پرش به محتوا

جایگاه و اهمیت مساوات در اسلام چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== پاسخ نخست== +== پاسخ نخست ==))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۱۹: خط ۱۹:
::::::آقای دکتر '''[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌]]''' در کتاب ''«[[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::آقای دکتر '''[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌]]''' در کتاب ''«[[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
::::::«در [[منطق قرآن کریم]]، نه سفید را بر سیاه مزیتی است، و نه [[عرب]] را بر [[عجم]]؛ نه [[زمامداران]] بر [[شهروندان]] [[برتری]] دارند، و نه [[حاکمان]] بر [[مردمان]]. همه [[انسان‌ها]] بی‌هیچ امتیازی در [[جامعه]] برابرند و از [[حقوق عمومی]] و [[اجتماعی]] یکسان بهره‌مندند، چنان که در سخن بلند و پیام‌آور [[مساوات]]، [[حضرت ختمی مرتبت]] آمده است: {{متن حدیث|النَّاسُ‏ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ‏ الْمُشْطِ}}<ref>«مردمان چون دندانه‌های شانه مساوی‌اند». تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۰؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۵۷؛ کنزالعمال، ج۹، ص۳۸؛ و نیز ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۹؛ تحف العقول، ص۲۷۴؛ مسند الشهاب، ج۱، ص۱۴۵؛ المبسوط، ج۵، ص۲۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۴۷۸، ج۱۰، ص۳۶۳؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۲۰۴؛ البیان و التعریف، ج۲، ص۱۴.</ref>.
::::::«در [[منطق قرآن کریم]]، نه سفید را بر سیاه مزیتی است، و نه [[عرب]] را بر [[عجم]]؛ نه [[زمامداران]] بر [[شهروندان]] [[برتری]] دارند، و نه [[حاکمان]] بر [[مردمان]]. همه [[انسان‌ها]] بی‌هیچ امتیازی در [[جامعه]] برابرند و از [[حقوق عمومی]] و [[اجتماعی]] یکسان بهره‌مندند، چنان که در سخن بلند و پیام‌آور [[مساوات]]، [[حضرت ختمی مرتبت]] آمده است: {{متن حدیث|النَّاسُ‏ سَوَاءٌ كَأَسْنَانِ‏ الْمُشْطِ}}<ref>«مردمان چون دندانه‌های شانه مساوی‌اند». تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۰؛ تاریخ بغداد، ج۷، ص۵۷؛ کنزالعمال، ج۹، ص۳۸؛ و نیز ر.ک: من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۹؛ تحف العقول، ص۲۷۴؛ مسند الشهاب، ج۱، ص۱۴۵؛ المبسوط، ج۵، ص۲۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۵، ص۴۷۸، ج۱۰، ص۳۶۳؛ صفة الصفوة، ج۱، ص۲۰۴؛ البیان و التعریف، ج۲، ص۱۴.</ref>.
::::::این نگرش [[اسلام]] به انسان‌ها و نیز [[رفتار پیامبر]] و [[مؤمنان]] به او بر این مبنا، از عمده عوامل جذب [[دل‌ها]] به اسلام بود. به گفته جواهر لعل نهرو: «مسأله [[برادری]] و مساواتی که [[مسلمانان]] بدان [[ایمان]] دارند و بر آن اساس [[زندگی]] می‌کنند، روی [[افکار]] [[هندوها]] تأثیر عمیقی گذاشته است، به ویژه طبقات محرومی که مناسبات اجتماعی [[هند]]، آنان را از مساوات و برخورداری از [[حقوق انسانی]] [[محروم]] ساخته است»<ref>باقر شریف القرشی، النظام السیاسی فی الاسلام، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲ ق. ص۲۰۲.</ref>.
 
::::::البته مراد از مساوات مورد بحث، مساوات طبیعی از قبیل رنگ و شکل و [[اخلاق]] و [[امیال]] و استعدادها نیست، زیرا این [[اختلاف‌ها]]، اختلاف‌های طبیعی است و [[تساوی]] در آنها ممکن نیست، چنان که در [[حدیث]] [[علوی]] آمده است: {{متن حدیث|لَا يَزَالُ‏ النَّاسُ‏ بِخَيْرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَكُوا}}<ref>«خیر مردم در تفاوت آنها است و اگر همه مساوی باشند هلاک شوند». امالی الصدوق، ص۳۶۲؛ بحارالانوار، ج۷۷، ص۳۸۳.</ref>.
این نگرش [[اسلام]] به انسان‌ها و نیز [[رفتار پیامبر]] و [[مؤمنان]] به او بر این مبنا، از عمده عوامل جذب [[دل‌ها]] به اسلام بود. به گفته جواهر لعل نهرو: «مسأله [[برادری]] و مساواتی که [[مسلمانان]] بدان [[ایمان]] دارند و بر آن اساس [[زندگی]] می‌کنند، روی [[افکار]] [[هندوها]] تأثیر عمیقی گذاشته است، به ویژه طبقات محرومی که مناسبات اجتماعی [[هند]]، آنان را از مساوات و برخورداری از [[حقوق انسانی]] [[محروم]] ساخته است»<ref>باقر شریف القرشی، النظام السیاسی فی الاسلام، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۲ ق. ص۲۰۲.</ref>.
::::::نگاهی گذرا به جوامعی که این امر را لحاظ نکردند و دچار برداشت [[اشتباه]] در موضوع مساوات شدند، این مسأله را [[ثابت]] می‌کند. در دوران استالین [[تصمیم]] گرفته شد که به عنوان یک [[اقدام]] [[سوسیالیستی]] دستمزدها به تساوی پرداخت شود. اما به زودی این حرکت با [[شکست]] روبه‌رو شد و استالین ناچار شد در [[تصمیم]] خود [[تجدید]] نظر کند و آن را [[القا]] نماید. وی دراین‌باره ضمن نطقی که ایراد کرد چنین گفت: «بسیاری [[تصور]] می‌کنند که لازمه [[سوسیالیسم]] آن است که دستمزد [[کارگران]] به [[تساوی]] پرداخت شود، حال آنکه این مساواتی که بدان [[دعوت]] می‌کنند بی‌نهایت واهی و بی‌اساس بوده و موجب زیان‌های جبران‌ناپذیری به ما شده است»<ref>باقر شریف القرشی، العمل و حقوق العامل فی الاسلام، الطبعة الرابعة، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۹ ق. ص۲۷۳.</ref>.
 
::::::[[انسان‌ها]] از نظر طبیعی به هیچ روی یکسان نمی‌باشند، بلکه [[اختلاف]] وجودی میان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عالم وجود است و در [[خلقت]] [[الهی]] تکراری نیست: {{عربی|لَا تِکْرَارَ فِي التَّجَلِّي}}<ref>«هر موجودی به اصل محکم – {{عربی|التَّجَلِّیُ لَا یُتَکَرَّرُ}} - در وجود خود منفرد و متفرد است و او را ثانی نیست و به عبارت دیگر هر شیء مظهر اسم شریف {{متن حدیث|يَا مَنْ‏ لَيْسَ‏ كَمِثْلِهِ‏ شَيْ‏ءٌ}} است، و این مظهریت را مراتب است. هر حرفی از حروف کتاب آفاقی و انفسی است که من موجودی واحد و بی‌شریکم، چگونه موجد مرا شریک باشد». حسن حسن‌زاده آملی، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، چاپ اول، انتشارات فجر، ۱۳۶۲ ش. ص۲۴.</ref>. انسان‌ها نیز گونه‌گون و طور به طور [[آفریده]] شده‌اند و از استعدادهای متفاوتی برخوردارند که همین تفاوت و گونه‌گونی مایه بقا و دوام [[جامعه انسانی]] است و این امر از نشانه‌های [[قدرت]] و [[کمال الهی]] است. {{متن قرآن|مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا}}<ref>«چه بر سرتان آمده است که به سترگی خداوند گردن نمی‌نهید؟ * با آنکه شما را گونه‌گون آفریده است» سوره نوح، آیه ۱۳-۱۴.</ref>.
البته مراد از مساوات مورد بحث، مساوات طبیعی از قبیل رنگ و شکل و [[اخلاق]] و [[امیال]] و استعدادها نیست، زیرا این [[اختلاف‌ها]]، اختلاف‌های طبیعی است و [[تساوی]] در آنها ممکن نیست، چنان که در [[حدیث]] [[علوی]] آمده است: {{متن حدیث|لَا يَزَالُ‏ النَّاسُ‏ بِخَيْرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَكُوا}}<ref>«خیر مردم در تفاوت آنها است و اگر همه مساوی باشند هلاک شوند». امالی الصدوق، ص۳۶۲؛ بحارالانوار، ج۷۷، ص۳۸۳.</ref>.
::::::این [[قسم]] اختلاف، اختلافی است که در عالم [[انسانی]] چاره‌ای از آن نیست. این اختلاف طبایع است که منشأ اختلاف بنیه‌ها می‌شود و بی‌گمان ترکیبات بدنی باعث اختلاف در افراد و در نتیجه اختلاف در استعدادهای جسمی و [[روحی]] می‌شود و با ضمیمه شدن [[اختلاف]] محیط‌ها و آب و هواها، اختلاف سلیقه‌ها و [[سنن]] و [[آداب]] و مقاصد و [[اعمال]] نوعی و شخصی در [[جوامع انسانی]] پدید می‌آید و در [[علم]] الاجتماع و مباحثش [[ثابت]] شده است که اگر این [[اختلاف‌ها]] نمی‌بود [[بشر]] حتی یک چشم بر هم زدن [[قادر]] به [[زندگی]] نبود. و [[خدای متعال]] هم در [[قرآن کریم]] این اختلاف را به خود نسبت داده و فرموده است: {{متن قرآن|نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا}}<ref>«آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایه‌هایی برتری داده‌ایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم می‌آورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.</ref>.
 
::::::و [[خداوند]] در هیچ جا از [[کلام]] خود اختلاف‌های طبیعی را [[نکوهش]] نکرده است، مگر در آن مواردی که این اختلاف آمیخته با [[هوای نفس]] و بر خلاف [[هدایت]] [[عقل]] باشد<ref>تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۶۰-۶۱.</ref>.
نگاهی گذرا به جوامعی که این امر را لحاظ نکردند و دچار برداشت [[اشتباه]] در موضوع مساوات شدند، این مسأله را [[ثابت]] می‌کند. در دوران استالین [[تصمیم]] گرفته شد که به عنوان یک [[اقدام]] [[سوسیالیستی]] دستمزدها به تساوی پرداخت شود. اما به زودی این حرکت با [[شکست]] روبه‌رو شد و استالین ناچار شد در [[تصمیم]] خود [[تجدید]] نظر کند و آن را [[القا]] نماید. وی دراین‌باره ضمن نطقی که ایراد کرد چنین گفت: «بسیاری [[تصور]] می‌کنند که لازمه [[سوسیالیسم]] آن است که دستمزد [[کارگران]] به [[تساوی]] پرداخت شود، حال آنکه این مساواتی که بدان [[دعوت]] می‌کنند بی‌نهایت واهی و بی‌اساس بوده و موجب زیان‌های جبران‌ناپذیری به ما شده است»<ref>باقر شریف القرشی، العمل و حقوق العامل فی الاسلام، الطبعة الرابعة، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۹ ق. ص۲۷۳.</ref>.
::::::[[اسلام]] کلیه تفاخرها و امتیازات [[نژادی]] و [[اختلاف‌های طبقاتی]] و برتری‌جویی‌های [[اجتماعی]] را [[نفی]] کرده و به [[صراحت]] اعلام کرده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>.
 
::::::برخی [[مفسران]] گفته‌اند [[آیه شریفه]] در [[مقام]] بیان این است که [[تفاخر]] به انساب را نفی کند، بنابراین مراد از جمله {{متن قرآن|مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى}} [[آدم]] و [[حوا]] خواهد بود و معنای [[آیه]] این می‌شود که [[انسان‌ها]] از یک [[پدر]] و مادرند (آدم و حوا) و همه از آن دو تن منتشر شده‌اند و هیچ فرقی میان سفید و سیاه، [[عرب]] و [[عجم]] نیست. [[خداوند]] اعلام کرده است که ما شما را [[ملت‌ها]] و قبیله‌های مختلف کردیم نه برای این که طایفه‌ای از شما بر سایرین [[برتری]] و [[کرامت]] داشت، بلکه صرفاً برای این که یکدیگر را بشناسید و امر اجتماعتان و مواصلات و معاملاتتان بهتر انجام شود؛ زیرا اگر فرض شود که [[مردم]] همگی یک [[جور]] و یک شکل باشند و تفاوتی میان آنان [[مشاهده]] نشود و در نتیجه یکدیگر را نشناسند، رشته [[اجتماع]] از هم می‌گسلد و [[انسانیت]] فانی می‌شود. پس غرض از این که خداوند مردم را [[ملت]] ملت و [[قبیله]] قبیله کرده، این است که یکدیگر را بشناسند {{متن قرآن|لِتَعَارَفُوا}} نه این که بر یکدیگر [[تفاخر]] کنند و [[اختلاف‌های طبقاتی]] فراهم سازند. اما برخی دیگر از [[مفسران]] گفته‌اند مراد از این که فرمود: {{متن قرآن|مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى}} مطلق [[زن]] و مرد است و [[آیه شریفه]] در [[مقام]] بیان این است که مطلق تفاضل و برتری به طبقات مانند سفید و سیاه، و عرب و عجم، و [[غنی]] و [[فقیر]]، و برده و مولا، و مرد و زن را از بین ببرد و معنای [[آیه]] این است: هان، ای [[آدمیان]]، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، پس هر یک از شما [[انسانی]] است متولد از دو [[انسان]]، و از این‌رو هیچ فرقی با یکدیگر ندارید و اختلافی هم که در شما هست و شما را ملت ملت و قبیله قبیله کرده، اختلافی است مربوط به [[جعل الهی]]، نه به کرامت و فضیلتی که در بین شما است، بلکه این امر برای آن است که یکدیگر را بشناسید و [[نظام]] اجتماعی‌تان کامل شود. اما صاحبان [[رأی]] نخست به این [[تفسیر]] [[اعتراض]] کرده‌اند و گفته‌اند آیه شریفه در این [[سیاق]] است که تفاخر به انساب را [[نفی]] کند و در مقام [[نکوهش]] آن است، به [[شهادت]] این که فرموده است: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا}} و ترتب این فرض بنابر وجهی که ذکر کرده‌اند روشن نیست، چون بنابر آن نظر، سخن از [[نکوهش]] [[تفاخر]] به [[حسب و نسب]] در بین نیست، زیرا آن [[تفسیر]] بیانگر این است که [[آیه]] در [[مقام]] القای مطلق تفاضل است. در پاسخ این [[اعتراض]] می‌توان گفت که آیه در صدد است که [[اختلاف]] در انساب را هم که یکی از مصادیق [[اختلاف طبقاتی]] است [[نفی]] کند. و بنای وجه ذکر شده بر این است که می‌گوید آیه در صدد نفی اختلاف طبقاتی به تمام مصادیق آن است و همچنان که ممکن است تفاخر به انساب را نفی و نکوهش کنیم به این دلیل که همه انساب و دودمان‌ها به یک [[زن]] و [[مرد]] ([[آدم]] و [[حوا]]) منتهی می‌شوند و تمامی [[مردمان]] در این [[پدر]] و [[مادر]] شریکند، همچنین ممکن است همین مطلب یعنی تفاخر به انساب را نفی و نکوهش کنیم به این دلیل که هر [[انسانی]] متولد از دو [[انسان]] است و همه [[مردم]] در این [[جهت]] شریکند. و [[حق]] مطلب آن است که اگر بگوییم جمله {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ}} [[ظهور]] در نکوهش تفاخر به انساب دارد، وجه اول قوی‌تر است، وگرنه وجه دوم بهتر است، زیرا عمومیت و شمول دارد<ref>تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۲۶-۳۲۷.</ref>.
[[انسان‌ها]] از نظر طبیعی به هیچ روی یکسان نمی‌باشند، بلکه [[اختلاف]] وجودی میان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عالم وجود است و در [[خلقت]] [[الهی]] تکراری نیست: {{عربی|لَا تِکْرَارَ فِي التَّجَلِّي}}<ref>«هر موجودی به اصل محکم – {{عربی|التَّجَلِّیُ لَا یُتَکَرَّرُ}} - در وجود خود منفرد و متفرد است و او را ثانی نیست و به عبارت دیگر هر شیء مظهر اسم شریف {{متن حدیث|يَا مَنْ‏ لَيْسَ‏ كَمِثْلِهِ‏ شَيْ‏ءٌ}} است، و این مظهریت را مراتب است. هر حرفی از حروف کتاب آفاقی و انفسی است که من موجودی واحد و بی‌شریکم، چگونه موجد مرا شریک باشد». حسن حسن‌زاده آملی، رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم، چاپ اول، انتشارات فجر، ۱۳۶۲ ش. ص۲۴.</ref>. انسان‌ها نیز گونه‌گون و طور به طور [[آفریده]] شده‌اند و از استعدادهای متفاوتی برخوردارند که همین تفاوت و گونه‌گونی مایه بقا و دوام [[جامعه انسانی]] است و این امر از نشانه‌های [[قدرت]] و [[کمال الهی]] است. {{متن قرآن|مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَقَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا}}<ref>«چه بر سرتان آمده است که به سترگی خداوند گردن نمی‌نهید؟ * با آنکه شما را گونه‌گون آفریده است» سوره نوح، آیه ۱۳-۱۴.</ref>.
::::::بنابراین اگر شمول آیه را بپذیریم، [[قرآن کریم]] همه [[اختلاف‌های طبقاتی]] را نفی کرده است، و هیچ انسانی بر انسان دیگر، هیچ [[برتری]] و تفاخری ندارد مگر به «[[تقوا]]». در [[شأن نزول]] آیه نیز مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است. نقل شده است که یکی از [[موالی]] قبیله [[بنی بیاضه]] دختری از آنان را خواستار شده بود. [[پیامبر]] به بستگان دختر فرمود که با [[ازدواج]] ایشان موافقت کنند. آنان در پاسخ [[حضرت]] گفتند: ای [[رسول خدا]] آیا [[دختران]] خود را به موالی (بردگان) خود دهیم؟ و این آیه نازل شد و این‌گونه تفاخرهای طبقاتی را نفی کرد<ref>الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref>. و نیز گفته‌اند که [[ثابت بن قیس بن شماس]] به کسی که در مجلس برایش جا نگشوده بود، [[دشنام]] داد و او را «ابن فلانة» خطاب کرد (از [[جهت]] مادرش او را [[تحقیر]] کرد). [[پیامبر]] فرمود: چه کسی این سخن را گفت. [[ثابت]] عرض کرد: من، ای [[رسول خدا]]. [[حضرت]] فرمود: به شخصیت‌ها و بزرگان [[قوم]] بنگر! پس نگریست. فرمود: چه دیدی؟ گفت: سفید و سیاه و سرخ [در کنار هم]. فرمود: {{متن حدیث|فَإِنَّكَ لَا تَفْضُلُهُمْ إِلَّا بِالتَّقْوَى}} پس [بدان که] تو هیچ [[برتری]] بر ایشان جز به [[تقوا]] نداری. و آنگاه این [[آیه]] نازل شد<ref>الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۱.</ref>.
 
::::::همچنین از قول [[ابن عباس]] نقل کرده‌اند که پس از [[فتح مکه]] پیامبر به [[بلال]] [[فرمان]] داد که بر بالای [[کعبه]] [[اذان]] بگوید و او اذان گفت. [[عتاب بن اسید بن ابی عیص]] گفت: [[خدا]] را [[سپاس]] که [[پدر]] من فوت کرده و نیست تا این [[روز]] را ببیند. و [[حارث بن هشام]] گفت: [[محمد]] جز این کلاغ سیاه [[مؤذن]] دیگری نیافت؟ و [[سهیل بن عمرو]] گفت: چون خدا چیزی را [[اراده]] کند تغییرش دهد. [[ابو سفیان]] گفت: من چیزی نمی‌گویم، چون می‌ترسم [[پروردگار]] [[آسمان]] او را باخبر سازد. پس [[جبرئیل]] بر پیامبر نازل شد و آن حضرت را از آن چه گذشته بود [[آگاه]] ساخت. پیامبر آنان را خواست و از آن چه بر زبان رانده بودند [[پرسش]] کرد و آنان نیز بدان اعتراف کردند. آنگاه این آیه نازل شد و از [[تفاخر به نسب]] و [[تکاثر]] [[اموال]] و کوچک شمردن [[فقیران]] منع کرد و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام فرمود<ref>الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۱؛ و نیز ر.ک: سیرة ابن هشام، ج۴، ص۳۳؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۳۴۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۹۰-۳۹۱.</ref>.
این [[قسم]] اختلاف، اختلافی است که در عالم [[انسانی]] چاره‌ای از آن نیست. این اختلاف طبایع است که منشأ اختلاف بنیه‌ها می‌شود و بی‌گمان ترکیبات بدنی باعث اختلاف در افراد و در نتیجه اختلاف در استعدادهای جسمی و [[روحی]] می‌شود و با ضمیمه شدن [[اختلاف]] محیط‌ها و آب و هواها، اختلاف سلیقه‌ها و [[سنن]] و [[آداب]] و مقاصد و [[اعمال]] نوعی و شخصی در [[جوامع انسانی]] پدید می‌آید و در [[علم]] الاجتماع و مباحثش [[ثابت]] شده است که اگر این [[اختلاف‌ها]] نمی‌بود [[بشر]] حتی یک چشم بر هم زدن [[قادر]] به [[زندگی]] نبود. و [[خدای متعال]] هم در [[قرآن کریم]] این اختلاف را به خود نسبت داده و فرموده است: {{متن قرآن|نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا}}<ref>«آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایه‌هایی برتری داده‌ایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم می‌آورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.</ref>.
::::::بنابراین همه [[انسان‌ها]] از یک ریشه و اصلند و همین [[وحدت]] و [[یگانگی]] ریشه و اصل، مبدأ [[مساوات]] [[اسلامی]] و خاستگاه آن است<ref>ورام بن ابی فراس می‌نویسد خداوند درباره تفاخر به نسب و خویشاوندی فرموده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى}} {{عربی|أَی لَا تَفَاوُتَ فِی أَنْسَابِکُمْ لِاجْتِمَاعِکُمْ إِلَی أَصْلٍ وَاحِدٍ. ثُمَّ ذَکَرَ فَائِدَةَ النَّسَبِ فَقَالَ:}} {{متن قرآن|إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}}. «ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم» یعنی هیچ تفاوتی در نسب‌های شما نیست، زیرا همه شما به یک اصل برمی‌گردید. سپس فایده نسب‌ها را بیان کرده و فرموده است: «در حقیقت گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شما است». تنبیه الخواطر، ج۱، ص۲۱۳.</ref>»<ref>[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲ ص ۴۶۳-۴۶۸.</ref>
 
و [[خداوند]] در هیچ جا از [[کلام]] خود اختلاف‌های طبیعی را [[نکوهش]] نکرده است، مگر در آن مواردی که این اختلاف آمیخته با [[هوای نفس]] و بر خلاف [[هدایت]] [[عقل]] باشد<ref>تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۶۰-۶۱.</ref>.
 
[[اسلام]] کلیه تفاخرها و امتیازات [[نژادی]] و [[اختلاف‌های طبقاتی]] و برتری‌جویی‌های [[اجتماعی]] را [[نفی]] کرده و به [[صراحت]] اعلام کرده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}}<ref>«ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.</ref>.
 
برخی [[مفسران]] گفته‌اند [[آیه شریفه]] در [[مقام]] بیان این است که [[تفاخر]] به انساب را نفی کند، بنابراین مراد از جمله {{متن قرآن|مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى}} [[آدم]] و [[حوا]] خواهد بود و معنای [[آیه]] این می‌شود که [[انسان‌ها]] از یک [[پدر]] و مادرند (آدم و حوا) و همه از آن دو تن منتشر شده‌اند و هیچ فرقی میان سفید و سیاه، [[عرب]] و [[عجم]] نیست. [[خداوند]] اعلام کرده است که ما شما را [[ملت‌ها]] و قبیله‌های مختلف کردیم نه برای این که طایفه‌ای از شما بر سایرین [[برتری]] و [[کرامت]] داشت، بلکه صرفاً برای این که یکدیگر را بشناسید و امر اجتماعتان و مواصلات و معاملاتتان بهتر انجام شود؛ زیرا اگر فرض شود که [[مردم]] همگی یک [[جور]] و یک شکل باشند و تفاوتی میان آنان [[مشاهده]] نشود و در نتیجه یکدیگر را نشناسند، رشته [[اجتماع]] از هم می‌گسلد و [[انسانیت]] فانی می‌شود. پس غرض از این که خداوند مردم را [[ملت]] ملت و [[قبیله]] قبیله کرده، این است که یکدیگر را بشناسند {{متن قرآن|لِتَعَارَفُوا}} نه این که بر یکدیگر [[تفاخر]] کنند و [[اختلاف‌های طبقاتی]] فراهم سازند. اما برخی دیگر از [[مفسران]] گفته‌اند مراد از این که فرمود: {{متن قرآن|مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى}} مطلق [[زن]] و مرد است و [[آیه شریفه]] در [[مقام]] بیان این است که مطلق تفاضل و برتری به طبقات مانند سفید و سیاه، و عرب و عجم، و [[غنی]] و [[فقیر]]، و برده و مولا، و مرد و زن را از بین ببرد و معنای [[آیه]] این است: هان، ای [[آدمیان]]، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، پس هر یک از شما [[انسانی]] است متولد از دو [[انسان]]، و از این‌رو هیچ فرقی با یکدیگر ندارید و اختلافی هم که در شما هست و شما را ملت ملت و قبیله قبیله کرده، اختلافی است مربوط به [[جعل الهی]]، نه به کرامت و فضیلتی که در بین شما است، بلکه این امر برای آن است که یکدیگر را بشناسید و [[نظام]] اجتماعی‌تان کامل شود. اما صاحبان [[رأی]] نخست به این [[تفسیر]] [[اعتراض]] کرده‌اند و گفته‌اند آیه شریفه در این [[سیاق]] است که تفاخر به انساب را [[نفی]] کند و در مقام [[نکوهش]] آن است، به [[شهادت]] این که فرموده است: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا}} و ترتب این فرض بنابر وجهی که ذکر کرده‌اند روشن نیست، چون بنابر آن نظر، سخن از [[نکوهش]] [[تفاخر]] به [[حسب و نسب]] در بین نیست، زیرا آن [[تفسیر]] بیانگر این است که [[آیه]] در [[مقام]] القای مطلق تفاضل است. در پاسخ این [[اعتراض]] می‌توان گفت که آیه در صدد است که [[اختلاف]] در انساب را هم که یکی از مصادیق [[اختلاف طبقاتی]] است [[نفی]] کند. و بنای وجه ذکر شده بر این است که می‌گوید آیه در صدد نفی اختلاف طبقاتی به تمام مصادیق آن است و همچنان که ممکن است تفاخر به انساب را نفی و نکوهش کنیم به این دلیل که همه انساب و دودمان‌ها به یک [[زن]] و [[مرد]] ([[آدم]] و [[حوا]]) منتهی می‌شوند و تمامی [[مردمان]] در این [[پدر]] و [[مادر]] شریکند، همچنین ممکن است همین مطلب یعنی تفاخر به انساب را نفی و نکوهش کنیم به این دلیل که هر [[انسانی]] متولد از دو [[انسان]] است و همه [[مردم]] در این [[جهت]] شریکند. و [[حق]] مطلب آن است که اگر بگوییم جمله {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ}} [[ظهور]] در نکوهش تفاخر به انساب دارد، وجه اول قوی‌تر است، وگرنه وجه دوم بهتر است، زیرا عمومیت و شمول دارد<ref>تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۳۲۶-۳۲۷.</ref>.
 
بنابراین اگر شمول آیه را بپذیریم، [[قرآن کریم]] همه [[اختلاف‌های طبقاتی]] را نفی کرده است، و هیچ انسانی بر انسان دیگر، هیچ [[برتری]] و تفاخری ندارد مگر به «[[تقوا]]». در [[شأن نزول]] آیه نیز مطالبی آمده است که بیانگر همین امر است. نقل شده است که یکی از [[موالی]] قبیله [[بنی بیاضه]] دختری از آنان را خواستار شده بود. [[پیامبر]] به بستگان دختر فرمود که با [[ازدواج]] ایشان موافقت کنند. آنان در پاسخ [[حضرت]] گفتند: ای [[رسول خدا]] آیا [[دختران]] خود را به موالی (بردگان) خود دهیم؟ و این آیه نازل شد و این‌گونه تفاخرهای طبقاتی را نفی کرد<ref>الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۰-۳۴۱.</ref>. و نیز گفته‌اند که [[ثابت بن قیس بن شماس]] به کسی که در مجلس برایش جا نگشوده بود، [[دشنام]] داد و او را «ابن فلانة» خطاب کرد (از [[جهت]] مادرش او را [[تحقیر]] کرد). [[پیامبر]] فرمود: چه کسی این سخن را گفت. [[ثابت]] عرض کرد: من، ای [[رسول خدا]]. [[حضرت]] فرمود: به شخصیت‌ها و بزرگان [[قوم]] بنگر! پس نگریست. فرمود: چه دیدی؟ گفت: سفید و سیاه و سرخ [در کنار هم]. فرمود: {{متن حدیث|فَإِنَّكَ لَا تَفْضُلُهُمْ إِلَّا بِالتَّقْوَى}} پس [بدان که] تو هیچ [[برتری]] بر ایشان جز به [[تقوا]] نداری. و آنگاه این [[آیه]] نازل شد<ref>الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۱.</ref>.
 
همچنین از قول [[ابن عباس]] نقل کرده‌اند که پس از [[فتح مکه]] پیامبر به [[بلال]] [[فرمان]] داد که بر بالای [[کعبه]] [[اذان]] بگوید و او اذان گفت. [[عتاب بن اسید بن ابی عیص]] گفت: [[خدا]] را [[سپاس]] که [[پدر]] من فوت کرده و نیست تا این [[روز]] را ببیند. و [[حارث بن هشام]] گفت: [[محمد]] جز این کلاغ سیاه [[مؤذن]] دیگری نیافت؟ و [[سهیل بن عمرو]] گفت: چون خدا چیزی را [[اراده]] کند تغییرش دهد. [[ابو سفیان]] گفت: من چیزی نمی‌گویم، چون می‌ترسم [[پروردگار]] [[آسمان]] او را باخبر سازد. پس [[جبرئیل]] بر پیامبر نازل شد و آن حضرت را از آن چه گذشته بود [[آگاه]] ساخت. پیامبر آنان را خواست و از آن چه بر زبان رانده بودند [[پرسش]] کرد و آنان نیز بدان اعتراف کردند. آنگاه این آیه نازل شد و از [[تفاخر به نسب]] و [[تکاثر]] [[اموال]] و کوچک شمردن [[فقیران]] منع کرد و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام فرمود<ref>الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۳۴۱؛ و نیز ر.ک: سیرة ابن هشام، ج۴، ص۳۳؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۳۴۷؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۳۹۰-۳۹۱.</ref>.
 
بنابراین همه [[انسان‌ها]] از یک ریشه و اصلند و همین [[وحدت]] و [[یگانگی]] ریشه و اصل، مبدأ [[مساوات]] [[اسلامی]] و خاستگاه آن است<ref>ورام بن ابی فراس می‌نویسد خداوند درباره تفاخر به نسب و خویشاوندی فرموده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى}} {{عربی|أَی لَا تَفَاوُتَ فِی أَنْسَابِکُمْ لِاجْتِمَاعِکُمْ إِلَی أَصْلٍ وَاحِدٍ. ثُمَّ ذَکَرَ فَائِدَةَ النَّسَبِ فَقَالَ:}} {{متن قرآن|إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}}. «ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم» یعنی هیچ تفاوتی در نسب‌های شما نیست، زیرا همه شما به یک اصل برمی‌گردید. سپس فایده نسب‌ها را بیان کرده و فرموده است: «در حقیقت گرامی‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شما است». تنبیه الخواطر، ج۱، ص۲۱۳.</ref>»<ref>[[م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌|دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[سیره نبوی ج۲ (کتاب)|سیره نبوی]]، ج۲ ص ۴۶۳-۴۶۸.</ref>
::::::«نشانه [[جامعه]] [[ایمانی]] [[تکافل اجتماعی]] و [[مواسات]] [[اهل]] [[ایمان]] با یکدیگر است. مواسات در لغت به معنی مساعدت، [[دستگیری]]، [[همیاری]]، [[تعاون]]، برابر داشتن، غمخواری، یاری‌گری و مددکاری به [[مال]] است. و نیز معاونت [[یاران]] و [[دوستان]] و مستحقان در [[معیشت]] و تشریک ایشان در قوت و مال است. همچنین کسی را به مال خود برابر گردانیدن است. مواسات کردن یعنی دیگری را در تن و مال چون خود شمردن، [[یاری]] و غمخواری کردن با کسی در مال و [[جان]] و کسی را در چیزی همچون خویشتن داشتن<ref>لسان العرب، ج۱، ص۱۴۸؛ لغت نامه دهخدا، ذیل واژه مواسات.</ref>. به نظر ملا [[محسن فیض کاشانی]] مواسات میان [[برادران ایمانی]] عبارت از [[یاری کردن]] یکدیگر به جان و مال و سایر امور در تمام آن چیزهایی است که [[نیازمند]] یاری یکدیگرند، چنان که [[عرب]] گوید: {{عربی|آسَیْتُهُ بِمَالِی مُوَاسَاةُ}} یعنی او را در مال خود با خویش برابر ساختم<ref>الوافی، ج۱، کتاب الایمان و الکفر، ص۸۸؛ و نیز آورده‌اند: {{عربی|أَسَاهُ بِمَالِهِ مُوَاسَاةٌ: أَنَالَهُ مِنّهُ وَ جَعَلَهُ فِیهِ أُسْوَةٌ أَوْ لَا یَکُونُ ذلِکَ إِلَّا مِنْ کِفَافٍ فَإِنْ کَانَ فَضْلَةٌ بِمُوَاسَاةِ}}. مجدالدین محمد بن یعقوب فیروز فیروزآبادی، القاموس المحیط، مطبعة السعادة، مصر، ۱۳۷۱ ق. ج۴، ص۳۰۱.</ref>.
::::::«نشانه [[جامعه]] [[ایمانی]] [[تکافل اجتماعی]] و [[مواسات]] [[اهل]] [[ایمان]] با یکدیگر است. مواسات در لغت به معنی مساعدت، [[دستگیری]]، [[همیاری]]، [[تعاون]]، برابر داشتن، غمخواری، یاری‌گری و مددکاری به [[مال]] است. و نیز معاونت [[یاران]] و [[دوستان]] و مستحقان در [[معیشت]] و تشریک ایشان در قوت و مال است. همچنین کسی را به مال خود برابر گردانیدن است. مواسات کردن یعنی دیگری را در تن و مال چون خود شمردن، [[یاری]] و غمخواری کردن با کسی در مال و [[جان]] و کسی را در چیزی همچون خویشتن داشتن<ref>لسان العرب، ج۱، ص۱۴۸؛ لغت نامه دهخدا، ذیل واژه مواسات.</ref>. به نظر ملا [[محسن فیض کاشانی]] مواسات میان [[برادران ایمانی]] عبارت از [[یاری کردن]] یکدیگر به جان و مال و سایر امور در تمام آن چیزهایی است که [[نیازمند]] یاری یکدیگرند، چنان که [[عرب]] گوید: {{عربی|آسَیْتُهُ بِمَالِی مُوَاسَاةُ}} یعنی او را در مال خود با خویش برابر ساختم<ref>الوافی، ج۱، کتاب الایمان و الکفر، ص۸۸؛ و نیز آورده‌اند: {{عربی|أَسَاهُ بِمَالِهِ مُوَاسَاةٌ: أَنَالَهُ مِنّهُ وَ جَعَلَهُ فِیهِ أُسْوَةٌ أَوْ لَا یَکُونُ ذلِکَ إِلَّا مِنْ کِفَافٍ فَإِنْ کَانَ فَضْلَةٌ بِمُوَاسَاةِ}}. مجدالدین محمد بن یعقوب فیروز فیروزآبادی، القاموس المحیط، مطبعة السعادة، مصر، ۱۳۷۱ ق. ج۴، ص۳۰۱.</ref>.
::::::[[آدمی]] با دخول در [[ساحت]] [[دین]] خود را به کمال تعاون و تکافل و مواسات متصف می‌سازد. به بیان [[سید
 
[[آدمی]] با دخول در [[ساحت]] [[دین]] خود را به کمال تعاون و تکافل و مواسات متصف می‌سازد. به بیان [[سید قطب]] در [[طبیعت]] فرد [[مؤمن]] [[یگانگی]] و [[یکپارچگی]] و [[وحدت وجود]] دارد و طبیعت مؤمن، طبیعت تکافل و تضامن است، و تضامن اهل ایمان
:::::#به کار رفتن لفظ "[[وجوب]]" در احادیث مربوطه.
:::::#به کار رفتن لفظ "[[وجوب]]" در احادیث مربوطه.
:::::#احادیثی که بیان کرده است "[[برائت]] [[ذمّه]]" از این [[حقوق]] حاصل نمی‌شود مگر به ادا یا گذشت از آن.
:::::#احادیثی که بیان کرده است "[[برائت]] [[ذمّه]]" از این [[حقوق]] حاصل نمی‌شود مگر به ادا یا گذشت از آن.
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش