صحابه در نهج البلاغه: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{مدخلهای وابسته}} +{{مدخل وابسته}})) |
جز (جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم') |
||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
[[ابن ابی الحدید]] داستان [[زینب]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} [[همسر]] پسرخالهاش [[ابوالعاص بن ربیع]] را نقل کرده که [[ابوالعاص]] در [[جنگ بدر]] [[اسیر]] شد با اسرای دیگر از [[کفار]] بنا شد [[مشرکین]] [[خونها]] بدهند و [[آزاد]] شوند. ابوالعاص برای زینب پیغام داد که فدیه برای او بفرستد زینب [[مالی]] تهیه کرد با گردنبند مرواریدی که از مادرش [[خدیجه]] به او رسیده بود فرستاد همینکه نظر [[رسول خدا]]{{صل}} به آن گردنبند افتاد، محزون شد [[امت]] به خاطر آن [[حضرت]] از فدیه گذشته و ابوالعاص را آزاد نمودند [[پیغمبر]] به [[ابی العاص]] فرمود که چون زینب بر تو [[حرام]] است او را روانه [[مدینه]] نما او هم قبول کرد. | [[ابن ابی الحدید]] داستان [[زینب]] [[دختر رسول خدا]]{{صل}} [[همسر]] پسرخالهاش [[ابوالعاص بن ربیع]] را نقل کرده که [[ابوالعاص]] در [[جنگ بدر]] [[اسیر]] شد با اسرای دیگر از [[کفار]] بنا شد [[مشرکین]] [[خونها]] بدهند و [[آزاد]] شوند. ابوالعاص برای زینب پیغام داد که فدیه برای او بفرستد زینب [[مالی]] تهیه کرد با گردنبند مرواریدی که از مادرش [[خدیجه]] به او رسیده بود فرستاد همینکه نظر [[رسول خدا]]{{صل}} به آن گردنبند افتاد، محزون شد [[امت]] به خاطر آن [[حضرت]] از فدیه گذشته و ابوالعاص را آزاد نمودند [[پیغمبر]] به [[ابی العاص]] فرمود که چون زینب بر تو [[حرام]] است او را روانه [[مدینه]] نما او هم قبول کرد. | ||
[[پیامبر]]، [[زید بن حارثه]] پیرمرد را با او روانه نمود که زینب را بیاورد. چون مشرکین فهمیدند که زینب را حرکت دادند جمعی به [[اتفاق]] [[ابوسفیان]] حرکت کردند در [[ذی طوی]] به آنها رسیدند شخصی به نام «[[هبار بن اسود]]» با نیزه به هودج زینب زد که سر نیزه به پشت زینب رسید، او ترسید و از [[ترس]] بچهای را که در | [[پیامبر]]، [[زید بن حارثه]] پیرمرد را با او روانه نمود که زینب را بیاورد. چون مشرکین فهمیدند که زینب را حرکت دادند جمعی به [[اتفاق]] [[ابوسفیان]] حرکت کردند در [[ذی طوی]] به آنها رسیدند شخصی به نام «[[هبار بن اسود]]» با نیزه به هودج زینب زد که سر نیزه به پشت زینب رسید، او ترسید و از [[ترس]] بچهای را که در رحم داشت، سقط نمود. وقتی زینب به مدینه آمد و برای رسول خدا{{صل}} جریان را نقل نمود حضرت فوق العاده ناراحت شد و [[روز فتح مکه]] [[خون]] «هبار بن الاسود» را [[مباح]] نمود و امر کرد دست و پای او را قطع نموده و به [[قتل]] رسانند<ref>سیره ابن هشام، ج۲، ص۲۹۸- ۲۹۹.</ref>. | ||
ابن ابی الحدید میگوید وقتی این خبر را به استادم [[ابوجعفر]] [[نقیب]] شیخ [[معتزله]] خواندم که وقتی خبر به رسول خدا دادند که «هبار بن الاسود» با نیزه به هودج زینب دختر شما [[حمله]] برد و زینب از ترس بچه سقط کرد، حضرت خون او را مباح نمود، ابوجعفر نقیب گفت: «وقتی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[خون]] «[[هبار بن اسود]]» را به خاطر اینکه باعث سقط جنین زینب شد، [[مباح]] نماید مسلما اگر رسول خدا زنده بود حتما مباح میکرد خون کسی را که فاطمه را ترسانید تا آنکه بچهاش سقط گردید»<ref>{{عربی|"اذا کان رسول الله{{صل}} اباح دم [[هبار]] بن الاسود لانه روع [[زینب]] فالقت ذا بطنها، فظهر الحال انه لو کان [[حیا]] لاباح دم من روع فاطمه حتی القت ذابطنها"}}</ref> | ابن ابی الحدید میگوید وقتی این خبر را به استادم [[ابوجعفر]] [[نقیب]] شیخ [[معتزله]] خواندم که وقتی خبر به رسول خدا دادند که «هبار بن الاسود» با نیزه به هودج زینب دختر شما [[حمله]] برد و زینب از ترس بچه سقط کرد، حضرت خون او را مباح نمود، ابوجعفر نقیب گفت: «وقتی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[خون]] «[[هبار بن اسود]]» را به خاطر اینکه باعث سقط جنین زینب شد، [[مباح]] نماید مسلما اگر رسول خدا زنده بود حتما مباح میکرد خون کسی را که فاطمه را ترسانید تا آنکه بچهاش سقط گردید»<ref>{{عربی|"اذا کان رسول الله{{صل}} اباح دم [[هبار]] بن الاسود لانه روع [[زینب]] فالقت ذا بطنها، فظهر الحال انه لو کان [[حیا]] لاباح دم من روع فاطمه حتی القت ذابطنها"}}</ref> |