پرش به محتوا

آیا امامان اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*)
جز (جایگزینی متن - '\. \:\:\:\:\:\:(.*)\s' به '. $1 ')
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::* +*))
خط ۳۰: خط ۳۰:
| پاسخ‌دهنده = سید جواد حسینی
| پاسخ‌دهنده = سید جواد حسینی
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید جواد حسینی]]''' - با نام مستعار '''[[حسین تربتی]]''' - در مقاله ''«[[خبرهای غیبی در نهج البلاغه (مقاله)|خبرهای غیبی در نهج البلاغه]]»'' و ''«[[امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]]»'' در این باره گفته است:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[سید جواد حسینی]]''' - با نام مستعار '''[[حسین تربتی]]''' - در مقاله ''«[[خبرهای غیبی در نهج البلاغه (مقاله)|خبرهای غیبی در نهج البلاغه]]»'' و ''«[[امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]]»'' در این باره گفته است:
:::::*«آگاهی از غیب و گزارش [[امام علی]]{{ع}} از حوادث و رویدادهای پنهان و پوشیده، به خصوص جریان‌هایی که پس از شهادت ایشان رخ داده است، یکی از ابعاد گسترده نهج البلاغه را تشکیل می‌دهد و در مجموع، حدود هفتاد و پنج خبر غیبی در نهج البلاغه آمده است که اکثراً و یا مجموع آنها تحقق پذیرفته‌اند»<ref>[[حسین تربتی]]، [[خبرهای غیبی در نهج البلاغه (مقاله)|خبرهای غیبی در نهج البلاغه]].</ref>.
*«آگاهی از غیب و گزارش [[امام علی]]{{ع}} از حوادث و رویدادهای پنهان و پوشیده، به خصوص جریان‌هایی که پس از شهادت ایشان رخ داده است، یکی از ابعاد گسترده نهج البلاغه را تشکیل می‌دهد و در مجموع، حدود هفتاد و پنج خبر غیبی در نهج البلاغه آمده است که اکثراً و یا مجموع آنها تحقق پذیرفته‌اند»<ref>[[حسین تربتی]]، [[خبرهای غیبی در نهج البلاغه (مقاله)|خبرهای غیبی در نهج البلاغه]].</ref>.
:::::*ابوالقاسم کاتب راشد نقل می‌کند: که مردی از سادات علوی برای کار و کوشش، و تحصیل روزی از خانه خود در سامراء خارج شد و در خارج شهر به مردی از اهل همدان برخورد نمود که آمده بود و می‌خواست [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} را زیارت کند. مرد همدانی پرسید: ای مرد! از کجا می‌آیی و اهل کدام شهری؟ مرد علوی جواب داد اهل سامرا و در پی تحصیل روزی از خانه‌ام خارج شده‌ام، او گفت: آیا حاضری مرا به خانه [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} راهنمایی کنی و در عوض پنجاه دینار از من بگیری؟ مرد علوی جواب داد مانعی ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت عسکری آمدند... وقتی رسیدند اذن ورود خواستند، حضرت عسکری به آن دو اجازه ورود داد در حالی که در صحن منزل نشسته بود، وقتی نگاهش به مرد همدانی افتاد فرمود: تو فلانی فرزند فلانی هستی؟ عرض کرد: بله، فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصیت کرده است آمده‌ای آن وصیّت را ادا کنی، و با تو چهار هزار دینار است که آن را تحویل بده، آن مرد گفت: بله (همین طور است) و آن را به حضرت تقدیم کرد. آنگاه به علوی نگاه کرد و فرمود: تو برای تحصیل فضل (الهی و روزی) به سوی جبل خارج شدی، این مرد (همدانی) به تو پنجاه دینار داد، و تو هم با او برگشتی و الآن هم، پنجاه دینار به تو عطا می‌کنیم. در این روایت چند خبر غیبی از حضرت نقل شده است: اسم و رسم مرد همدانی(جبلی) را گفتن بدون آشنایی قبلی؛ خبر از وصیّت پدر آن مرد؛ خبر از مبلغ دقیق مالی که وصیّت شده بود که به امام پرداخت شود؛ خبر از قرار داد علوی با مرد همدانی
*ابوالقاسم کاتب راشد نقل می‌کند: که مردی از سادات علوی برای کار و کوشش، و تحصیل روزی از خانه خود در سامراء خارج شد و در خارج شهر به مردی از اهل همدان برخورد نمود که آمده بود و می‌خواست [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} را زیارت کند. مرد همدانی پرسید: ای مرد! از کجا می‌آیی و اهل کدام شهری؟ مرد علوی جواب داد اهل سامرا و در پی تحصیل روزی از خانه‌ام خارج شده‌ام، او گفت: آیا حاضری مرا به خانه [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} راهنمایی کنی و در عوض پنجاه دینار از من بگیری؟ مرد علوی جواب داد مانعی ندارد و هر دو به سمت خانه حضرت عسکری آمدند... وقتی رسیدند اذن ورود خواستند، حضرت عسکری به آن دو اجازه ورود داد در حالی که در صحن منزل نشسته بود، وقتی نگاهش به مرد همدانی افتاد فرمود: تو فلانی فرزند فلانی هستی؟ عرض کرد: بله، فرمود: بله پدرت درباره ما به تو وصیت کرده است آمده‌ای آن وصیّت را ادا کنی، و با تو چهار هزار دینار است که آن را تحویل بده، آن مرد گفت: بله (همین طور است) و آن را به حضرت تقدیم کرد. آنگاه به علوی نگاه کرد و فرمود: تو برای تحصیل فضل (الهی و روزی) به سوی جبل خارج شدی، این مرد (همدانی) به تو پنجاه دینار داد، و تو هم با او برگشتی و الآن هم، پنجاه دینار به تو عطا می‌کنیم. در این روایت چند خبر غیبی از حضرت نقل شده است: اسم و رسم مرد همدانی(جبلی) را گفتن بدون آشنایی قبلی؛ خبر از وصیّت پدر آن مرد؛ خبر از مبلغ دقیق مالی که وصیّت شده بود که به امام پرداخت شود؛ خبر از قرار داد علوی با مرد همدانی
:::::*اسماعیل بن محمّد که از فرزندان عبداللّه بن عباس است می‌گوید: مبلغ دویست دینار پول داشتم که آنها را در زمین دفن کرده بودم، و بر سر راه امام عسکری قرار گرفته و به او عرض کردم: یابن رسول اللّه من درآمدی ندارم تا برای شب و روزم نانی تهیه کنم و در وضع اسفناکی بسر می‌برم، تا جایی که حتی یک دینار پول ندارم، و جای تعجب این بود که اسماعیل در حضور امام به دروغ سوگند یاد کرد. حضرت از شنیدن سخنان اسماعیل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم یاد می‌کنی، و من می‌دانم که تو دویست دینار دفن کرده‌ای ولی این را بدان که روزی شدیداً به آن پول محتاج می‌شوی و لکن از آن استفاده نمی‌بری؟ و امام اضافه کرد که من این سخنان را برای این نمی‌گویم که تو را از احسان خود محروم سازم، آنگاه به غلام خویش دستور داد که هرچه داری به او بپرداز، و غلام موجودی حضرتش را که صددینار بود، به وی داد: از این جریان مدّتی گذشت تا زمانی که اسماعیل شدیداً به آن دویست دینار دفن شده نیاز پیدا کرد با این که جای دفن دینارها را تغییر داده بود وقتی سراغ آن رفت متوجّه شد که پسرش دینارها را خرج کرده و حتی یک درهم باقی نگذاشته است. در این روایت نیز حضرت چند خبر غیبی داد: ناحق قسم یاد کردن اسماعیل؛ مبلغ دقیق دینارهای دفن شده را گفتن؛ از همه جالب‌تر این که خبر داد از آن دینارها بهره نمی‌بری
*اسماعیل بن محمّد که از فرزندان عبداللّه بن عباس است می‌گوید: مبلغ دویست دینار پول داشتم که آنها را در زمین دفن کرده بودم، و بر سر راه امام عسکری قرار گرفته و به او عرض کردم: یابن رسول اللّه من درآمدی ندارم تا برای شب و روزم نانی تهیه کنم و در وضع اسفناکی بسر می‌برم، تا جایی که حتی یک دینار پول ندارم، و جای تعجب این بود که اسماعیل در حضور امام به دروغ سوگند یاد کرد. حضرت از شنیدن سخنان اسماعیل ناراحت شد و فرمود: چرا به دروغ قسم یاد می‌کنی، و من می‌دانم که تو دویست دینار دفن کرده‌ای ولی این را بدان که روزی شدیداً به آن پول محتاج می‌شوی و لکن از آن استفاده نمی‌بری؟ و امام اضافه کرد که من این سخنان را برای این نمی‌گویم که تو را از احسان خود محروم سازم، آنگاه به غلام خویش دستور داد که هرچه داری به او بپرداز، و غلام موجودی حضرتش را که صددینار بود، به وی داد: از این جریان مدّتی گذشت تا زمانی که اسماعیل شدیداً به آن دویست دینار دفن شده نیاز پیدا کرد با این که جای دفن دینارها را تغییر داده بود وقتی سراغ آن رفت متوجّه شد که پسرش دینارها را خرج کرده و حتی یک درهم باقی نگذاشته است. در این روایت نیز حضرت چند خبر غیبی داد: ناحق قسم یاد کردن اسماعیل؛ مبلغ دقیق دینارهای دفن شده را گفتن؛ از همه جالب‌تر این که خبر داد از آن دینارها بهره نمی‌بری
:::::*مردی از امام پرسید: چرا سهم الارث مرد دو برابر سهم الارث زن است؟ مگر زن بی چاره چه گناهی دارد؟ حضرت در جواب فرمودند: برای این که: نفقه مرد از زن بیشتر است. مرد در جهاد و جبهه شرکت می‌کند، و هزینه زندگی خانواده‌اش را تأمین می‌کند، در دیه عاقله که بر اثر قتل خطائی پیش می‌آید که بر مردان فامیل واجب است شرکت دارد. ولی زن در تمامی آنچه گفته شد معاف است. پرسشگر چون جواب حضرت را شنید، در دل با خود گفت: این سؤال را ابن ابی العوجاء از [[امام صادق]] {{ع}} سؤال کرده بود، آن حضرت به همین صورت جواب داده بود. حضرت عسکری {{ع}} (درجا) از قلب او خبر داد و فرمود: ای ابا محمد صحیح است. این سؤال، سؤال ابن ابی العوجاء است، اگر معنی پرسش شما یکی باشد، جواب ما [[اهل بیت]] نیز یکی است. ما اوّل و آخرمان با هم تفاوتی ندارند، و همه در علم یکسان هستیم، و همگی نور واحد، و از شجر واحدی می‌باشیم، (منتهی) [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} و [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} فضیلت بیشتری دارند.
*مردی از امام پرسید: چرا سهم الارث مرد دو برابر سهم الارث زن است؟ مگر زن بی چاره چه گناهی دارد؟ حضرت در جواب فرمودند: برای این که: نفقه مرد از زن بیشتر است. مرد در جهاد و جبهه شرکت می‌کند، و هزینه زندگی خانواده‌اش را تأمین می‌کند، در دیه عاقله که بر اثر قتل خطائی پیش می‌آید که بر مردان فامیل واجب است شرکت دارد. ولی زن در تمامی آنچه گفته شد معاف است. پرسشگر چون جواب حضرت را شنید، در دل با خود گفت: این سؤال را ابن ابی العوجاء از [[امام صادق]] {{ع}} سؤال کرده بود، آن حضرت به همین صورت جواب داده بود. حضرت عسکری {{ع}} (درجا) از قلب او خبر داد و فرمود: ای ابا محمد صحیح است. این سؤال، سؤال ابن ابی العوجاء است، اگر معنی پرسش شما یکی باشد، جواب ما [[اهل بیت]] نیز یکی است. ما اوّل و آخرمان با هم تفاوتی ندارند، و همه در علم یکسان هستیم، و همگی نور واحد، و از شجر واحدی می‌باشیم، (منتهی) [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]]{{صل}} و [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} فضیلت بیشتری دارند.
:::::*ابی حمزه نصیر خادم می‌گوید: از امام عسکری بارها شنیدم که با غلامانش که ترک زبان، رومی و..بودند با زبان آنها صحبت می‌کرد، من از این مسئله تعجب کردم، و در دل با خودم گفتم: آخر این (امام) در مدینه به دنیا آمده (چگونه ترکی و رومی و... صحبت می‌کند)...این را با خود گفتم، پس حضرت عسکری رو کرد به من فرمود: براستی خداوندی که نامش بلند است، حجّتش را از دیگر مخلوقاتش ممتاز نموده (به این صورت که) به او شناخت همه چیز را عطا فرموده، و او (حجّت خدا) به زبان‌های مختلف اسباب و علل کارها و حوادث (گوناگون که پیش می‌آید) آگاهی و شناخت دارد، اگر این نبود، بین حجّت (و امام) و مردم فرقی نبود.
*ابی حمزه نصیر خادم می‌گوید: از امام عسکری بارها شنیدم که با غلامانش که ترک زبان، رومی و..بودند با زبان آنها صحبت می‌کرد، من از این مسئله تعجب کردم، و در دل با خودم گفتم: آخر این (امام) در مدینه به دنیا آمده (چگونه ترکی و رومی و... صحبت می‌کند)...این را با خود گفتم، پس حضرت عسکری رو کرد به من فرمود: براستی خداوندی که نامش بلند است، حجّتش را از دیگر مخلوقاتش ممتاز نموده (به این صورت که) به او شناخت همه چیز را عطا فرموده، و او (حجّت خدا) به زبان‌های مختلف اسباب و علل کارها و حوادث (گوناگون که پیش می‌آید) آگاهی و شناخت دارد، اگر این نبود، بین حجّت (و امام) و مردم فرقی نبود.
:::::*محمد بن عیاش می‌گوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکری گفتگو می‌کردیم، فردی ناصبی (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشته‌ای بدون مرکب برای او می‌نویسم، اگر آن را پاسخ داد می‌پذیرم که او بر حق است. ما مسائل خود را نوشتیم، ناصبی نیز بدون مرکّب روی برگه‌ای مطلب خود را نوشت و آن را با نامه‌ها به خدمت امام فرستادیم، حضرت پاسخ سؤال‌های ما را مرقوم فرمود و روی برگه مربوط به ناصبی (که گویا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگوید) اسم او اسم پدرش را نوشت! ناصبی چون آن (نامه) را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. در این روایت نیز حضرت با علم غیبی خط بی مرکب را خواند و باعث هدایت ناصبی شد.
*محمد بن عیاش می‌گوید: چند نفر بودیم که در مورد کرامات امام عسکری گفتگو می‌کردیم، فردی ناصبی (دشمن اهل بیت) گفت: من نوشته‌ای بدون مرکب برای او می‌نویسم، اگر آن را پاسخ داد می‌پذیرم که او بر حق است. ما مسائل خود را نوشتیم، ناصبی نیز بدون مرکّب روی برگه‌ای مطلب خود را نوشت و آن را با نامه‌ها به خدمت امام فرستادیم، حضرت پاسخ سؤال‌های ما را مرقوم فرمود و روی برگه مربوط به ناصبی (که گویا از امام خواسته بود، اسم او و پدرش را بگوید) اسم او اسم پدرش را نوشت! ناصبی چون آن (نامه) را دید از هوش رفت، و چون به هوش آمد، حقانیت حضرت را تصدیق کرد و در زمره شیعیان قرار گرفت. در این روایت نیز حضرت با علم غیبی خط بی مرکب را خواند و باعث هدایت ناصبی شد.
:::::*شخصی به نام (حلبی) می‌گوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینم. در این هنگام نامه‌ای از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسی با دست به سوی من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد. در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه می‌کنی؟ گفت: درباره امامت ابومحمد اختلافی پیش آمده است، آمده‌ام تا او را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانه‌ای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان ابوذر غفاری هستم، در این هنگام امام حسن همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت حمدویه چه می‌کند؟ جوان: خوب است. حضرت از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر، گفتم: آیا همین تو را کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود.
*شخصی به نام (حلبی) می‌گوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینم. در این هنگام نامه‌ای از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسی با دست به سوی من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد. در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه می‌کنی؟ گفت: درباره امامت ابومحمد اختلافی پیش آمده است، آمده‌ام تا او را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانه‌ای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان ابوذر غفاری هستم، در این هنگام امام حسن همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت حمدویه چه می‌کند؟ جوان: خوب است. حضرت از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر، گفتم: آیا همین تو را کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود.
:::::*ابوالادیان می‌گوید: من از خدمت‌گزاران امام عسکری بودم و نامه‌های آن حضرت را به شهرها می‌بردم. در بیماری که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامه‌هایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن می‌بری. پانزده روز در سامراء نخواهی بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‌اند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامه‌های آن حضرت را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم. دیدم همانطور که امام فرموده بود، از خانه امام صدای ناله بلند است. نیز دیدم برادرش جعفر (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک می‌گویند! من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب می‌خورد و قمار بازی می‌کند و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم ولی از من چیزی نپرسید! در این هنگام عقید خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید، جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند سمّان و حسن بن علی معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندم‌گون و سیاه موی که دندان‌های پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو کنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالی که قیافه‌اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود کنار قبر پدرش [[امام هادی]] {{ع}} دفن کردند. بعد همان کودک روبه من کرد و گفت: ای مرد بصری! جواب نامه‌ها را که همراه توست بده! جواب نامه‌ها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه (نماز بر جنازه، خواستن جواب نامه‌ها) حالا فقط همیان مانده، آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجز و شاء که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک که بود؟! او می‌خواست با این سؤال جعفر را (که بی خود ادعای امامت کرده بود) محکوم کند. جعفر گفت: واللّه تا به حال او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم! در آنجا نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن پرسیدند؟ و چون دانستند امام رحلت فرموده‌اند، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامه‌ها و پول‌هایی آورده‌ایم. بفرمایید: نامه‌ها را چه کسانی نوشته‌اند و پول‌ها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گرد جامه‌های خود را پاک می‌کرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم! در این میان خادمی از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامه‌ها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا داده‌اند. نمایندگان مردم قم نامه‌ها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است.  
*ابوالادیان می‌گوید: من از خدمت‌گزاران امام عسکری بودم و نامه‌های آن حضرت را به شهرها می‌بردم. در بیماری که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامه‌هایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن می‌بری. پانزده روز در سامراء نخواهی بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشته‌اند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامه‌های آن حضرت را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم. دیدم همانطور که امام فرموده بود، از خانه امام صدای ناله بلند است. نیز دیدم برادرش جعفر (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک می‌گویند! من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب می‌خورد و قمار بازی می‌کند و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم ولی از من چیزی نپرسید! در این هنگام عقید خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید، جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند سمّان و حسن بن علی معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندم‌گون و سیاه موی که دندان‌های پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو کنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالی که قیافه‌اش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود کنار قبر پدرش [[امام هادی]] {{ع}} دفن کردند. بعد همان کودک روبه من کرد و گفت: ای مرد بصری! جواب نامه‌ها را که همراه توست بده! جواب نامه‌ها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه (نماز بر جنازه، خواستن جواب نامه‌ها) حالا فقط همیان مانده، آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجز و شاء که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک که بود؟! او می‌خواست با این سؤال جعفر را (که بی خود ادعای امامت کرده بود) محکوم کند. جعفر گفت: واللّه تا به حال او را ندیده‌ام و نمی‌شناسم! در آنجا نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن پرسیدند؟ و چون دانستند امام رحلت فرموده‌اند، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامه‌ها و پول‌هایی آورده‌ایم. بفرمایید: نامه‌ها را چه کسانی نوشته‌اند و پول‌ها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گرد جامه‌های خود را پاک می‌کرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم! در این میان خادمی از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامه‌ها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا داده‌اند. نمایندگان مردم قم نامه‌ها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است.  
:::::*در نتیجه باید گفت که امامان معصوم{{عم}}  طبق آیات قرآنی و روایات وارده برخوردار از علم غیبی هستند و در موارد لازم و ضروری جهت هدایت انسان‌ها از آن استفاده می‌کنند امّا حضرت عسکری {{ع}} بخاطر شک و تردیدهایی که درباره امامت آن حضرت به وجود آمده بود مجبور شد، به صورت وسیع و گسترده، برای شک زدایی، تقویت ایمان شیعیان، و هدایت گمراهان و اقناع مخالفان از علوم غیبی استفاده نمایند»<ref>[[سید جواد حسینی]]، [[مام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]].</ref>.
*در نتیجه باید گفت که امامان معصوم{{عم}}  طبق آیات قرآنی و روایات وارده برخوردار از علم غیبی هستند و در موارد لازم و ضروری جهت هدایت انسان‌ها از آن استفاده می‌کنند امّا حضرت عسکری {{ع}} بخاطر شک و تردیدهایی که درباره امامت آن حضرت به وجود آمده بود مجبور شد، به صورت وسیع و گسترده، برای شک زدایی، تقویت ایمان شیعیان، و هدایت گمراهان و اقناع مخالفان از علوم غیبی استفاده نمایند»<ref>[[سید جواد حسینی]]، [[مام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]].</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش