ابوالعباس سفاح در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←ولایتعهدی - مرگ سفاح
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
|||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
==[[ولایتعهدی]] - [[مرگ]] سفاح== | ==[[ولایتعهدی]] - [[مرگ]] سفاح== | ||
سفاح در [[سال ۱۳۶ ق]]. /۷۵۴م. در نامهای خلافت را بعد از خود به برادرش [[منصور]] و پس از او به [[عیسی بن موسی بن محمد]] واگذار کرد و [[نامه]] را به عیسی بن موسی داد. سفاح در [[شهر انبار]] به حصبه دچار شد و سیزدهم [[ذیحجه]] ۱۳۶ ق. /حزیران ۷۵۴ م. درگذشت و در قصر خود واقع در [[شهر انبار]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۷۰ - ۴۷۱.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۹.</ref> | سفاح در [[سال ۱۳۶ ق]]. /۷۵۴م. در نامهای خلافت را بعد از خود به برادرش [[منصور]] و پس از او به [[عیسی بن موسی بن محمد]] واگذار کرد و [[نامه]] را به عیسی بن موسی داد. سفاح در [[شهر انبار]] به حصبه دچار شد و سیزدهم [[ذیحجه]] ۱۳۶ ق. /حزیران ۷۵۴ م. درگذشت و در قصر خود واقع در [[شهر انبار]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۷۰ - ۴۷۱.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۹.</ref> | ||
==قلع و قمع [[بنیامیه]]== | |||
[[عباسیان]] پس از [[پیروزی]]، [[انتقام]] [[سختی]] از [[امویان]] گرفتند که نشاندهنده [[دشمنی]] و [[کینهجویی]] سابقهدار میان آنان بود. این دشمنی که از [[روزگار]] [[جاهلیت]] برقرار بود، [[پس از ظهور]] [[اسلام]] شدت یافت. امویان که [[حکومت]] خود را بر اساس اشرافیت و [[برتری]] [[خاندان]] خویش بنیاد نهاده بودند، در [[زمان]] [[اقتدار]] خود از [[قتل]] و [[آزار]] و [[حبس]] [[بنیهاشم]] فروگذار نکردند. عباسیان نیز پس از پیروزی، به تعقیب و [[کشتار]] امویان پرداختند؛ چنان که [[سفاح]] چون سر [[مروان]] را بدید [[سجده]] کرد و گفت: «[[خدا]] را [[سپاس]] میگویم که انتقام مرا در [[قوم]] تو باقی نگذاشت<ref>اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۴، ص۳۳۷.</ref> و اکنون باکی ندارم که چه وقت مرگم فرا میرسد که در مقابل [[حسین]]{{ع}} و کسان وی دویست تن از امویان را بکشتم و هشامبنعبدالملک را در قبال [[زید بن علی]] بسوختم»<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۱.</ref>. سفاح همچنین [[داود بن علی]] را به [[ولایت کوفه]] و [[حجاز]] گمارد و گویی [[مأموریت]] اصلی وی تعقیب و کشتار امویان بود. [[داود]] پس از برگزاری موسم [[حج]] گروهی از امویان را در [[مکه]] به قتل رسانید و گروه دیگری از آنان را به [[زندان]] سپرد تا مردند و عدهای را به زنجیر کشید و به [[طائف]] فرستاد تا در آنجا کشته شوند، آنگاه به [[مدینه]] رفت و در آنجا نیز چنین کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۲.</ref>. | |||
[[عبدالله بن علی]] نیز در [[شام]] و [[فلسطین]] به تعقیب امویان پرداخت. در فلسطین حدود هشتاد تن از امویان را کشت و بر روی اجساد نیمه [[جان]] آنان سفره انداخت و به طعام نشست و سپس آنان را طعمه سگان درنده کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۵.</ref>. بیشک [[شاعران]] [[بنیعباس]] در تحریک و [[تحریض]] آنان به قتل و تعقیب بنیامیه تأثیر فراوان داشتند، چنان که روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که [[شاعری]] وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خونهایی را که [[امویان]] از بزرگان [[هاشمی]] چون [[حمزه]] و [[حسین]] و زید و [[یحیی]] و [[ابراهیم امام]] ریخته بودند، یاد کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۹.</ref>؛ [[سفاح]] به [[هیجان]] آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذرانیدند. این انتقامجوییها چنان [[خشن]] و فراگیر بود که [[مردگان]] [[بنیامیه]] نیز از آن در [[امان]] نماندند؛ چنان که عبداللهبن علی به [[فرمان]] سفاح [[قبور]] بنیامیه، از جمله [[قبر]] [[یزید بن معاویه]] و [[هشام بن عبدالملک]] را شکافت و استخوانهای پوسیده هشام را شلاق زد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ۳۵۶- ۳۵۷.</ref> تا بدین وسیله [[انتقام]] شلاقهایی که او بر پدرش زده بود بازستاند. | |||
این شیوه برخورد [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]]، [[عرب]] نژادانی را که [[تمایلات]] [[اموی]] و [[تعصبات]] [[عربی]] داشتند، ناراضی کرد و زمینه ایجاد [[آشوبها]] و مخالفتهایی را از جانب هواخواهان بنیامیه در [[شام]] و [[عراق]] و [[حجاز]] فراهم کرد، چنان که [[ابومحمد یزید بن عبدالله بن یزید بن معاویه]]، مشهور به [[سفیانی]]، در شام و [[محمد بن مشلمة بن عبدالملک]] در حران [[شورش]] کردند که پس از [[لشکرکشی]] [[عباسیان]] شورش آنان فرو نشست؛ نیز [[عبدالرحمن]] اموی (عبدالرحمن داخل) از چنگ [[عقوبت]] عباسیان گریخت و موفق گردید که [[دولت]] امویان [[اندلس]] را - که در واقع اولین دولت مستقل در قلمرو عباسیان و نخستین گام در تجزیه [[سیاسی]] [[جهان اسلام]] به شمار میرود - تأسیس کند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۱.</ref>. | |||
==کنار زدن [[علویان]]== | |||
علویان، [[خاصه]] بنو حسن و [[شیعیان]] آنان، در [[پیروزی]] [[نهضت]] عباسی نقش بهسزایی داشتند و در کار برانداختن بنیامیه [[کوشش]] بسیار کردند؛ از اینرو [[انتظار]] داشتند که پس از پیروزی سهم در خوری در [[امور سیاسی]] داشته باشند؛ اما به رغم این انتظار، عباسیان از همان آغاز نسبت به [[شیعیان علی]]{{ع}} [[خشونت]] بسیار نشان دادند و در قلع و قمع آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. این بیمهریها از همان آغاز موجب بروز شورشهایی از جانب شیعیان شد؛ از آن جمله [[قیام]] [[شریک بن شیخالمهری]]<ref>یا فَهری (نک: البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴).</ref> در ماوراءالنهر است که بعضی آن را قیامی [[شیعی]] دانستهاند. تبار و ریشه شُریک روشن نیست؛ بعضی وی را از [[سپاهیان]] [[اموی]] مقیم بخارا و بعضی دیگر او را از هواخواهان [[شیعیان]] میدانند که از [[عباسیان]] سرخورده و ناراضی شده بود<ref>دنیل، التون ل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص۹۲.</ref>. [[شریک]] پس از آنکه [[بیداد]] و [[نامردی]] عباسیان را در آغاز کار بدید، سر به [[قیام]] برداشت (۱۳۲ ق.) و حدود سی هزار نفر از ناراضیان نیز به او پیوستند<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>. وی [[نارضایتی]] خویش را چنین بیان کرده است: «ما به [[خاندان محمد]]{{صل}} [[سوگند]] [[وفاداری]] نخوردیم تا [[خون]] بریزیم و [[ستم]] برانیم»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۶.</ref>. به گفته نرشخی، شریک میگفت: «از [[رنج]] [[مروانیان]] اکنون خلاص یافتیم، ما را رنج آلعباس نمیباید. [[فرزندان]] [[پیغمبر]] باید که [[خلیفه]] پیغامبر بود»<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. شریک از [[احساسات]] ضدعباسی [[مردم]] بهره جست و گروه بسیاری را برای [[مبارزه]] فراهم کرد. با آنکه [[مقدسی]] [[پیروان]] وی را از اراذل و [[اوباش]] [[جامعه]] ذکر کرده است<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>، نرشخی نوشته است که بلندپایگانی همانند [[امیران]] بخارا و خوارزم و [[حکام]] [[عرب]] و بیشتر [[اهل]] بخارا به وی پیوستند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. سرانجام ابومسلم لشکری همراه [[زیاد بن صالح]] به دفع شریک گسیل کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴.</ref> و زیاد به کمک بخارا خداة [[جنبش]] وی را فرو نشاند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۷.</ref>. | |||
قیام شریک بیانکننده این است که عباسیان با استفاده از موقعیت و اعتبار [[علویان]]، آنان را فریفته و پس از [[پیروزی]]، آنها را از دخالت در امور کنار گذاشتهاند و چنان که در فصول بعد بیان خواهیم کرد، همین امر زمینهساز قیامهای متعدد آنان، بر [[ضد]] [[خلافت عباسی]] شد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۳.</ref>. | |||
==[[استوار]] شدن [[قدرت]] عباسیان== | |||
[[سفاح]] در دوره [[خلافت]] خویش موفق گردید بر تمام قلمرو [[امویان]]، بجز [[اندلس]]، مسلط شود. وی برای آنکه [[تسلط]] بیشتری بر قلمرو [[عباسی]] داشته باشد، [[ولایت]] ممالک را تا حد امکان به [[خویشاوندان]] خود میداد و هر کس را که مانع [[اقتدار]] خویش میدید از میان برمیداشت. با وجود این، [[خراسان]] و بیشتر مناطق [[ایران]] در دست ابومسلم باقی ماند. وی فرمانروای مطلقالعنان آن دیار بود و [[مخالفان]] و [[یاغیان]] را [[سرکوب]] کرد و بعضی از [[یاران]] [[نهضت]] را به بهانه [[تخلف]] از اصول [[دعوت عباسی]] از میان برداشت؛ از جمله [[سلیمان بن کثیر]] را به [[قتل]] رسانید<ref>درباره سلیمان و قتل او نک: اخبار الدولة العباسیة، ص۱۶۹؛ مجمل التواریخ والقصص، ص۳۲۳؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۶.</ref> و کشتن [[ابوسلمه خلال]] نیز به اشاره و [[تأیید]] وی صورت گرفت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۴.</ref>. | |||
==ابوسلمه خلال و قتل او== | |||
[[حفصبن سلیمان]]<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۶۱.</ref> یا [[حفصبن غیاثبن سلیمان]]<ref>صابی، تحفة الامراء فی تاریخالوزراء، ص۱۲۹.</ref> معروف به ابوسلمه خلال نقش بسزایی در براندازی [[خلافت اموی]] و برقراری [[خلافت عباسی]] داشت. با وجود این، جزئیات [[زندگی]] وی پیش از آغاز دعوت عباسی بهدرستی دانسته نیست. وی را از [[موالی]] بنیهمدان یا [[موالی بنیحارثبن کعب]] دانستهاند. درباره نسبت وی نیز [[اختلاف]] است<ref>برخی گفتهاند خرید و فروش سرکه (=خلّ) میکرد و بعضی او را به پیشه سازندگان شمشیر (خلل السیوف) منسوب میکنند.</ref>. آنچه روشن است این که وی از [[حمله]] موالی [[ایرانی]] و از [[توانگران]] [[اهل کوفه]] و داماد [[بکیر بن ماهان]] [[دبیر]] و [[مشاور]] عالی [[ابراهیم امام]]، بود. [[بکیر]] هنگام [[مرگ]]، ابوسلمه خلال را برای پیشبرد دعوت عباسی به ابراهیم امام معرفی کرد و او را به [[جانشینی]] خود برگزید<ref>الاخبار الطوال، ص۳۲۷؛ جهشیاری، ابوعبدالله محمد بن عبدوس، الوزراء والکتّاب، ص۵۵.</ref>. [[ابراهیم]] در نامهای که به [[ابوسلمه]] نوشت او را از امر [[دعوت]] [[آگاه]] کرد و به [[سال ۱۳۰ ق]]. که [[نظارت]] بر دعوت را در [[ولایت]] مرکزی و [[شرق]] ایران به ابومسلم واگذار کرد، ولایت [[عراق]] و جزیره و [[شام]] را به ابوسلمه سپرد<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۲۶۰- ۲۶۸.</ref>. | |||
ابوسلمه و ابومسلم در طول دعوت همواره با یکدیگر در [[ارتباط]] بودند و حتی گاهی [[ابوسلمه]] دستورهایی از جانب [[ابراهیم امام]] برای ابومسلم صادر میکرد<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۲۶۸.</ref>. وی تا مدتی [[همت]] خود را برای گسترش [[دعوت عباسی]] به کار گرفت؛ اما در آستانه [[پیروزی]] [[نهضت]] از [[عباسیان]] روی گردان شد و در صدد [[انتخاب]] یکی از [[علویان]] به [[خلافت]] برآمد؛ از اینرو هنگام ورود [[خاندان عباسی]] از حمیمه به [[کوفه]] ([[محرم]] ۱۳۲ ق.) آنان را در [[خانه]] [[ولید بن سعد]] پنهان کرد و خبر ورودشان را پنهان نگاه داشت و با سه تن از بزرگان [[علوی]] به منظور [[ترغیب]] آنان برای [[پذیرش خلافت]]، مکاتبه کرد. فرستاده ابوسلمه ابتدا نزد [[جعفر بن محمد الصادق]]{{ع}} آمد و نام وی را به [[امام]] داد؛ اما آن [[حضرت]] از پذیرش [[دعوت]] خودداری کرد و در جواب، [[نامه]] ابوسلمه را در شعله چراغ سوزانید. آنگاه، فرستاده نزد [[عبدالله محض]] رفت و نامه دوم ابوسلمه را به او داد. عبدالله از دیدن نامه خوشحال شد و آن را نزد [[امام صادق]]{{ع}} برد که امام فرمود: «این آرزوهای [[باطل]] را از خود دور کن که مانند این نامه پیش از تو برای من آمده است». [[عمر بن علی بن زینالعابدین]]{{ع}} نیز پیشنهاد ابوسلمه را رد کرد و گفت: «من صاحب نامه را نمیشناسم تا پاسخی به او بدهم»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۶۹؛ تنوخی، ابوالحسن بن علی، الفرج بعدالشدة، ج۴، ص۲۷۵-۲۷۶.</ref>. | |||
همزمان با تلاشهای ناکام ابوسلمه، فرستادگان ابومسلم و گروهی از [[سرداران]] [[خراسان]]، از جمله [[ابوحمید سمرقندی]] و [[ابوالجهم بن عطیه]] به نهانگاه [[ابوالعباس]] درآمدند و شتابان وی را به خلافت برداشتند. وقتی که خبر [[ملاقات]] سران [[سپاه]] خراسان با ابوالعباس به ابوسلمه رسید، از [[بیم]] [[کشف]] [[توطئه]] خود با [[عجله]] نزد وی رفت و با او [[بیعت]] کرد و در عذر تعلل خویش گفت که میخواسته است [[کارها]] را سامان بخشد و آنگاه امام را ظاهر کند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۳۹.</ref>. چنان که پیشتر گذشت، [[سفاح]] از قصد [[ابوسلمه]] [[آگاه]] شده بود، اما برخلاف [[میل باطنی]] و به دلیل [[نفوذ]] فراوانی وی در میان یارانش، تا فراهم شدن [[زمان]] مناسب از خطای وی [[چشمپوشی]] کرد؛ اما همواره [[کینه]] ابوسلمه را به [[دل]] داشت و برای نابودی وی در پی فرصتی مناسب بود. | |||
و گزارشهای مربوط به [[قتل]] ابوسلمه سخت آشفته است؛ اما در بیشتر [[روایات]]، دست [[ابوجعفر منصور]]، [[برادر]] [[خلیفه]]، در طرح [[توطئه]] قتل او آشکار است. در این میان گزارشی که دقیقتر و درستتر به نظر میرسد آن است که چون سقاح آهنگ قتل ابوسلمه کرد، یکی از نزدیکانش وی را از خطر [[شورش]] ابومسلم آگاه و به وی توصیه کرد که خلیفه نامهای به ابومسلم بنویسد و در این باره با وی [[رایزنی]] کند که مبادا مخالف خوانی ابوسلمه به اتکای ابومسلم باشد؛ از اینرو نامهای به ابومسلم نوشت و او را از [[نیرنگ]] «ابوسلمه» و اتهامات او آگاه کرد و ابومسلم که خود نیز از نفوذ فراوان ابوسلمه در [[عراق]] ناخشنود بود، [[فرصت]] را برای [[تصفیه]] حسابهای شخصی مناسب دانست و یکی از مزدوران خویش را به [[کوفه]] فرستاد؛ وی با اجازه و اطلاع خلیفه، شبانه ابوسلمه را غافلگیر کرد و به قتل رسانید<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۶؛ الوزراء والکتاب، ص۶۰؛ اسماء المغتالین، ص۱۸۸؛ العیون والحدائق، ص۲۲۲.</ref>. [[روز]] بعد آوازه در انداختند که [[خوارج]] [[وزیر]] [[آل محمد]]{{صل}} را کشتهاند و جنازه او را با [[احترام]] به [[خاک]] سپردند<ref>برای اطلاع بیشتر درباره زندگی ابوسلمه، نک: بهرامیان، علی، «ابوسلمه» دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۵.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۵.</ref>. | |||
==[[بیم]] سفاح از گسترش دامنه [[قدرت]] ابومسلم== | |||
[[خلافت]] سفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بیرحمانه [[مخالفان]] [[دولت عباسی]] و هواخواهان [[بنیامیه]] سپری گردید. در نتیجه این [[خونریزیها]]، [[عباسیان]] نه تنها بنیامیه را نابود کردند، بلکه [[آل علی]]{{ع}} و [[شیعیان]] و حتی [[یاران]] و دعوتگران خویش را - که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود – از میدان به در کردند. بدین ترتیب، پس از [[قتل]] [[سلیمانبن کثیر]] و [[ابوسلمه خلال]] نوبت به ابومسلم میرسید که [[نفوذ]] و [[قدرت]] او در [[ایران]] [[خواب]] آرام را از چشم او ربوده بود. [[عباسیان]] همواره از نفوذ و [[اقتدار]] ابومسلم نگران و هراسان بودند؛ به همین سبب [[سفاح]] با طرح نقشهای [[زیاد بن صالح]] و [[سباع بن نعمان]] را با [[وعده]] [[حکومت]] [[خراسان]] بر [[ضد]] ابومسلم بشورانید، اما ابومسلم از این [[نیرنگ]] [[آگاهی]] یافت و [[توطئهگران]] را [[سرکوب]] کرد و در پاسخ به این عمل [[خلیفه]] و به نشانه آگاهی از [[توطئه]] مرموز [[دستگاه خلافت]]، سر زیاد بن صالح را برای سفاح فرستاد و خلیفه جز [[خاموشی]] [[مصلحت]] ندانست. چندی پیش از [[مرگ]] سقاح به [[سال ۱۳۶ ق]]. ابومسلم از خلیفه خواست که [[امارت]] [[حج]] را به او واگذارد<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۶.</ref>؛ اما خلیفه به اشارت [[منصور]] از [[پذیرفتن]] این درخواست [[استنکاف]] ورزید و امارت حج را به خود منصور داد<ref>الکامل، ج۵، ص۴۵۸ – ۴۵۹.</ref>. در واقع سقاح و منصور [[بیم]] آن داشتند که سردار سیاهجامگان در [[مکه]] یا [[مدینه]] با [[علویان]] که مدعی [[خلافت]] بودند همداستان شود و خلافت را از آنان بگرداند؛ همچنین از اعتبار و نفوذ روزافزون وی در [[دل]] [[مسلمانان]] نگران بودند. از اینرو، منصور در صدد برآمد که ابومسلم را در این [[سفر]] به قتل رساند، اما سفاح [[احتیاط]] کرد و او را از این کار منصرف نمود، تا این که منصور این کار را در [[زمان]] خلافت خود انجام داد. | |||
پایتخت سفاح [[شهر]] هاشمیه در کنار [[انبار]] واقع در [[غرب]] [[فرات]] بود. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات [[جنگی]] [[دولت]] ایران، بنا گردیده بود. سفاح بنای آن شهر را [[تجدید]] و قصرهایی در آن بر پا کرد و سرانجام در [[ذیحجه]] ۱۳۶ ق. در همان جا به علت [[ابتلا]] به [[بیماری]] آبله درگذشت<ref>نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۸؛ یعقوبی، احمد بن واضح، البلدان، ص۷ و ۸.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۷.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |