قبر حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخهها
←مخفی بودن قبر حضرت فاطمه {{س}}
(←منابع) |
|||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
==[[مخفی بودن قبر حضرت فاطمه]] {{س}}== | ==[[مخفی بودن قبر حضرت فاطمه]] {{س}}== | ||
[[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} را به [[وصیت]] خود ایشان کاملاً مخفی کرد و در [[بقیع]] صورت قبرهای تازهای نیز پدید آورد<ref>دلائل الأمامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>. [[مردم]] وقتی از [[دفن]] شبانه [[فاطمه]]{{س}} باخبر شدند و به [[بقیع]] رفتند، قبرهای تازهای را دیدند و نتوانستند تشخیص دهند کدام یک [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} است و با [[ناراحتی]] ناله سر داده و یکدیگر را ملامت کردند و گفتند: پیامبرتان، تنها دختری از خود در میانتان گذارده بود که [[وفات]] کرد و [[دفن]] شد و شما نه بر دفنش حاضر بودید و نه بر نمازش و نه حتی محل قبرش را میدانید. در این هنگام، [[عمر]] و [[ابوبکر]] گفتند: به زنها بگویید بیایند و این قبرها را بشکافند تا [[بدن]] او را یافته و بر او [[نماز]] بگذاریم و قبرش را [[زیارت]] کنیم. وقتی خبر این [[تصمیم]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} رسید، در حالی که غضبناک بود و چشمانش سرخ و رگهای گردن مبارکش نمایان شده بود و قبایی زرد بر تن داشت که آن در هنگامی که کاری را نمیپسندید (مثل [[جنگ]]) به تن میکرد، با شمشیرش [[ذوالفقار]]، خود را به [[بقیع]] رساند و فرمود: "این [[علی بن ابیطالب]] است و چنانکه میبینید به سوی شما آمده و به [[خدا]] قسم میخورد اگر حتی یک سنگ از این قبرها جا به جا شود، همانا [[شمشیر]] را بر گردن [[فرمان]] دهندگان به این عمل خواهد گذاشت". [[عمر]] با تعدادی از یارانش نزد آن حضرت آمد و گفت: "چه خواهی کرد ای اباالحسن؟! به [[خدا]] قسم، قبرها را نبش میکنیم و بر [[فاطمه]] [[نماز]] میخوانیم". تا [[عمر]] این سخن را گفت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را گرفت و تکانی داد و بر [[زمین]] کوفت و فرمود: "ای پسر [[زن]] سیاه! از حقم گذشتم مبادا که [[مردم]] از دینشان بازگردند اما [[قبر]] [[فاطمه]]؛ قسم به خدایی که [[جان]] [[علی]] در [[دست]] اوست اگر تو و یارانت کوچکترین چیزی از آن بردارید، [[زمین]] را از خونتان [[سیراب]] میسازم؛ اگر میخواهی انجام بده ای [[عمر]]!" در این هنگام [[ابوبکر]] خود را به [[علی]]{{ع}} رساند و گفت: "ای ابالحسن! تو را به [[حق]] [[رسول خدا]] و [[حق]] [[خداوند]] قسم میدهم او را رها کنی؛ ما کاری را که تو خوش نداری نمیکنیم".[[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز او را رها ساخت و [[مردم]] پراکنده شدند<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، | [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} را به [[وصیت]] خود ایشان کاملاً مخفی کرد و در [[بقیع]] صورت قبرهای تازهای نیز پدید آورد<ref>دلائل الأمامه، طبری، ص۱۳۶.</ref>. [[مردم]] وقتی از [[دفن]] شبانه [[فاطمه]]{{س}} باخبر شدند و به [[بقیع]] رفتند، قبرهای تازهای را دیدند و نتوانستند تشخیص دهند کدام یک [[قبر]] [[فاطمه]]{{س}} است و با [[ناراحتی]] ناله سر داده و یکدیگر را ملامت کردند و گفتند: پیامبرتان، تنها دختری از خود در میانتان گذارده بود که [[وفات]] کرد و [[دفن]] شد و شما نه بر دفنش حاضر بودید و نه بر نمازش و نه حتی محل قبرش را میدانید. در این هنگام، [[عمر]] و [[ابوبکر]] گفتند: به زنها بگویید بیایند و این قبرها را بشکافند تا [[بدن]] او را یافته و بر او [[نماز]] بگذاریم و قبرش را [[زیارت]] کنیم. وقتی خبر این [[تصمیم]] به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} رسید، در حالی که غضبناک بود و چشمانش سرخ و رگهای گردن مبارکش نمایان شده بود و قبایی زرد بر تن داشت که آن در هنگامی که کاری را نمیپسندید (مثل [[جنگ]]) به تن میکرد، با شمشیرش [[ذوالفقار]]، خود را به [[بقیع]] رساند و فرمود: "این [[علی بن ابیطالب]] است و چنانکه میبینید به سوی شما آمده و به [[خدا]] قسم میخورد اگر حتی یک سنگ از این قبرها جا به جا شود، همانا [[شمشیر]] را بر گردن [[فرمان]] دهندگان به این عمل خواهد گذاشت". [[عمر]] با تعدادی از یارانش نزد آن حضرت آمد و گفت: "چه خواهی کرد ای اباالحسن؟! به [[خدا]] قسم، قبرها را نبش میکنیم و بر [[فاطمه]] [[نماز]] میخوانیم". تا [[عمر]] این سخن را گفت [[امیرمؤمنان]]{{ع}} او را گرفت و تکانی داد و بر [[زمین]] کوفت و فرمود: "ای پسر [[زن]] سیاه! از حقم گذشتم مبادا که [[مردم]] از دینشان بازگردند اما [[قبر]] [[فاطمه]]؛ قسم به خدایی که [[جان]] [[علی]] در [[دست]] اوست اگر تو و یارانت کوچکترین چیزی از آن بردارید، [[زمین]] را از خونتان [[سیراب]] میسازم؛ اگر میخواهی انجام بده ای [[عمر]]!" در این هنگام [[ابوبکر]] خود را به [[علی]]{{ع}} رساند و گفت: "ای ابالحسن! تو را به [[حق]] [[رسول خدا]] و [[حق]] [[خداوند]] قسم میدهم او را رها کنی؛ ما کاری را که تو خوش نداری نمیکنیم".[[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز او را رها ساخت و [[مردم]] پراکنده شدند<ref>دلائل الامامه، طبری، ص۱۳۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۱، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[محمد کرمانی کجور | کرمانی کجور، محمد]]، [[فاطمه زهرا دختر رسول خدا (مقاله)| مقاله «فاطمه زهرا دختر رسول خدا»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۶.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |