پرش به محتوا

مشروعیت از دیدگاه اندیشمندان غرب به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 '
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
جز (جایگزینی متن - '\: \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به ': $1 ')
خط ۱۸: خط ۱۸:
[[پرونده:1100771.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[اصغرآقا مهدوی]]]]
[[پرونده:1100771.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[اصغرآقا مهدوی]]]]
::::::آقایان دکتر '''[[اصغرآقا مهدوی]]''' و حجت الاسلام '''[[سید محمد صادق کاظمی]]''' در کتاب ''«[[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
::::::آقایان دکتر '''[[اصغرآقا مهدوی]]''' و حجت الاسلام '''[[سید محمد صادق کاظمی]]''' در کتاب ''«[[کلیات فقه سیاسی (کتاب)|کلیات فقه سیاسی]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
::::::«جستجوی [[عدل]] در کتاب [[جمهور]] [[افلاطون]] نتیجه‌ای در بر دارد که [[اندیشمندان]] امروز آن را [[مشروعیت]] می‌نامند؛ به بیان دیگر هر چند سخن [[منظم]] از مشروعیت در آثار یونان باستان دیده نمی‌شود، نتیجه بحث از مفاهیمی چون [[عدالت]]، مشروعیت را نشان می‌دهد. سیسرو در دوره [[امپراتوری]] [[روم]]، مشروعیت را [[قانونی بودن]] [[حکومت]] معنا کرد<ref>عالم، مبانی علم سیاست، ص۱۰۶.</ref>. نگاه منفی اندیشمندان قرون وسطی به [[دولت]] و تلقی [[شر]] ضروری از آن، چرایی [[اطاعت]] از دولت را در تاوان [[گناه]] نخست [[انسان]] می‌دانست و بر همین اساس خواست [[خداوند]] را وجود [[حاکمان]] معرفی می‌کرد و نوعی [[مشروعیت الهی]] را [[القا]] می‌کرد که سنخیتی با مشروعیت الهی در اندیشه‌های شرقی نداشت. هابز به دنبال اتمام کار ماکیاول، مبنای مشروعیت را از [[آسمان]] به [[زمین]] آورد و با طرح [[نظریه]] [[قرارداد اجتماعی]] بر آن شد که [[مردم]] به منظور [[حفظ]] [[صلح]] و [[امنیت]]، [[تصمیم]] به اعطای برخی آزادی‌های خود به حکومت گرفتند؛ از این‌رو دستگاه [[حاکم]] مشروعیت خود را از مردم می‌گیرد. سنگ‌بنای نگرش‌های جدید به مشروعیت را هابز نهاد. از نظر وی، مهم‌ترین میل بشری میل به صیانت از نفس است. این [[تمایل]] در [[وضع طبیعی]] انسان امکان تحقق نداشت؛ زیرا [[انسان‌ها]] با یکدیگر خشن‌اند و به اصطلاح گرگ یکدیگرند؛ لذا برای دستیابی به نیازهای خود دیگران را نادیده می‌گیرند و حتی [[اقدام]] به [[جنگ]] با یکدیگر و کشتن هم می‌کنند. چنین وضع طبیعی‌ای که به [[اذعان]] هابز و دیگر [[اصحاب]] قرارداد اجتماعی، وضعی فرضی است، سبب می‌شود که انسان طبیعی از [[آزادی]] مطلق خود چشم بپوشد و با [[عقد]] قراردادی میان خود، بخشی از آزادی خویش را به [[قدرت]] فانقه‌ای به نام [[حاکمیت]] واگذارد و در مقابل، امکان صیانت از نفس را اخذ کند<ref>هابز، لویاتان، ص۱۸۹-۱۹۴.</ref>؛ بنابراین “اعطای قدرت به حاکمیت از جانب مردم” چرایی علت اطاعت از دولت است. این تقریر هابز را باید زمینی کردن مشروعیت نامید. بعد از هابز، دیگر [[اصحاب]] [[قرارداد]]، این نظر را تکمیل کردند. تفاوت نگرش در اصل قرار داد [[اجتماعی]] سبب شد که لاک مفهوم “رضایت” را در [[مشروعیت]] دخیل گرداند. لاک بر آن بود که [[وضع طبیعی]] [[انسان]]، وضع [[جنگ]] و [[ناامنی]] نیست؛ از این‌رو [[انسان‌ها]] با [[رضایت]] خود و به دور از [[اجبار]] [[طبیعت]]، [[اقدام]] به انعقاد [[قرارداد اجتماعی]] کردند؛ بنابراین استمرار عنصر رضایت در [[دولت]] مهم تلقی می‌شود؛ به عبارت دیگر نزد لاک، [[حکومت]] تا زمانی [[مشروع]] است که موجب [[رضایت مردم]] باشد<ref>لاک، رساله‌ای درباره حکومت، ص۱۸۶.</ref>.
 
«جستجوی [[عدل]] در کتاب [[جمهور]] [[افلاطون]] نتیجه‌ای در بر دارد که [[اندیشمندان]] امروز آن را [[مشروعیت]] می‌نامند؛ به بیان دیگر هر چند سخن [[منظم]] از مشروعیت در آثار یونان باستان دیده نمی‌شود، نتیجه بحث از مفاهیمی چون [[عدالت]]، مشروعیت را نشان می‌دهد. سیسرو در دوره [[امپراتوری]] [[روم]]، مشروعیت را [[قانونی بودن]] [[حکومت]] معنا کرد<ref>عالم، مبانی علم سیاست، ص۱۰۶.</ref>. نگاه منفی اندیشمندان قرون وسطی به [[دولت]] و تلقی [[شر]] ضروری از آن، چرایی [[اطاعت]] از دولت را در تاوان [[گناه]] نخست [[انسان]] می‌دانست و بر همین اساس خواست [[خداوند]] را وجود [[حاکمان]] معرفی می‌کرد و نوعی [[مشروعیت الهی]] را [[القا]] می‌کرد که سنخیتی با مشروعیت الهی در اندیشه‌های شرقی نداشت. هابز به دنبال اتمام کار ماکیاول، مبنای مشروعیت را از [[آسمان]] به [[زمین]] آورد و با طرح [[نظریه]] [[قرارداد اجتماعی]] بر آن شد که [[مردم]] به منظور [[حفظ]] [[صلح]] و [[امنیت]]، [[تصمیم]] به اعطای برخی آزادی‌های خود به حکومت گرفتند؛ از این‌رو دستگاه [[حاکم]] مشروعیت خود را از مردم می‌گیرد. سنگ‌بنای نگرش‌های جدید به مشروعیت را هابز نهاد. از نظر وی، مهم‌ترین میل بشری میل به صیانت از نفس است. این [[تمایل]] در [[وضع طبیعی]] انسان امکان تحقق نداشت؛ زیرا [[انسان‌ها]] با یکدیگر خشن‌اند و به اصطلاح گرگ یکدیگرند؛ لذا برای دستیابی به نیازهای خود دیگران را نادیده می‌گیرند و حتی [[اقدام]] به [[جنگ]] با یکدیگر و کشتن هم می‌کنند. چنین وضع طبیعی‌ای که به [[اذعان]] هابز و دیگر [[اصحاب]] قرارداد اجتماعی، وضعی فرضی است، سبب می‌شود که انسان طبیعی از [[آزادی]] مطلق خود چشم بپوشد و با [[عقد]] قراردادی میان خود، بخشی از آزادی خویش را به [[قدرت]] فانقه‌ای به نام [[حاکمیت]] واگذارد و در مقابل، امکان صیانت از نفس را اخذ کند<ref>هابز، لویاتان، ص۱۸۹-۱۹۴.</ref>؛ بنابراین “اعطای قدرت به حاکمیت از جانب مردم” چرایی علت اطاعت از دولت است. این تقریر هابز را باید زمینی کردن مشروعیت نامید. بعد از هابز، دیگر [[اصحاب]] [[قرارداد]]، این نظر را تکمیل کردند. تفاوت نگرش در اصل قرار داد [[اجتماعی]] سبب شد که لاک مفهوم “رضایت” را در [[مشروعیت]] دخیل گرداند. لاک بر آن بود که [[وضع طبیعی]] [[انسان]]، وضع [[جنگ]] و [[ناامنی]] نیست؛ از این‌رو [[انسان‌ها]] با [[رضایت]] خود و به دور از [[اجبار]] [[طبیعت]]، [[اقدام]] به انعقاد [[قرارداد اجتماعی]] کردند؛ بنابراین استمرار عنصر رضایت در [[دولت]] مهم تلقی می‌شود؛ به عبارت دیگر نزد لاک، [[حکومت]] تا زمانی [[مشروع]] است که موجب [[رضایت مردم]] باشد<ref>لاک، رساله‌ای درباره حکومت، ص۱۸۶.</ref>.


فراز و فرودهای نگاه به انسان از یک سو و خاستگاه دولت از سوی دیگر موجب تحولات بسیاری در مفهوم مشروعیت شد. ماکس وبر، [[فیلسوف سیاسی]] قرن نوزدهم میلادی نوعی تقسیم‌بندی از [[مشروعیت سیاسی]] ارائه می‌دهد که مبنای [[سخن گفتن]] از این مفهوم [[سیاسی]] طی دو قرن اخیر شده است. وبر [[معتقد]] است که [[اقتدار]] هر [[حکومتی]] به معنای “احتمال [[اطاعت]] کردن گروه مشخصی از افراد از [[فرامین]] خاصی که از منبع مشخص صادر می‌شوند”<ref>وبر، اقتصاد و جامعه، ص۲۷۰.</ref>، است؛ از این‌رو اقتدار دو سوی [[اعمال]] از جانب “سرور” و اطاعت از جانب “پیرو” دارد. منابع اقتدارآفرین می‌توانند کاملاً مادی باشند یا انگیزه‌های ارزشی را شامل شوند؛ اما هر [[سروری]] خود را محدود به این منابع نمی‌کند و سعی در استفاده از منابع دیگر برای تقویت مشروعیت خود دارد. به [[اعتقاد]] وبر، بدون توجه به مشروعیت، اقتدار نیز از بین می‌رود؛ به عبارت دیگر منابع اقتدارآفرین بدون [[احساس]] اقناع در [[تبعیت]] از دولت، بی‌اثر خواهند بود. در واقع وبر مشروعیت را اقتدار موجه می‌داند؛ از این‌رو تفاوت در خاستگاه‌های مشروعیت که و بر آن را “انواع [[خالص]] اقتدار مشروع” می‌نامد، تفاوت در انواع اقتدار را نیز به همراه خواهد داشت؛ مثلاً مشروعیتی که برخاسته از [[عقاید]] سنتی است، اقتداری متفاوت با مشروعیت برآمده از اصول عقلایی است.
فراز و فرودهای نگاه به انسان از یک سو و خاستگاه دولت از سوی دیگر موجب تحولات بسیاری در مفهوم مشروعیت شد. ماکس وبر، [[فیلسوف سیاسی]] قرن نوزدهم میلادی نوعی تقسیم‌بندی از [[مشروعیت سیاسی]] ارائه می‌دهد که مبنای [[سخن گفتن]] از این مفهوم [[سیاسی]] طی دو قرن اخیر شده است. وبر [[معتقد]] است که [[اقتدار]] هر [[حکومتی]] به معنای “احتمال [[اطاعت]] کردن گروه مشخصی از افراد از [[فرامین]] خاصی که از منبع مشخص صادر می‌شوند”<ref>وبر، اقتصاد و جامعه، ص۲۷۰.</ref>، است؛ از این‌رو اقتدار دو سوی [[اعمال]] از جانب “سرور” و اطاعت از جانب “پیرو” دارد. منابع اقتدارآفرین می‌توانند کاملاً مادی باشند یا انگیزه‌های ارزشی را شامل شوند؛ اما هر [[سروری]] خود را محدود به این منابع نمی‌کند و سعی در استفاده از منابع دیگر برای تقویت مشروعیت خود دارد. به [[اعتقاد]] وبر، بدون توجه به مشروعیت، اقتدار نیز از بین می‌رود؛ به عبارت دیگر منابع اقتدارآفرین بدون [[احساس]] اقناع در [[تبعیت]] از دولت، بی‌اثر خواهند بود. در واقع وبر مشروعیت را اقتدار موجه می‌داند؛ از این‌رو تفاوت در خاستگاه‌های مشروعیت که و بر آن را “انواع [[خالص]] اقتدار مشروع” می‌نامد، تفاوت در انواع اقتدار را نیز به همراه خواهد داشت؛ مثلاً مشروعیتی که برخاسته از [[عقاید]] سنتی است، اقتداری متفاوت با مشروعیت برآمده از اصول عقلایی است.
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش