پرش به محتوا

اسحاق غنوی: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۴ ژانویهٔ ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع =='
جز (جایگزینی متن - ':2.jpg' به ':IM009658.jpg')
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع ==')
خط ۵: خط ۵:
==مقدمه==
==مقدمه==
وی منسوب به [[غنی]] از [[قبیله]] [[اَعصر بن سعد بن قیس بن عیلان]] است<ref>سمعانی، ج۴، ص۳۱۵.</ref>. نام پدرش مشخص نیست. درباره وی گزارش شده است که [[ام اسحاق]] همراه برادرش اسحاق از [[مکه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند. در میانه راه اسحاق یادش آمد که آذوقه [[سفر]] نیاورده است. به خواهرش گفت: [[منتظر]] باش تا به مکه برگردم. ام‌اسحاق گفت: می‌ترسم [[همسر]] [[فاسق]] من، تو را بکشد. اسحاق به مکه آمد. پس از سه [[روز]]، شخصی از مکه بر ام‌اسحاق گذشت و گفت: چرا اینجا نشسته‌ای؟ گفت: منتظر برادرم اسحاق هستم. پاسخ داد: اسحاقی برای تو نیست؛ همسر فاسقت او را پس از آنکه از مکه خارج شد، کُشت. ام‌اسحاق گوید: من [[استرجاع]] گویان و گریه‌کنان، وارد مدینه شدم. [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خانه]] همسرش [[حفصه دختر عمر]]، در حال نشسته [[وضو]] می‌گرفت. گفتم: ای رسول خدا{{صل}} [[پدر]] و مادرم فدای تو باد! برادرم اسحاق به [[شهادت]] رسید. من محو [[جمال]] وضو گرفتن رسول خدا{{صل}} بودم و یک لحظه از [[حضرت]] [[غافل]] شدم<ref>ابو نعیم، ج۱، ص۳۵۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۰۴.</ref>. گفتنی است که [[روایت]] مزبور از طریق [[بشار بن عبدالملک مزنی]] روایت شده و ابن معین او را [[تضعیف]] کرده است<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.<ref>[[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اسحاق غنوی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۴۲.</ref>
وی منسوب به [[غنی]] از [[قبیله]] [[اَعصر بن سعد بن قیس بن عیلان]] است<ref>سمعانی، ج۴، ص۳۱۵.</ref>. نام پدرش مشخص نیست. درباره وی گزارش شده است که [[ام اسحاق]] همراه برادرش اسحاق از [[مکه]] به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند. در میانه راه اسحاق یادش آمد که آذوقه [[سفر]] نیاورده است. به خواهرش گفت: [[منتظر]] باش تا به مکه برگردم. ام‌اسحاق گفت: می‌ترسم [[همسر]] [[فاسق]] من، تو را بکشد. اسحاق به مکه آمد. پس از سه [[روز]]، شخصی از مکه بر ام‌اسحاق گذشت و گفت: چرا اینجا نشسته‌ای؟ گفت: منتظر برادرم اسحاق هستم. پاسخ داد: اسحاقی برای تو نیست؛ همسر فاسقت او را پس از آنکه از مکه خارج شد، کُشت. ام‌اسحاق گوید: من [[استرجاع]] گویان و گریه‌کنان، وارد مدینه شدم. [[رسول خدا]]{{صل}} در [[خانه]] همسرش [[حفصه دختر عمر]]، در حال نشسته [[وضو]] می‌گرفت. گفتم: ای رسول خدا{{صل}} [[پدر]] و مادرم فدای تو باد! برادرم اسحاق به [[شهادت]] رسید. من محو [[جمال]] وضو گرفتن رسول خدا{{صل}} بودم و یک لحظه از [[حضرت]] [[غافل]] شدم<ref>ابو نعیم، ج۱، ص۳۵۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۰؛ ابن حجر، ج۱، ص۲۰۴.</ref>. گفتنی است که [[روایت]] مزبور از طریق [[بشار بن عبدالملک مزنی]] روایت شده و ابن معین او را [[تضعیف]] کرده است<ref>ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۱۵.</ref>.<ref>[[حسین مرادی‌نسب|مرادی‌نسب، حسین]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۲ (کتاب)|مقاله «اسحاق غنوی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۲، ص:۴۲.</ref>
== جستارهای وابسته ==


== منابع ==
== منابع ==
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش