پرش به محتوا

آیا امام کاظم علم غیب داشت؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} {{پاسخ پرسش +}} {{پاسخ پرسش )
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان جمع شدن}} +}}))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} {{پاسخ پرسش +}} {{پاسخ پرسش ))
خط ۲۹: خط ۲۹:
::::::{{عربی|«عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ {{ع}} قَالَ: إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي أَدْيَانِكُمْ لَا يُزِيلُكُمْ أَحَدٌ عَنْهَا يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ وَ لَوْ عَلِمَ آبَاؤُكُمْ وَ أَجْدَادُكُمْ دِيناً أَصَحَّ مِنْ هَذَا لَاتَّبَعُوه. فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ قَالَ: يَا بُنَيَّ عُقُولُكُمْ تَصْغُرُ عَنْ هَذَا وَ أَحْلَامُكُمْ تَضِيقُ عَنْ حَمْلِهِ وَ لَكِنْ إِنْ تَعِيشُوا فَسَوْفَ تُدْرِكُونَه‏‏»}}<ref> به نقل از علی بن جعفر: برادرم امام کاظم {{ع}} فرمود: هنگامی که پنجمین نفر از فرزندان هفتمین امام، ناپدید شود، خدا را در دین‌هایتان! مبادا که کسی شما را از آن جدا کند. پسر عزیزم! صاحب این امر "قیام" را ناگزیر از غیبتی است، تا آن جا که برخی معتقدان به آن، از نظرشان باز می‌گردند و این، آزمونی سخت از سوی خدای برای بندگانش است. از دینتان دست نکشید که اگر پدران و نیاکانتان، دینی را درست‌تر از این می‌دانستند، از آن پیروی می‌کردند. گفتم: سرورم! پنجمین نفر از فرزندان هفتمین چه کسی است؟. فرمود: دلبندم! عقل شما به این نمی‌رسد و روحتان گنجایش فراگیری آن را ندارد؛ اما اگر زنده بمانید، او را درک خواهید کرد؛ کمال الدین: ص ۳۵۹، ح ۱؛ الکافی: ج ۱، ص ۳۳۶، ح ۲؛ بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۱۵۰ ح ۱.</ref>  <ref>دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۳، ص۱۱۶ - ۱۱۸.</ref>.
::::::{{عربی|«عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ {{ع}} قَالَ: إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ فَاللَّهَ اللَّهَ فِي أَدْيَانِكُمْ لَا يُزِيلُكُمْ أَحَدٌ عَنْهَا يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ وَ لَوْ عَلِمَ آبَاؤُكُمْ وَ أَجْدَادُكُمْ دِيناً أَصَحَّ مِنْ هَذَا لَاتَّبَعُوه. فَقُلْتُ: يَا سَيِّدِي مَنِ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ قَالَ: يَا بُنَيَّ عُقُولُكُمْ تَصْغُرُ عَنْ هَذَا وَ أَحْلَامُكُمْ تَضِيقُ عَنْ حَمْلِهِ وَ لَكِنْ إِنْ تَعِيشُوا فَسَوْفَ تُدْرِكُونَه‏‏»}}<ref> به نقل از علی بن جعفر: برادرم امام کاظم {{ع}} فرمود: هنگامی که پنجمین نفر از فرزندان هفتمین امام، ناپدید شود، خدا را در دین‌هایتان! مبادا که کسی شما را از آن جدا کند. پسر عزیزم! صاحب این امر "قیام" را ناگزیر از غیبتی است، تا آن جا که برخی معتقدان به آن، از نظرشان باز می‌گردند و این، آزمونی سخت از سوی خدای برای بندگانش است. از دینتان دست نکشید که اگر پدران و نیاکانتان، دینی را درست‌تر از این می‌دانستند، از آن پیروی می‌کردند. گفتم: سرورم! پنجمین نفر از فرزندان هفتمین چه کسی است؟. فرمود: دلبندم! عقل شما به این نمی‌رسد و روحتان گنجایش فراگیری آن را ندارد؛ اما اگر زنده بمانید، او را درک خواهید کرد؛ کمال الدین: ص ۳۵۹، ح ۱؛ الکافی: ج ۱، ص ۳۳۶، ح ۲؛ بحار الأنوار: ج۵۱ ص ۱۵۰ ح ۱.</ref>  <ref>دانشنامهٔ امام مهدی، ج ۳، ص۱۱۶ - ۱۱۸.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین سجادی؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین سجادی؛
خط ۳۷: خط ۳۶:
::::::{{عربی|«سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ{{ع}} رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ{{ع}}: يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ<ref>مردی از اهل فارس از [[امام کاظم]]{{ع}} سؤال کرد: آیا شما غیب می‌دانید؟ حضرت پاسخ دادند: جدم [[امام باقر]]{{ع}} فرمودند: خداوند به ما علم را می‌بخشد و ما آن را دریافت می‌کنیم و وقتی می‌گیرد ما نمی‌دانیم؛ کافی، ج۱، ص ۳۷۶.</ref>»}}<ref>پرچم‌داران هدایت، ص۱۴۲.</ref>.
::::::{{عربی|«سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ{{ع}} رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ فَقَالَ لَهُ: أَ تَعْلَمُونَ الْغَيْبَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ{{ع}}: يُبْسَطُ لَنَا الْعِلْمُ فَنَعْلَمُ وَ يُقْبَضُ عَنَّا فَلَا نَعْلَمُ<ref>مردی از اهل فارس از [[امام کاظم]]{{ع}} سؤال کرد: آیا شما غیب می‌دانید؟ حضرت پاسخ دادند: جدم [[امام باقر]]{{ع}} فرمودند: خداوند به ما علم را می‌بخشد و ما آن را دریافت می‌کنیم و وقتی می‌گیرد ما نمی‌دانیم؛ کافی، ج۱، ص ۳۷۶.</ref>»}}<ref>پرچم‌داران هدایت، ص۱۴۲.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. حجت الاسلام و المسلمین حقیقت‌جو؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. حجت الاسلام و المسلمین حقیقت‌جو؛
خط ۴۵: خط ۴۳:
::::::[[امام کاظم]]{{ع}} با اتکا به [[علم غیب]]، در تمام عرصه‌های [[حیات]] سخن گفته است و وصیت آن حضرت با هشام که خود چکیده‌ای از حکمتهای پیامبران و گلچینی از دیدگاههای مکتبی است، به عنوان شاهدی برای اثبات این مطلب کافی است. آنچه در زیر می‌آید. قطره‌ای است ناچیز از این دریای گهربار: روایت شده است که [[اسحاق بن عمار]] گفت: چون هارون، [[امام موسی]]{{ع}} را در بند کرد، [[ابو یوسف]] و [[محمد بن‌ الحسن]] از یاران و شاگردان ابو حنیفه خدمت آن امام رسیدند. یکی از آن دو به دیگری گفت: ما برای یکی از دو کار پیش [[ابوالحسن موسی‌ بن‌ جعفر]]{{ع}} آمده‌ایم که یا او را هم‌عقیده خویش کنیم و یا بر او اشکال بگیریم. هر دو رو به روی ایشان نشستند. در همین حال مردی که از طرف سندی بن شاهم بر آن حضرت گمارده شده بود، خدمت وی رسید و اظهار داشت: نوبت من تمام شده و به خانه خود می‌روم اگر شما را خدمتی و کاری هست بفرمایید که چون باز نوبت من شود فرمایش شما را به انجام رسانم. حضرت فرمود: من کاری ندارم. چون مرد از محضر آنان بیرون رفت، امام به ابو یوسف روی کرد و فرمود: شگفتا از این مرد! او امشب می‌میرد و آمده می‌گوید که فردا می‌خواهد کار مرا انجام دهد!!. [[ابو یوسف]] و [[محمد بن‌ الحسن]] برخاستند و با هم گفتند: ما آمده بودیم تا از او دوباره مستحب و واجب پرسش کنیم، اما او اکنون چیزی گفت که انگار از [[علم غیب]] بود. سپس آنان مردی را در پی آن نگهبان فرستاده به وی گفتند: این مرد را زیر نظر بگیر و ببین کار او امشب به کجا می‌انجامد و فردا ما را از وضع او آگاه کن. آن شخص آمد و در مسجدی که روبروی سرای آن مرد بود، منتظر نشست. چون نیمی از شب بگذشت بانگ فریاد و شیون به آسمان بلند شد و مردم را دید که به خانه آن مرد می‌روند. پرسید: چه شده است؟ گفتند: فلانی بدون آنکه بیمار یا مریض باشد، امشب ناگهانی جان سپرد. آن مرد به نزد [[ابو یوسف]] و [[محمد بن‌ الحسن]] بازگشت و آنان را از این ماجرا آگاه کرد، ا[[ابو یوسف]] و [[محمد بن‌ الحسن]] نزد امام هفتم آمده عرض کردند: ما دانستیم که تو علم حلال و حرام را می‌دانی، اما از کجا دانستی که این مرد امشب می‌میرد؟ امام پاسخ داد: از دری که [[رسول خدا]]{{صل}} علم خویش را به [[علی‌‌ بن‌ ابی‌ طالب]]{{ع}} تعلیم فرمود. آن دو با شنیدن این جواب مات و متحیر ماندند و نتوانستند پاسخی به آن حضرت بدهند <ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۶۴ -۶۵.</ref> بدین سان [[امام موسی‌ بن‌ جعفر]]{{ع}} همچون پیامبران و اولیای بزرگوار خداوند از زمان مرگ افراد آگاه بود.»<ref>http://ketaab.iec-md.org/IMAM_KAAZEM/zendegaani_imam_kaazem_modarresi_04.html#14 چهل مثل از قرآن</ref>.
::::::[[امام کاظم]]{{ع}} با اتکا به [[علم غیب]]، در تمام عرصه‌های [[حیات]] سخن گفته است و وصیت آن حضرت با هشام که خود چکیده‌ای از حکمتهای پیامبران و گلچینی از دیدگاههای مکتبی است، به عنوان شاهدی برای اثبات این مطلب کافی است. آنچه در زیر می‌آید. قطره‌ای است ناچیز از این دریای گهربار: روایت شده است که [[اسحاق بن عمار]] گفت: چون هارون، [[امام موسی]]{{ع}} را در بند کرد، [[ابو یوسف]] و [[محمد بن‌ الحسن]] از یاران و شاگردان ابو حنیفه خدمت آن امام رسیدند. یکی از آن دو به دیگری گفت: ما برای یکی از دو کار پیش [[ابوالحسن موسی‌ بن‌ جعفر]]{{ع}} آمده‌ایم که یا او را هم‌عقیده خویش کنیم و یا بر او اشکال بگیریم. هر دو رو به روی ایشان نشستند. در همین حال مردی که از طرف سندی بن شاهم بر آن حضرت گمارده شده بود، خدمت وی رسید و اظهار داشت: نوبت من تمام شده و به خانه خود می‌روم اگر شما را خدمتی و کاری هست بفرمایید که چون باز نوبت من شود فرمایش شما را به انجام رسانم. حضرت فرمود: من کاری ندارم. چون مرد از محضر آنان بیرون رفت، امام به ابو یوسف روی کرد و فرمود: شگفتا از این مرد! او امشب می‌میرد و آمده می‌گوید که فردا می‌خواهد کار مرا انجام دهد!!. [[ابو یوسف]] و [[محمد بن‌ الحسن]] برخاستند و با هم گفتند: ما آمده بودیم تا از او دوباره مستحب و واجب پرسش کنیم، اما او اکنون چیزی گفت که انگار از [[علم غیب]] بود. سپس آنان مردی را در پی آن نگهبان فرستاده به وی گفتند: این مرد را زیر نظر بگیر و ببین کار او امشب به کجا می‌انجامد و فردا ما را از وضع او آگاه کن. آن شخص آمد و در مسجدی که روبروی سرای آن مرد بود، منتظر نشست. چون نیمی از شب بگذشت بانگ فریاد و شیون به آسمان بلند شد و مردم را دید که به خانه آن مرد می‌روند. پرسید: چه شده است؟ گفتند: فلانی بدون آنکه بیمار یا مریض باشد، امشب ناگهانی جان سپرد. آن مرد به نزد [[ابو یوسف]] و [[محمد بن‌ الحسن]] بازگشت و آنان را از این ماجرا آگاه کرد، ا[[ابو یوسف]] و [[محمد بن‌ الحسن]] نزد امام هفتم آمده عرض کردند: ما دانستیم که تو علم حلال و حرام را می‌دانی، اما از کجا دانستی که این مرد امشب می‌میرد؟ امام پاسخ داد: از دری که [[رسول خدا]]{{صل}} علم خویش را به [[علی‌‌ بن‌ ابی‌ طالب]]{{ع}} تعلیم فرمود. آن دو با شنیدن این جواب مات و متحیر ماندند و نتوانستند پاسخی به آن حضرت بدهند <ref>بحارالانوار، ج ۲، ص ۶۴ -۶۵.</ref> بدین سان [[امام موسی‌ بن‌ جعفر]]{{ع}} همچون پیامبران و اولیای بزرگوار خداوند از زمان مرگ افراد آگاه بود.»<ref>http://ketaab.iec-md.org/IMAM_KAAZEM/zendegaani_imam_kaazem_modarresi_04.html#14 چهل مثل از قرآن</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۴. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۴. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛
خط ۵۳: خط ۵۰:
::::::«منقول است که چون شیعیان نیشابور به دست [[محمد بن علی نیشابوری]] اموالی برای حضرت فرستادند شطیطه‌ نیشاپوری هم از جمله ایشان بود. پس بر حضرت وارد شدند و امانت‌های آنان را با امانت شطیطه به حضرت رساندند، حضرت فرمودند: سلام مرا بر شطیطه برسان و نیز این کیسه را که در آن چهل درهم موجود است و این پارچه را که از پنبه قریه‌ مادرم [[زهراء]]{{س}} است و خواهرم حلیمه آن را تافته و به او بگو که ۱۹ روز از ورود تو به نیشابور از دنیا خواهد رفت ۱۶ درهم را خودش مصرف کند و 24 درهم دیگر را به صرف صدقه و لوازم خود برساند من می‌آیم و برای او نماز می‌خوانم. چون به نیشابور آمد به دستور عمل کرد و چنانچه ایشان فرموده بودند، شد. آن حضرت نیز روز معین شده برای نماز شطیطه آمد و به راوی فرمودند: سلام مرا به اصحاب و شعیان برسان و بگو که من و سایر امامان بر سر جنازه‌های شما حاضر می‌شویم در هر جا که باشید»<ref> علم پیامبر و ائمه به غیب (پایان‌نامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]، ص۶۰.</ref>.
::::::«منقول است که چون شیعیان نیشابور به دست [[محمد بن علی نیشابوری]] اموالی برای حضرت فرستادند شطیطه‌ نیشاپوری هم از جمله ایشان بود. پس بر حضرت وارد شدند و امانت‌های آنان را با امانت شطیطه به حضرت رساندند، حضرت فرمودند: سلام مرا بر شطیطه برسان و نیز این کیسه را که در آن چهل درهم موجود است و این پارچه را که از پنبه قریه‌ مادرم [[زهراء]]{{س}} است و خواهرم حلیمه آن را تافته و به او بگو که ۱۹ روز از ورود تو به نیشابور از دنیا خواهد رفت ۱۶ درهم را خودش مصرف کند و 24 درهم دیگر را به صرف صدقه و لوازم خود برساند من می‌آیم و برای او نماز می‌خوانم. چون به نیشابور آمد به دستور عمل کرد و چنانچه ایشان فرموده بودند، شد. آن حضرت نیز روز معین شده برای نماز شطیطه آمد و به راوی فرمودند: سلام مرا به اصحاب و شعیان برسان و بگو که من و سایر امامان بر سر جنازه‌های شما حاضر می‌شویم در هر جا که باشید»<ref> علم پیامبر و ائمه به غیب (پایان‌نامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]، ص۶۰.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت).
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۵. آقای موسوی (پژوهشگر مجمع جهانی اهل بيت).
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش