پرش به محتوا

قاعده حفظ نظام در فقه سیاسی چگونه ترسیم شده است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 '
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-}} {{پاسخ پرسش +}} {{پاسخ پرسش ))
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
خط ۲۰: خط ۲۰:
::::::آیت‌الله '''[[عباس علی عمید زنجانی]]''' و حجت الاسلام '''[[ابراهیم موسی‌زاده]]''' در کتاب ''«[[بایسته‌های فقه سیاسی (کتاب)|بایسته‌های فقه سیاسی]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
::::::آیت‌الله '''[[عباس علی عمید زنجانی]]''' و حجت الاسلام '''[[ابراهیم موسی‌زاده]]''' در کتاب ''«[[بایسته‌های فقه سیاسی (کتاب)|بایسته‌های فقه سیاسی]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
::::::«هر عمل فردی و جمعی که [[نظام اسلامی]] را برقرار، تداوم و [[استحکام]] بخشد [[واجب]] و هر نوع عمل عادی یا [[سازمان]] یافته که به یکی از ابعاد نامبرده [[نظام]] [[دین]]، خلل وارد سازد، [[حرام]] می‌باشد. همچنان که قاعده از نقطه نظر ایجاد، تداوم و استحکام قابل تعمیم می‌باشد از ابعاد دیگر نیز عناصر اصلی دین یعنی [[اعتقاد]]، [[احکام]] و [[شعائر]] [[اسلام]] را شامل می‌گردد و از سوی دیگر هم از نظر محتوا و هم به لحاظ اجرایی، [[پاسداری]] ایدئولوژیک و [[حفظ]] سازمان‌های عهده‌دار اجرای عناصر اصلی اسلام را در بر می‌گیرد.
::::::«هر عمل فردی و جمعی که [[نظام اسلامی]] را برقرار، تداوم و [[استحکام]] بخشد [[واجب]] و هر نوع عمل عادی یا [[سازمان]] یافته که به یکی از ابعاد نامبرده [[نظام]] [[دین]]، خلل وارد سازد، [[حرام]] می‌باشد. همچنان که قاعده از نقطه نظر ایجاد، تداوم و استحکام قابل تعمیم می‌باشد از ابعاد دیگر نیز عناصر اصلی دین یعنی [[اعتقاد]]، [[احکام]] و [[شعائر]] [[اسلام]] را شامل می‌گردد و از سوی دیگر هم از نظر محتوا و هم به لحاظ اجرایی، [[پاسداری]] ایدئولوژیک و [[حفظ]] سازمان‌های عهده‌دار اجرای عناصر اصلی اسلام را در بر می‌گیرد.
::::::بنابراین مفاد قاعده [[حفظ نظام اسلامی]] را می‌توان در چند اصل زیر خلاصه کرد:
 
بنابراین مفاد قاعده [[حفظ نظام اسلامی]] را می‌توان در چند اصل زیر خلاصه کرد:
:::::#[[مصلحت]] حفظ محتوای دین به صورت نظری و پاسداری [[عقلی]] و منطقی از آن در برابر [[شبهات]] نظری و شیطنت‌ها، وسوسه‌ها و توطئه‌هایی که موجب [[تزلزل]] مبانی [[اعتقادی]] [[جامعه]] نسبت به دین و اسلام می‌گردد؛
:::::#[[مصلحت]] حفظ محتوای دین به صورت نظری و پاسداری [[عقلی]] و منطقی از آن در برابر [[شبهات]] نظری و شیطنت‌ها، وسوسه‌ها و توطئه‌هایی که موجب [[تزلزل]] مبانی [[اعتقادی]] [[جامعه]] نسبت به دین و اسلام می‌گردد؛
:::::#مصلحت [[حفاظت]] عملی در ایجاد، تداوم و استحکام پای‌بندی جامعه به دین و اسلام؛
:::::#مصلحت [[حفاظت]] عملی در ایجاد، تداوم و استحکام پای‌بندی جامعه به دین و اسلام؛
:::::#مصلحت اجرای عملی و [[عینی]] [[احکام اسلام]] و استقرار [[سیادت]] و [[حاکمیت اسلام]] در جامعه؛
:::::#مصلحت اجرای عملی و [[عینی]] [[احکام اسلام]] و استقرار [[سیادت]] و [[حاکمیت اسلام]] در جامعه؛
:::::#مصلحت اقامه [[شعایر]] دین که وجود آنها در جامعه نشانه [[حیات]] [[دینی]] و زنده بودن اسلام می‌باشد.
:::::#مصلحت اقامه [[شعایر]] دین که وجود آنها در جامعه نشانه [[حیات]] [[دینی]] و زنده بودن اسلام می‌باشد.
::::::بر این اساس، هر نوع عمل فردی و یا گروهی و یا سازمان یافته‌ای که در [[جهت]] انجام و تحقق بخشیدن به این [[مصلحت‌ها]] باشد از دیدگاه اسلام واجب و اقداماتی که مخلّ آنها باشد [[ممنوع]] می‌باشد.
 
::::::قاعده حفظ نظام اسلامی به این معنی می‌تواند در چارچوب [[احکام ثانوی]] حکم‌ساز باشد و یک عمل [[مباح]] (از نظر [[حکم اولی]]) مانند تحصیل، [[تدریس]] و تحقیق در زمینه [[مذاهب]] و اندیشه‌های مختلف دینی و [[الحادی]] را واجب نماید و نیز یک [[اقدام]] مجاز مانند تبادل [[فرهنگ‌ها]] را حرام سازد و به طور کلی در حوزه مسائل [[سیاسی]] معیار جدیدی را در طبقه‌بندی مسائل سیاسی و تقسیم‌بندی مسائل مجاز، ممنوع و الزامی در این حوزه وارد سازد و با این قاعده، مسائل [[سیاسی]] ارزیابی و [[احکام]] مربوط به هر کدام از دیدگاه [[اسلام]] تبیین گردد. حکم‌سازی در حوزه [[احکام اولیه]] توسط قاعده [[حفظ نظام اسلامی]] هنگامی میسر است که عمل فردی یا گروهی، مصداقی برای یکی از موارد نامبرده باشد و عمل مزبور به طور مستقیم در تحقق بخشیدن به یکی از مراتب و مراحل [[حفظ دین]] و [[نظام اسلامی]] مؤثر باشد. در این صورت [[حکم]] ([[وجوب]]) به دست آمده در واقع یک [[حکم عقلی]] خواهد بود که با [[تطبیق]] [[حکم کلی]] (قضیه حقیقیّه به تعبیر منطقی) در موارد جزئی به دست می‌آید.
بر این اساس، هر نوع عمل فردی و یا گروهی و یا سازمان یافته‌ای که در [[جهت]] انجام و تحقق بخشیدن به این [[مصلحت‌ها]] باشد از دیدگاه اسلام واجب و اقداماتی که مخلّ آنها باشد [[ممنوع]] می‌باشد.
::::::[[فقهای شیعه]] این نوع حکم‌سازی [[عقلی]] را که از تطبیق عقلی به‌وجود می‌آید، [[فتوا]] ندانسته و در آن [[اجتهاد]] را معتبر نمی‌دانند و هر فرد می‌تواند چنین استنتاج‌هایی را از [[احکام کلی]] به دست آورد و به تعبیری حکم‌سازی عقلی نماید. به استناد این قاعده همچنین می‌توان در قلمرو [[احکام ولایی]] و [[حکومتی]] به حکم‌سازی موقت و مادام المصلحه دست زد و حتی برخی از [[واجبات]] کم اهمیت را که انجام آنها به اصل حفظ دین و نظام اسلامی لطمه وارد می‌آورد [[ممنوع]] و یا برخی از [[محرمات]] را که رعایت این [[مصلحت]] را به مخاطره می‌افکند لازم الاجرا دانست. ولی از آنجا که حکم‌سازی از مصلحت به خاطر امکان [[اشتباه]] در تشخیص موارد و انطباق آنها با مصلحت به مفهوم [[حفظ]] و [[پاسداری]] از [[حریم]] [[دین]] و نظام اسلامی از حساسیت برخوردار است و در [[تاریخ]] سوابق زیادی در [[سوء]] استفاده از این نوع حکم‌سازی به وقوع پیوسته، نوع [[احکام ثانوی]] باید توسط [[فقیه جامع الشرایط]] و نوع سوم به‌وسیله [[ولی امر]] [[مسلمانان]] که [[فقیه]] مبسوط الید می‌باشد، انجام گیرد.
 
::::::معنی مصلحت در مفاد این قاعده از نظر کلّی کاملاً امری شناخته شده است و برخلاف مصلحت در [[قواعد]] دیگری چون [[مصالح مرسله]] ابهام‌آمیز و [[نیازمند]] به تعریف دقیق نیست. دلیل روشن بودن تعریف مصلحت در حفظ دین و [[پاسداری]] از [[نظام اسلامی]] واضح بودن متعلق [[مصلحت]] است. با وجود این، در [[تطبیق]] مصلحت کلّی به موارد [[عینی]] و مورد نظر در [[جامعه]] سخت [[نیازمند]] به کارشناسی [[دینی]] و کارشناسی‌های موردی و مشورت‌های لازم هستیم تا با روشن شدن موضوع و مورد، امکان تطبیق قاعده فراهم گردد.
قاعده حفظ نظام اسلامی به این معنی می‌تواند در چارچوب [[احکام ثانوی]] حکم‌ساز باشد و یک عمل [[مباح]] (از نظر [[حکم اولی]]) مانند تحصیل، [[تدریس]] و تحقیق در زمینه [[مذاهب]] و اندیشه‌های مختلف دینی و [[الحادی]] را واجب نماید و نیز یک [[اقدام]] مجاز مانند تبادل [[فرهنگ‌ها]] را حرام سازد و به طور کلی در حوزه مسائل [[سیاسی]] معیار جدیدی را در طبقه‌بندی مسائل سیاسی و تقسیم‌بندی مسائل مجاز، ممنوع و الزامی در این حوزه وارد سازد و با این قاعده، مسائل [[سیاسی]] ارزیابی و [[احکام]] مربوط به هر کدام از دیدگاه [[اسلام]] تبیین گردد. حکم‌سازی در حوزه [[احکام اولیه]] توسط قاعده [[حفظ نظام اسلامی]] هنگامی میسر است که عمل فردی یا گروهی، مصداقی برای یکی از موارد نامبرده باشد و عمل مزبور به طور مستقیم در تحقق بخشیدن به یکی از مراتب و مراحل [[حفظ دین]] و [[نظام اسلامی]] مؤثر باشد. در این صورت [[حکم]] ([[وجوب]]) به دست آمده در واقع یک [[حکم عقلی]] خواهد بود که با [[تطبیق]] [[حکم کلی]] (قضیه حقیقیّه به تعبیر منطقی) در موارد جزئی به دست می‌آید.
::::::به عنوان مثال یک موج جدید [[فکری]]، [[اعتقادی]] و [[فرهنگی]] در جامعه مطرح می‌شود که با یک [[سلسله]] وسوسه‌ها، [[شبهات]] و ویرانگری‌هایی نیز همراه می‌باشد و امکان به‌وجود آوردن تحولات فکری، [[عقیدتی]] و فرهنگی را با خود همراه دارد. [[آزاد]] گذاردن [[افکار]] عمومی جامعه، [[معتقدات]] [[مردم]] به ویژه [[نسل جوان]] اثرپذیر و جوّ فرهنگی جامعه در برابر این موج و یا [[ممنوع]] نمودن اشاعه آن [[فکر]]، [[عقیده]] و [[فرهنگ]] در جامعه به لحاظ ارتباطی که با مصلحت [[حفظ دین]] و پاسداری از نظام اسلامی دارد مطلب ساده‌ای نیست که بتوان به [[آسانی]] در باره آن [[تصمیم]] قانونی گرفت و دیدگاه [[اسلام]] را درباره آن به دست آورد.
 
::::::در این مسأله پیچیده که با [[آزادی]] فکر، عقیده، مطبوعات و اجتماعات رابطه مستقیم دارد، بدون انجام کارشناسی‌های همه‌جانبه، امکان بازیافت مصلحت و در نتیجه [[استنباط]] سریع دیدگاه [[اسلامی]] وجود ندارد و چه بسا که جلوگیری از طرح، نشر و تلاقی در مورد [[اندیشه]]، عقیده و فرهنگ جدید، خود عاملی مخرب، خلاف مصلحت و خدشه‌دار کننده باشد و [[نسل]] متفکر و اثرپذیر را به [[دین]] بدبین و یا پای‌بندی آنان را به اسلام [[سست]] گرداند و بر عکس آزاد گذاردن صاحبان فکر و ناشران اندیشه و فرهنگ جدید در راستای مقابله منطقی خود، گامی در جریان [[تحکیم]] مبانی دین در جامعه تلقی گردد.
[[فقهای شیعه]] این نوع حکم‌سازی [[عقلی]] را که از تطبیق عقلی به‌وجود می‌آید، [[فتوا]] ندانسته و در آن [[اجتهاد]] را معتبر نمی‌دانند و هر فرد می‌تواند چنین استنتاج‌هایی را از [[احکام کلی]] به دست آورد و به تعبیری حکم‌سازی عقلی نماید. به استناد این قاعده همچنین می‌توان در قلمرو [[احکام ولایی]] و [[حکومتی]] به حکم‌سازی موقت و مادام المصلحه دست زد و حتی برخی از [[واجبات]] کم اهمیت را که انجام آنها به اصل حفظ دین و نظام اسلامی لطمه وارد می‌آورد [[ممنوع]] و یا برخی از [[محرمات]] را که رعایت این [[مصلحت]] را به مخاطره می‌افکند لازم الاجرا دانست. ولی از آنجا که حکم‌سازی از مصلحت به خاطر امکان [[اشتباه]] در تشخیص موارد و انطباق آنها با مصلحت به مفهوم [[حفظ]] و [[پاسداری]] از [[حریم]] [[دین]] و نظام اسلامی از حساسیت برخوردار است و در [[تاریخ]] سوابق زیادی در [[سوء]] استفاده از این نوع حکم‌سازی به وقوع پیوسته، نوع [[احکام ثانوی]] باید توسط [[فقیه جامع الشرایط]] و نوع سوم به‌وسیله [[ولی امر]] [[مسلمانان]] که [[فقیه]] مبسوط الید می‌باشد، انجام گیرد.
::::::در برخی از [[روایات]] از این قاعده به “درس ذکر [[محمد]]{{صل}} “ تعبیر شده که اندراس؛ به معنی فرسودگی و از میان رفتن یاد [[پیامبر]]{{صل}} و دین او می‌باشد<ref>ر.ک: وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۹ و ۲۱. (باب ۶ و ۷ از ابواب جهاد).</ref> و کنایه‌ای از محو دین و به مخاطره افتادن [[اسلام]] می‌باشد. در اینجا [[تذکر]] این نکته ضروری است که بدون تردید زمینه اندراس [[تعالیم اسلام]] در شرایط جدیدی مطرح می‌شود که مقابله با آن در [[حقیقت]] [[مصلحت]] جدید و نگاه نویی را می‌طلبد و مصلحت‌های منظورشده در [[شرع]] گاه به اندازه‌ای عمیق و [[جاودانه]] است که رویدادهای جدید نباید غبار کم فروغی بر روی آنها بیافشاند که گاه در تعبیرات [[روایی]] از آن [[مصلحت‌ها]] و [[احکام]] تابع آن به {{عربی|ما لا یرضی الشارع بترکه}} یاد شده است»<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسی‌زاده|موسی‌زاده]]، [[بایسته‌های فقه سیاسی (کتاب)|بایسته‌های فقه سیاسی]]، ص ۱۶۶.</ref>
 
معنی مصلحت در مفاد این قاعده از نظر کلّی کاملاً امری شناخته شده است و برخلاف مصلحت در [[قواعد]] دیگری چون [[مصالح مرسله]] ابهام‌آمیز و [[نیازمند]] به تعریف دقیق نیست. دلیل روشن بودن تعریف مصلحت در حفظ دین و [[پاسداری]] از [[نظام اسلامی]] واضح بودن متعلق [[مصلحت]] است. با وجود این، در [[تطبیق]] مصلحت کلّی به موارد [[عینی]] و مورد نظر در [[جامعه]] سخت [[نیازمند]] به کارشناسی [[دینی]] و کارشناسی‌های موردی و مشورت‌های لازم هستیم تا با روشن شدن موضوع و مورد، امکان تطبیق قاعده فراهم گردد.
 
به عنوان مثال یک موج جدید [[فکری]]، [[اعتقادی]] و [[فرهنگی]] در جامعه مطرح می‌شود که با یک [[سلسله]] وسوسه‌ها، [[شبهات]] و ویرانگری‌هایی نیز همراه می‌باشد و امکان به‌وجود آوردن تحولات فکری، [[عقیدتی]] و فرهنگی را با خود همراه دارد. [[آزاد]] گذاردن [[افکار]] عمومی جامعه، [[معتقدات]] [[مردم]] به ویژه [[نسل جوان]] اثرپذیر و جوّ فرهنگی جامعه در برابر این موج و یا [[ممنوع]] نمودن اشاعه آن [[فکر]]، [[عقیده]] و [[فرهنگ]] در جامعه به لحاظ ارتباطی که با مصلحت [[حفظ دین]] و پاسداری از نظام اسلامی دارد مطلب ساده‌ای نیست که بتوان به [[آسانی]] در باره آن [[تصمیم]] قانونی گرفت و دیدگاه [[اسلام]] را درباره آن به دست آورد.
 
در این مسأله پیچیده که با [[آزادی]] فکر، عقیده، مطبوعات و اجتماعات رابطه مستقیم دارد، بدون انجام کارشناسی‌های همه‌جانبه، امکان بازیافت مصلحت و در نتیجه [[استنباط]] سریع دیدگاه [[اسلامی]] وجود ندارد و چه بسا که جلوگیری از طرح، نشر و تلاقی در مورد [[اندیشه]]، عقیده و فرهنگ جدید، خود عاملی مخرب، خلاف مصلحت و خدشه‌دار کننده باشد و [[نسل]] متفکر و اثرپذیر را به [[دین]] بدبین و یا پای‌بندی آنان را به اسلام [[سست]] گرداند و بر عکس آزاد گذاردن صاحبان فکر و ناشران اندیشه و فرهنگ جدید در راستای مقابله منطقی خود، گامی در جریان [[تحکیم]] مبانی دین در جامعه تلقی گردد.
 
در برخی از [[روایات]] از این قاعده به “درس ذکر [[محمد]]{{صل}} “ تعبیر شده که اندراس؛ به معنی فرسودگی و از میان رفتن یاد [[پیامبر]]{{صل}} و دین او می‌باشد<ref>ر.ک: وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۹ و ۲۱. (باب ۶ و ۷ از ابواب جهاد).</ref> و کنایه‌ای از محو دین و به مخاطره افتادن [[اسلام]] می‌باشد. در اینجا [[تذکر]] این نکته ضروری است که بدون تردید زمینه اندراس [[تعالیم اسلام]] در شرایط جدیدی مطرح می‌شود که مقابله با آن در [[حقیقت]] [[مصلحت]] جدید و نگاه نویی را می‌طلبد و مصلحت‌های منظورشده در [[شرع]] گاه به اندازه‌ای عمیق و [[جاودانه]] است که رویدادهای جدید نباید غبار کم فروغی بر روی آنها بیافشاند که گاه در تعبیرات [[روایی]] از آن [[مصلحت‌ها]] و [[احکام]] تابع آن به {{عربی|ما لا یرضی الشارع بترکه}} یاد شده است»<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی]] و [[ابراهیم موسی‌زاده|موسی‌زاده]]، [[بایسته‌های فقه سیاسی (کتاب)|بایسته‌های فقه سیاسی]]، ص ۱۶۶.</ref>


== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه ==
خط ۴۴: خط ۵۲:
:::::#و سرانجام در برخی از موارد برای [[اثبات]] “حقوق و [[تکالیف]] اجتماعی” و “تعیین قلمرو آن” به‌کار رفته است. برخی از [[فقیهان]] برای اثبات بعضی از [[حقوق اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[مردم]] در [[جامعه]] بدین قاعده استناد می‌کنند، و حتی قلمرو [[حقوق]] و اختیارات مردم را نیز در پرتو همین قاعده [[تعیین]] کرده‌اند. این امر از یک سو ظرفیت بالای این قاعده را نشان می‌دهد و آن را از حدّ یک قاعده اصولی و [[فقهی]] یا عنوان ثانوی فراتر می‌برد، و از سوی دیگر، دقت نظر فقیهان را در استفاده از ظرفیت بالای [[فقه]] نشان می‌دهد. مثلاً: “فقدان آزادی” یا “وجود [[آزادی]] مطلق” به اختلال [[نظام اجتماعی]] منجر می‌شود. “جعل قانون” براساس خواست یا [[مصلحت]] [[اقلیت]] جامعه، به اختلال نظام اجتماعی می‌انجامد. “عدم [[استقلال]] مردم در [[دفاع]] از [[جان]]، [[مال]]، [[عقیده]] و سرزمین‌های اسلامی” و [[نیازمندی]] آن به “اذن حاکم” بسا اختلال نظام اجتماعی را در پی داشته باشد. از این‌رو، فقیهان [[جهاد دفاعی]] را مشروط به [[اذن امام]] جامعه نمی‌دانند. [[تصدی]] “منصب قضاوت” یا هر [[منصب]] مهم [[اجتماعی]] دیگر از سوی افراد فاقد صلاحیت اختلال در نظام اجتماعی را در پی دارد؛
:::::#و سرانجام در برخی از موارد برای [[اثبات]] “حقوق و [[تکالیف]] اجتماعی” و “تعیین قلمرو آن” به‌کار رفته است. برخی از [[فقیهان]] برای اثبات بعضی از [[حقوق اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[مردم]] در [[جامعه]] بدین قاعده استناد می‌کنند، و حتی قلمرو [[حقوق]] و اختیارات مردم را نیز در پرتو همین قاعده [[تعیین]] کرده‌اند. این امر از یک سو ظرفیت بالای این قاعده را نشان می‌دهد و آن را از حدّ یک قاعده اصولی و [[فقهی]] یا عنوان ثانوی فراتر می‌برد، و از سوی دیگر، دقت نظر فقیهان را در استفاده از ظرفیت بالای [[فقه]] نشان می‌دهد. مثلاً: “فقدان آزادی” یا “وجود [[آزادی]] مطلق” به اختلال [[نظام اجتماعی]] منجر می‌شود. “جعل قانون” براساس خواست یا [[مصلحت]] [[اقلیت]] جامعه، به اختلال نظام اجتماعی می‌انجامد. “عدم [[استقلال]] مردم در [[دفاع]] از [[جان]]، [[مال]]، [[عقیده]] و سرزمین‌های اسلامی” و [[نیازمندی]] آن به “اذن حاکم” بسا اختلال نظام اجتماعی را در پی داشته باشد. از این‌رو، فقیهان [[جهاد دفاعی]] را مشروط به [[اذن امام]] جامعه نمی‌دانند. [[تصدی]] “منصب قضاوت” یا هر [[منصب]] مهم [[اجتماعی]] دیگر از سوی افراد فاقد صلاحیت اختلال در نظام اجتماعی را در پی دارد؛
:::::#قاعدۀ [[وجوب]] [[حفظ نظام]] یا [[حرمت]] [[اختلال نظام]]، [[حکم]] مستقل [[عقل]] است. در برخی از [[کتب فقهی]]، از این قاعده به‌عنوان یک “حکم مستقل عقلی” یاد شده است. معلوم می‌شود قاعده مذکور اختصاصی به [[شریعت اسلام]] ندارد و فراتر از [[دین]] و [[آیین]] است. امروزه در همه [[جوامع]] از “هرج و [[مرج]] اجتماعی” به‌عنوان مفسده‌ای بزرگ که تحت هیچ شرایط قابل قبول نیست، یاد می‌شود. آنارشیسم جز در میان اقلیتی پذیرفته نیست. موارد ذیل می‌تواند تأییدی بر فرادینی و فرامذهبی بودن این قاعده باشد. “مجاز شدن اقدامات ممنوع” با [[تصمیم]] شخصیِ افراد مثل [[تعهد]] با خود یا [[سوگند]] به [[مقدسات]]، موجب [[اختلال نظام]] قانونگذاری و [[اجتماعی]] در هر [[جامعه]] می‌شود و مخصوص [[جامعه اسلامی]] نیست؛ [[الزام]] [[مردم]] در هر جامعه‌ای به رعایت [[احتیاط]] در برخی از موارد، پیامدهایی چون [[عسر و حرج]] و اختلال [[نظام اجتماعی]] را به دنبال دارد؛ [[ظلم]] و [[بی‌عدالتی]] در هر محیط و جامعه‌ای با هر مرام و مکتبی، در نهایت به اختلال نظام اجتماعی منتهی می‌شود، حتی اگر مکتبی یا [[حکومتی]] بتواند مدتی طولانی مردم را در بی‌خبری نسبت به [[روابط]] ناعادلانه اجتماعی نگاه دارد، یا با [[قهر]] و [[غلبه]] آنان را به [[سکوت]] وادارد. دقت در موارد متعددی که در [[فقه]] به قاعده “وجوب [[حفظ نظام]] اجتماعی” یا “حرمت اختلال در [[نظام]] اجتماعی” استناد شده، نشان می‌دهد که این قاعده چه قلمرو گسترده‌ای از [[احکام فقهی]] را تحت تأثیر قرار داده است. [[احکام]] [[فقه سیاسی]] اگر بیش از عرصه‌های دیگر متأثر از این قاعده نباشد، کمتر نیست.
:::::#قاعدۀ [[وجوب]] [[حفظ نظام]] یا [[حرمت]] [[اختلال نظام]]، [[حکم]] مستقل [[عقل]] است. در برخی از [[کتب فقهی]]، از این قاعده به‌عنوان یک “حکم مستقل عقلی” یاد شده است. معلوم می‌شود قاعده مذکور اختصاصی به [[شریعت اسلام]] ندارد و فراتر از [[دین]] و [[آیین]] است. امروزه در همه [[جوامع]] از “هرج و [[مرج]] اجتماعی” به‌عنوان مفسده‌ای بزرگ که تحت هیچ شرایط قابل قبول نیست، یاد می‌شود. آنارشیسم جز در میان اقلیتی پذیرفته نیست. موارد ذیل می‌تواند تأییدی بر فرادینی و فرامذهبی بودن این قاعده باشد. “مجاز شدن اقدامات ممنوع” با [[تصمیم]] شخصیِ افراد مثل [[تعهد]] با خود یا [[سوگند]] به [[مقدسات]]، موجب [[اختلال نظام]] قانونگذاری و [[اجتماعی]] در هر [[جامعه]] می‌شود و مخصوص [[جامعه اسلامی]] نیست؛ [[الزام]] [[مردم]] در هر جامعه‌ای به رعایت [[احتیاط]] در برخی از موارد، پیامدهایی چون [[عسر و حرج]] و اختلال [[نظام اجتماعی]] را به دنبال دارد؛ [[ظلم]] و [[بی‌عدالتی]] در هر محیط و جامعه‌ای با هر مرام و مکتبی، در نهایت به اختلال نظام اجتماعی منتهی می‌شود، حتی اگر مکتبی یا [[حکومتی]] بتواند مدتی طولانی مردم را در بی‌خبری نسبت به [[روابط]] ناعادلانه اجتماعی نگاه دارد، یا با [[قهر]] و [[غلبه]] آنان را به [[سکوت]] وادارد. دقت در موارد متعددی که در [[فقه]] به قاعده “وجوب [[حفظ نظام]] اجتماعی” یا “حرمت اختلال در [[نظام]] اجتماعی” استناد شده، نشان می‌دهد که این قاعده چه قلمرو گسترده‌ای از [[احکام فقهی]] را تحت تأثیر قرار داده است. [[احکام]] [[فقه سیاسی]] اگر بیش از عرصه‌های دیگر متأثر از این قاعده نباشد، کمتر نیست.
::::::آنچه توضیح داده شد، براساس تعریف رایج [[فقیهان]] از این قاعده است، یعنی نظام عام اجتماعی؛ اما اگر از این قاعده، نظام خاص [[سیاسی]] [[اراده]] شود، بحث سمت و سوی دیگری پیدا می‌کند.
 
::::::آیا [[حفظ]] “نظام خاص سیاسی” مانند “نظام عام اجتماعی” [[واجب]] است؟ و آیا اختلال در “نظام خاص سیاسی” مانند اختلال در “نظام عام اجتماعی” [[حرام]] است؟ یا این [[حکم]] با محدودیت‌هایی همراه است؟ به نظر می‌رسد “وجوب” حفظ [[نظام سیاسی]] و “حرمت” اختلال در آن، در فقه [[امامیه]] دست‌کم مشروط به دو شرط اساسی است که آن را از “وجوب حفظ نظام عام اجتماعی” و “حرمت اختلال در نظام عام اجتماعی” متمایز می‌کند. نخست، “مشروعیت نظام سیاسی” است؛ زیرا از نظر امامیه حکومتی که فاقد [[مشروعیت]] باشد، نه تنها حفظش واجب نبوده و ایجاد اختلال در آن حرام نیست، بلکه براندازی آن واجب است؛
آنچه توضیح داده شد، براساس تعریف رایج [[فقیهان]] از این قاعده است، یعنی نظام عام اجتماعی؛ اما اگر از این قاعده، نظام خاص [[سیاسی]] [[اراده]] شود، بحث سمت و سوی دیگری پیدا می‌کند.
 
آیا [[حفظ]] “نظام خاص سیاسی” مانند “نظام عام اجتماعی” [[واجب]] است؟ و آیا اختلال در “نظام خاص سیاسی” مانند اختلال در “نظام عام اجتماعی” [[حرام]] است؟ یا این [[حکم]] با محدودیت‌هایی همراه است؟ به نظر می‌رسد “وجوب” حفظ [[نظام سیاسی]] و “حرمت” اختلال در آن، در فقه [[امامیه]] دست‌کم مشروط به دو شرط اساسی است که آن را از “وجوب حفظ نظام عام اجتماعی” و “حرمت اختلال در نظام عام اجتماعی” متمایز می‌کند. نخست، “مشروعیت نظام سیاسی” است؛ زیرا از نظر امامیه حکومتی که فاقد [[مشروعیت]] باشد، نه تنها حفظش واجب نبوده و ایجاد اختلال در آن حرام نیست، بلکه براندازی آن واجب است؛
::::::دوم آنکه، تأسیس یا حفظ نظام سیاسی [[مشروع]] با [[مفسده]] بزرگ‌تری مثل “هرج و [[مرج]] اجتماعی” و “اختلال در نظام عام اجتماعی” نیانجامد؛ زیرا [[حفظ نظام]] عام [[اجتماعی]] [[واجب]] مطلق است و اختلال در آن در هیچ شرایطی مطلوب نیست. اینکه حتی فقیهانی که تأسیس [[حکومت مشروع]] در [[عصر غیبت]] را واجب نمی‌دانند، [[حفظ نظام اجتماعی]] را واجب و اختلال در آن را [[حرام]] می‌شمارند، شاهدی بر این معناست»<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۵۹.</ref>
::::::دوم آنکه، تأسیس یا حفظ نظام سیاسی [[مشروع]] با [[مفسده]] بزرگ‌تری مثل “هرج و [[مرج]] اجتماعی” و “اختلال در نظام عام اجتماعی” نیانجامد؛ زیرا [[حفظ نظام]] عام [[اجتماعی]] [[واجب]] مطلق است و اختلال در آن در هیچ شرایطی مطلوب نیست. اینکه حتی فقیهانی که تأسیس [[حکومت مشروع]] در [[عصر غیبت]] را واجب نمی‌دانند، [[حفظ نظام اجتماعی]] را واجب و اختلال در آن را [[حرام]] می‌شمارند، شاهدی بر این معناست»<ref>[[سید جواد ورعی|ورعی، سید جواد]]، [[درسنامه فقه سیاسی (کتاب)|درسنامه فقه سیاسی]]، ص ۵۹.</ref>
}}
}}
خط ۵۶: خط ۶۶:
:::::#[[لزوم]] اجتناب از هر عملی که منجر به [[تزلزل]] در نظام می‌شود. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[خلیفه دوم]] را از [[همراهی]] [[سپاه]] به سوی [[ایران]] منع کردند و تأکید کردند که با رفتن وی از [[مدینه]]، [[عرب]] علیه [[خلیفه]] [[قیام]] می‌کند و [[جامعه اسلامی]] از یکدیگر فرومی‌پاشد. امیرالمؤمنین{{ع}} در این سخنان، خلیفه را {{متن حدیث|مَكَانُ‏ النِّظَامِ‏ مِنَ‏ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ}}<ref>موسوی بغدادی (سید رضی)، نهج البلاغه، ص۲۰۳.</ref> می‌نامند که به معنای نخ تسبیحی است که دانه‌ها را به یکدیگر متصل می‌کند یا به عبارت دیگر منجر به [[حفظ نظم]] و [[وحدت]] جامعه اسلامی می‌شود. این سخنان [[حضرت]] در کنار [[اختلافات]] فراوان ایشان با خلیفه وقت که [[متواتر]] نقل شده است، نشان از اهمیت توجه به [[حفظ نظام]] [[اسلام]] دارد. در این دلیل، [[حفظ وحدت]] و [[آرامش]] جامعه اسلامی هم‌معنی با نظام در نظر گرفته شده است؛
:::::#[[لزوم]] اجتناب از هر عملی که منجر به [[تزلزل]] در نظام می‌شود. [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[خلیفه دوم]] را از [[همراهی]] [[سپاه]] به سوی [[ایران]] منع کردند و تأکید کردند که با رفتن وی از [[مدینه]]، [[عرب]] علیه [[خلیفه]] [[قیام]] می‌کند و [[جامعه اسلامی]] از یکدیگر فرومی‌پاشد. امیرالمؤمنین{{ع}} در این سخنان، خلیفه را {{متن حدیث|مَكَانُ‏ النِّظَامِ‏ مِنَ‏ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ}}<ref>موسوی بغدادی (سید رضی)، نهج البلاغه، ص۲۰۳.</ref> می‌نامند که به معنای نخ تسبیحی است که دانه‌ها را به یکدیگر متصل می‌کند یا به عبارت دیگر منجر به [[حفظ نظم]] و [[وحدت]] جامعه اسلامی می‌شود. این سخنان [[حضرت]] در کنار [[اختلافات]] فراوان ایشان با خلیفه وقت که [[متواتر]] نقل شده است، نشان از اهمیت توجه به [[حفظ نظام]] [[اسلام]] دارد. در این دلیل، [[حفظ وحدت]] و [[آرامش]] جامعه اسلامی هم‌معنی با نظام در نظر گرفته شده است؛
:::::#[[دلیل عقلی]]: [[عقل]] به دوری از ایجاد اختلال در نظام و پراکنده کردن قوای [[معیشت]] [[مردم]] و ایجاد [[تفرقه]] در اجتماعات [[انسان‌ها]] و هر کار دیگری که به معنای حفظ نظام باشد، [[حکم]] می‌کند<ref>مازندرانی، مبانی الفقه الفعال فی القواعد الفقهیة الاساسیة، ج۱، ص۱۳.</ref>؛ زیرا در غیر این صورت [[هرج‌ومرج]] ایجاد و امکان [[زندگی اجتماعی]] از [[انسان]] سلب می‌شود.
:::::#[[دلیل عقلی]]: [[عقل]] به دوری از ایجاد اختلال در نظام و پراکنده کردن قوای [[معیشت]] [[مردم]] و ایجاد [[تفرقه]] در اجتماعات [[انسان‌ها]] و هر کار دیگری که به معنای حفظ نظام باشد، [[حکم]] می‌کند<ref>مازندرانی، مبانی الفقه الفعال فی القواعد الفقهیة الاساسیة، ج۱، ص۱۳.</ref>؛ زیرا در غیر این صورت [[هرج‌ومرج]] ایجاد و امکان [[زندگی اجتماعی]] از [[انسان]] سلب می‌شود.
::::::آن‌گونه که از استدلال‌های فوق نیز واضح است، نظام به معنای [[کیان اسلام]] و همچنین به معنای [[نظامات اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[جامعه]] است که اختلال در آن به [[هرج‌و‌مرج]] در [[زندگی]] منجر می‌شود. این دو مفهوم از نظام، با دقت در موارد کاربرد قاعده، توسط [[فقها]] آشکارتر می‌شود؛ از این‌رو چند نمونه بیان می‌شود:
 
آن‌گونه که از استدلال‌های فوق نیز واضح است، نظام به معنای [[کیان اسلام]] و همچنین به معنای [[نظامات اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[جامعه]] است که اختلال در آن به [[هرج‌و‌مرج]] در [[زندگی]] منجر می‌شود. این دو مفهوم از نظام، با دقت در موارد کاربرد قاعده، توسط [[فقها]] آشکارتر می‌شود؛ از این‌رو چند نمونه بیان می‌شود:
:::::#لزوم [[اجرای حدود]] در [[عصر غیبت]] از ادله متعددی [[اثبات]] می‌شود؛ از جمله آنکه عدم [[اجرای حدود]] منجر به [[هلاکت]] [[نفوس]] و اختلال در [[نظام]] می‌شود؛ بنابراین اجرای حدود برای [[حفظ جان]] [[مردم]] و به منظور ایجاد [[امنیت]]، به گونه‌ای که امکان [[زندگی]] و معاش فراهم آید، ضروری است<ref>گیلانی شفتی، مقاله فی تحقیق اقامة الحدود فی هذه الاعصار، ص۱۸۶.</ref>؛
:::::#لزوم [[اجرای حدود]] در [[عصر غیبت]] از ادله متعددی [[اثبات]] می‌شود؛ از جمله آنکه عدم [[اجرای حدود]] منجر به [[هلاکت]] [[نفوس]] و اختلال در [[نظام]] می‌شود؛ بنابراین اجرای حدود برای [[حفظ جان]] [[مردم]] و به منظور ایجاد [[امنیت]]، به گونه‌ای که امکان [[زندگی]] و معاش فراهم آید، ضروری است<ref>گیلانی شفتی، مقاله فی تحقیق اقامة الحدود فی هذه الاعصار، ص۱۸۶.</ref>؛
:::::#در بازار [[مسلمین]]، اصل بر آن است که هرکس [[مالک]] [[مالی]] است که آن را مورد [[معامله]] قرار می‌دهد. اگر این اصل وجود نداشته باشد، به این معناست که [[مسلمانان]] پیش از انجام معامله باید [[یقین]] به دست آورند که آن [[مال]] برای فروشنده آن است. این امر مستلزم تحقیق فراوان و حتی سؤال از مالک قبلی است که منجر به مشقت‌های فراوان برای مسلمین و در انتها منجر به بر هم خوردن زندگی‌شان می‌شود؛ زیرا بی‌شک تحقیق به این گستردگی در هر معامله‌ای میسر نیست<ref>سیفی مازندرانی، مبانی الفقه الفعال فی القواعد الفقهیة الاساسیة، ج۱، ص۱۷.</ref>؛
:::::#در بازار [[مسلمین]]، اصل بر آن است که هرکس [[مالک]] [[مالی]] است که آن را مورد [[معامله]] قرار می‌دهد. اگر این اصل وجود نداشته باشد، به این معناست که [[مسلمانان]] پیش از انجام معامله باید [[یقین]] به دست آورند که آن [[مال]] برای فروشنده آن است. این امر مستلزم تحقیق فراوان و حتی سؤال از مالک قبلی است که منجر به مشقت‌های فراوان برای مسلمین و در انتها منجر به بر هم خوردن زندگی‌شان می‌شود؛ زیرا بی‌شک تحقیق به این گستردگی در هر معامله‌ای میسر نیست<ref>سیفی مازندرانی، مبانی الفقه الفعال فی القواعد الفقهیة الاساسیة، ج۱، ص۱۷.</ref>؛
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش