پرش به محتوا

مقام مهدیین به چه معناست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref>. {{پایان جمع شدن}}' به '</ref>. }}'
جز (جایگزینی متن - 'سید احمد خاتمی الله ' به 'آیت الله ')
جز (جایگزینی متن - '</ref>. {{پایان جمع شدن}}' به '</ref>. }}')
خط ۲۹: خط ۲۹:


«"مهدیین" دیگر ویژگی [[امامان معصوم]]{{عم}} در این فراز است. تردیدی نیست که این هدایت ویژه است، نه تنها هدایت تکوینی است که آن عام است و نه هدایت تشریعی عام که آن هم اختصاص نیست. این هدایت ویژه است حتّی در بین هدایت‌های ویژه هم پررنگ‌تر و از جلوه بیشتری برخوردار است. در این فراز، همه [[امامان معصوم]]{{عم}} با عنوان "مهدی" معرّفی شده‌اند آن چنان که [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: "از ماست دوازده مهدی که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} اوّلین آنان است و نهمین فرزند من که قیام به حق می‌کند آخرین است"<ref>{{عربی|" مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً، أَوَّلُهُمْ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي، وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَق‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۲۱۲.</ref> لکن از لحاظ اسمی، هر امامی را لقب و نام خاصّی است و این لقب خاصّ [[امام مهدی|امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن العسکری]]{{ع}} است»<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص ۱۴۴.</ref>.
«"مهدیین" دیگر ویژگی [[امامان معصوم]]{{عم}} در این فراز است. تردیدی نیست که این هدایت ویژه است، نه تنها هدایت تکوینی است که آن عام است و نه هدایت تشریعی عام که آن هم اختصاص نیست. این هدایت ویژه است حتّی در بین هدایت‌های ویژه هم پررنگ‌تر و از جلوه بیشتری برخوردار است. در این فراز، همه [[امامان معصوم]]{{عم}} با عنوان "مهدی" معرّفی شده‌اند آن چنان که [[امام حسین]]{{ع}} فرمود: "از ماست دوازده مهدی که [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} اوّلین آنان است و نهمین فرزند من که قیام به حق می‌کند آخرین است"<ref>{{عربی|" مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً، أَوَّلُهُمْ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِي، وَ هُوَ الْإِمَامُ الْقَائِمُ بِالْحَق‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۲۱۲.</ref> لکن از لحاظ اسمی، هر امامی را لقب و نام خاصّی است و این لقب خاصّ [[امام مهدی|امام دوازدهم حضرت حجة بن الحسن العسکری]]{{ع}} است»<ref>[[سید احمد خاتمی|خاتمی سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]؛ ج۲، ص ۱۴۴.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۲. حجت الاسلام و المسلمین ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌؛}}
خط ۳۶: خط ۳۶:


«{{عربی|"اَلرّاشِدُون المَهدِیُّونَ"}} پیشوایانی هستند راشد، راه یافته و به حق رسیده و هدایت شده. دو صفتی که ابتداء در اینجا ذکر شده راشد و مهدیّ است که اوّلی اسم فاعل است از رشد و دوّمی اسم مفعول است از هدایت. اوّلی ناظر به دارا بودن صفت رشد است و دومی بیان‌گر هدایت شدن آن‌هاست به هدایت ربّانی. سخنی که توجّه به آن در این جا مناسب به نظر می‌رسد این است که میان رشد و هدایت چه فرقی است؟ هر چند بعضی آن دو را مترادف دانسته‌اند، ولی براساس آنچه قبلا گفتیم که در لغت مترادف نداریم، ظاهراً این دو مادّه –رشد و هدایت- از جهت معنی با یکدیگر فرق دارد؛ یکی صفت فاعلی است و دیگری صفت مفعولی. از کلام ابوهلال عسکری، لغت دان کهن استفاده می‌شود که هدایت از جهتی اخصّ از رشد است؛ زیرا ارشاد به شیء را به معنای راه یابی، تبیین و روشن شدن معنی کرده، و هدایت را به معنای تمکّن از وصول دانسته. و از طرفی رشد اخصّ از هدایت است؛ زیرا ارشاد جز به آنچه محبوب است تعلّق نمی‌گیرد، ولی هدایت به محبوب و مکروه هر دو متوجّه می‌شود. مثل: فَاهدُوهم الی صراط الجحیم. و راشد کسی است که پذیرای طریق رشد شده است.<ref>الفروق اللغویّه ۱۷۲.</ref> ولی از کلام طریحی استفاده می‌شود که راشد به معنای هادی است. بنابراین باید اوّل مهدیّ شد هدایت یافت و بعد در مقام هادویّت و راشدّیت برآمد. گوید: [[ائمه]] {{عم}} راشدون یعنی هدایت کنندگان به طریق حق و راه صواب. و رشید از اسمای پروردگار است، و او کسی است که بندگان را به مصالحشان ارشاد و دلالت نموده است.<ref>مجمع البحرین – رشد.</ref> با توجّه به آنچه فیروزآبادی در معنای رشد آورده می‌توان برای راشد معنای دقیق‌تری در نظر گرفت. گوید: {{عربی|الرشد الاستقامة علی طریق الحق مع تصلب فیه}}.<ref>«رشد استقامت بر طریق و راه حقّ است با صلابت و استحکام در آن» القاموس المحیط – رشد.</ref> و قهراً راشدین کسانی هستند که در طریق حق استقامت داشته و تصلّب و استحکامی در آن دارند. ابن‌اثیر حدیثی آورده: {{عربی|"علیکم بستتی و سنه الخلفاء الراشدین من بعدی"}}.<ref>بر شما باد پیروی نمودن از سنّت و روش من و راه و سیرۀ خلفای راشدین بعد از من.</ref> سپس گوید: {{عربی|"یرید بالراشدین ابابکر و عمر و عثمان و علیا و ان کان عاما فی کل من سار سیرتهم من الائمه{{عم}}"}}.<ref>النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ۲ / ۲۲۵ (رشد).</ref> مقصود از راشدین ابوبکر و عمر و عثمان و [[امام علی]] {{ع}} می‌باشند گرچه حدیث عمومیّت دارد و همۀ آن ائمّه و پیشوایانی که سیرۀ این [[ائمه]] {{عم}} راشدین را داشته باشند شامل می‌شود. اگر چنین حدیثی از [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} صادر شده باشد، این جملۀ زیارت جامعه می‌تواند ناظر به آن بوده و شارح آن قرار گیرد. [[رسول خدا]]{{صل}} در این روایت نام نبرده است که خلفا و ائمّۀ راشدین پس از او کیانند که مردم مأمور به اقتدا به سیره و روش آنان هستند. در این جملۀ زیارت جامعه، دهمین وصیّ پیامبر اکرم {{صل}} می‌گوید: {{عربی|"اَشهد انکم الائمه الراشدون"}}، شما هستید ائمّه راشد، آن ائمّه راشدی که رسول خدا {{صل}} خلق را ارجاع به پیروی آنان داده است. امّا سخنی که ابن‌اثیر در شرح حدیث آورده، بر فرض از همۀ اشکالاتش صرف نظر کنیم، قابل پذیرفتن نیست؛ زیرا مورّخین آورده‌اند که وقتی عبدالرحمن بن عوف بعد از مرگ عمر در شورای شش نفری به [[امام علی|امیرالمؤمنین]] {{ع}} پیشنهاد کرد که مردم با حضرتش بیعت کنند مشروط بر این که به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیرۀ شیخین عمل کند، حضرت نپذیرفت و فرمود: کتاب خدا و سنّت رسول خدا و اجتهاد و رأی خودم.<ref>الامام علی ۱ / ۲۷۲ (عبدالفتاح عبدالمقصود).</ref> از این جریان که نوع مورّخین خاصّه و عامّه آورده‌اند، استفاده می‌شود که اگر علی{{ع}} خلیفۀ راشد است ابوبکر و عمر خلیفۀ راشد نیستند و اگر آنان خلفای راشدین هستند علی{{ع}} خلیفۀ راشد نیست. قضاوت با خود شماست. بنابراین باید مقصود از خلفای راشدین جمعی باشند که سیره و روش هر کدام از آنان مورد رضا و امضای همۀ آنان باشد، و چنین جمعی جز این خاندان نیستند. مضاف بر این، آنچه در معنای رشد و راشد آوردیم به عنوان امام و پیشوا و ائمّه و پیشوایان، جز در این دودمان یافت نمی‌شود؛ اینانند پیشوایانی که بر طریق حق ثابت و پابرجا بوده و تصلّب و استحکام در آن دارند» <ref>ر. ک. [[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌|ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص:۲۷۹.</ref>.
«{{عربی|"اَلرّاشِدُون المَهدِیُّونَ"}} پیشوایانی هستند راشد، راه یافته و به حق رسیده و هدایت شده. دو صفتی که ابتداء در اینجا ذکر شده راشد و مهدیّ است که اوّلی اسم فاعل است از رشد و دوّمی اسم مفعول است از هدایت. اوّلی ناظر به دارا بودن صفت رشد است و دومی بیان‌گر هدایت شدن آن‌هاست به هدایت ربّانی. سخنی که توجّه به آن در این جا مناسب به نظر می‌رسد این است که میان رشد و هدایت چه فرقی است؟ هر چند بعضی آن دو را مترادف دانسته‌اند، ولی براساس آنچه قبلا گفتیم که در لغت مترادف نداریم، ظاهراً این دو مادّه –رشد و هدایت- از جهت معنی با یکدیگر فرق دارد؛ یکی صفت فاعلی است و دیگری صفت مفعولی. از کلام ابوهلال عسکری، لغت دان کهن استفاده می‌شود که هدایت از جهتی اخصّ از رشد است؛ زیرا ارشاد به شیء را به معنای راه یابی، تبیین و روشن شدن معنی کرده، و هدایت را به معنای تمکّن از وصول دانسته. و از طرفی رشد اخصّ از هدایت است؛ زیرا ارشاد جز به آنچه محبوب است تعلّق نمی‌گیرد، ولی هدایت به محبوب و مکروه هر دو متوجّه می‌شود. مثل: فَاهدُوهم الی صراط الجحیم. و راشد کسی است که پذیرای طریق رشد شده است.<ref>الفروق اللغویّه ۱۷۲.</ref> ولی از کلام طریحی استفاده می‌شود که راشد به معنای هادی است. بنابراین باید اوّل مهدیّ شد هدایت یافت و بعد در مقام هادویّت و راشدّیت برآمد. گوید: [[ائمه]] {{عم}} راشدون یعنی هدایت کنندگان به طریق حق و راه صواب. و رشید از اسمای پروردگار است، و او کسی است که بندگان را به مصالحشان ارشاد و دلالت نموده است.<ref>مجمع البحرین – رشد.</ref> با توجّه به آنچه فیروزآبادی در معنای رشد آورده می‌توان برای راشد معنای دقیق‌تری در نظر گرفت. گوید: {{عربی|الرشد الاستقامة علی طریق الحق مع تصلب فیه}}.<ref>«رشد استقامت بر طریق و راه حقّ است با صلابت و استحکام در آن» القاموس المحیط – رشد.</ref> و قهراً راشدین کسانی هستند که در طریق حق استقامت داشته و تصلّب و استحکامی در آن دارند. ابن‌اثیر حدیثی آورده: {{عربی|"علیکم بستتی و سنه الخلفاء الراشدین من بعدی"}}.<ref>بر شما باد پیروی نمودن از سنّت و روش من و راه و سیرۀ خلفای راشدین بعد از من.</ref> سپس گوید: {{عربی|"یرید بالراشدین ابابکر و عمر و عثمان و علیا و ان کان عاما فی کل من سار سیرتهم من الائمه{{عم}}"}}.<ref>النهایة فی غریب الحدیث و الاثر ۲ / ۲۲۵ (رشد).</ref> مقصود از راشدین ابوبکر و عمر و عثمان و [[امام علی]] {{ع}} می‌باشند گرچه حدیث عمومیّت دارد و همۀ آن ائمّه و پیشوایانی که سیرۀ این [[ائمه]] {{عم}} راشدین را داشته باشند شامل می‌شود. اگر چنین حدیثی از [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]]{{صل}} صادر شده باشد، این جملۀ زیارت جامعه می‌تواند ناظر به آن بوده و شارح آن قرار گیرد. [[رسول خدا]]{{صل}} در این روایت نام نبرده است که خلفا و ائمّۀ راشدین پس از او کیانند که مردم مأمور به اقتدا به سیره و روش آنان هستند. در این جملۀ زیارت جامعه، دهمین وصیّ پیامبر اکرم {{صل}} می‌گوید: {{عربی|"اَشهد انکم الائمه الراشدون"}}، شما هستید ائمّه راشد، آن ائمّه راشدی که رسول خدا {{صل}} خلق را ارجاع به پیروی آنان داده است. امّا سخنی که ابن‌اثیر در شرح حدیث آورده، بر فرض از همۀ اشکالاتش صرف نظر کنیم، قابل پذیرفتن نیست؛ زیرا مورّخین آورده‌اند که وقتی عبدالرحمن بن عوف بعد از مرگ عمر در شورای شش نفری به [[امام علی|امیرالمؤمنین]] {{ع}} پیشنهاد کرد که مردم با حضرتش بیعت کنند مشروط بر این که به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیرۀ شیخین عمل کند، حضرت نپذیرفت و فرمود: کتاب خدا و سنّت رسول خدا و اجتهاد و رأی خودم.<ref>الامام علی ۱ / ۲۷۲ (عبدالفتاح عبدالمقصود).</ref> از این جریان که نوع مورّخین خاصّه و عامّه آورده‌اند، استفاده می‌شود که اگر علی{{ع}} خلیفۀ راشد است ابوبکر و عمر خلیفۀ راشد نیستند و اگر آنان خلفای راشدین هستند علی{{ع}} خلیفۀ راشد نیست. قضاوت با خود شماست. بنابراین باید مقصود از خلفای راشدین جمعی باشند که سیره و روش هر کدام از آنان مورد رضا و امضای همۀ آنان باشد، و چنین جمعی جز این خاندان نیستند. مضاف بر این، آنچه در معنای رشد و راشد آوردیم به عنوان امام و پیشوا و ائمّه و پیشوایان، جز در این دودمان یافت نمی‌شود؛ اینانند پیشوایانی که بر طریق حق ثابت و پابرجا بوده و تصلّب و استحکام در آن دارند» <ref>ر. ک. [[سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌ ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌|ب‍ح‍ری‍ن‍ی‌، سید م‍ج‍ت‍ب‍ی‌]]، [[جامعه در حرم (کتاب)|جامعه در حرم]]؛ ص:۲۷۹.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}
{{پاسخ پرسش  
{{پاسخ پرسش  
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. آقای حسینی؛}}
| عنوان پاسخ‌دهنده = ۳. آقای حسینی؛}}
خط ۵۵: خط ۵۵:


::::::'''استغفار معصوم:''' عبارت {{عربی|حسنات الابرار سيئات المقربين}} از سخنانی است که فقط ظاهرش زیباست، ولی بسیار بی‌محتواست چیزی که برای مقرب سیئه است، بالاخره سيئه است و [[ائمه]] {{عم}} سيئه ندارند. اما در قرآن در ارتباط با [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} آمده است: {{متن قرآن|...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ}}<ref>سوره غافر، آیه ۵۵.</ref> "ذنب" با "سيئه" فرق می‌کند. سیئه، خودش نمره منفی خطاست. عمل خطایی که از انسان سر می‌زند، سیئه است. ذنب، دنباله و پیامد کارهاست. پیامد نامطلوب یک کار را ذنب می‌گویند. هنگامی که پیامبر {{صل}} برای فتح مکه از مدینه حرکت کردند، ممکن بود اسب یکی از آن سپاه ده هزار نفری که همراه ایشان بودند، از گوشه مزرعه‌ای رد شده باشد. اگر پیامبر {{صل}} می‌فرمودند: از مزرعه مردم عبور کنید، سیئه بود، ولی پیامبر {{صل}} فرمودند: برای فتح مکه می‌رویم، اما به هر حال پیامد دستور پیامبر {{صل}} این بوده است که گوشه‌ای از مزرعه کسی آسیب ببیند. به این ذنب می‌گویند؛ بنابراین خدا می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا}}<ref>سوره فتح، آیات ۲-۱.</ref> جمله {{عربی|حسنات الابرار سيئات المقربين}} فقط یک عبارت عربی است و هیچ سندیت دیگری ندارد. سیئه، در هر لباسی سیئه است. این جمله، از آن سخنانی است که فقط برای چند دقیقه تاریخ مصرف دارد و بیشتر ارزش ندارد. استغفار [[اهل بیت]] {{عم}} گاهی برای ذنب بوده است. به عنوان مثال، کسی در حال گذر از جایی است، از طرفی می‌بیند کسی در حال غرق شدن است و از طرف دیگر پیرزنی را می‌بیند که به کمک احتیاج دارد. آن شخص اگر ناجی غریق باشد، غریق را نجات می‌دهد، اما کمکی که باید به پیرزن می‌کرد از او فوت شده است. به همین دلیل استغفار می‌کند و از خدا م‌خواهد که ترک این عمل را بر او ببخشد. در بعضی عبارات، یا تعبير "ترک اولی" در موارد دیگری آمده است. به هر حال آن را که شایسته‌تر است، باید انجام داد، اما در جایی، انسان بین چند کار می‌ماند و بالاخره یک کار انجام نمی‌شود. توبه و استغفار، برای عملی است که زمین مانده و انجام نشده است. استغفار یعنی جبران کردن و خلأ را پر کردن. عفو یک معنا و استغفار معنای دیگری دارد. {{متن قرآن|...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ}}<ref>سوره غافر، آیه ۵۵.</ref> یعنی طلب جبران پیامد بعضی کارها. قرآن در هیچ جا به سیئه‌ای از پیامبر {{صل}} اشاره ندارد. بعضی می‌گویند استغفار [[ائمه]] {{عم}} و توبه آنان، برای آموزش دیگران است. تمام ماجرا این نیست. وقتی [[امام علی|امیرالمؤمنين]] {{ع}} در نیمه‌های شب در خلوت، از خوف خدا گریه می‌کردند، برای آموزش دیگران نبوده است، بلکه خداوند، زبان توبه و استغفار مذنبین را دوست دارد. در این زمینه روایات فراوانی داریم. لذا عرض می‌کند: {{عربی|"أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ وَ حَلاَوَةَ رَحْمَتِكَ"}}<ref>مصباح کفعمى، ص ۲۰.</ref> [[ائمه]] {{عم}} می‌خواهند از راه استغفار با خدا حرف بزنند، اما یکی از دلایل استغفار ایشان، استغفار از گناه مؤمنین است، چرا که شیعه منسوب به اهل‌بیت {{عم}} است. در اشتقاق کبیر، شیعه از «شعاع» می‌آید. روایت هم هست که شیعیان، شعاع ما و از ما هستند. {{عربی|"شِيعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا، خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِينَتِنَا"}}<ref>امالی طوسی، ص ۲۹۹.</ref> لذا، ایشان برای گناهان ما استغفار می‌کنند، چرا که به هر حال ما از ایشان هستیم. آبروی [[ائمه]] {{عم}} برایشان مهم است. به همین دلیل فرموده‌اند: {{عربی|"مَعَاشِرَ اَلشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً"}}<ref>امالی صدوق، ص ۴۰۰.</ref> ای شیعیان! مایه زینت ما باشید، مایه ننگ ما نباشید. در روایت آمده است آنجا که خدا فرمود: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ...}}<ref>سوره فتح، آیه ۲.</ref> به این معناست که بخشی از استغفار اهل‌بیت {{عم}}، مربوط به آن گناهانی است که شیعیان مرتکب می‌شوند. اگر کسی در انتهای یک اتاق، یک تکه پارچه خاکی را بتکاند، گرد و غبارش روی لباس دیگران هم می‌نشیند. دیگران کاری نکرده‌اند، ولی باید لباسشان را بتکانند. اگر در گوشه شهر کسی گناهی کند، گرد و غبار گناه روی همه می‌نشیند، اما مردم به خاطر کدورت و ثقلی که دارند، گرد و غبار را درک نمی‌کنند، ولی روح لطيف امام آن را حس می‌کند. ایشان نیمه‌شب در خانه خدا استغفار می‌کنند. طلب پاک شدن ایشان واقعی است، اما این کدورت را گناهان ما برای ایشان ایجاد کرده است. در زمان [[امام علی|امیرالمؤمنین]] {{ع}} وقتی در گوشه‌ای از جامعه مسلمین خطایی صورت می‌گرفت، اميرالمؤمنین {{ع}} از شدت ناراحتی می‌فرمودند: اگر کسی به خاطر این خطا بمیرد، ملامتش نمی‌کنم» <ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]؛ ج۱ ص: ۲۹۱ تا ۲۹۷.</ref>.
::::::'''استغفار معصوم:''' عبارت {{عربی|حسنات الابرار سيئات المقربين}} از سخنانی است که فقط ظاهرش زیباست، ولی بسیار بی‌محتواست چیزی که برای مقرب سیئه است، بالاخره سيئه است و [[ائمه]] {{عم}} سيئه ندارند. اما در قرآن در ارتباط با [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} آمده است: {{متن قرآن|...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ}}<ref>سوره غافر، آیه ۵۵.</ref> "ذنب" با "سيئه" فرق می‌کند. سیئه، خودش نمره منفی خطاست. عمل خطایی که از انسان سر می‌زند، سیئه است. ذنب، دنباله و پیامد کارهاست. پیامد نامطلوب یک کار را ذنب می‌گویند. هنگامی که پیامبر {{صل}} برای فتح مکه از مدینه حرکت کردند، ممکن بود اسب یکی از آن سپاه ده هزار نفری که همراه ایشان بودند، از گوشه مزرعه‌ای رد شده باشد. اگر پیامبر {{صل}} می‌فرمودند: از مزرعه مردم عبور کنید، سیئه بود، ولی پیامبر {{صل}} فرمودند: برای فتح مکه می‌رویم، اما به هر حال پیامد دستور پیامبر {{صل}} این بوده است که گوشه‌ای از مزرعه کسی آسیب ببیند. به این ذنب می‌گویند؛ بنابراین خدا می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا}}<ref>سوره فتح، آیات ۲-۱.</ref> جمله {{عربی|حسنات الابرار سيئات المقربين}} فقط یک عبارت عربی است و هیچ سندیت دیگری ندارد. سیئه، در هر لباسی سیئه است. این جمله، از آن سخنانی است که فقط برای چند دقیقه تاریخ مصرف دارد و بیشتر ارزش ندارد. استغفار [[اهل بیت]] {{عم}} گاهی برای ذنب بوده است. به عنوان مثال، کسی در حال گذر از جایی است، از طرفی می‌بیند کسی در حال غرق شدن است و از طرف دیگر پیرزنی را می‌بیند که به کمک احتیاج دارد. آن شخص اگر ناجی غریق باشد، غریق را نجات می‌دهد، اما کمکی که باید به پیرزن می‌کرد از او فوت شده است. به همین دلیل استغفار می‌کند و از خدا م‌خواهد که ترک این عمل را بر او ببخشد. در بعضی عبارات، یا تعبير "ترک اولی" در موارد دیگری آمده است. به هر حال آن را که شایسته‌تر است، باید انجام داد، اما در جایی، انسان بین چند کار می‌ماند و بالاخره یک کار انجام نمی‌شود. توبه و استغفار، برای عملی است که زمین مانده و انجام نشده است. استغفار یعنی جبران کردن و خلأ را پر کردن. عفو یک معنا و استغفار معنای دیگری دارد. {{متن قرآن|...وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ}}<ref>سوره غافر، آیه ۵۵.</ref> یعنی طلب جبران پیامد بعضی کارها. قرآن در هیچ جا به سیئه‌ای از پیامبر {{صل}} اشاره ندارد. بعضی می‌گویند استغفار [[ائمه]] {{عم}} و توبه آنان، برای آموزش دیگران است. تمام ماجرا این نیست. وقتی [[امام علی|امیرالمؤمنين]] {{ع}} در نیمه‌های شب در خلوت، از خوف خدا گریه می‌کردند، برای آموزش دیگران نبوده است، بلکه خداوند، زبان توبه و استغفار مذنبین را دوست دارد. در این زمینه روایات فراوانی داریم. لذا عرض می‌کند: {{عربی|"أَذِقْنِي بَرْدَ عَفْوِكَ وَ مَغْفِرَتِكَ وَ حَلاَوَةَ رَحْمَتِكَ"}}<ref>مصباح کفعمى، ص ۲۰.</ref> [[ائمه]] {{عم}} می‌خواهند از راه استغفار با خدا حرف بزنند، اما یکی از دلایل استغفار ایشان، استغفار از گناه مؤمنین است، چرا که شیعه منسوب به اهل‌بیت {{عم}} است. در اشتقاق کبیر، شیعه از «شعاع» می‌آید. روایت هم هست که شیعیان، شعاع ما و از ما هستند. {{عربی|"شِيعَتُنَا جُزْءٌ مِنَّا، خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِينَتِنَا"}}<ref>امالی طوسی، ص ۲۹۹.</ref> لذا، ایشان برای گناهان ما استغفار می‌کنند، چرا که به هر حال ما از ایشان هستیم. آبروی [[ائمه]] {{عم}} برایشان مهم است. به همین دلیل فرموده‌اند: {{عربی|"مَعَاشِرَ اَلشِّيعَةِ كُونُوا لَنَا زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا عَلَيْنَا شَيْناً"}}<ref>امالی صدوق، ص ۴۰۰.</ref> ای شیعیان! مایه زینت ما باشید، مایه ننگ ما نباشید. در روایت آمده است آنجا که خدا فرمود: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ...}}<ref>سوره فتح، آیه ۲.</ref> به این معناست که بخشی از استغفار اهل‌بیت {{عم}}، مربوط به آن گناهانی است که شیعیان مرتکب می‌شوند. اگر کسی در انتهای یک اتاق، یک تکه پارچه خاکی را بتکاند، گرد و غبارش روی لباس دیگران هم می‌نشیند. دیگران کاری نکرده‌اند، ولی باید لباسشان را بتکانند. اگر در گوشه شهر کسی گناهی کند، گرد و غبار گناه روی همه می‌نشیند، اما مردم به خاطر کدورت و ثقلی که دارند، گرد و غبار را درک نمی‌کنند، ولی روح لطيف امام آن را حس می‌کند. ایشان نیمه‌شب در خانه خدا استغفار می‌کنند. طلب پاک شدن ایشان واقعی است، اما این کدورت را گناهان ما برای ایشان ایجاد کرده است. در زمان [[امام علی|امیرالمؤمنین]] {{ع}} وقتی در گوشه‌ای از جامعه مسلمین خطایی صورت می‌گرفت، اميرالمؤمنین {{ع}} از شدت ناراحتی می‌فرمودند: اگر کسی به خاطر این خطا بمیرد، ملامتش نمی‌کنم» <ref>[[سید مجتبی حسینی|حسینی، سید مجتبی]]، [[مقامات اولیاء ج۱ (کتاب)|مقامات اولیاء]]؛ ج۱ ص: ۲۹۱ تا ۲۹۷.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}
}}


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش