عمرو بن حمق خزاعی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
عمرو بن حمق خزاعی در تاریخ اسلامی (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۱
، ۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم'
جز (جایگزینی متن - 'اقبال' به 'اقبال') |
جز (جایگزینی متن - 'رحم' به 'رحم') |
||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
اکثر [[اعراب]] به [[خداوند]] [[ایمان]] نداشتند و [[مشرک]] بودند. [[خداوند متعال]] بر شما [[منت]] نهاد و [[محمد]] را برای شما [[مبعوث]] فرمود و او را از میان شما به عنوان [[رسالت]] فرستاد. خداوند در [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب) ، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref> و میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست ، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref> و میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref> و میفرماید: {{متن قرآن|ِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}}<ref>«به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی پیشگام شوید که پهنای آن به پهنای آسمانها و زمین است، برای کسانی آماده شده است که به خداوند و پیامبرانش ایمان دارند، این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره حدید، آیه ۲۱.</ref>؛ این [[فضل]] خداست، آن را به هر که بخواهد [[عطا]] میکند و [[خدا]] دارای فضل بسیار است. | اکثر [[اعراب]] به [[خداوند]] [[ایمان]] نداشتند و [[مشرک]] بودند. [[خداوند متعال]] بر شما [[منت]] نهاد و [[محمد]] را برای شما [[مبعوث]] فرمود و او را از میان شما به عنوان [[رسالت]] فرستاد. خداوند در [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب) ، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.</ref> و میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بیگمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست ، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref> و میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref> و میفرماید: {{متن قرآن|ِ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}}<ref>«به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی پیشگام شوید که پهنای آن به پهنای آسمانها و زمین است، برای کسانی آماده شده است که به خداوند و پیامبرانش ایمان دارند، این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره حدید، آیه ۲۱.</ref>؛ این [[فضل]] خداست، آن را به هر که بخواهد [[عطا]] میکند و [[خدا]] دارای فضل بسیار است. | ||
رسولی که [[خداوند]] به طرف شما فرستاد، از خودتان بود و با [[زبان]] شما [[سخن]] میگفت. شما نخستین کسانی بودید که [[ایمان]] آوردید؛ شما موقعیت او را میدانستید و چهره او را میشناختید؛ [[پیروان]] و [[قبیله]] او را میشناختید. او به شما کتاب و [[حکمت]] را [[تعلیم]] داد، [[واجبات]] و [[مستحبات]] را به شما آموخت. او به شما امر کرد تا [[صله ارحام]] به جای آورید و [[خونریزی]] نکنید. او [[دستور]] داد بین خود [[سازش]] برقرار کنید و با هم [[اختلاف]] نداشته باشید و [[امانتها]] را به صاحبانشان برگردانید، و به عهدها [[وفا]] نمائید، و [[نقض عهد]] نکنید. او به شما دستور داد با هم [[دوست]] باشید و به یک دیگر [[نیکی]] نمائید، و نسبت به هم [[بذل و بخشش]] داشته باشید و به یک دیگر | رسولی که [[خداوند]] به طرف شما فرستاد، از خودتان بود و با [[زبان]] شما [[سخن]] میگفت. شما نخستین کسانی بودید که [[ایمان]] آوردید؛ شما موقعیت او را میدانستید و چهره او را میشناختید؛ [[پیروان]] و [[قبیله]] او را میشناختید. او به شما کتاب و [[حکمت]] را [[تعلیم]] داد، [[واجبات]] و [[مستحبات]] را به شما آموخت. او به شما امر کرد تا [[صله ارحام]] به جای آورید و [[خونریزی]] نکنید. او [[دستور]] داد بین خود [[سازش]] برقرار کنید و با هم [[اختلاف]] نداشته باشید و [[امانتها]] را به صاحبانشان برگردانید، و به عهدها [[وفا]] نمائید، و [[نقض عهد]] نکنید. او به شما دستور داد با هم [[دوست]] باشید و به یک دیگر [[نیکی]] نمائید، و نسبت به هم [[بذل و بخشش]] داشته باشید و به یک دیگر رحم کنید. [[پیامبر گرامی]] شما را از [[غارت]]، [[ظلم]]، [[حسد]]، [[فحش]] و [[ناسزا]] و [[تجاوز]] [[نهی]] فرمودند، و از شرب خمر شما را باز داشتند. از [[کم فروشی]] و [[نقص]] در کیل و وزن منع کردند و از [[آیات قرآن]] برای شما خواندند و گفتند: [[زنا]] نکنید و از [[حد]] خود تجاوز نداشته باشید که خداوند [[متجاوزان]] را دوست نمیدارد. | ||
[[رسول خدا]] به هر [[کار]] نیکی که شما را به طرف [[بهشت]] [[هدایت]] کند و یا شما را از [[آتش دوزخ]] دور کند، [[راهنمایی]] کردند و از هر کار [[بدی]] که شما را از بهشت دور گرداند و به [[جهنم]] نزدیک سازد، منع نمودند و [[راه]] [[بهشت و دوزخ]] را به [[مردم]] نشان دادند. پس از اینکه [[زندگی]] او در [[دنیا]] کامل شد، خداوند او را به طرف خود برد، در حالی که [[سعید]] و اعمالش در پیشگاه خداوند [[پسندیده]] بود. در [[گذشت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بسیار بزرگ بود، در میان [[نزدیکان]]، [[خویشاوندان]] و [[عامه]] [[مسلمانان]] این [[مصیبت]] اثر گذاشت، مصیبتی که قبل از آن مانند نداشت و بعد از آن هم نخواهد بود. بعد از آنکه [[پیامبر خدا]] [[جهان]] را [[وداع]] کردند و به جوار [[رحمت]] [[حق]] رفتند، مسلمانان در [[جانشینی]] او [[اختلاف]] کردند. به [[خداوند]] [[سوگند]]، هرگز در [[فکر]] و [[ذهن]] و [[عقل]] من نمیگذشت که [[عرب]] [[خلافت]] را از [[خاندان]] او بیرون بیاورد و یا آن را از من باز دارند و مرا از آن دور کنند. | [[رسول خدا]] به هر [[کار]] نیکی که شما را به طرف [[بهشت]] [[هدایت]] کند و یا شما را از [[آتش دوزخ]] دور کند، [[راهنمایی]] کردند و از هر کار [[بدی]] که شما را از بهشت دور گرداند و به [[جهنم]] نزدیک سازد، منع نمودند و [[راه]] [[بهشت و دوزخ]] را به [[مردم]] نشان دادند. پس از اینکه [[زندگی]] او در [[دنیا]] کامل شد، خداوند او را به طرف خود برد، در حالی که [[سعید]] و اعمالش در پیشگاه خداوند [[پسندیده]] بود. در [[گذشت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} بسیار بزرگ بود، در میان [[نزدیکان]]، [[خویشاوندان]] و [[عامه]] [[مسلمانان]] این [[مصیبت]] اثر گذاشت، مصیبتی که قبل از آن مانند نداشت و بعد از آن هم نخواهد بود. بعد از آنکه [[پیامبر خدا]] [[جهان]] را [[وداع]] کردند و به جوار [[رحمت]] [[حق]] رفتند، مسلمانان در [[جانشینی]] او [[اختلاف]] کردند. به [[خداوند]] [[سوگند]]، هرگز در [[فکر]] و [[ذهن]] و [[عقل]] من نمیگذشت که [[عرب]] [[خلافت]] را از [[خاندان]] او بیرون بیاورد و یا آن را از من باز دارند و مرا از آن دور کنند. | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۷: | ||
بعد از این به من گفتند: بیائید با او [[بیعت]] کنید و الا با شما [[جنگ]] خواهیم کرد؛ من هم از روی [[کراهت]] بیعت کردم و برای رضای [[خداوند]] [[صبر]] نمودم. یکی از آنها گفت: ای [[فرزند]] [[ابوطالب]] تو برای رسیدن به خلافت حریص میباشی. من به آنها گفتم: شما از من حریصتر هستید؛ از همگان دورتر میباشید و [[شایستگی]] خلافت را ندارید. من اگر [[حق]] خود را میخواهم، [[خدا]] و [[رسول]] مرا به این [[مقام]] برگزیدهاند و من اگر آن را [[طلب]] کنم، حریص به حساب میآیم. اینک شما هستید که مرا از آن منع میکنید و بین من و خلافت فاصله میاندازید. آنها در این جا پاسخی نداشتند. | بعد از این به من گفتند: بیائید با او [[بیعت]] کنید و الا با شما [[جنگ]] خواهیم کرد؛ من هم از روی [[کراهت]] بیعت کردم و برای رضای [[خداوند]] [[صبر]] نمودم. یکی از آنها گفت: ای [[فرزند]] [[ابوطالب]] تو برای رسیدن به خلافت حریص میباشی. من به آنها گفتم: شما از من حریصتر هستید؛ از همگان دورتر میباشید و [[شایستگی]] خلافت را ندارید. من اگر [[حق]] خود را میخواهم، [[خدا]] و [[رسول]] مرا به این [[مقام]] برگزیدهاند و من اگر آن را [[طلب]] کنم، حریص به حساب میآیم. اینک شما هستید که مرا از آن منع میکنید و بین من و خلافت فاصله میاندازید. آنها در این جا پاسخی نداشتند. | ||
بار خدایا! [[قریشیان]] به من [[ستم]] میکنند، خودت مرا [[یاری]] کن! آنها | بار خدایا! [[قریشیان]] به من [[ستم]] میکنند، خودت مرا [[یاری]] کن! آنها رحم مرا [[قطع]] کردند و ظرف مرا خالی نمودند و حقم را پایمال نمودند و مقام بزرگ مرا [[تحقیر]] کردند و در [[نزاع]] و [[جنگیدن]] با من [[متحد]] شدند. آنها مقامی را که [[شایسته]] من بود از من گرفتند. آنها میگفتند: گاهی باید حق را گرفت و زمانی میبایست از آن صرف نظر کرد. من یا باید با [[ناراحتی]] و [[اندوه]] صبر کنم و یا با [[تأسف]] [[جان]] بسپارم. من پیرامون خود را نگریستم و دیدم کسی نیست به من [[نیکی]] کند و یا از من [[دفاع]] نماید و کمکی انجام دهد. در آن میان فقط [[خاندان]] من بودند که حق مرا میدانستند و ترسیدم اگر آنها را به یاری بطلیم، ممکن است هلاک شوند، لذا مانند کسی که [[خار در چشم]] داشته و یا نفسش در گلویش بند آمده، صبر کردم. من در آن [[مصیبتها]] شکیبائی به [[خرج]] دادم، صبری که از حنظل، تلختر و از زخم کارد و [[شمشیر]] هم سوزندهتر بود. هنگامی که شما بر [[اعمال]] [[عثمان]] [[اعتراض]] کردید و او را مورد بازخواست قرار دادید و بعد او را کشتید و آمدید تا با من [[بیعت]] کنید، در آن هنگام من از قبول [[خلافت]] [[امتناع]] کردم و دست خود را نگه داشتم اما شما با من به [[نزاع]] برخاستید، و مرا از جای خود حرکت دادید. شما دست مرا باز کردید و من کف خود را بر هم نهادم، شما دست مرا به طرف خود کشیدید من آن را کشیدم تا از دست شما خلاص گردم. شما در آن هنگام چنان پیرامون مرا گرفتید که من احتمال دادم گروهی در این میان یک دیگر را بکشند و یا اینکه بخواهند مرا به [[قتل]] برسانند. شما گفتید: با ما بیعت کن ما امروز کسی غیر از تو را نداریم و جز تو به دیگری [[رضایت]] نمیدهیم؛ امروز بیعت ما را قبول کن! ما متفرق نمیشویم و [[اختلاف]] کلمه پیدا نمیکنیم. در این هنگام من با شما بیعت کردم و [[مردم]] را به بیعت خود فرا خواندم؛ هر کس از روی میل بیعت کرد، از او پذیرفتم و هر کس بیعت نکرد، او را به بیعت مجبور نکردم و به حال خود واگذاشتم. [[طلحه]] و [[زبیر]] از روی میل با من بیعت کردند. اگر آنها هم [[کراهت]] داشتند، با آنها کاری نداشتم، همانگونه که با دیگران کاری ندارم. اما بعد از مدتی معلوم شد آنها به طرف [[مکّه]] رفتهاند و از آنجا با لشکری عازم [[بصره]] شدهاند، در صورتی که همه آنها با من بیعت کرده بودند و [[طاعت]] من در گردن آنها قرار داشت. آنها بعد از آن به بصره رفتند و بر عاملان و خازنان [[بیت المال]] تاختند و [[اهل]] بصره را که با من بیعت کرده بودند و از من [[اطاعت]] میکردند، پراکنده ساختند و [[اجتماع]] آنها را متفرق نمودند و [[مردم]] آنجا را [[فاسد]] کردند. بعد از آن به [[پیروان]] من حمله کردند و گروهی از [[شیعیان]] مرا از روی [[مکر]] و [[فریب]] کشتند و گروهی را گردن زدند و جماعتی را با [[شمشیر]] خود پاره پاره کردند و آنان با [[صدق]] [[نیت]] به جوار [[رحمت]] [[حق]] شتافتند. به [[خداوند]] [[سوگند]]، اگر آنها یک نفر را بدون [[جرم]] از روی تعمد کشته بودند، [[جنگیدن]] با آنها برای من روا بود؛ [و این که] همه آن [[لشکر]] را از دم تیغ بگذرانم، ولی آنها [[جماعت]] زیادی از [[مردمان]] [[بصره]] را کشتند و عدد مقتولان بصره از عدد آنهایی که وارد بصره شدند زیادتر بود. خداوند اوضاع را از آنها گرفت، دور باشند آن گروهی که [[ستم]] میکنند! بعد از آن متوجه [[اهل شام]] شدم؛ ناگهان دیدم گروهی مردم بادیهنشین، از طبقات مختلف دور هم جمع شدهاند، مردانی [[طمع]] [[کار]] و [[جفا]] پیشه و [[پست]] که از جائی [[خبر]] ندارند و از حقائق بیاطلاع میباشند و از هر طرف آمده و در آنجا جمع شدهاند. در آن میان کسانی بودند که باید [[ادب]] میآموختند و [[تربیت]] میشدند، و جماعتی هم اصلا [[عقل]] و [[شعور]] نداشتند و باید تحت [[ولایت]] دیگران [[زندگی]] کنند و دستشان را بگیرند و [[راه]] زندگی را به آنان نشان دهند. آنها نه از [[مهاجر]] و [[انصار]] بودند و نه از [[تابعان]] [[نیک]] به شمار میرفتند. من به طرف آن جماعت رفتم و آنها را به [[اطاعت]] و شرکت در اجتماع [[مسلمانان]] [[دعوت]] کردم ولی آنها [[امتناع]] کردند و راه [[شقاق]] و [[نزاع]] را در پیش گرفتند و با تیرها و نیزهها رو در روی مسلمانان قرار گرفتند و با آنان به [[جنگ]] پرداختند. من هم با مسلمانان [[قیام]] کردم و با آنها جنگیدم. هنگامی که [[سلاح]] در آنها کارگر افتاد و زخم شمشیرها را [[مشاهده]] کردند، قرآنها را بالای نیزهها بردند و شما را به [[احکام]] [[قرآن]] [[دعوت]] کردند. من به شما گفتم آنها [[اهل دین]] و قرآن نیستند و از روی [[مکر]] و [[فریب]] قرآنها را بلند کرده و در [[پناه]] آن [[امنیت]] میخواهند و در نظر دارند [[جان]] خود را [[نجات]] دهند. | ||
من به شما گفتم، دنبال [[حق]] را داشته باشید و به [[جنگ]] ادامه دهید اما شما [[امتناع]] کردید و گفتید: پیشنهاد آنها را قبول کنید، اگر آنها به [[حکم]] قرآن گردن نهادند، که در حق با ما موافقت کردهاند و اگر [[مخالفت]] کردند، دیگر بر ما حجتی ندارند. | من به شما گفتم، دنبال [[حق]] را داشته باشید و به [[جنگ]] ادامه دهید اما شما [[امتناع]] کردید و گفتید: پیشنهاد آنها را قبول کنید، اگر آنها به [[حکم]] قرآن گردن نهادند، که در حق با ما موافقت کردهاند و اگر [[مخالفت]] کردند، دیگر بر ما حجتی ندارند. |