متوکل عباسی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - ' ق.)' به 'ق)'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - ' ق.)' به 'ق)') |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[متوکل عباسی در تاریخ اسلامی]]</div> | <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[متوکل عباسی در تاریخ اسلامی]]</div> | ||
==المتوکل علی [[الله]] (۲۳۲- | ==المتوکل علی [[الله]] (۲۳۲-۲۴۷ق)== | ||
پس از [[مرگ]] [[واثق]]، [[جعفر بن معتصم]] با [[لقب]] المتوکل علی الله، بنا به میل و خواست [[ترکان]] به [[خلافت]] رسید. وی در [[سال ۲۰۶ ق]]. در فَم الصُّلح، شهری بر کنار دجله و در نزدیکی واسط، [[تولد]] یافت. [[متوکل]] از جانب [[مادر]] [[نسب]] به ترکان میبرد و چنانکه گفتیم با [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] آنان [[مقام خلافت]] را به دست آورد؛ از اینرو برای جلب [[رضایت]] و [[خشنودی]] [[سپاهیان]] ترک، [[حقوق]] و عطایای هشت ماه را به آنان پرداخت کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۴.</ref> و دست سردارانی چون وصیف و ایتاخ و بُغای کبیر را در [[امور سیاسی]] و نظامی باز گذاشت. با وجود این، خیلی زود از این [[سیاست]] روی گردان شد و در صدد برآمد تا آنان را از دخالت در امور باز دارد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۰۷.</ref>. | پس از [[مرگ]] [[واثق]]، [[جعفر بن معتصم]] با [[لقب]] المتوکل علی الله، بنا به میل و خواست [[ترکان]] به [[خلافت]] رسید. وی در [[سال ۲۰۶ ق]]. در فَم الصُّلح، شهری بر کنار دجله و در نزدیکی واسط، [[تولد]] یافت. [[متوکل]] از جانب [[مادر]] [[نسب]] به ترکان میبرد و چنانکه گفتیم با [[حمایت]] و [[پشتیبانی]] آنان [[مقام خلافت]] را به دست آورد؛ از اینرو برای جلب [[رضایت]] و [[خشنودی]] [[سپاهیان]] ترک، [[حقوق]] و عطایای هشت ماه را به آنان پرداخت کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸۴.</ref> و دست سردارانی چون وصیف و ایتاخ و بُغای کبیر را در [[امور سیاسی]] و نظامی باز گذاشت. با وجود این، خیلی زود از این [[سیاست]] روی گردان شد و در صدد برآمد تا آنان را از دخالت در امور باز دارد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۰۷.</ref>. | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
[[متوکل]] زمانی [[خلافت]] را به دست گرفت که دست کم چهارده سال از ورود [[ترکان]] به [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] سپری شده بود. در این مدت، [[قدرت]] و [[نفوذ]] ترکان [[روز]] به روز افزایش یافته بود؛ از اینرو، آنان افزون بر آنکه ولایات بزرگ و [[فرماندهی سپاه]] را در [[اختیار]] داشتند، هم از آن روی که متوکل را به خلافت برداشته و صاحبنظران بزرگ [[خاندان عباسی]] را از دخالت در این امر باز داشته بودند، اقتداری مضاعف یافتند و در صدد بودند تا [[خلیفه]] و دستگاه خلافت را تحت امر خویش سازند. متوکل که استبداد ترکان را دریافته و [[احساس]] کرده بود که آنان به دستاویز آنکه وی را به خلافت رساندهاند میخواهند قدرت را از کف او در آورند، بر آن شد تا دست ترکان را کوتاه کند و به مرور از [[سلطه]] جابرانه آنان رها شود؛ در نتیجه، ابتدا، ایتاخ را با نیرنگی به [[قتل]] رساند. ایتاخ غلامی ترک بود که [[معتصم]] وی را به عنوان آشپز [[استخدام]] کرده بود<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳؛ الکامل، ج۷، ص۴۳.</ref>؛ اما وی بهتدریج [[مناصب]] مهمی چون فرماندهی سپاه، اداره [[اموال]] و حاجبی را به دست آورد و قدرت فراوان کسب کرد<ref>نک: الکامل، ج۷، ص۴۳.</ref>. متوکل در [[سال ۲۳۵ ق]]. [[فرمان]] داد تا [[اسحاق بن ابراهیم]]، [[والی بغداد]]، ایتاخ و پسران و دبیرش را که عازم [[حج]] بودند، در [[بغداد]] گرفت و به قتل رساند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۸۵-۴۸۶؛ الکامل، ج۷، ص۴۶-۴۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۴۲.</ref>؛ | [[متوکل]] زمانی [[خلافت]] را به دست گرفت که دست کم چهارده سال از ورود [[ترکان]] به [[دستگاه خلافت]] [[عباسی]] سپری شده بود. در این مدت، [[قدرت]] و [[نفوذ]] ترکان [[روز]] به روز افزایش یافته بود؛ از اینرو، آنان افزون بر آنکه ولایات بزرگ و [[فرماندهی سپاه]] را در [[اختیار]] داشتند، هم از آن روی که متوکل را به خلافت برداشته و صاحبنظران بزرگ [[خاندان عباسی]] را از دخالت در این امر باز داشته بودند، اقتداری مضاعف یافتند و در صدد بودند تا [[خلیفه]] و دستگاه خلافت را تحت امر خویش سازند. متوکل که استبداد ترکان را دریافته و [[احساس]] کرده بود که آنان به دستاویز آنکه وی را به خلافت رساندهاند میخواهند قدرت را از کف او در آورند، بر آن شد تا دست ترکان را کوتاه کند و به مرور از [[سلطه]] جابرانه آنان رها شود؛ در نتیجه، ابتدا، ایتاخ را با نیرنگی به [[قتل]] رساند. ایتاخ غلامی ترک بود که [[معتصم]] وی را به عنوان آشپز [[استخدام]] کرده بود<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۳؛ الکامل، ج۷، ص۴۳.</ref>؛ اما وی بهتدریج [[مناصب]] مهمی چون فرماندهی سپاه، اداره [[اموال]] و حاجبی را به دست آورد و قدرت فراوان کسب کرد<ref>نک: الکامل، ج۷، ص۴۳.</ref>. متوکل در [[سال ۲۳۵ ق]]. [[فرمان]] داد تا [[اسحاق بن ابراهیم]]، [[والی بغداد]]، ایتاخ و پسران و دبیرش را که عازم [[حج]] بودند، در [[بغداد]] گرفت و به قتل رساند<ref>تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۸۵-۴۸۶؛ الکامل، ج۷، ص۴۶-۴۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۳۴۲.</ref>؛ | ||
سپس برای آنکه دست ترکان را در [[انتخاب]] خلفای پس از خود کوتاه کند، سه تن از پسرانش را به ترتیب به [[ولیعهدی]] برگزید و ایالتهای بزرگ را براساس رسم پیشین خاندان عباسی میان آنان تقسیم کرد: محمد ملقب به [[المنتصر بالله]] را به ولیعهدی اول برگزید و [[امارت]] [[مغرب]] را به او داد؛ سپس امارت [[مشرق]] را به [[ابوعبدالله]] ملقب به المعتز داد و او را به [[ولیعهدی]] دوم گماشت و [[ابراهیم]] را با [[لقب]] المؤید [[ولیعهد]] سوم قرار داد و [[امارت]] [[جند]] [[حمص]] و [[دمشق]] و [[فلسطین]] را به او واگذاشت<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۶-۳۰۹؛ و قس: مروج الذهب که تنها به ولایتعهدی آن سه اشاره کرده است (ج ۴، ص۸۷).</ref> و بدین ترتیب [[ترکان]] را از [[مناصب]] مهمی که در [[زمان]] [[واثق]] داشتند [[محروم]] کرد. از طرفی، [[متوکل]] از [[اختناق]] ترکان در [[شهر]] [[سامرا]] به تنگ آمده و دریافته بود تا زمانی که در آن شهر بماند نخواهد توانست خود را از [[خفقان]] آنان برهاند؛ زیرا نیروی [[قدرتمند]] دیگری در آن شهر وجود نداشت که متوکل به اتکای آنان از دست ترکان رها گردد؛ از اینرو مرکز [[خلافت]] را به [[شام]] منتقل کرد تا از [[قدرت]] و [[پشتیبانی]] [[اعراب]] برای [[نجات]] [[دستگاه خلافت]] استفاده نماید<ref>تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ج۲، ص۷۰.</ref>. اما این کار حاصلی نداشت؛ زیرا رابطه [[دولت عباسی]] و اعراب، [[خاصه]] اعراب شام بهشدت تیره بود،؛ چراکه [[آل عباس]] با کشتارهای دسته جمعی [[بنیامیه]] که سمبل [[قوم عرب]] بودند، [[حمایت]] و پشتیبانی اعراب را از دست داده و حدود یک قرن بدون توجه به آن [[قوم]] و به اتکای [[اقوام]] دیگری چون [[ایرانیان]] و ترکان خلافت کرده بودند. از اینرو، زمانی که متوکل در شام بود ( | سپس برای آنکه دست ترکان را در [[انتخاب]] خلفای پس از خود کوتاه کند، سه تن از پسرانش را به ترتیب به [[ولیعهدی]] برگزید و ایالتهای بزرگ را براساس رسم پیشین خاندان عباسی میان آنان تقسیم کرد: محمد ملقب به [[المنتصر بالله]] را به ولیعهدی اول برگزید و [[امارت]] [[مغرب]] را به او داد؛ سپس امارت [[مشرق]] را به [[ابوعبدالله]] ملقب به المعتز داد و او را به [[ولیعهدی]] دوم گماشت و [[ابراهیم]] را با [[لقب]] المؤید [[ولیعهد]] سوم قرار داد و [[امارت]] [[جند]] [[حمص]] و [[دمشق]] و [[فلسطین]] را به او واگذاشت<ref>تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۶-۳۰۹؛ و قس: مروج الذهب که تنها به ولایتعهدی آن سه اشاره کرده است (ج ۴، ص۸۷).</ref> و بدین ترتیب [[ترکان]] را از [[مناصب]] مهمی که در [[زمان]] [[واثق]] داشتند [[محروم]] کرد. از طرفی، [[متوکل]] از [[اختناق]] ترکان در [[شهر]] [[سامرا]] به تنگ آمده و دریافته بود تا زمانی که در آن شهر بماند نخواهد توانست خود را از [[خفقان]] آنان برهاند؛ زیرا نیروی [[قدرتمند]] دیگری در آن شهر وجود نداشت که متوکل به اتکای آنان از دست ترکان رها گردد؛ از اینرو مرکز [[خلافت]] را به [[شام]] منتقل کرد تا از [[قدرت]] و [[پشتیبانی]] [[اعراب]] برای [[نجات]] [[دستگاه خلافت]] استفاده نماید<ref>تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ج۲، ص۷۰.</ref>. اما این کار حاصلی نداشت؛ زیرا رابطه [[دولت عباسی]] و اعراب، [[خاصه]] اعراب شام بهشدت تیره بود،؛ چراکه [[آل عباس]] با کشتارهای دسته جمعی [[بنیامیه]] که سمبل [[قوم عرب]] بودند، [[حمایت]] و پشتیبانی اعراب را از دست داده و حدود یک قرن بدون توجه به آن [[قوم]] و به اتکای [[اقوام]] دیگری چون [[ایرانیان]] و ترکان خلافت کرده بودند. از اینرو، زمانی که متوکل در شام بود (۲۴۳ق) [[سپاهیان]] بر او بشوریدند و عطایای خود را خواستند<ref>مروج الذهب، ج۴، ص۱۱۵-۱۱۷.</ref>. از سوی دیگر، [[سرداران]] ترک که مقصود متوکل را دانسته بودند، وی را وادار کردند که به سامرا باز گردد. در این زمان، [[کشمکش]] و برخورد میان [[خلیفه]] و ترکان بالا گرفت، خاصه آنکه [[منتصر]]، فرزند بزرگ متوکل نیز وارد معرکه شد و چون از [[خشونت]] و [[قساوت]] [[پدر]] درباره [[علویان]] ناراحت بود و [[کینه]] او را به [[دل]] داشت، در صدد برآمد تا با کمک وصیف و بُغای کوچک و عدهای دیگر از سرداران ترک، پدر را در دمشق از پای درآورد؛ اما بُغای بزرگ و [[فتح بن خاقان]] این [[توطئه]] را خنثی کردند. [[متوکل]] نیز [[منتصر]] را از [[ولیعهدی]] اول [[عزل]] و [[معتز]] را بر وی مقدم کرد؛ همچنین، [[اموال]] وصیف را [[مصادره]] و [[مناصب]] او را به فتح بن خاقان واگذار کرد. در نتیجه این کار، منتصر با دستیاری وصیف و باغر، متوکل و فتح را از پای درآورد (۲۴۷ق)<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۹۲؛ التنبیه و الاشراف، ص۳۳۷.</ref> و خود بر سریر [[خلافت]] تکیه زد و از همگان [[بیعت]] گرفت.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۱۱۰.</ref>. | ||
==نتیجه [[قتل]] متوکل== | ==نتیجه [[قتل]] متوکل== |