پرش به محتوا

مقتدر عباسی: تفاوت میان نسخه‌ها

۸۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۱
خط ۶: خط ۶:
[[جعفر بن معتضد]] ملقب به المقتدر بالله به [[سال ۲۹۵ ق]].، پس از [[مرگ]] برادرش به [[خلافت]] رسید. دور خلافت وی یکی از دوران‌های تلخ و ناگوار [[خلافت عباسی]] است؛ زیرا وی به اقتضای کودکی‌اش همواره سرگرم [[لهو و لعب]] و بازی‌های کودکانه بود و بودن در میان [[کنیزکان]] و رامشگران دربار و نرفتن به [[مکتب]] را بر هر چیزی ترجیح می‌داد. از این‌رو، [[زنان]] و در رأسشان [[مادر]] [[خلیفه]] که کنیزی [[رومی]] بود و شغب نام داشت، کارهای مهم [[دولت عباسی]] را به دست گرفتند. شغب برای [[پیشرفت]] کار خویش، [[سرداران]] ترک را برکشید و به اتکای [[قدرت]] نظامی آنان، به [[عزل]] و [[نصب]] کسان پرداخت. وی [[دیوان]] [[مظالم]] را که از مهم‌ترین دیوان‌های [[دولت]] بود به ثومال، ندیمه خویش، سپرد<ref>التنبیه والاشراف، ص۲۷۸.</ref>. این، در حالی بود که سرداران ترک از عزل و نصب مکرر [[وزرا]] [[خشنود]] بودند؛ زیرا بدین وسیله بر مقدار مقرری و عطایای آنان افزوده می‌شد، هم از این‌رو بود که آنان شغب و همدستانش را بر عزل و نصب پی در پی وزرا [[تشویق]] می‌کردند<ref>الفخری، ص۳۵۵.</ref>. این موضوع موجبات [[رقابت]] و درگیری میان شغب و عباس بن حسن، [[وزیر]] [[مقتدر]]، را فراهم کرد و چون دخالت‌های جسورانه مادر خلیفه، عباس را نگران ساخت، وی در صدد برآمد تا مقتدر را از خلافت بردارد و [[عبدالله بن معتز]] را بر جای وی بگذارد. این امر سبب [[خوشحالی]] بسیاری از [[عباسیان]] و گروهی دیگر از [[ترکان]] شد و با آنکه مقتدر رشوه‌ای کلان به عباس بن حسن داد و او را [[راضی]] کرد، دیگر طرفداران عبدالله بن معتز با مقتدر درافتادند و او ناگزیر به [[سال ۲۹۶ ق]]. از [[کاخ]] خود گریخت و خلافت را به ابن معتز واگذاشت. اما همان طور که [[سیوطی]] از [[طبری]] نقل می‌کند- از آنجا که [[روزگار]] وارونه شده بود<ref>تاریخ الخلفاء، ص۱۵۲.</ref>، کار ابن معتز دوامی نیافت و مونس [[خادم]] و مونس [[خازن]]، دو تن از [[سرداران]] ترک، با گروه بسیاری از [[ترکان]] به [[اقامتگاه]] [[خلیفه]] جدید [[هجوم]] بردند و او را در بند کردند و یک بار دیگر [[مقتدر]] را به [[خلافت]] برداشتند<ref>الکامل، ج۸، ص۱۵-۱۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۴۶۲-۴۶۶.</ref>. مقتدر این بار [[وزارت]] را به [[علی بن فرات]] داد. ابن [[فرات]]، یک [[روزه]] [[فتنه]] را فرو نشاند و اوضاع را آرام کرد؛ اما به گفته صاحب الفخری، چون [[دولت مقتدر]] پریشان و در هم ریخته بود و [[مادر]] خلیفه و [[زنان]] دربار بر او [[تسلط]] داشتند، [[وزیران]] پی در پی [[عزل]] می‌شدند. از این‌رو پس از مدتی کوتاه، مقتدر ابن فرات را عزل کرد و [[محمد بن عبید الله خاقانی]] را به وزارت برداشت. کار عزل و [[نصب]] [[وزرا]] در [[زمان]] مقتدر به جایی رسید که در مدت خلافت او، [[دوازده تن]] به وزارت رسیدند و بعضی از آنان دو یا سه بار آن [[مقام]] را به دست آوردند؛ چنانکه ابن فرات سه بار بدان مقام دست یافت<ref>التنبیه و الاشراف، ص۳۲۶.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۴۴.</ref>.
[[جعفر بن معتضد]] ملقب به المقتدر بالله به [[سال ۲۹۵ ق]].، پس از [[مرگ]] برادرش به [[خلافت]] رسید. دور خلافت وی یکی از دوران‌های تلخ و ناگوار [[خلافت عباسی]] است؛ زیرا وی به اقتضای کودکی‌اش همواره سرگرم [[لهو و لعب]] و بازی‌های کودکانه بود و بودن در میان [[کنیزکان]] و رامشگران دربار و نرفتن به [[مکتب]] را بر هر چیزی ترجیح می‌داد. از این‌رو، [[زنان]] و در رأسشان [[مادر]] [[خلیفه]] که کنیزی [[رومی]] بود و شغب نام داشت، کارهای مهم [[دولت عباسی]] را به دست گرفتند. شغب برای [[پیشرفت]] کار خویش، [[سرداران]] ترک را برکشید و به اتکای [[قدرت]] نظامی آنان، به [[عزل]] و [[نصب]] کسان پرداخت. وی [[دیوان]] [[مظالم]] را که از مهم‌ترین دیوان‌های [[دولت]] بود به ثومال، ندیمه خویش، سپرد<ref>التنبیه والاشراف، ص۲۷۸.</ref>. این، در حالی بود که سرداران ترک از عزل و نصب مکرر [[وزرا]] [[خشنود]] بودند؛ زیرا بدین وسیله بر مقدار مقرری و عطایای آنان افزوده می‌شد، هم از این‌رو بود که آنان شغب و همدستانش را بر عزل و نصب پی در پی وزرا [[تشویق]] می‌کردند<ref>الفخری، ص۳۵۵.</ref>. این موضوع موجبات [[رقابت]] و درگیری میان شغب و عباس بن حسن، [[وزیر]] [[مقتدر]]، را فراهم کرد و چون دخالت‌های جسورانه مادر خلیفه، عباس را نگران ساخت، وی در صدد برآمد تا مقتدر را از خلافت بردارد و [[عبدالله بن معتز]] را بر جای وی بگذارد. این امر سبب [[خوشحالی]] بسیاری از [[عباسیان]] و گروهی دیگر از [[ترکان]] شد و با آنکه مقتدر رشوه‌ای کلان به عباس بن حسن داد و او را [[راضی]] کرد، دیگر طرفداران عبدالله بن معتز با مقتدر درافتادند و او ناگزیر به [[سال ۲۹۶ ق]]. از [[کاخ]] خود گریخت و خلافت را به ابن معتز واگذاشت. اما همان طور که [[سیوطی]] از [[طبری]] نقل می‌کند- از آنجا که [[روزگار]] وارونه شده بود<ref>تاریخ الخلفاء، ص۱۵۲.</ref>، کار ابن معتز دوامی نیافت و مونس [[خادم]] و مونس [[خازن]]، دو تن از [[سرداران]] ترک، با گروه بسیاری از [[ترکان]] به [[اقامتگاه]] [[خلیفه]] جدید [[هجوم]] بردند و او را در بند کردند و یک بار دیگر [[مقتدر]] را به [[خلافت]] برداشتند<ref>الکامل، ج۸، ص۱۵-۱۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۴۶۲-۴۶۶.</ref>. مقتدر این بار [[وزارت]] را به [[علی بن فرات]] داد. ابن [[فرات]]، یک [[روزه]] [[فتنه]] را فرو نشاند و اوضاع را آرام کرد؛ اما به گفته صاحب الفخری، چون [[دولت مقتدر]] پریشان و در هم ریخته بود و [[مادر]] خلیفه و [[زنان]] دربار بر او [[تسلط]] داشتند، [[وزیران]] پی در پی [[عزل]] می‌شدند. از این‌رو پس از مدتی کوتاه، مقتدر ابن فرات را عزل کرد و [[محمد بن عبید الله خاقانی]] را به وزارت برداشت. کار عزل و [[نصب]] [[وزرا]] در [[زمان]] مقتدر به جایی رسید که در مدت خلافت او، [[دوازده تن]] به وزارت رسیدند و بعضی از آنان دو یا سه بار آن [[مقام]] را به دست آوردند؛ چنانکه ابن فرات سه بار بدان مقام دست یافت<ref>التنبیه و الاشراف، ص۳۲۶.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۴۴.</ref>.


==[[پیشرفت]] کار [[اسماعیلیان]]==
==رخدادهای مهم عصر مقتدر عباسی==
[[ابوسعید جنابی]] به [[سال ۲۸۶ ق]]. [[دولت قرمطیان]] را در منطقه [[بحرین]] بنیاد گذاشت. با این همه، دامنه فعالیت این دولت در زمان [[خلافت معتضد]] و [[مکتفی]] تا حدودی محدود گردید و کوشش‌های آن [[دو خلیفه]]، مانع گسترش کار قرمطیان گردید؛ اما با روی کار آمدن مقتدر و [[ناتوانی]] او در برابر [[تبلیغات]] وسیع و گسترده اسماعیلیان، [[دعوت]] آنان جانی دوباره یافت و سرتاسر منطقه [[عراق]] و [[شام]] و شمال [[آفریقا]] و حتی [[ایران]] و سند را در بر گرفت. در همین زمان [[ابوسعید]] به [[قتل]] رسید (۳۰۱ ق.) و پسرش، [[ابوالقاسم]] سعید، [[جانشین]] او شد. سعید مردی [[سست]] و بی‌اراده بود؛ از این‌رو فعالیت‌های آشکار قرمطیان تعطیل گردید و آنان با [[خلافت عباسی]] از در [[آشتی]] و [[صلح]] در آمدند و با آنان - به‌ویژه با [[علی بن عیسی]]، [[وزیر]] آشتی‌جوی [[مقتدر]] - روابطی دوستانه برقرار کردند؛ اما این [[روابط]] سرانجام حاصلی نداشت؛ زیرا [[دشمنان]] و رقبای علی وی را به جانبداری از [[قرامطه]] متهم کردند و در نهایت، موجب [[عزل]] او و روی کار آمدن ابن فرات و به هم خوردن روابط شدند. همزمان با این وقایع، [[برادر]] جوان‌تر سعید به نام ابوطاهر [[سلیمان]] او را به دلیل [[سستی]] و [[اهمال]] در [[مبارزه]] با [[عباسیان]] از [[فرمانروایی]] برکنار کرد و خود بر جای او تکیه زد. سلیمان [[روابط دوستانه]] را با عباسیان برهم زد و به [[سال ۳۱۱ ق]]. با حمله‌ای ناگهانی به [[بصره]]، [[شهر]] را به باد [[غارت]] داد و اندکی بعد، به کاروان حاجیانی که از [[مکه]] باز می‌گشتند [[هجوم]] برد و پس از غارت آنان، گروه بسیاری از [[حجاج]] را به [[اسارت]] گرفت و سال‌ها در [[بحرین]] نگاه داشت. به دنبال این وقایع، مقتدر، یوسف بن ابی الساج، [[والی آذربایجان]]، را از آن دیار فرا خواند و با ساز و برگ بسیار به [[جنگ]] [[قرمطیان]] فرستاد. ابوطاهر [[سپاه]] [[ابن ابی الساج]] را در هم [[شکست]] و [[کوفه]] و [[انبار]] را [[تصرف]] کرد و [[بغداد]] را در خطر انداخت؛ اما مونس [[خادم]] با سپاهی بزرگ موقتاً قرامطه را پس راند و بغداد را از [[سقوط]] [[قطعی]] [[نجات]] داد. حملات ویرانگر ابوطاهر با [[حمله]] به مکه به اوج رسید. به گفته [[مورخان]]، قرامطه در هشتم ذی‌الحجه [[سال ۳۱۷ ق]]. به مکه هجوم بردند و آنجا را غارت کردند و هزاران تن از ساکنان و [[زائران]] آن شهر را از دم تیغ گذراندند و گروه بسیاری را نیز به [[بردگی]] گرفتند و چون [[زیارت]] [[کعبه]] و [[حجرالاسود]] را [[بت‌پرستی]] می‌دانستند، آن سنگ را از دیوار آن برگرفتند و با خود به [[احساء]] بردند و بیش از بیست سال در [[اختیار]] داشتند<ref>الکامل، ج۸، ص۱۹۲؛ و قس: جهانگشا، ج۳، ص۱۵۴؛ تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، ص۱۳۴.</ref> تا آنکه به وساطت [[خلیفه]] فاطمی، دوباره آن را به [[کعبه]] بازگرداندند<ref>الکامل، ج۸، ص۲۰۸ و ۴۸۶.</ref>. این [[اقدام]] صولت و [[عظمت]] [[خلفای عباسی]] را در برابر همگان فرو ریخت و خطر [[قرمطیان]] را بیش از پیش آشکار کرد. همزمان با این وقایع، خلیفه به‌شدت گرفتار درگیری با ترکانی بود که بر او [[شورش]] کرده بودند و بنابراین، توان مقابله با قرمطیان را نداشت. از این‌رو، نه تنها کار آن گروه، بلکه کار گروه دیگری از [[اسماعیلیان]] نیز در شمال افریقا بالا گرفت و پس از فعالیت‌های پیگیر و بی‌دریغ [[ابوعبدالله]] [[شیعی]]، [[داعی]] پر توان [[اسماعیلی]] سرانجام [[خلافت فاطمی]] به [[سال ۲۹۷ ق]]. به وسیله عبیدالله [[مهدی]] در آن دیار استقرار یافت. [[فاطمیان]] پس از [[تصرف]] [[مصر]] به سال ۳۵۸ ق.، چنان قدرتی به دست آوردند که تا سال ۵۶۷ مهم‌ترین رقیب [[آل عباس]] به شمار می‌رفتند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۴۶.</ref>.
===پیشرفت کار اسماعیلیان===
{{همچنین|اسماعیلیان}}
[[ابوسعید جنابی]] به [[سال ۲۸۶ ق]] [[دولت قرمطیان]] را در منطقه [[بحرین]] بنیاد گذاشت. با این همه، دامنه فعالیت این دولت در زمان [[خلافت معتضد]] و [[مکتفی]] تا حدودی محدود گردید و کوشش‌های آن [[دو خلیفه]]، مانع گسترش کار قرمطیان گردید؛ اما با روی کار آمدن مقتدر و [[ناتوانی]] او در برابر [[تبلیغات]] وسیع و گسترده اسماعیلیان، [[دعوت]] آنان جانی دوباره یافت و سرتاسر منطقه [[عراق]] و [[شام]] و شمال [[آفریقا]] و حتی [[ایران]] و سند را در بر گرفت. در همین زمان [[ابوسعید]] به [[قتل]] رسید (۳۰۱ ق.) و پسرش، [[ابوالقاسم]] سعید، [[جانشین]] او شد. سعید مردی [[سست]] و بی‌اراده بود؛ از این‌رو فعالیت‌های آشکار قرمطیان تعطیل گردید و آنان با [[خلافت عباسی]] از در [[آشتی]] و [[صلح]] در آمدند و با آنان - به‌ویژه با [[علی بن عیسی]]، [[وزیر]] آشتی‌جوی [[مقتدر]] - روابطی دوستانه برقرار کردند؛ اما این [[روابط]] سرانجام حاصلی نداشت؛ زیرا [[دشمنان]] و رقبای علی وی را به جانبداری از [[قرامطه]] متهم کردند و در نهایت، موجب [[عزل]] او و روی کار آمدن ابن فرات و به هم خوردن روابط شدند. همزمان با این وقایع، [[برادر]] جوان‌تر سعید به نام ابوطاهر [[سلیمان]] او را به دلیل [[سستی]] و [[اهمال]] در [[مبارزه]] با [[عباسیان]] از [[فرمانروایی]] برکنار کرد و خود بر جای او تکیه زد. سلیمان [[روابط دوستانه]] را با عباسیان برهم زد و به [[سال ۳۱۱ ق]]. با حمله‌ای ناگهانی به [[بصره]]، [[شهر]] را به باد [[غارت]] داد و اندکی بعد، به کاروان حاجیانی که از [[مکه]] باز می‌گشتند [[هجوم]] برد و پس از غارت آنان، گروه بسیاری از [[حجاج]] را به [[اسارت]] گرفت و سال‌ها در [[بحرین]] نگاه داشت. به دنبال این وقایع، مقتدر، یوسف بن ابی الساج، [[والی آذربایجان]]، را از آن دیار فرا خواند و با ساز و برگ بسیار به [[جنگ]] [[قرمطیان]] فرستاد. ابوطاهر [[سپاه]] [[ابن ابی الساج]] را در هم [[شکست]] و [[کوفه]] و [[انبار]] را [[تصرف]] کرد و [[بغداد]] را در خطر انداخت؛ اما مونس [[خادم]] با سپاهی بزرگ موقتاً قرامطه را پس راند و بغداد را از [[سقوط]] [[قطعی]] [[نجات]] داد. حملات ویرانگر ابوطاهر با [[حمله]] به مکه به اوج رسید. به گفته [[مورخان]]، قرامطه در هشتم ذی‌الحجه [[سال ۳۱۷ ق]]. به مکه هجوم بردند و آنجا را غارت کردند و هزاران تن از ساکنان و [[زائران]] آن شهر را از دم تیغ گذراندند و گروه بسیاری را نیز به [[بردگی]] گرفتند و چون [[زیارت]] [[کعبه]] و [[حجرالاسود]] را [[بت‌پرستی]] می‌دانستند، آن سنگ را از دیوار آن برگرفتند و با خود به [[احساء]] بردند و بیش از بیست سال در [[اختیار]] داشتند<ref>الکامل، ج۸، ص۱۹۲؛ و قس: جهانگشا، ج۳، ص۱۵۴؛ تاریخ سنی ملوک الارض والانبیاء، ص۱۳۴.</ref> تا آنکه به وساطت [[خلیفه]] فاطمی، دوباره آن را به [[کعبه]] بازگرداندند<ref>الکامل، ج۸، ص۲۰۸ و ۴۸۶.</ref>. این [[اقدام]] صولت و [[عظمت]] [[خلفای عباسی]] را در برابر همگان فرو ریخت و خطر [[قرمطیان]] را بیش از پیش آشکار کرد. همزمان با این وقایع، خلیفه به‌شدت گرفتار درگیری با ترکانی بود که بر او [[شورش]] کرده بودند و بنابراین، توان مقابله با قرمطیان را نداشت. از این‌رو، نه تنها کار آن گروه، بلکه کار گروه دیگری از [[اسماعیلیان]] نیز در شمال افریقا بالا گرفت و پس از فعالیت‌های پیگیر و بی‌دریغ [[ابوعبدالله]] [[شیعی]]، [[داعی]] پر توان [[اسماعیلی]] سرانجام [[خلافت فاطمی]] به [[سال ۲۹۷ ق]]. به وسیله عبیدالله [[مهدی]] در آن دیار استقرار یافت. [[فاطمیان]] پس از [[تصرف]] [[مصر]] به سال ۳۵۸ ق.، چنان قدرتی به دست آوردند که تا سال ۵۶۷ مهم‌ترین رقیب [[آل عباس]] به شمار می‌رفتند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۴۶.</ref>.


==[[شورش ترکان]]==
==[[شورش ترکان]]==
۲۱۷٬۴۹۱

ویرایش