پرش به محتوا

آیا امامان اخبارات غیبی داشته‌اند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::# +#)
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-::::::# +#))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-:::::# +#))
خط ۴۷: خط ۴۷:


«برای روشن‌تر شدن [[علم غیب]] تفصیلی [[امام]]{{ع}} ما مواردی از [[علم غیب]] [[امامان]] را ذکر می‌کنیم:
«برای روشن‌تر شدن [[علم غیب]] تفصیلی [[امام]]{{ع}} ما مواردی از [[علم غیب]] [[امامان]] را ذکر می‌کنیم:
:::::#از جمله اخبار غیبی حضرت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} روایتی است که از [[سعید بن جبیر]] که یکی از یاران باوفای حضرت [[امام سجاد]]{{ع}} می‌باشد نقل می‌کند: یکی از دهقان‌های ایرانی که ستاره‌شناس بود، هنگامی که حضرت برای جنگ با خوارج نهروان خارج می‌شدند نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت: ای [[امیر المؤمنین]]{{ع}} ستاره‌های نحس و شومی‌ طلوع کرده است و در مثل این روز، شخص حکیم باید خود را پنهان کند، و امروز برای شما روز سختی است، دو ستاره به هم رسیده‌اند و از برج شما آتش شعله‌ور است، و جنگ برای شما موقعیت ندارد. حضرت [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود: وای بر تو ای دهقانی که از علایم خبر می‌دهی و ما را از سرانجام کار می‌ترسانی، آیا نمی‌دانی جریان صاحب میزان و صاحب سرطان چیست؟ آیا می‌دانی اسد چند مطلع دارد؟ مرد منجم گفت: بگذار نگاه کنم و سپس اُصْطُرْ لابی را که در آستینش داشت در آورد و شروع کرد به بررسی و محاسبه. [[حضرت علی]]{{ع}} لبخندی زد و فرمود: آیا میدانی شب گذشته چه حوادثی رخ داد؟ در چین خانه‌ای فرو ریخت، برج ماجین شکاف برداشت، حصار سرندیب سقوط کرد، فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد یا او را شکست داد، بزرگ یهود ناپدید شد، مورچگان در سرزمین مورچه‌ها به هیجان آمدند، پادشاه افریقا نابود شد، آیا تو این حوادث را می‌دانی؟ مرد منجم گفت: نه یا [[امیر المؤمنین{{ع}}. حضرت فرمود... در هر عالمی‌ هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمدند و امشب همین تعداد خواهند مرد، و این مرد با دست خود به مردی به نام [[سعد بن مسعده حارثی]] که جاسوس خوارج در لشکر [[حضرت امیر]]{{ع}} بود اشاره نمود جزء همین اموات خواهد بود. آن مرد جاسوس وقتی حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیری او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد! مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد و سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، ماییم بر پادارنده محور دین و هستی و نشانه‌های فلک. و اینکه گفتی از برج من آتش شعله می‌کشد بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنی نه بر ضرر من، چرا که نور آن آتش پیش من است، و سوزاندن و شعله‌اش به دور از من، و این مسئله‌ای پیچیده است، اگر حساب‌گر هستی آن را محاسبه کن<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۳۵۵.</ref>.
#از جمله اخبار غیبی حضرت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} روایتی است که از [[سعید بن جبیر]] که یکی از یاران باوفای حضرت [[امام سجاد]]{{ع}} می‌باشد نقل می‌کند: یکی از دهقان‌های ایرانی که ستاره‌شناس بود، هنگامی که حضرت برای جنگ با خوارج نهروان خارج می‌شدند نزد حضرت آمد و بعد از تحیت گفت: ای [[امیر المؤمنین]]{{ع}} ستاره‌های نحس و شومی‌ طلوع کرده است و در مثل این روز، شخص حکیم باید خود را پنهان کند، و امروز برای شما روز سختی است، دو ستاره به هم رسیده‌اند و از برج شما آتش شعله‌ور است، و جنگ برای شما موقعیت ندارد. حضرت [[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود: وای بر تو ای دهقانی که از علایم خبر می‌دهی و ما را از سرانجام کار می‌ترسانی، آیا نمی‌دانی جریان صاحب میزان و صاحب سرطان چیست؟ آیا می‌دانی اسد چند مطلع دارد؟ مرد منجم گفت: بگذار نگاه کنم و سپس اُصْطُرْ لابی را که در آستینش داشت در آورد و شروع کرد به بررسی و محاسبه. [[حضرت علی]]{{ع}} لبخندی زد و فرمود: آیا میدانی شب گذشته چه حوادثی رخ داد؟ در چین خانه‌ای فرو ریخت، برج ماجین شکاف برداشت، حصار سرندیب سقوط کرد، فرمانده ارتش روم از ارمنیه شکست خورد یا او را شکست داد، بزرگ یهود ناپدید شد، مورچگان در سرزمین مورچه‌ها به هیجان آمدند، پادشاه افریقا نابود شد، آیا تو این حوادث را می‌دانی؟ مرد منجم گفت: نه یا [[امیر المؤمنین{{ع}}. حضرت فرمود... در هر عالمی‌ هفتاد هزار نفر دیشب به دنیا آمدند و امشب همین تعداد خواهند مرد، و این مرد با دست خود به مردی به نام [[سعد بن مسعده حارثی]] که جاسوس خوارج در لشکر [[حضرت امیر]]{{ع}} بود اشاره نمود جزء همین اموات خواهد بود. آن مرد جاسوس وقتی حضرت به او اشاره کرد، گمان کرد حضرت دستور دستگیری او را داده است در همان حال در جا از ترس جان داد! مرد منجم با دیدن این صحنه به سجده افتاد و سپس حضرت در ادامه سخن فرمود: من و اصحابم نه شرقی هستیم و نه غربی، ماییم بر پادارنده محور دین و هستی و نشانه‌های فلک. و اینکه گفتی از برج من آتش شعله می‌کشد بر تو لازم بود که به نفع من حکم کنی نه بر ضرر من، چرا که نور آن آتش پیش من است، و سوزاندن و شعله‌اش به دور از من، و این مسئله‌ای پیچیده است، اگر حساب‌گر هستی آن را محاسبه کن<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۳۵۵.</ref>.
:::::# خبر دادن [[امام]]{{ع}} از فرمانروایی [[مروان بن حکم]] که فرمود: آگاه باشید که [[مروان بن حکم]] امارت و حکومتی خواهد بود بسیار کوتاه چون لیسیدن سگ‌بینی خود را واو پدر چهار رئیس است و زود است که مردم از مروان و فرزندانش روز سرخ را در یابند<ref>صبحی الصالح، شرح نهج البلاغه، خطبه ۷۳، ص ۱۰۲.</ref>.
# خبر دادن [[امام]]{{ع}} از فرمانروایی [[مروان بن حکم]] که فرمود: آگاه باشید که [[مروان بن حکم]] امارت و حکومتی خواهد بود بسیار کوتاه چون لیسیدن سگ‌بینی خود را واو پدر چهار رئیس است و زود است که مردم از مروان و فرزندانش روز سرخ را در یابند<ref>صبحی الصالح، شرح نهج البلاغه، خطبه ۷۳، ص ۱۰۲.</ref>.
:::::#خبر دادن مولی به اینکه لشکری ده هزار نفره بدون کم و زیاد خواهد آمد [[عبد‌الله بن عباس]] گوید: [[امیر المومنین]]{{ع}} فرمود: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هزار دریچه از علم به من یاد داد که از هر دری هزار مسئله برایم گشوده شد. [[ابن عباس]] افزود در زمانی که ما با آنحضرت در منطقه ذی قار در راه جنگ با اهل بصره بودیم، و [[امام علی]]{{ع}} پسرش حضرت [[امام حسن]]{{ع}} را به کوفه برای گردآوری سپاه فرستاده بود، به من گفت: ای پسر عباس، عرض کردم; بله ای [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، فرمود: سپاهی متشکّل از ده هزار نفر سواره و پیاده بدون کم و زیاد همین امروز با فرزندم [[حسن]]{{ع}} خواهد آمد! [[ابن عباس]] گفت: وقتی [[امام حسن]]{{ع}} با لشکریان وارد شد من تمام تلاشم در این بود که از تعداد لشکریان تحقیق کنم، از نویسنده تعداد لشکریان پرسیدم: تعداد نفرات لشکر چند نفر است؟ جواب داد: سواره و پیاده مجموعاً ده هزار نفر نه یکی کم و نه یکی زیاد! با شنیدن این خبر فهمیدم که این علم، یکی از آن درهایی است که [[رسول خدا]]{{صل}} به حضرتش تعلیم داده بود<ref>بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۳۲۸.</ref>.
#خبر دادن مولی به اینکه لشکری ده هزار نفره بدون کم و زیاد خواهد آمد [[عبد‌الله بن عباس]] گوید: [[امیر المومنین]]{{ع}} فرمود: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هزار دریچه از علم به من یاد داد که از هر دری هزار مسئله برایم گشوده شد. [[ابن عباس]] افزود در زمانی که ما با آنحضرت در منطقه ذی قار در راه جنگ با اهل بصره بودیم، و [[امام علی]]{{ع}} پسرش حضرت [[امام حسن]]{{ع}} را به کوفه برای گردآوری سپاه فرستاده بود، به من گفت: ای پسر عباس، عرض کردم; بله ای [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، فرمود: سپاهی متشکّل از ده هزار نفر سواره و پیاده بدون کم و زیاد همین امروز با فرزندم [[حسن]]{{ع}} خواهد آمد! [[ابن عباس]] گفت: وقتی [[امام حسن]]{{ع}} با لشکریان وارد شد من تمام تلاشم در این بود که از تعداد لشکریان تحقیق کنم، از نویسنده تعداد لشکریان پرسیدم: تعداد نفرات لشکر چند نفر است؟ جواب داد: سواره و پیاده مجموعاً ده هزار نفر نه یکی کم و نه یکی زیاد! با شنیدن این خبر فهمیدم که این علم، یکی از آن درهایی است که [[رسول خدا]]{{صل}} به حضرتش تعلیم داده بود<ref>بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۳۲۸.</ref>.
:::::#[[عبد الله بن عباس]] گوید: خدمت حضرت [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} بودیم که مرد قصابی که گاو ماده‌ای با او بود می‌خواست او را بکشد، از کنار ما رد شد، وقتی حضرت آن حیوان را دید فرمود: این گاو ماده آبستن است به گو ساله ماده‌ای که سر دم و پیشانی او سفید است! [[ابن عباس]] بسیار تعجب کرد و برای کشف حقیقت به دنبال آن قصاب به راه افتاد، وقتی مرد قصاب، گاو را کشت، معلوم شد که فرمایش [[حضرت مجتبی]]{{ع}} درست بوده است. سپس برگشت به خدمت حضرت و گفت: خداوند در قرآن مجید آگاهی به جانداران در شکم مادر را به خود اختصاص داده است: {{متن قرآن|وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ }} <ref> از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.</ref>. حضرت فرمود: ما به اموری آگاهی داریم که نه فرشته مقرب و نه [[پیامبر]] مرسل غیر از [[محمد]]{{صل}} و فرزندان، او آن را نمی‌داند.
#[[عبد الله بن عباس]] گوید: خدمت حضرت [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} بودیم که مرد قصابی که گاو ماده‌ای با او بود می‌خواست او را بکشد، از کنار ما رد شد، وقتی حضرت آن حیوان را دید فرمود: این گاو ماده آبستن است به گو ساله ماده‌ای که سر دم و پیشانی او سفید است! [[ابن عباس]] بسیار تعجب کرد و برای کشف حقیقت به دنبال آن قصاب به راه افتاد، وقتی مرد قصاب، گاو را کشت، معلوم شد که فرمایش [[حضرت مجتبی]]{{ع}} درست بوده است. سپس برگشت به خدمت حضرت و گفت: خداوند در قرآن مجید آگاهی به جانداران در شکم مادر را به خود اختصاص داده است: {{متن قرآن|وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ }} <ref> از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.</ref>. حضرت فرمود: ما به اموری آگاهی داریم که نه فرشته مقرب و نه [[پیامبر]] مرسل غیر از [[محمد]]{{صل}} و فرزندان، او آن را نمی‌داند.
:::::#این روایت هم در مورد پیشگوئی [[امام حسن]]{{ع}} هست که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده که حضرت فرمود:[[حضرت حسن مجتبی]]{{ع}} به فرزندش عبد الله فرمود: سال آینده معاویه برای من  کنیزی را که نامش انیس است می‌فرستد و او مرا به زهری که این  معاویه زیر نگین انگشتر او قرار داده مسموم می‌کند! عبد الله عرض کرد: چرا آن کنیز را قبل از آنکه شما را مسموم کند نمی‌کشید؟ حضرت فرمود: ای پسر من، این امری است نوشته شده یعنی قضای خداوند بر آن تعلق گرفته است. سال بعد همانطور که حضرت فرموده بود معاویه برای حضرت کنیزی بنام انیس فرستاد، وقتی نزد حضرت آمد، حضرت دست بر کتف آن کنیز زد و فرمود: ای انیس به‌وسیله آنچه زیر نگین انگشتر تو است، وارد جهنم خواهی شد<ref>جلیل، نجفی یزدی، مناقب اهل بیت، ج ۲، ص ۱۸۳.</ref>.
#این روایت هم در مورد پیشگوئی [[امام حسن]]{{ع}} هست که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده که حضرت فرمود:[[حضرت حسن مجتبی]]{{ع}} به فرزندش عبد الله فرمود: سال آینده معاویه برای من  کنیزی را که نامش انیس است می‌فرستد و او مرا به زهری که این  معاویه زیر نگین انگشتر او قرار داده مسموم می‌کند! عبد الله عرض کرد: چرا آن کنیز را قبل از آنکه شما را مسموم کند نمی‌کشید؟ حضرت فرمود: ای پسر من، این امری است نوشته شده یعنی قضای خداوند بر آن تعلق گرفته است. سال بعد همانطور که حضرت فرموده بود معاویه برای حضرت کنیزی بنام انیس فرستاد، وقتی نزد حضرت آمد، حضرت دست بر کتف آن کنیز زد و فرمود: ای انیس به‌وسیله آنچه زیر نگین انگشتر تو است، وارد جهنم خواهی شد<ref>جلیل، نجفی یزدی، مناقب اهل بیت، ج ۲، ص ۱۸۳.</ref>.
:::::#اما آگاهی [[سید الشهداء]]{{ع}} به قاتلین غلامان که در این روایت [[هارون ابن خارجه]] گوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: [[امام حسین]]{{ع}} به غلامان خود فرموده بود که روز پنجشنبه را برای مسافرت به مزرعه حضرت انتخاب کنید و فلان روز نروید و صریحاً اعلام نمود که اگر مخالفت کنید دزدان در میان راه شما را گرفته  اموالتان را برده، شما را می‌کشند. امّا غلامان مخالفت کردند و همان روزی که حضرت نهی کرده بود به سفر رفتند و گرفتار دزها شده و غلامان را کشتند. مدتی بعد که [[سید الشهداء]]{{ع}} در مجلس والی مدینه بود والی به حضرت گفت: به من خبر رسید که غلامان شما را کشته‌اند، خداوند به شما اجر دهد. [[امام حسین]]{{ع}} به والی فرمود: آگاه باش که من قاتل آن ها را به تو معرفی می‌کنم بر آنها سخت گیر! والی پرسید: آیا شما قاتلین آنها را می‌شناسید؟ حضرت فرمود: بله، و سپس به یکی از حاضرین مجلس اشاره کرد و فرمود: این مرد یکی از آنها است. آن مرد گفت: پسر [[پیامبر]]، شما از کجا دانستید که من از آن ها هستم؟ حضرت فرمود: اگر نشانه‌های آنها را بدهم تصدیق می‌کنی؟ گفت: آری به خدا قسم. حضرت فرمود: تو فلان شخص و فلان شخص را بیرون بردی و نام آنان را ذکر کرد. والی به آن مرد گفت به صاحب  قبر [[پیامبر]]{{صل}} و منبر سوگند اگر راست نگوئی دستور می‌دهم گوشت بدن تو را با تازیانه بریزند. آن مرد گفت: [[حسین]]{{صل}} دروغ نمی‌گوید، گویا او با ما بوده است، سپس والی دستور داد تا همگی همدستان او را حاضر کردند و همگی اقرار به گناه خود کردند و سپس به‌دستور والی همه را گردن زدند<ref>سیدهاشم، بحرانی، مدینة المعاجز، ج ۳، ص ۴۵۵.</ref>.
#اما آگاهی [[سید الشهداء]]{{ع}} به قاتلین غلامان که در این روایت [[هارون ابن خارجه]] گوید: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: [[امام حسین]]{{ع}} به غلامان خود فرموده بود که روز پنجشنبه را برای مسافرت به مزرعه حضرت انتخاب کنید و فلان روز نروید و صریحاً اعلام نمود که اگر مخالفت کنید دزدان در میان راه شما را گرفته  اموالتان را برده، شما را می‌کشند. امّا غلامان مخالفت کردند و همان روزی که حضرت نهی کرده بود به سفر رفتند و گرفتار دزها شده و غلامان را کشتند. مدتی بعد که [[سید الشهداء]]{{ع}} در مجلس والی مدینه بود والی به حضرت گفت: به من خبر رسید که غلامان شما را کشته‌اند، خداوند به شما اجر دهد. [[امام حسین]]{{ع}} به والی فرمود: آگاه باش که من قاتل آن ها را به تو معرفی می‌کنم بر آنها سخت گیر! والی پرسید: آیا شما قاتلین آنها را می‌شناسید؟ حضرت فرمود: بله، و سپس به یکی از حاضرین مجلس اشاره کرد و فرمود: این مرد یکی از آنها است. آن مرد گفت: پسر [[پیامبر]]، شما از کجا دانستید که من از آن ها هستم؟ حضرت فرمود: اگر نشانه‌های آنها را بدهم تصدیق می‌کنی؟ گفت: آری به خدا قسم. حضرت فرمود: تو فلان شخص و فلان شخص را بیرون بردی و نام آنان را ذکر کرد. والی به آن مرد گفت به صاحب  قبر [[پیامبر]]{{صل}} و منبر سوگند اگر راست نگوئی دستور می‌دهم گوشت بدن تو را با تازیانه بریزند. آن مرد گفت: [[حسین]]{{صل}} دروغ نمی‌گوید، گویا او با ما بوده است، سپس والی دستور داد تا همگی همدستان او را حاضر کردند و همگی اقرار به گناه خود کردند و سپس به‌دستور والی همه را گردن زدند<ref>سیدهاشم، بحرانی، مدینة المعاجز، ج ۳، ص ۴۵۵.</ref>.
:::::#[[سالم ابن حفصه]] گوید: روزی [[عمر بن سعد]] با [[امام حسین]]{{ع}} عرض کرد: یا [[ابا عبداللّه]]، مردمانی سفیه و نادان گمان می‌کنند من تو را خواهم کشت. [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: اینان سفیه و نادان نیستند، اینها دانایانند. این کار شدنی است، ولی تو هم به آرزوی خود که حکومت ری است نخواهی رسید. و از گندم نخواهی چشید، و پس از کشتن من زنده نخواهی ماند، مگر زمانی کوتاه، با کمال ذلت و سرشکستگی<ref>دلائل الولایه ولایت و علم امام، ص ۳۰۲.</ref>. موضوع شهادت [[امام حسین]]{{ع}} و کیفیت و محل و خصوصیات آن و سرداران لشکر کوفه و قاتل [[امام حسین]]{{ع}} از زمان [[رسول خدا]]{{صل}} و به خصوص بعد از فرمایش [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در مسجد کوفه چنان مشهور و معروف بود که همگان آن را می‌دانستند.
#[[سالم ابن حفصه]] گوید: روزی [[عمر بن سعد]] با [[امام حسین]]{{ع}} عرض کرد: یا [[ابا عبداللّه]]، مردمانی سفیه و نادان گمان می‌کنند من تو را خواهم کشت. [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: اینان سفیه و نادان نیستند، اینها دانایانند. این کار شدنی است، ولی تو هم به آرزوی خود که حکومت ری است نخواهی رسید. و از گندم نخواهی چشید، و پس از کشتن من زنده نخواهی ماند، مگر زمانی کوتاه، با کمال ذلت و سرشکستگی<ref>دلائل الولایه ولایت و علم امام، ص ۳۰۲.</ref>. موضوع شهادت [[امام حسین]]{{ع}} و کیفیت و محل و خصوصیات آن و سرداران لشکر کوفه و قاتل [[امام حسین]]{{ع}} از زمان [[رسول خدا]]{{صل}} و به خصوص بعد از فرمایش [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در مسجد کوفه چنان مشهور و معروف بود که همگان آن را می‌دانستند.
:::::#از حضرت [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده که آن حضرت به عبداللّه بن حسن در حضور جمعی از علویّین و عباسیّین که اجتماع کرده بودند تا با فرزند وی محمد بیعت کنند فرمود: قسم به خدا خلافت به تو و فرزندانت نخواهد رسید ولی خلافت نصیب آنهاست و اشاره کرد به عباسیّین، و فرزندان تو مقتول خواهند شد. از آن پس حضرت از جابر خواست در حالی که بر بازوی عبدالغزیز بن عمران تکیه داده بود، و روبه وی کرد و فرمود: آیا صاحب عبای زرد - منظور وی [[ابو جعفر منصور دوانیقی]] بود- را ندیدی؟ گفت چرا؟ فرمود: قسم بخدا او محمد فرزند عبد الله را خواهد کشت<ref>نوری، حسین، خوارج از دیدگاه نهج البلاغه، ص ۱۵۲.</ref>. عاقبت امر همانطور که آن حضرت{{ع}} فرموده گردید: و نیز مانند گفتار [[حضرت رضا]]{{ع}} که فرمود: {{عربی|"بُورِكَ‏ قَبْرٌ بِطُوسَ‏ وَ قَبْرَانِ‏ بِبَغْدَادَ ‏‏"}} حضار سؤال کردند یکی از این قبور - که قبر [[حضرت موسی ابن جعفر]] است - می‌شناسیم دیگر کدام است قال{{ع}} ستعرفونه ثم قال{{ع}} قبری و قبر هارون هکذا و ضم باصبعیه<ref>بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲۸۵.</ref>.فرمود: در آینده خواهید شناخت، سپس دو انگشتش را بهم نزدیک کرد، و فرمود: قبر من و هارون این چنین است»<ref>[[عسکری امام‌خان]]، [[منشأ و قلمرو علم امام (پایان‌نامه)|منشأ و قلمرو علم امام]]، فصل چهارم.</ref>.
#از حضرت [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده که آن حضرت به عبداللّه بن حسن در حضور جمعی از علویّین و عباسیّین که اجتماع کرده بودند تا با فرزند وی محمد بیعت کنند فرمود: قسم به خدا خلافت به تو و فرزندانت نخواهد رسید ولی خلافت نصیب آنهاست و اشاره کرد به عباسیّین، و فرزندان تو مقتول خواهند شد. از آن پس حضرت از جابر خواست در حالی که بر بازوی عبدالغزیز بن عمران تکیه داده بود، و روبه وی کرد و فرمود: آیا صاحب عبای زرد - منظور وی [[ابو جعفر منصور دوانیقی]] بود- را ندیدی؟ گفت چرا؟ فرمود: قسم بخدا او محمد فرزند عبد الله را خواهد کشت<ref>نوری، حسین، خوارج از دیدگاه نهج البلاغه، ص ۱۵۲.</ref>. عاقبت امر همانطور که آن حضرت{{ع}} فرموده گردید: و نیز مانند گفتار [[حضرت رضا]]{{ع}} که فرمود: {{عربی|"بُورِكَ‏ قَبْرٌ بِطُوسَ‏ وَ قَبْرَانِ‏ بِبَغْدَادَ ‏‏"}} حضار سؤال کردند یکی از این قبور - که قبر [[حضرت موسی ابن جعفر]] است - می‌شناسیم دیگر کدام است قال{{ع}} ستعرفونه ثم قال{{ع}} قبری و قبر هارون هکذا و ضم باصبعیه<ref>بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲۸۵.</ref>.فرمود: در آینده خواهید شناخت، سپس دو انگشتش را بهم نزدیک کرد، و فرمود: قبر من و هارون این چنین است»<ref>[[عسکری امام‌خان]]، [[منشأ و قلمرو علم امام (پایان‌نامه)|منشأ و قلمرو علم امام]]، فصل چهارم.</ref>.
}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش