پرش به محتوا

آیا منشأ وحی الهام درونی پیامبر خاتم است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== پاسخ نخست== +== پاسخ نخست ==))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۱۹: خط ۱۹:
::::::آقای '''[[محمد مهدی علیمردی]]''' در کتاب ''«[[در ساحل وحی (کتاب)|در ساحل وحی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آقای '''[[محمد مهدی علیمردی]]''' در کتاب ''«[[در ساحل وحی (کتاب)|در ساحل وحی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«مونتگمری وات، از خاورشناسانی است که در مورد [[وحی نفسی]] و تبیین و تشریح آن کوشیده است. او در مطالعات خود چنین نتیجه می‌گیرد: در [[صدق]] گفتار محمد درباره آنچه می‌بیند و آنچه می‌شنود، شکی نیست و بی‌گمان، او بزرگ‌ترین [[مصلح اجتماعی]] است. سرمنشأ و مبدأ همه آنها، [[الهام]] درونی اوست و چنین نیست که از ماورای ماده و طبیعتی که [[مردم]] می‌شناسند، چیزی به نام [[عالم غیب]] آمده باشد؛ زیرا وجود این ماورا و [[غیب]]، نزد ما ثابت نشده است.
::::::«مونتگمری وات، از خاورشناسانی است که در مورد [[وحی نفسی]] و تبیین و تشریح آن کوشیده است. او در مطالعات خود چنین نتیجه می‌گیرد: در [[صدق]] گفتار محمد درباره آنچه می‌بیند و آنچه می‌شنود، شکی نیست و بی‌گمان، او بزرگ‌ترین [[مصلح اجتماعی]] است. سرمنشأ و مبدأ همه آنها، [[الهام]] درونی اوست و چنین نیست که از ماورای ماده و طبیعتی که [[مردم]] می‌شناسند، چیزی به نام [[عالم غیب]] آمده باشد؛ زیرا وجود این ماورا و [[غیب]]، نزد ما ثابت نشده است.
::::::پس آن نفس عالی و [[باطن]] [[نورانی]] و نیروی [[ایمان]] و [[خیال]] وسیع و [[احساسات]] عمیق و [[عقل]] بزرگ و هوش بیدار و ذوق [[سلیم]]، همه از اموری است که در تجلی [[ذهن]] او مؤثر بوده است تا باطن و [[روح]] خود را [[مشاهده]] کند و حتی سخن بگوید. بدین‌سان، او [[تصور]] و [[اعتقاد]] خود را [[الهی]] و آسمانی خوانده است که بدون واسطه یا از طریق مردی به او [[القا]] شده است یا آنها را در [[خواب]] دیده است و خیال کرده [[قرآن]] از این قبیل است. حال آنکه تمام آنها از درون او و عقل [[باطنی]] او سرچشمه گرفته و یک امر درونی است که پس از حصول و وجود آن در خیال و باطن، با اسلوب و روش موثر توسط همان خیال بیان شده است و این همه، نتیجه آن خلوت‌ها و تأملات عمیق است که در [[غار حرا]] داشته است<ref>مقدمة القرآن، ص۲۰؛ به نقل از: عمر رضوان، آراء المستشرقین، ج۱، ص۳۸۲.</ref>.
 
::::::ژان دارک فرانسوی در قرن پانزدهم نیز [[ادعای پیامبری]] کرد و [[معتقد]] بود از سوی [[خدا]] برای [[نجات]] وطنش آمده است و مدعی شد صدای [[وحی]] را می‌شنود و به این وسیله، [[فرماندهی]] یک نیروی کو چک را بر عهده گرفت، ولی پس از یک [[پیروزی]] موقت، هنگامی که ملتش او را تنها گذاشتند، به دست [[دشمن]] افتاد و او را در [[آتش]] سوزاندند. آیا می‌توان گفت آن دختر، [[پیامبری]] مرسل بوده است؟<ref>الوحی المحمدی، ص۱۵۰.</ref>.
پس آن نفس عالی و [[باطن]] [[نورانی]] و نیروی [[ایمان]] و [[خیال]] وسیع و [[احساسات]] عمیق و [[عقل]] بزرگ و هوش بیدار و ذوق [[سلیم]]، همه از اموری است که در تجلی [[ذهن]] او مؤثر بوده است تا باطن و [[روح]] خود را [[مشاهده]] کند و حتی سخن بگوید. بدین‌سان، او [[تصور]] و [[اعتقاد]] خود را [[الهی]] و آسمانی خوانده است که بدون واسطه یا از طریق مردی به او [[القا]] شده است یا آنها را در [[خواب]] دیده است و خیال کرده [[قرآن]] از این قبیل است. حال آنکه تمام آنها از درون او و عقل [[باطنی]] او سرچشمه گرفته و یک امر درونی است که پس از حصول و وجود آن در خیال و باطن، با اسلوب و روش موثر توسط همان خیال بیان شده است و این همه، نتیجه آن خلوت‌ها و تأملات عمیق است که در [[غار حرا]] داشته است<ref>مقدمة القرآن، ص۲۰؛ به نقل از: عمر رضوان، آراء المستشرقین، ج۱، ص۳۸۲.</ref>.
 
ژان دارک فرانسوی در قرن پانزدهم نیز [[ادعای پیامبری]] کرد و [[معتقد]] بود از سوی [[خدا]] برای [[نجات]] وطنش آمده است و مدعی شد صدای [[وحی]] را می‌شنود و به این وسیله، [[فرماندهی]] یک نیروی کو چک را بر عهده گرفت، ولی پس از یک [[پیروزی]] موقت، هنگامی که ملتش او را تنها گذاشتند، به دست [[دشمن]] افتاد و او را در [[آتش]] سوزاندند. آیا می‌توان گفت آن دختر، [[پیامبری]] مرسل بوده است؟<ref>الوحی المحمدی، ص۱۵۰.</ref>.
:::::*'''[[وحی الهی]]''': از آنجا که سر وش [[وحی]]، اساس تمام [[حقایق]] [[اسلام]] و [[عقاید]] و [[تشریع]] را بیان کرده است، پرسشی بدون ابهام باقی نمی‌ماند. گاه عده‌ای به [[دلایل]] مختلف، در القای ابهام و تشکیک در [[حقیقت]]، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و تمام [[همت]] خود را برای پوشاندن آن حقایق عالی به کار برده‌اند. اکنون درباره این [[شبهه]]، از پاسخ‌های [[نقلی]] و [[عقلی]] بهره می‌گیریم.
:::::*'''[[وحی الهی]]''': از آنجا که سر وش [[وحی]]، اساس تمام [[حقایق]] [[اسلام]] و [[عقاید]] و [[تشریع]] را بیان کرده است، پرسشی بدون ابهام باقی نمی‌ماند. گاه عده‌ای به [[دلایل]] مختلف، در القای ابهام و تشکیک در [[حقیقت]]، از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و تمام [[همت]] خود را برای پوشاندن آن حقایق عالی به کار برده‌اند. اکنون درباره این [[شبهه]]، از پاسخ‌های [[نقلی]] و [[عقلی]] بهره می‌گیریم.
:::::: [[خداوند]] به اختر فروزان خود [[سوگند]] می‌خورد که سیدالعالمین از سر [[هوس]] سخن نمی‌گوید: {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«سوگند به ستاره چون فرو افتد * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۱-۴.</ref>.
 
:::::: [[شیخ طوسی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] می‌فرماید: آنچه [[پیامبر]] از [[قرآن مجید]] [[تلاوت]] می‌کند، وحی و ندای [[الهی]] است و از میل و طبع [[باطنی]] خود چیزی نمی‌گوید. {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}}<ref>«دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱۱.</ref><ref>شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب اعلام اسلامی، ۱۴۰۹ه.ق، ج۱، ج۹، ص۴۲۱.</ref>.
[[خداوند]] به اختر فروزان خود [[سوگند]] می‌خورد که سیدالعالمین از سر [[هوس]] سخن نمی‌گوید: {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«سوگند به ستاره چون فرو افتد * که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۱-۴.</ref>.
:::::: [[علامه طباطبایی]] در این باره می‌فرماید: نسبت دادن [[رؤیت]] که در اصل به معنای دیدن چشم است نه [[قلب]]، مطلب نامأنوسی نیست؛ چون برای [[انسان]]، نوعی [[ادراک شهودی]] هست که ورای ادراک‌هایی است که با یکی از [[حواس ظاهری]] یا باطنی خود دارد. ادراکی است که به چشم و گوش و دیگر حواس ظاهری واسطه‌اند و نه تخیل و [[فکر]] و دیگر قوای باطنی<ref>تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۶.</ref>.
 
::::::در این مورد، به این [[روایت]] توجه کنید: [[حارث بن هشام]] از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: یا [[رسول الله]]! وحی چگونه بر شما نازل می‌شود؟ [[حضرت]] فرمود: گاهی مانند صدای زنگ طنین‌انداز می‌آید و این شدید‌ترین انواع [[وحی]] است که چون قطع می‌شود، مطالب را دریافت کرده‌ام و مقصود را فهمیده‌ام. گاهی هم [[فرشته]] به صورت مردی برایم ظاهر می‌گردد و با من هم سخن می‌شود و آنچه را می‌گوید، [[حفظ]] می‌کنم<ref>فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج۱، ص۲۵؛ الجامع الصحیح للبخاری، ج۱، ص۱۳.</ref>.
[[شیخ طوسی]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] می‌فرماید: آنچه [[پیامبر]] از [[قرآن مجید]] [[تلاوت]] می‌کند، وحی و ندای [[الهی]] است و از میل و طبع [[باطنی]] خود چیزی نمی‌گوید. {{متن قرآن|مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى}}<ref>«دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت» سوره نجم، آیه ۱۱.</ref><ref>شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، مکتب اعلام اسلامی، ۱۴۰۹ه.ق، ج۱، ج۹، ص۴۲۱.</ref>.
 
[[علامه طباطبایی]] در این باره می‌فرماید: نسبت دادن [[رؤیت]] که در اصل به معنای دیدن چشم است نه [[قلب]]، مطلب نامأنوسی نیست؛ چون برای [[انسان]]، نوعی [[ادراک شهودی]] هست که ورای ادراک‌هایی است که با یکی از [[حواس ظاهری]] یا باطنی خود دارد. ادراکی است که به چشم و گوش و دیگر حواس ظاهری واسطه‌اند و نه تخیل و [[فکر]] و دیگر قوای باطنی<ref>تفسیر المیزان، ج۱۹، ص۳۶.</ref>.
 
در این مورد، به این [[روایت]] توجه کنید: [[حارث بن هشام]] از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسید: یا [[رسول الله]]! وحی چگونه بر شما نازل می‌شود؟ [[حضرت]] فرمود: گاهی مانند صدای زنگ طنین‌انداز می‌آید و این شدید‌ترین انواع [[وحی]] است که چون قطع می‌شود، مطالب را دریافت کرده‌ام و مقصود را فهمیده‌ام. گاهی هم [[فرشته]] به صورت مردی برایم ظاهر می‌گردد و با من هم سخن می‌شود و آنچه را می‌گوید، [[حفظ]] می‌کنم<ref>فتح الباری شرح صحیح بخاری، ج۱، ص۲۵؛ الجامع الصحیح للبخاری، ج۱، ص۱۳.</ref>.
:::::*'''نوسان [[وحی الهی]]''': خاورشناسان، مبنای مقدمات این [[شبهه]] را بر این اساس قرار دادند که آن وحی دل‌نشین، به دنبال [[صفا]] و [[طهارت]] نفس، از آن [[عقل]] [[باطنی]] و [[عقاید]] درونی روییده است. البته اینان از [[فرهنگ]] و عقاید آن دوران چون فرهنگ [[یهودی]]، [[نصرانی]]، [[زردشتی]] و [[بت‌پرستی]] [[غافل]] نبوده‌اند و سخنشان تا حد توان از آنها اشباع شده است.
:::::*'''نوسان [[وحی الهی]]''': خاورشناسان، مبنای مقدمات این [[شبهه]] را بر این اساس قرار دادند که آن وحی دل‌نشین، به دنبال [[صفا]] و [[طهارت]] نفس، از آن [[عقل]] [[باطنی]] و [[عقاید]] درونی روییده است. البته اینان از [[فرهنگ]] و عقاید آن دوران چون فرهنگ [[یهودی]]، [[نصرانی]]، [[زردشتی]] و [[بت‌پرستی]] [[غافل]] نبوده‌اند و سخنشان تا حد توان از آنها اشباع شده است.
:::::: [[دین اسلام]]، به تمام جنبه‌های [[زندگی]] می‌پردازد؛ عباداتش، [[سهل]]؛ معاملاتش، دقیق؛ [[نظام اقتصادی]] و سیاسی‌اش، نمونه و نمونه‌های [[اخلاق]] و آدابش، سترگ است. آیا این عقاید و [[نظام]] و [[شرایع]]، در نفس محمد{{صل}} [[ذخیره]] شده بود؟
 
[[دین اسلام]]، به تمام جنبه‌های [[زندگی]] می‌پردازد؛ عباداتش، [[سهل]]؛ معاملاتش، دقیق؛ [[نظام اقتصادی]] و سیاسی‌اش، نمونه و نمونه‌های [[اخلاق]] و آدابش، سترگ است. آیا این عقاید و [[نظام]] و [[شرایع]]، در نفس محمد{{صل}} [[ذخیره]] شده بود؟
::::::نشانه‌هایی که در [[پیامبران]] هست، دلیل بر این است که اینها از مبدأ دیگری [[الهام]] گرفته‌اند<ref>مجموعه آثار مطهری، ج۴، ص۳۸۴.</ref>. آنچه قدسی بودن وحی را [[تأیید]] می‌کند، نوسان‌هایی است که در رویداد این پدیده [[مشاهده]] می‌شود. گاه در [[نزول]] آهنگ وحی، درنگی پدیدار می‌شد، مانند آن هنگام که از [[پیامبر]] درباره [[اصحاب کهف]]، [[روح]] و... پرسیدند و [[حضرت]] از پیش خود سخن نگفت و در [[انتظار]] وحی الهی ماند. حال اگر [[قرآن]] از [[تدبیر]] و [[درایت]] عقل و هوش او سرچشمه گرفته باشد، انتظار، معنایی ندارد. همچنین از آنجا که [[قرآن مجید]] در [[بیداری]] بر پیامبر نازل می‌شد، این گفته [[روان‌شناسان]] که عقل باطنی در [[خواب]] و رویا یا هنگام تشنج از تب و عوامل غیر عادی رخ نشان می‌دهد، بی‌دلیل خواهد بود.
::::::نشانه‌هایی که در [[پیامبران]] هست، دلیل بر این است که اینها از مبدأ دیگری [[الهام]] گرفته‌اند<ref>مجموعه آثار مطهری، ج۴، ص۳۸۴.</ref>. آنچه قدسی بودن وحی را [[تأیید]] می‌کند، نوسان‌هایی است که در رویداد این پدیده [[مشاهده]] می‌شود. گاه در [[نزول]] آهنگ وحی، درنگی پدیدار می‌شد، مانند آن هنگام که از [[پیامبر]] درباره [[اصحاب کهف]]، [[روح]] و... پرسیدند و [[حضرت]] از پیش خود سخن نگفت و در [[انتظار]] وحی الهی ماند. حال اگر [[قرآن]] از [[تدبیر]] و [[درایت]] عقل و هوش او سرچشمه گرفته باشد، انتظار، معنایی ندارد. همچنین از آنجا که [[قرآن مجید]] در [[بیداری]] بر پیامبر نازل می‌شد، این گفته [[روان‌شناسان]] که عقل باطنی در [[خواب]] و رویا یا هنگام تشنج از تب و عوامل غیر عادی رخ نشان می‌دهد، بی‌دلیل خواهد بود.
:::::*'''راه [[شناخت پیامبر]]''': مگر راه [[شناخت صدق]] و [[کذب]] [[مدعیان پیامبری]] بسته است که مخاطبان آنها چشم بسته به [[اطاعت]] آنان در آیند. در [[دنیایی]] که ندای [[تکامل]] و [[پیشرفت علم]] و عقل آن، گوش جهانیان را پر کرده، چگونه ممکن است دست [[شناخت]] [[حقیقت]] بسته باشد؛ حال آنکه [[امامان]]، [[عالمان]] و پژوهندگان، راه [[معرفت]] را روشن کرده‌اند. [[حکیم]] [[سبزواری]] درباره [[پیامبر]] می‌فرماید: تمام [[افعال]] غریبه او شگفت بود، مثل آنکه هرگز قبیحی از او سر نزد، هرگز [[دروغ]] نگفت و در کثرت [[سخاوت]] در مرتبه‌ای بود که [[خدا]] فرمود: {{متن قرآن|وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ}}<ref>«و (هنگام بخشش) نه دست خود را فرو بند و نه یکسره بگشای که نکوهیده دریغ خورده فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۹.</ref>. با [[اهل]] [[دنیا]] در [[غایت]] ترفع بود و سنگ [[قناعت]] بر کمر بست و دندان [[طمع]] را [[شکست]] و بر روی [[خاک]] می‌نشست و چنان که در [[نهج البلاغه]] است، بر استر بدون زین می‌نشست<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، دارالهجرة، خطبه ۱۶۰، ص۲۸۸؛ ملاهادی سبزواری، رسائل، نشر اسوه، ۱۳۷۶، ص۲۳۶.</ref>.
:::::*'''راه [[شناخت پیامبر]]''': مگر راه [[شناخت صدق]] و [[کذب]] [[مدعیان پیامبری]] بسته است که مخاطبان آنها چشم بسته به [[اطاعت]] آنان در آیند. در [[دنیایی]] که ندای [[تکامل]] و [[پیشرفت علم]] و عقل آن، گوش جهانیان را پر کرده، چگونه ممکن است دست [[شناخت]] [[حقیقت]] بسته باشد؛ حال آنکه [[امامان]]، [[عالمان]] و پژوهندگان، راه [[معرفت]] را روشن کرده‌اند. [[حکیم]] [[سبزواری]] درباره [[پیامبر]] می‌فرماید: تمام [[افعال]] غریبه او شگفت بود، مثل آنکه هرگز قبیحی از او سر نزد، هرگز [[دروغ]] نگفت و در کثرت [[سخاوت]] در مرتبه‌ای بود که [[خدا]] فرمود: {{متن قرآن|وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ}}<ref>«و (هنگام بخشش) نه دست خود را فرو بند و نه یکسره بگشای که نکوهیده دریغ خورده فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۹.</ref>. با [[اهل]] [[دنیا]] در [[غایت]] ترفع بود و سنگ [[قناعت]] بر کمر بست و دندان [[طمع]] را [[شکست]] و بر روی [[خاک]] می‌نشست و چنان که در [[نهج البلاغه]] است، بر استر بدون زین می‌نشست<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، دارالهجرة، خطبه ۱۶۰، ص۲۸۸؛ ملاهادی سبزواری، رسائل، نشر اسوه، ۱۳۷۶، ص۲۳۶.</ref>.
::::::در این زمینه روایتی است که [[ابن سکیت]] از [[امام رضا]]{{ع}} نقل می‌کند. وی علت تفاوت [[معجزه پیامبران]] را از [[امام]] می‌پرسد و پس از اینکه امام به [[پرسش]] او پاسخ می‌دهد، دوباره می‌پرسد: راه [[شناخت پیامبر]] و [[رهبر دینی]] در عصر حاضر چیست؟ آیا در عصر ما هم باید از راه [[معجزه]] آنها را شناخت یا راه دیگری هم هست؟ امام پاسخ می‌دهد: {{متن حدیث|الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ}}<ref>ابن بابویه قمی، علل الشرایع، بیروت، مؤسسة الأعلمی المطبوعات، ۱۴۰۸ ه. ق، ج۱، باب ۱۰۲، ص۱۴۹؛ بحارالانوار، ج۱۱، باب ۲، ص۷۱.</ref>.
 
::::::به واسطه [[عقل]]، [[راستگویان]]، [[تصدیق]] و دروغ‌گویان، [[تکذیب]] می‌شوند.
در این زمینه روایتی است که [[ابن سکیت]] از [[امام رضا]]{{ع}} نقل می‌کند. وی علت تفاوت [[معجزه پیامبران]] را از [[امام]] می‌پرسد و پس از اینکه امام به [[پرسش]] او پاسخ می‌دهد، دوباره می‌پرسد: راه [[شناخت پیامبر]] و [[رهبر دینی]] در عصر حاضر چیست؟ آیا در عصر ما هم باید از راه [[معجزه]] آنها را شناخت یا راه دیگری هم هست؟ امام پاسخ می‌دهد: {{متن حدیث|الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ}}<ref>ابن بابویه قمی، علل الشرایع، بیروت، مؤسسة الأعلمی المطبوعات، ۱۴۰۸ ه. ق، ج۱، باب ۱۰۲، ص۱۴۹؛ بحارالانوار، ج۱۱، باب ۲، ص۷۱.</ref>.
::::::در [[سخن امام]]، فرآیند شناخت [[پیامبران]] تنها به معجزه، محصور و محدود نمی‌شود، بلکه عقل چون نوری فروزنده، ضامن این شناخت است و مسائلی در این میان باید به واسطه عقل بررسی شود. برای نمونه، مسائلی که برای دست‌یابی به آن شناخت لازم است از قبیل: بررسی محتوای [[دعوت]]، بررسی ویژگی‌های شخصی پیامبر مانند اینکه از چه خانواده‌ای است، سابقه دروغ و [[خدعه]] یا [[انحراف فکری]] داشته یا نه و بررسی دیگر موارد که هر یک، [[شناخت]] صحیح مدعی [[نبوت]] را تأمین می‌کند.
 
به واسطه [[عقل]]، [[راستگویان]]، [[تصدیق]] و دروغ‌گویان، [[تکذیب]] می‌شوند.
 
در [[سخن امام]]، فرآیند شناخت [[پیامبران]] تنها به معجزه، محصور و محدود نمی‌شود، بلکه عقل چون نوری فروزنده، ضامن این شناخت است و مسائلی در این میان باید به واسطه عقل بررسی شود. برای نمونه، مسائلی که برای دست‌یابی به آن شناخت لازم است از قبیل: بررسی محتوای [[دعوت]]، بررسی ویژگی‌های شخصی پیامبر مانند اینکه از چه خانواده‌ای است، سابقه دروغ و [[خدعه]] یا [[انحراف فکری]] داشته یا نه و بررسی دیگر موارد که هر یک، [[شناخت]] صحیح مدعی [[نبوت]] را تأمین می‌کند.
:::::*'''[[ناتوانی]] [[عقل]] در تأمین نیازهای [[بشر]]''': [[شیخ مفید]] از کندی، [[فیلسوف]] [[عرب]] (م ۲۵۶ ه. ق) نقل می‌کند: [[وحی]]، موهبتی [[الهی]] است که از سوی [[خداوند]] به [[انبیا]] [[افاضه]] می‌شود تا در حل [[دشواری‌ها]] [[انسان]] را [[یاری]] کند و البته مسبوق به کار برد و [[اعمال]] [[فکر]] و محتاج به بحث و فحص نیست<ref>اوائل المقالات، ص۱۱.</ref>.
:::::*'''[[ناتوانی]] [[عقل]] در تأمین نیازهای [[بشر]]''': [[شیخ مفید]] از کندی، [[فیلسوف]] [[عرب]] (م ۲۵۶ ه. ق) نقل می‌کند: [[وحی]]، موهبتی [[الهی]] است که از سوی [[خداوند]] به [[انبیا]] [[افاضه]] می‌شود تا در حل [[دشواری‌ها]] [[انسان]] را [[یاری]] کند و البته مسبوق به کار برد و [[اعمال]] [[فکر]] و محتاج به بحث و فحص نیست<ref>اوائل المقالات، ص۱۱.</ref>.
::::::غزالی نیز در تهافت الفلاسفه در رد [[فارابی]] می‌نویسد: [[پیامبر]] می‌تواند بدون واسطه یا با واسطه [[فرشته]]، با [[خداوند متعال]] [[ارتباط]] برقرار کند، بدون اینکه به عقل فعال یا [[قوه]] متخلیه خاص یا هر چیز دیگری که [[فیلسوفان]] فرض کرده‌اند، نیاز داشته باشد<ref>ابوحامد غزالی، تهافت الفلاسفه، بیروت، دارالمکتبة الهلال، ۱۹۹۴م.، چ ۱، ص۱۷۸.</ref>.
 
::::::چرا نمی‌توان عقل و هوش را منبع وحی دانست؟ چرا [[اندیشمندان اسلامی]] تأکید دارند که وحی نمی‌تواند [[رهیافت]] عقل و فکر باشد؟ در پاسخ باید گفت انسان به دلیل نیازمندی‌های خود و حل مشکلاتش، به قانونی نیاز دارد که سعادتش را تضمین کند و چنین قانونی، در نهاد [[آدمی]] نهاده نشده است.
غزالی نیز در تهافت الفلاسفه در رد [[فارابی]] می‌نویسد: [[پیامبر]] می‌تواند بدون واسطه یا با واسطه [[فرشته]]، با [[خداوند متعال]] [[ارتباط]] برقرار کند، بدون اینکه به عقل فعال یا [[قوه]] متخلیه خاص یا هر چیز دیگری که [[فیلسوفان]] فرض کرده‌اند، نیاز داشته باشد<ref>ابوحامد غزالی، تهافت الفلاسفه، بیروت، دارالمکتبة الهلال، ۱۹۹۴م.، چ ۱، ص۱۷۸.</ref>.
::::::آن [[قانون]] کامل و مشترکی که باید [[سعادت]] [[جامعه بشری]] را تأمین کند، اگر به صورت [[تکوینی]] به عهده عقل گذاشته شده بود، هر [[انسانی]] به عقل خود آن را [[درک]] می‌کرد؛ چنان که سود و زیان و دیگر ضروریات [[زندگی]] خود را درک می‌کند. قوانینی که به دست بشر وضع شده‌اند، برای جمعی، مقبول و برای عده‌ای نامقبولند و هرگز همه [[مردم]] درک مشترکی در این باره ندارند<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، قم، بنیاد علمی فکری علامه طباطبایی، ۱۳۶۰، ص۸۴.</ref>.
 
:::::: انسان بر پایه [[آفرینش]] خود، هر چیزی را برای خودش می‌خواهد<ref>وحی یا شعور مرموز، ص۱۲۵.</ref>. او حتی [[مذهب]] و [[دین]] را بر این اساس می‌پذیرد که سعادت شخصی او را تأمین کند. ویلیام جیمز، [[روان‌شناس]] معروف می‌نویسد: زندگی مذهبی، به دور محور علاقه شدید انسان به [[سرنوشت]] خود می‌گردد. پس به طور خلاصه، [[زندگی]] مذهبی، یک فصل مهم تاریخچه [[خودخواهی]] [[بشر]] است و این خودخواهی، از آنجا ناشی می‌شود که بشر به دنبال [[سعادت]] خود [[ملجأ]] و مأوایی را می‌جوید تا راه مطمئنی برای [[آرامش]] خاطر و صعود خود پیدا کند<ref>ویلیام جیمز، دین و روان، برگردان: مهدی قائمی، تهران، انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲، چ ۲، ص۱۸۲.</ref>.
چرا نمی‌توان عقل و هوش را منبع وحی دانست؟ چرا [[اندیشمندان اسلامی]] تأکید دارند که وحی نمی‌تواند [[رهیافت]] عقل و فکر باشد؟ در پاسخ باید گفت انسان به دلیل نیازمندی‌های خود و حل مشکلاتش، به قانونی نیاز دارد که سعادتش را تضمین کند و چنین قانونی، در نهاد [[آدمی]] نهاده نشده است.
::::::این گفته هر چند قابل [[نقد]] است، خودخواهی [[روانی]] [[انسان]] را [[تأیید]] می‌کند. انسان [[عاقل]] از این خودخواهی تھی نیست، ولی دامنه خودخواهی‌هایش به این خلاصه نمی‌شود و او در میان هم‌نوعانش، در پی فرصتی برای ارضای خودخواهی خود است. از آن رو که انسان فطرتاً [[اجتماعی]] است، در نخستین اجتماعی که تشکیل می‌دهد، همان [[فطرت]]، او را وادار می‌کند که منافعی را برای خود اختصاص دهد<ref>تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۱۲؛ ابن سینا، شرح اشارات و التنبیهات؛ شیخ طوسی، فخر رازی، قم، البلاغه، ۱۳۷۵، ج۳، نمط ۹، ص۳۷۱.</ref>. وجود این خودخواهی در انسان‌هایی که [[زندگی اجتماعی]] را پذیرفته‌اند، [[ضرورت]] وضع قوانینی را برای حل [[مشکلات]] ایجاب می‌کند. چگونه ممکن است [[انسانی]] که فطرتاً [[منفعت]] [[طلب]] و به دنبال [[منافع شخصی]] است، با [[عقل]] و [[درک]] خود، قانونی را وضع کند که سعادت و [[هدایت]] [[انسان‌ها]] را در پی داشته باشد؟
 
آن [[قانون]] کامل و مشترکی که باید [[سعادت]] [[جامعه بشری]] را تأمین کند، اگر به صورت [[تکوینی]] به عهده عقل گذاشته شده بود، هر [[انسانی]] به عقل خود آن را [[درک]] می‌کرد؛ چنان که سود و زیان و دیگر ضروریات [[زندگی]] خود را درک می‌کند. قوانینی که به دست بشر وضع شده‌اند، برای جمعی، مقبول و برای عده‌ای نامقبولند و هرگز همه [[مردم]] درک مشترکی در این باره ندارند<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، شیعه در اسلام، قم، بنیاد علمی فکری علامه طباطبایی، ۱۳۶۰، ص۸۴.</ref>.
 
انسان بر پایه [[آفرینش]] خود، هر چیزی را برای خودش می‌خواهد<ref>وحی یا شعور مرموز، ص۱۲۵.</ref>. او حتی [[مذهب]] و [[دین]] را بر این اساس می‌پذیرد که سعادت شخصی او را تأمین کند. ویلیام جیمز، [[روان‌شناس]] معروف می‌نویسد: زندگی مذهبی، به دور محور علاقه شدید انسان به [[سرنوشت]] خود می‌گردد. پس به طور خلاصه، [[زندگی]] مذهبی، یک فصل مهم تاریخچه [[خودخواهی]] [[بشر]] است و این خودخواهی، از آنجا ناشی می‌شود که بشر به دنبال [[سعادت]] خود [[ملجأ]] و مأوایی را می‌جوید تا راه مطمئنی برای [[آرامش]] خاطر و صعود خود پیدا کند<ref>ویلیام جیمز، دین و روان، برگردان: مهدی قائمی، تهران، انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲، چ ۲، ص۱۸۲.</ref>.
 
این گفته هر چند قابل [[نقد]] است، خودخواهی [[روانی]] [[انسان]] را [[تأیید]] می‌کند. انسان [[عاقل]] از این خودخواهی تھی نیست، ولی دامنه خودخواهی‌هایش به این خلاصه نمی‌شود و او در میان هم‌نوعانش، در پی فرصتی برای ارضای خودخواهی خود است. از آن رو که انسان فطرتاً [[اجتماعی]] است، در نخستین اجتماعی که تشکیل می‌دهد، همان [[فطرت]]، او را وادار می‌کند که منافعی را برای خود اختصاص دهد<ref>تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۱۲؛ ابن سینا، شرح اشارات و التنبیهات؛ شیخ طوسی، فخر رازی، قم، البلاغه، ۱۳۷۵، ج۳، نمط ۹، ص۳۷۱.</ref>. وجود این خودخواهی در انسان‌هایی که [[زندگی اجتماعی]] را پذیرفته‌اند، [[ضرورت]] وضع قوانینی را برای حل [[مشکلات]] ایجاب می‌کند. چگونه ممکن است [[انسانی]] که فطرتاً [[منفعت]] [[طلب]] و به دنبال [[منافع شخصی]] است، با [[عقل]] و [[درک]] خود، قانونی را وضع کند که سعادت و [[هدایت]] [[انسان‌ها]] را در پی داشته باشد؟
:::::*'''[[ضعف]] عقل در ساربانی''': افزون بر این، اگر عقل انسانی، قانونی وضع کند، بر اساس [[نظارت]] [[افعال]] بیرونی و اجتماعی است، در حالی که آنچه او نیاز دارد، قانونی است که به بیرون و درونش بپردازد. [[علامه طباطبایی]] [[معتقد]] است که برای حل [[نزاع]] میان [[آدمیان]]، سه روش می‌توان در نظر گرفت:
:::::*'''[[ضعف]] عقل در ساربانی''': افزون بر این، اگر عقل انسانی، قانونی وضع کند، بر اساس [[نظارت]] [[افعال]] بیرونی و اجتماعی است، در حالی که آنچه او نیاز دارد، قانونی است که به بیرون و درونش بپردازد. [[علامه طباطبایی]] [[معتقد]] است که برای حل [[نزاع]] میان [[آدمیان]]، سه روش می‌توان در نظر گرفت:
:::::#روش [[استبداد]]؛
:::::#روش [[استبداد]]؛
:::::#روش [[حکومت]] اجتماعی که اداره [[مردم]] به دست [[قانون‌گذار]] باشد؛
:::::#روش [[حکومت]] اجتماعی که اداره [[مردم]] به دست [[قانون‌گذار]] باشد؛
:::::#روش [[دینی]] که [[اراده تشریعی]] [[خدا]] را در میان مردم و حکومت تضمین کند.
:::::#روش [[دینی]] که [[اراده تشریعی]] [[خدا]] را در میان مردم و حکومت تضمین کند.
::::::دو روش اول، تنها مراقب افعال مردم است و به [[اعتقاد]] و [[اخلاق]] آنان کاری ندارد. از این‌رو، تنها روشی که می‌تواند صفات درونی انسان را [[اصلاح]] کند، روش [[دینی]] است که به هر سه جهت [[اعتقاد]]، [[اخلاق]] و [[اعمال]] رسیدگی می‌کند<ref>وحی یا شعور مرموز، ص۱۳۰.</ref>.
 
::::::پس چاره‌ای جز این نیست که دست نیاز به سوی کاملان و واصلان به [[مقام]] [[کشف و شهود]] و عیان دراز کنیم و از [[انوار]] و [[اسرار الهی]] بهره گیریم<ref>سیدیحیی یثربی، عرفان نظری، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۴، ج۲، ص۳۵۹.</ref>؛ زیرا {{متن قرآن|عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ}}<ref>«و (راهنمایی به) راه راست با خداوند است» سوره نحل، آیه ۹.</ref> بر خداست که راه [[سعادت]] و صعود را تبیین کند و راهی را که نشانه‌های مقصد و مقصود را به قاصد تفهیم می‌کند، [[نصب]] کند و کرده است<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، قم، نشر فرهنگ رجاء، ۱۳۶۴، چ ۱، ج۳، ص۲۷۳.</ref>.
دو روش اول، تنها مراقب افعال مردم است و به [[اعتقاد]] و [[اخلاق]] آنان کاری ندارد. از این‌رو، تنها روشی که می‌تواند صفات درونی انسان را [[اصلاح]] کند، روش [[دینی]] است که به هر سه جهت [[اعتقاد]]، [[اخلاق]] و [[اعمال]] رسیدگی می‌کند<ref>وحی یا شعور مرموز، ص۱۳۰.</ref>.
 
پس چاره‌ای جز این نیست که دست نیاز به سوی کاملان و واصلان به [[مقام]] [[کشف و شهود]] و عیان دراز کنیم و از [[انوار]] و [[اسرار الهی]] بهره گیریم<ref>سیدیحیی یثربی، عرفان نظری، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۴، ج۲، ص۳۵۹.</ref>؛ زیرا {{متن قرآن|عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ}}<ref>«و (راهنمایی به) راه راست با خداوند است» سوره نحل، آیه ۹.</ref> بر خداست که راه [[سعادت]] و صعود را تبیین کند و راهی را که نشانه‌های مقصد و مقصود را به قاصد تفهیم می‌کند، [[نصب]] کند و کرده است<ref>عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، قم، نشر فرهنگ رجاء، ۱۳۶۴، چ ۱، ج۳، ص۲۷۳.</ref>.
:::::*'''دیدگاه [[شیخ طوسی]]''': [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، [[ناتوانی]] [[عقل]] و [[لزوم]] [[وحی]] و حضور [[نبوت]] و [[شریعت]] را این‌گونه تشریح می‌کند:
:::::*'''دیدگاه [[شیخ طوسی]]''': [[خواجه نصیرالدین طوسی]]، [[ناتوانی]] [[عقل]] و [[لزوم]] [[وحی]] و حضور [[نبوت]] و [[شریعت]] را این‌گونه تشریح می‌کند:
:::::# [[انسان]] به [[نظام اجتماعی]] و [[تعاون]] و [[همکاری]] برای رفع نیازها و مشکلاتش نیازمند است.
:::::# [[انسان]] به [[نظام اجتماعی]] و [[تعاون]] و [[همکاری]] برای رفع نیازها و مشکلاتش نیازمند است.
:::::# [[شهوت]] و [[غضب]]، انسان را به [[ستم]] و [[استثمار]] فرامی‌خواند. در این صورت، [[هرج و مرج]] در بدنه [[اجتماع]] رخنه می‌کند و نظام اجتماعی مختل می‌شود. در نتیجه، به شریعت، [[قانون]] و [[عدالت]] نیاز پیدا می‌کند تا [[رفتار]] [[انسانی]] و [[معاشرت]] [[اجتماعی]] را بر اساس [[حق]] و [[استحقاق]] تنظیم کند.
:::::# [[شهوت]] و [[غضب]]، انسان را به [[ستم]] و [[استثمار]] فرامی‌خواند. در این صورت، [[هرج و مرج]] در بدنه [[اجتماع]] رخنه می‌کند و نظام اجتماعی مختل می‌شود. در نتیجه، به شریعت، [[قانون]] و [[عدالت]] نیاز پیدا می‌کند تا [[رفتار]] [[انسانی]] و [[معاشرت]] [[اجتماعی]] را بر اساس [[حق]] و [[استحقاق]] تنظیم کند.
:::::#این [[قوانین]] وقتی به وجود می‌آیند که [[قانون‌گذار]]، آنها را وضع کند. اگر خود [[انسان‌ها]] [[قانون‌گذاری]] را بر اساس عقل و [[فکر]] خود پایه‌گذاری کنند، باز آن صفت [[خودخواهی]] مانع وضع قانون عادلانه می‌شود و باز [[نزاع]] و [[کشمکش]] پیش می‌آید. پس قانون‌گذار باید کسی باشد که دیگران از او [[اطاعت]] کنند. این استحقاق اطاعت و [[فرمانبرداری]]، زمانی برای دیگران تحقق می‌یابد که ثابت شود آن قوانین از طرف [[پروردگار]] است و از [[نشانه‌ها]] و [[دلایل]] [[اثبات]] آن، وجود [[معجزه]] است که [[پیامبران]] در هنگام [[ادعای پیامبری]] می‌آورند. افزون بر این، [[عقل انسان]] بر همه چیز احاطه ندارد و این، خود، دلیلی است بر [[ضعف]] [[قانون‌گذاری]] [[عقل]]<ref>شرح اشارات، ج۳، نمط ۹، ص۲۷۲.</ref>.
:::::#این [[قوانین]] وقتی به وجود می‌آیند که [[قانون‌گذار]]، آنها را وضع کند. اگر خود [[انسان‌ها]] [[قانون‌گذاری]] را بر اساس عقل و [[فکر]] خود پایه‌گذاری کنند، باز آن صفت [[خودخواهی]] مانع وضع قانون عادلانه می‌شود و باز [[نزاع]] و [[کشمکش]] پیش می‌آید. پس قانون‌گذار باید کسی باشد که دیگران از او [[اطاعت]] کنند. این استحقاق اطاعت و [[فرمانبرداری]]، زمانی برای دیگران تحقق می‌یابد که ثابت شود آن قوانین از طرف [[پروردگار]] است و از [[نشانه‌ها]] و [[دلایل]] [[اثبات]] آن، وجود [[معجزه]] است که [[پیامبران]] در هنگام [[ادعای پیامبری]] می‌آورند. افزون بر این، [[عقل انسان]] بر همه چیز احاطه ندارد و این، خود، دلیلی است بر [[ضعف]] [[قانون‌گذاری]] [[عقل]]<ref>شرح اشارات، ج۳، نمط ۹، ص۲۷۲.</ref>.
::::::بنابراین، [[عقل انسان]] به [[تنهایی]] نمی‌تواند [[سعادت]] او را تأمین و تضمین کند. پس به ریسمان محکمی نیاز است که از [[آسمان]] برای [[رهایی]] [[گرفتاران]] در بند، به پایین‌ترین مراتب فرود آید<ref>مفاتیح الغیب، ص۱۴۶.</ref>. این ریسمان، همان [[شعور]] مرموزی است که به اقتضای [[هدایت عمومی]]، باید میان [[انسان‌ها]] باشد تا [[حقیقت]] [[حیات]] بشری را به آنها [[تعلیم]] و تفهیم کند و [[مردم]] در برابر [[خدا]] حجتی نداشته باشند؛ همان‌گونه که خود فرمود: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>.
 
:::::: [[بدیهی]] است اگر عقل در [[اتمام حجت]] خدا کافی بود، انسان‌ها در اتمام حجت به [[پیامبران]] نیاز نداشتند<ref>شیعه در اسلام، ص۸۴.</ref>. از این‌رو، [[خداوند متعال]]، وجود محمد{{صل}} را دستمایه رهایی خلایق از [[جهل]] و تاریکی‌ها و [[قرآن]] فرود آمده بر او را سبب رهایی [[بنده]] از [[شکنجه]] [[گناهان]] قرار داد<ref>مفاتیح الغیب، ص۱۶۹.</ref>.
بنابراین، [[عقل انسان]] به [[تنهایی]] نمی‌تواند [[سعادت]] او را تأمین و تضمین کند. پس به ریسمان محکمی نیاز است که از [[آسمان]] برای [[رهایی]] [[گرفتاران]] در بند، به پایین‌ترین مراتب فرود آید<ref>مفاتیح الغیب، ص۱۴۶.</ref>. این ریسمان، همان [[شعور]] مرموزی است که به اقتضای [[هدایت عمومی]]، باید میان [[انسان‌ها]] باشد تا [[حقیقت]] [[حیات]] بشری را به آنها [[تعلیم]] و تفهیم کند و [[مردم]] در برابر [[خدا]] حجتی نداشته باشند؛ همان‌گونه که خود فرمود: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>.
 
[[بدیهی]] است اگر عقل در [[اتمام حجت]] خدا کافی بود، انسان‌ها در اتمام حجت به [[پیامبران]] نیاز نداشتند<ref>شیعه در اسلام، ص۸۴.</ref>. از این‌رو، [[خداوند متعال]]، وجود محمد{{صل}} را دستمایه رهایی خلایق از [[جهل]] و تاریکی‌ها و [[قرآن]] فرود آمده بر او را سبب رهایی [[بنده]] از [[شکنجه]] [[گناهان]] قرار داد<ref>مفاتیح الغیب، ص۱۶۹.</ref>.
:::::*'''نتیجه''': بد نیست در پایان بررسی این [[شبهه]]، بدانیم نظریه خاورشناسان، چه سرانجامی را به دنبال خواهد داشت. اگر بپذیریم که [[وحی]] [[پیامبر]]، دستاورد تراوش‌ها و تابش‌های عقل و هوش اوست، بی‌گمان، [[تجدید]] و تجدد در [[آموزه‌های دین]] را جایز خواهیم شمرد. خاورشناسان چون به این مسئله [[آگاهی]] داشتند، [[شک]] و شبهه خود را به گونه‌ای طراحی کردند که القاکننده این مطلب باشد که محمد{{صل}}، [[باور]] شخصی خود را [[الهی]] می‌خواند. پس کسی که از وی [[پیروی]] کند، افزون بر آنکه رهاوردی نو و جدید خواهد داشت، می‌تواند آن را الهی و [[خدادادی]] بپندارد.»<ref>[[محمد مهدی علیمردی|علیمردی، محمد مهدی]]، [[در ساحل وحی (کتاب)|در ساحل وحی]] ص ۴۴-۵۳.</ref>
:::::*'''نتیجه''': بد نیست در پایان بررسی این [[شبهه]]، بدانیم نظریه خاورشناسان، چه سرانجامی را به دنبال خواهد داشت. اگر بپذیریم که [[وحی]] [[پیامبر]]، دستاورد تراوش‌ها و تابش‌های عقل و هوش اوست، بی‌گمان، [[تجدید]] و تجدد در [[آموزه‌های دین]] را جایز خواهیم شمرد. خاورشناسان چون به این مسئله [[آگاهی]] داشتند، [[شک]] و شبهه خود را به گونه‌ای طراحی کردند که القاکننده این مطلب باشد که محمد{{صل}}، [[باور]] شخصی خود را [[الهی]] می‌خواند. پس کسی که از وی [[پیروی]] کند، افزون بر آنکه رهاوردی نو و جدید خواهد داشت، می‌تواند آن را الهی و [[خدادادی]] بپندارد.»<ref>[[محمد مهدی علیمردی|علیمردی، محمد مهدی]]، [[در ساحل وحی (کتاب)|در ساحل وحی]] ص ۴۴-۵۳.</ref>


۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش