اثال بن حجل مذحجی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع =='
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع ==') |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
*[[نصر بن مزاحم]] [[نقل]] میکند: در یکی از روزهای سخت [[جنگ صفین]]، [[مالک اشتر]] فریاد زد: "ای [[اهل عراق]]! آیا مردی هست که جانش را به [[خداوند]] بفروشد؟" در این موقع اُثال به درخواست [[مالک اشتر]] پاسخ مثبت داد و سپس با پیشنهاد [[مالک اشتر]]، صورت خود را پوشاند و [[غرق]] در [[سلاح]] بین دو صف [[سپاه]] ایستاد و به [[لشکریان]] [[معاویه]] گفت: آیا مبارزی در میان شما هست؟ [[معاویه]]، برای مبارزه با وی حجل [[پدر]] اثال را خواست و گفت که به [[جنگ]] این [[جوان]] برو، و کار او را تمام کن! حجل نیز در حالی که صورت خود را پوشانده بود [[غرق]] در [[سلاح]] شد و مقابل فرزندش اُثال قرار گرفت ولی یکدیگر را نمیشناختند که [[پدر]] و پسرند، لذا هر دو مقابل هم به [[جنگ]] پرداختند، اما حجل ناگهان متوجه شد، [[دشمنی]] که با او میجنگد پسرش است، لذا فوراً از اسب پیاده شد و خود را معرفی کرد و اُثال هم بلافاصله پیاده گشت، هردو [[دست]] به گردن یکدیگر انداختند و گریستند، بعد حجل به پسرش گفت: ای اُثال! به سوی [[دنیا]] بیا. یعنی [[ثروت]] و [[دنیا]] نزد [[معاویه]] است. اما اُثال گفت: ای [[پدر]]! بیا به سوی [[آخرت]]، به [[خدا]] قسم اگر من بخواهم به [[شام]] بیایم، تو باید مرا منع کنی. چقدر برای من [[زشت]] و [[قبیح]] است که به [[حضرت علی]]{{ع}} و [[مؤمنان]] [[صالح]] بگویم که به [[شامیان]] پیوستم؛ بنابراین ای [[پدر]]! تو بر آنچه هستی باش و من نیز بر آنچه هستم، باشم. من در [[سپاه]] [[حضرت علی]]{{ع}} خواهم ماند و تو نیز در [[سپاه معاویه]] بمان. | *[[نصر بن مزاحم]] [[نقل]] میکند: در یکی از روزهای سخت [[جنگ صفین]]، [[مالک اشتر]] فریاد زد: "ای [[اهل عراق]]! آیا مردی هست که جانش را به [[خداوند]] بفروشد؟" در این موقع اُثال به درخواست [[مالک اشتر]] پاسخ مثبت داد و سپس با پیشنهاد [[مالک اشتر]]، صورت خود را پوشاند و [[غرق]] در [[سلاح]] بین دو صف [[سپاه]] ایستاد و به [[لشکریان]] [[معاویه]] گفت: آیا مبارزی در میان شما هست؟ [[معاویه]]، برای مبارزه با وی حجل [[پدر]] اثال را خواست و گفت که به [[جنگ]] این [[جوان]] برو، و کار او را تمام کن! حجل نیز در حالی که صورت خود را پوشانده بود [[غرق]] در [[سلاح]] شد و مقابل فرزندش اُثال قرار گرفت ولی یکدیگر را نمیشناختند که [[پدر]] و پسرند، لذا هر دو مقابل هم به [[جنگ]] پرداختند، اما حجل ناگهان متوجه شد، [[دشمنی]] که با او میجنگد پسرش است، لذا فوراً از اسب پیاده شد و خود را معرفی کرد و اُثال هم بلافاصله پیاده گشت، هردو [[دست]] به گردن یکدیگر انداختند و گریستند، بعد حجل به پسرش گفت: ای اُثال! به سوی [[دنیا]] بیا. یعنی [[ثروت]] و [[دنیا]] نزد [[معاویه]] است. اما اُثال گفت: ای [[پدر]]! بیا به سوی [[آخرت]]، به [[خدا]] قسم اگر من بخواهم به [[شام]] بیایم، تو باید مرا منع کنی. چقدر برای من [[زشت]] و [[قبیح]] است که به [[حضرت علی]]{{ع}} و [[مؤمنان]] [[صالح]] بگویم که به [[شامیان]] پیوستم؛ بنابراین ای [[پدر]]! تو بر آنچه هستی باش و من نیز بر آنچه هستم، باشم. من در [[سپاه]] [[حضرت علی]]{{ع}} خواهم ماند و تو نیز در [[سپاه معاویه]] بمان. | ||
*پس از این گفت وگو، هر کدام از آنان به جانب [[سپاه]] خویش بازگشتند و این جریان را به [[سپاهیان]] خود گفتند <ref>وقعة صفين، ص۴۴۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> | *پس از این گفت وگو، هر کدام از آنان به جانب [[سپاه]] خویش بازگشتند و این جریان را به [[سپاهیان]] خود گفتند <ref>وقعة صفين، ص۴۴۳.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |