، ص ۲۵.</ref>، تکلف و ابتذال در عباراتش سخت آشکار است»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|فرهنگنامه مهدویت]]، ص۱۰۷ - ۱۱۳، [[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت]]، ص ۱۸۹.</ref>. | ::::::آثار [[علی محمد باب]] غالبا به زبان عربی نوشته شده و سرشار از غلطهای صرفی و نحوی است. البته وی کوشیده است- برای آنکه نشان دهد سخنانش رنگ قرآنی دارد- گفتارش را با سجع و وزن همراه سازد و با آنکه یگانه [[معجزه]] خود را همین سخنان میشمارد<ref>بیان عربی، ص ۲۵.</ref>، تکلف و ابتذال در عباراتش سخت آشکار است»<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[فرهنگنامه مهدویت (کتاب)|فرهنگنامه مهدویت]]، ص۱۰۷ - ۱۱۳، [[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت]]، ص ۱۸۹.</ref>. | ||
}} | |||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
::::::پس از اعدام شدن "[[علی]] محمّد"، "[[حسین]] [[علی]] بهاء" و همکارانش چیزی نمانده بود که به [[کیفر]] جنایات خویش برسند، اما [[تلاش]] [[سفارت]] روس و کارمندان آن برای [[نجات]] آنها، کار خویش را کرد و آنان به [[دستور]] جاسوس روس و مساعدت همهجانبه [[سفارت]] روس به بغدادشتافتند و در آنجا براساس آموزشهای آن جاسوس، "[[حسین]] [[علی]]" [[مأموریت]] یافت که به نفع برادر خویش "یحیی" وارد عمل شود و ادّعا کند که او همان کسی است که در [[آخر الزمان]] [[ظهور]] خواهد کرد و امکانات گسترده و [[ثروت]] هنگفتی نیز در [[اختیار]] او برای تعقیب این [[دروغ]] رسوا قرار داد و او نیز [[دعوت]] خویش را آغاز کرد و به نشر این مرام ساختگی پرداخت. در همان شرایط بود که [[حکومت]] "[[عثمانی]]" این گروه فاسد را از "[[بغداد]]" به "[[ترکیه]]" و از آنجا به "ادرنه"<ref>ولایتی از ولایات عثمانیه (ترکیه جدید).</ref> تبعید ساخت، اما آموزشهای این مسلک منحطّ، همچنان در [[سفارت]] روس در [[تهران]] تنظیم و به "[[حسین]] [[علی]] بهاء" ارسال میگردید و او نیز آنها را در میان [[پیروان]] خویش، نشر و [[تبلیغ]] میکرد. سرانجام کار به [[اختلاف]] میان "[[حسین]] [[علی]] بهاء" و برادرش "یحیی" کشید. "یحیی" به "قبرس" رفت و در آنجا [[ازدواج]] کرد و خود را "صبح ازل" نامید. اما "[[حسین]] [[علی]]" و پیروانش از [[ترکیه]] به "عکا" در [[فلسطین]] تبعید شدند و [[تلاش]] ارتجاعی خویش را برای نشر این مرام استعماری و خرافی در [[ایران]] و [[فلسطین]] از طریق بذل و بخششهای هنگفت ادامه دادند. | ::::::پس از اعدام شدن "[[علی]] محمّد"، "[[حسین]] [[علی]] بهاء" و همکارانش چیزی نمانده بود که به [[کیفر]] جنایات خویش برسند، اما [[تلاش]] [[سفارت]] روس و کارمندان آن برای [[نجات]] آنها، کار خویش را کرد و آنان به [[دستور]] جاسوس روس و مساعدت همهجانبه [[سفارت]] روس به بغدادشتافتند و در آنجا براساس آموزشهای آن جاسوس، "[[حسین]] [[علی]]" [[مأموریت]] یافت که به نفع برادر خویش "یحیی" وارد عمل شود و ادّعا کند که او همان کسی است که در [[آخر الزمان]] [[ظهور]] خواهد کرد و امکانات گسترده و [[ثروت]] هنگفتی نیز در [[اختیار]] او برای تعقیب این [[دروغ]] رسوا قرار داد و او نیز [[دعوت]] خویش را آغاز کرد و به نشر این مرام ساختگی پرداخت. در همان شرایط بود که [[حکومت]] "[[عثمانی]]" این گروه فاسد را از "[[بغداد]]" به "[[ترکیه]]" و از آنجا به "ادرنه"<ref>ولایتی از ولایات عثمانیه (ترکیه جدید).</ref> تبعید ساخت، اما آموزشهای این مسلک منحطّ، همچنان در [[سفارت]] روس در [[تهران]] تنظیم و به "[[حسین]] [[علی]] بهاء" ارسال میگردید و او نیز آنها را در میان [[پیروان]] خویش، نشر و [[تبلیغ]] میکرد. سرانجام کار به [[اختلاف]] میان "[[حسین]] [[علی]] بهاء" و برادرش "یحیی" کشید. "یحیی" به "قبرس" رفت و در آنجا [[ازدواج]] کرد و خود را "صبح ازل" نامید. اما "[[حسین]] [[علی]]" و پیروانش از [[ترکیه]] به "عکا" در [[فلسطین]] تبعید شدند و [[تلاش]] ارتجاعی خویش را برای نشر این مرام استعماری و خرافی در [[ایران]] و [[فلسطین]] از طریق بذل و بخششهای هنگفت ادامه دادند. | ||
:::::: "[[حسین]] [[علی]]" برای خویش، لقب "بهاء" را برگزید و به همین جهت است که [[پیروان]] او را "[[بهایی]]" مینامند. روشن است که مرام [[بهایی]] هیچ ربطی به [[اسلام]] و اصول و [[فروع]] آن ندارد و بهائیان نیز [[مسلمان]] نیستند و خود را پیرو [[دین]] دیگری به نام "[[بهائیت]]" میشمارند. بههرحال این حزب [[سیاسی]] -که [[لباس]] [[دین]] را بر تن کرد- در برخی از کشورهای اسلامی و غربی نفوذ کرد و آمریکا و روسیه هردو در ترویج آن بر ضدّ [[اسلام]] و [[مسلمانان]]، هماهنگ شدند. به همین جهت است که در هر کشوری که آمریکا حضور و نفوذ بیشتری داشته باشد، بهائیان بدانجا روی میآورند و هنگامی که نفوذ آمریکا در یکی از کشورهای اسلامی فروکش کرد و متزلزل گردید، مرام [[بهائیت]] نیز نفوذ خود را در آنجا از دست میدهد<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۵۷۳.</ref>»<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۷۴-۱۷۷.</ref>. | :::::: "[[حسین]] [[علی]]" برای خویش، لقب "بهاء" را برگزید و به همین جهت است که [[پیروان]] او را "[[بهایی]]" مینامند. روشن است که مرام [[بهایی]] هیچ ربطی به [[اسلام]] و اصول و [[فروع]] آن ندارد و بهائیان نیز [[مسلمان]] نیستند و خود را پیرو [[دین]] دیگری به نام "[[بهائیت]]" میشمارند. بههرحال این حزب [[سیاسی]] -که [[لباس]] [[دین]] را بر تن کرد- در برخی از کشورهای اسلامی و غربی نفوذ کرد و آمریکا و روسیه هردو در ترویج آن بر ضدّ [[اسلام]] و [[مسلمانان]]، هماهنگ شدند. به همین جهت است که در هر کشوری که آمریکا حضور و نفوذ بیشتری داشته باشد، بهائیان بدانجا روی میآورند و هنگامی که نفوذ آمریکا در یکی از کشورهای اسلامی فروکش کرد و متزلزل گردید، مرام [[بهائیت]] نیز نفوذ خود را در آنجا از دست میدهد<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۵۷۳.</ref>»<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۱۷۴-۱۷۷.</ref>. | ||
}} | |||
{{پرسمان مدعیان دروغین مهدویت}} | {{پرسمان مدعیان دروغین مهدویت}} |