پرش به محتوا

منصور عباسی: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵٬۷۹۰ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۱
جز (جایگزینی متن - ' ق.)' به 'ق)')
خط ۱۴: خط ۱۴:


===[[شورش غلاة]]===
===[[شورش غلاة]]===
[[شورش]] سنباد<ref>سنباذ یا سنباد که بعدها سمباد و سمباط و در بعضی کتب عربی سنفاط آمده است، از دو جزء «سَن» یا سُن، که معنایش معلوم نیست و «پاد» که همان کلمه «پات» است تشکیل شده است و به معنای «در پناه» است (جنبش‌های دینی ایران، ص۱۷۱).</ref>
نخستین نماد [[بیزاری]] از [[قتل]] ابومسلم، در شورش سنباد تجلی یافت. این شورش از آن جهت که موج [[مخالفت]] با [[عباسیان]] را به بیرون از خراسان [[هدایت]] کرد، اهمیت بسیاری دارد. درباره سنباد و چگونگی [[ارتباط]] و دوستی‌اش با ابومسلم، [[روایات]] گوناگون و گاهی افسانه‌آمیز است. بعضی بدون اشاره به سابقه [[دوستی]] میان آن دو، بر آنند که پس از قتل ابومسلم گروهی از پیروانش سنباد را برای [[خونخواهی]] او برانگیختند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶۸.</ref>. بر اساس روایتی که صحیح‌تر به نظر می‌رسد سنباد یکی از [[توانگران]] [[نیشابور]] بود که چون [[اعراب]] خراسان پسرش را کشته بودند به سیاه‌جامگان پیوست<ref>نظام‌الملک، سیرالملوک، ص۲۵۸.</ref> هنگام [[آشوب]] خراسان بر [[ضد]] [[امویان]]، [[مردم]] نیشابور را به شورش برانگیخت و آنان را [[تشویق]] کرد که اشراف [[عرب]] را بکشند و خود [[جامه]] سیاه پوشید و با رسانیدن تدارکات به سیاه جامگان، آنها را [[یاری]] داد. این کار توجه ابومسلم را جلب کرد و او را بر آن داشت که با سنباد طرح [[دوستی]] افکند؛ بدین ترتیب رابطه‌ای مستحکم و [[استوار]] میان آنان برقرار گردید. از این‌رو شگفت نیست که پس از [[قتل]] ابومسلم، وی با چنان [[شور]] و التهابی به خونخواهی‌اش برخیزد؛ چنان که [[سوگند]] یاد کرد که [[جان]] و [[مال]] خویش را برای [[خونخواهی]] او صرف کند<ref>تاریخ‌نامه طبری، ج۲، ص۱۰۹۳.</ref>.
بی‌تردید خونخواهی ابومسلم در [[نهضت]] سنباد بهانه‌ای بیش نبود؛ زیرا وی می‌کوشید با نشر مبادی و اصول [[غلاة]] و [[اهل]] [[تناسخ]]، خاطره دلاوران قدیم را در [[دل]] [[ایرانیان]] [[ستم]] کشیده و کینه‌جوی زنده کند و برای [[مبارزه]] با [[دستگاه خلافت]]، ایرانیان ناراضی را از هر [[فرقه]] و گروهی بر گرد خویش فراهم آورد؛ از این‌رو با [[حسن تدبیر]] بر [[ری]] و [[خزانه]] ابومسلم دست یافت و [[زرتشتیان]] آن دیار و [[طبرستان]] و [[مردم]] [[قومس]] را به خونخواهی ابومسلم فرا خواند و آنان نیز با [[اشتیاق]] [[دعوت]] وی را پذیرفتند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶۸؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۸۲ و ۸۳؛ مروج الذهب، ج۳، ص۳۰۶.</ref>. به‎علاوه، گروه بسیاری از غلاۃ [[شیعه]] و خرمدینان و مزدکیان و عده‌ای از [[یاران]] ابومسلم که او را زنده می‌پنداشتند نیز در این ماجرا با وی همراه شدند<ref>سیرالملوک، ص۲۷۹ و ۲۸۰؛ الکامل، ج۵، ص۴۸۱.</ref>. از [[روایات]] چنین [[استنباط]] می‌شود که سنباد بدون آنکه تعصبی نسبت به [[کیش]] خویش نشان داده باشد، به [[برکت]] [[تدبیر]] و [[سیاست]] در مدت بسیار کوتاهی موفق به جلب و جذب گروه‌های بسیاری از عناصر مختلف و صاحبان آراء و [[مذاهب]] گوناگون برای نیل به اهداف خود شده است. پس از آنکه سنباد با [[سپاه]] صدهزار نفری خویش بر روی [[تسلط]] یافت، آهنگ [[همدان]] کرد تا [[نیت]] اصلی خویش، یعنی برچیدن دستگاه خلافت و [[سلطه]] عرب، را عملی سازد<ref>سیرالملوک، ص۲۷۹ و ۲۸۰.</ref>. گسترش شگفت‌انگیز این [[شورش]] هم [[خلیفه عباسی]] را غافلگیر ساخت و هم [[مسلمانان]] بومی را که به سرکردگی عاملان دستبی و [[قومس]] به مقابله با سنباد برخاستند، [[سرکوب]] کرد. در این [[زمان]] [[منصور عباسی]]، جھور بن المرار العجلی را با سپاهی از [[مردم]] [[خوزستان]] و [[فارس]] و عشایر عجلی به مقابله با سنباد فرستاد. دو [[سپاه]] در محلی به نام جرجبنان<ref>«جرجبنان» دیه بزرگی است میان ساوه و ری (معجم‌البلدان، ج۲، ص۵۵).</ref> درهم آویختند و [[جنگی]] هولناک درانداختند. [[نبرد]] چهار [[روز]] به طول انجامید تا آنکه سپاه سنباد [[شکست]] خورد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۸۶؛ ابن اسفندیار، بهاءالدین محمد بن حسن، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. بیشتر منابع سبب شکست او را این می‌دانند که [[زنان]] و [[کودکان]] [[اسیر]] [[مسلمان]] را بر شترانی سوار کرد و در مقدمه [[لشکر]] خویش قرار داد و چون مسلمانان شتران را رم دادند، آنها ترسیدند و عقب نشستند و صفوف سپاه سنباد را درهم ریختند و پایکوب کردند<ref>الکامل، ج۵، ص۴۸۰؛ الفخری، ص۱۷۱.</ref>. سنباد از میدان گریخت تا به اسپهبد [[خورشید]]<ref>تاریخ طبرستان، ج۱، ص۱۷۴؛ و قس: تاریخ الطبری که از فردی به نام لونان طبری و هرمزبن اسفرجان نام می‌برد (ج ۴، ص۳۸۸).</ref> در [[طبرستان]] [[پناه]] جوید. خورشید [[پسر عم]] خود، توس، را با [[هدایا]] و تحفه‌های بسیار به استقبال وی فرستاد؛ اما سنباد با [[درشتی]] و [[ناسپاسی]] با توس [[رفتار]] کرد و [[خشم]] او را برانگیخت و او هم در فرصتی مناسب سنباد را به [[قتل]] رسانید. این [[اقدام]] اسپهبد را متأثر کرد، با این همه چون در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بود، سر سنباد را با [[شتاب]] برای [[خلیفه]] فرستاد تا به [[همیاری]] با وی متهم نشود (۱۳۷ق).
با آنکه [[هدف]] آشکار شورش [[سنباد]] [[خونخواهی]] [[ابو مسلم]] بود، اهداف پنهان [[قیام]] کوتاه وی وسیع‌تر بود. در واقع سنباد بر آن بود تا با استفاده از [[شور]] و [[احساسات]] ملی و مذهبی گروه‌های مختلف، [[سیادت]] [[عرب]] و [[اسلام]] را از میان بردارد و [[خلافت عباسی]] را به [[انتقام]] [[خون]] ابومسلم نابود سازد. اما هیچگاه بدین [[هدف]] دست نیافت. با وجود این، از [[قیام]] وی چنین برمی‌آید که این [[شورش]] ریشه در [[دعوت]] [[عباسیان]] داشت؛ زیرا [[همکاری]] و [[همیاری]] گروه‌های مختلف، خصوصاً [[شیعیان]] با [[نهضت]] سنباد نمایانگر [[نومیدی]] و [[سرخوردگی]] آنان از نتایج [[نهضت عباسی]] و نارضایی از [[استبداد]] [[آل]] [[عباسی]] و کنار زدن آنان از صحنه [[قدرت]] بود.
شورش [[اسحاق]] ترک. [[خونخواهی]] ابومسلم یک چند نیز بهانه‌ای در دست اسحاق ترک شد. ظاهراً اسحاق پیش از قیام در [[گمنامی]] می‌زیسته است؛ از این‌رو [[روایات]] مربوط به او به‌شدت آشفته است. گروهی وی را از [[نسل]] [[زید بن علی]]{{ع}} و بعضی او را مردی عامی و از شمار [[سربازان]] عادی ابومسلم دانسته‌اند<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۵۳۱.</ref>. ترک بودنش نیز مورد تردید است؛ زیرا به نظر می‌رسد که چون مدتی میان [[ترکان]] ماوراءالنهر به سر برده است، [[لقب]] ترک را به وی داده‌اند<ref>ابن ندیم، الفهرست، ص۵۳۱.</ref>. به دنبال [[قتل]] ابومسلم، اسحاق بلافاصله به ماوراءالنهر رفت تا با استفاده از موقعیت پیشین و گسترش [[عقاید]] بومسلمیه و جمع‌آوری یارانش انتقام خون او را بگیرد. در اندک زمانی گروه بسیاری از بومسلمیه و رزّامیه<ref>رزّامیه، پیروان فردی به نام رزّام بودند و اعتقاد داشتند روح خدایی پس از طی مراحلی از علی{{ع}} به ابومسلم رسیده است. آنان حتی معتقد بودند که روح خدایی در ابومسلم حلول یافته و به همین دلیل بر بنی‌امیه پیروز گردیده است (شهرستانی، موسوعة الملل و النحل، ص۶۶؛ المقالات و الفرق، ص۶۴- ۶۵).</ref> و حتی [[زرتشتیان]] به وی پیوستند؛ زیرا اسحاق مدعی شد که فرستاده [[زرتشت]] نیز هست؛ بنابراین می‌توان [[حدس]] زد که [[افکار]] او شباهت بسیاری با اندیشه‌های سنباد داشت و حتی بعید نیست که نوعی [[هماهنگی]] و همکاری میان آن دو بوده باشد. اسحاق نیز مانند سنباد [[معتقد]] بود که ابومسلم نمرده است، بلکه در کوه‌های پیرامون [[ری]] پنهان است و به [[انتظار]] [[روز]] مناسبی برای [[ظهور]] نشسته است<ref>الفهرست، ص۴۸۳.</ref>. با آنکه [[نهضت]] [[اسحاق]] دوام نیافت، زمینه مناسبی برای [[قیام]] سفیدجامگان که بزرگترین مدعیان [[خون]] ابومسلم بودند فراهم کرد. [[جنبش]] سفیدجامگان در [[زمان]] [[منصور]] آغاز شد، اما چون اوج [[قدرت]] و نیز نابودی آنها در زمان [[خلافت]] [[مهدی]] (۱۵۸- ۱۶۸ق) بوده است، در جای خود به این موضوع خواهیم پرداخت.
راوندیان. یکی از مهمترین جنبش‌هایی که با یاد ابومسلم و برای [[خونخواهی]] او شکل گرفت جنبش راوندیان بود<ref>درباره راوندیه و انشعابات آن، نک: الاخبار الطوال، ص۳۸۴؛ تاریخ الطبری، ج۶، ص۱۴۷؛ الفرق بین الفرق، ص۲۵۶؛ المقالات و الفرق، ص۶۴.</ref> که [[تعالیم]] و مبانی [[اعتقادی]] پیچیده و شگفت‌آوری داشت؛ زیرا این گروه در حالی که ظاهراً از علاقه به [[منصور عباسی]] دم می‌زدند، در واقع در صدد هلاک کردن وی بودند. اینان که بیشتر [[اهل]] [[خراسان]] بودند می‌خواستند منصور را غافلگیر کنند و به [[قتل]] رسانند، همان گونه که او ابومسلم را به [[نیرنگ]] و [[فریب]] هلاک کرده بود. راوندیان درباره ابومسلم سخنانی اغراق‌آمیز می‌گفتند؛ مثلاً یکی از [[رهبران]] ایشان به نام اَبلَق، [[اعتقاد]] داشت که همان [[روح]] خدایی که در [[عیسی بن مریم]] دمیده شده، به علی{{ع}} و پس از او از طریق فرزندانش به [[ابراهیم امام]] رسیده و سرانجام در ابومسلم [[حلول]] یافته است و بنابراین، اینان همه از جمله خدایانند<ref>درباره عقاید راوندیان، نک: موسوعة الملل والنحل، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴؛ الفرق بین‌الفرق، ص۲۵۶- ۲۵۷؛ علم‌الهدی، مرتضی بن داعی حسنی رازی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الانام، ص۱۱۴.</ref>.
گروهی از [[راوندیه]] به [[بغداد]] آمدند و پیرامون [[کاخ]] منصور [[اجتماع]] کردند و او را خدای خویش خواندند و چون منصور را دیدند گفتند: «تویی، تویی» و (این سخن کنایه از آن بود که تو خدای مایی)<ref>تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۹۵- ۳۹۷ (با توجه به ارادت خاص راوندیان به ابومسلم، بعید نیست که روایاتی از این دست، ساخته عباسیان باشد تا بدین وسیله اولاً، بهانه مناسبی برای نابودی آنان داشته باشند؛ ثانیاً، انگیزه و هدف اصلی قیام راوندیان، یعنی انتقام ابومسلم را پوشیده نگاه دارند).</ref> تا آنکه [[خلیفه]] دویست تن از سران این [[قوم]] را به [[زندان]] افکند. این [[اقدام]]، راوندیان را به [[هیجان]] آورد. آنان به زندان‌ها [[هجوم]] بردند و [[زندانیان]] را [[آزاد]] کردند و برای کشتن [[منصور]] فراهم شدند. ناگزیر منصور با گروهی از نگهبانان خود به [[جنگ]] با آنان برخاست و نزدیک بود به دست آنان هلاک گردد، اما به [[یاری]] [[معن بن زائده]]، سردار کهنه‌کار [[اموی]]، [[نجات]] یافت<ref>الکامل، ج۵، ص۵۰۲.</ref>. پس از این واقعه منصور برای نابودی راوندیان [[کوشش]] بسیار کرد، اما نتوانست آنان را به طور کامل نابود سازد؛ زیرا [[پیروان]] این [[عقیده]] در واقع کسانی بودند که [[نهضت عباسی]] را به ثمر رسانیده و اکنون در اثر [[خدعه]] و [[نیرنگ]] [[عباسیان]] از ثمرات این [[نهضت]] [[محروم]] شده بودند و آهنگ آن داشتند که با عنوان [[انتقام]] [[خون]] ابومسلم و بهره‌گیری از دیگر گروه‌های ناراضی [[حق]] خود را به دست آورند؛ از این‌رو بعدها در هر [[شورشی]] که بر [[ضد]] عباسیان به وجود آمد شرکت کردند.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۳۳.</ref>.


===[[قیام نفس زکیه]]===
===[[قیام نفس زکیه]]===
۲۱۸٬۲۱۰

ویرایش