پرش به محتوا

رحلت یا شهادت پیامبر خاتم در معارف و سیره فاطمی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۸: خط ۲۸:


زهرا{{س}} در حالی که لرزه شدیدی اندامش را گرفته بود و خود را محکوم یک [[قضای الهی]] می‌دید، با قدم‌های [[ناتوان]]، نزدیک درب [[خانه]] آمد و در را باز کرد. باد پرهیبتی به صورت او اصابت کرد، کسی را ندید. در را بست و به اتاق برگشت. فاطمه{{س}} [[مشاهده]] کرد چشمان [[پدر]] به سقف دوخته شده؛ عرق مرگ بر پیشانی آن جناب نشسته و جملاتی زیر لب می‌گوید. زهرا{{س}} با فریادی، [[عقده]] گره خورده در گلو را تکانید. همره با [[شیون]] فاطمه{{س}}، حسن و حسین{{عم}} خود را روی سینه [[پیغمبر]] انداخته، [[شیون]] و [[زاری]] را سر دادند. علی{{ع}} در حالی که سر پیغمبر را به سینه داشت، سراسیمه [[کوشش]] کرد حسن و حسین{{عم}} را از روی سینه [[رسول الله]]{{صل}} بردارد؛ ناگهان حال پیغمبر به صورت عادی برگشت؛ نگاهی به او کرد و فرمود: [[یا علی]]! بگذار عزیزانم مرا [[وداع]] کنند آنها دیگر مرا نمی‌بینند. بگذار مرا ببویند و من هم آنها را ببویم. سپس با دست دیگر قطیفه را روی سر خود و علی{{ع}} کشید. کسی از حضار متوجه نشد که پیغمبر با علی{{ع}} چه می‌گوید؟ پس از مدتی، دست‌های پیغمبر بی‌اختیار از دو طرف بدنش افتاد. علی{{ع}} با چشمان مالامال از [[اشک]]، سر را از زیر قطیفه بیرون آورد و به زهرا{{س}} فرمود: [[مرگ]] [[پدر]] را به تو [[تسلیت]] می‌گویم<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۲۲، ص۵۱۰ و ۵۲۸؛ زهرا{{س}} مولود وحی، سید احمد علم الهدی، ص۱۹۲ و ۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۶۸۳.</ref>
زهرا{{س}} در حالی که لرزه شدیدی اندامش را گرفته بود و خود را محکوم یک [[قضای الهی]] می‌دید، با قدم‌های [[ناتوان]]، نزدیک درب [[خانه]] آمد و در را باز کرد. باد پرهیبتی به صورت او اصابت کرد، کسی را ندید. در را بست و به اتاق برگشت. فاطمه{{س}} [[مشاهده]] کرد چشمان [[پدر]] به سقف دوخته شده؛ عرق مرگ بر پیشانی آن جناب نشسته و جملاتی زیر لب می‌گوید. زهرا{{س}} با فریادی، [[عقده]] گره خورده در گلو را تکانید. همره با [[شیون]] فاطمه{{س}}، حسن و حسین{{عم}} خود را روی سینه [[پیغمبر]] انداخته، [[شیون]] و [[زاری]] را سر دادند. علی{{ع}} در حالی که سر پیغمبر را به سینه داشت، سراسیمه [[کوشش]] کرد حسن و حسین{{عم}} را از روی سینه [[رسول الله]]{{صل}} بردارد؛ ناگهان حال پیغمبر به صورت عادی برگشت؛ نگاهی به او کرد و فرمود: [[یا علی]]! بگذار عزیزانم مرا [[وداع]] کنند آنها دیگر مرا نمی‌بینند. بگذار مرا ببویند و من هم آنها را ببویم. سپس با دست دیگر قطیفه را روی سر خود و علی{{ع}} کشید. کسی از حضار متوجه نشد که پیغمبر با علی{{ع}} چه می‌گوید؟ پس از مدتی، دست‌های پیغمبر بی‌اختیار از دو طرف بدنش افتاد. علی{{ع}} با چشمان مالامال از [[اشک]]، سر را از زیر قطیفه بیرون آورد و به زهرا{{س}} فرمود: [[مرگ]] [[پدر]] را به تو [[تسلیت]] می‌گویم<ref>بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۲۲، ص۵۱۰ و ۵۲۸؛ زهرا{{س}} مولود وحی، سید احمد علم الهدی، ص۱۹۲ و ۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۶۸۳.</ref>
==شب [[ارتحال پیامبر]]==
[[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از پدرش نقل می‌کند: در شبی که صبح آن [[پیامبر]] از [[دنیا]] رفتند، پیامبر، [[حضرت علی]]، [[فاطمه]]، حسن و حسین{{عم}} را خواستند و در را به سوی بقیه بستند. ابتدا [[فاطمه زهرا]]{{س}} را صدا زدند و مدتی طولانی از شب را با او [[خلوت]] نمودند. وقتی این [[ملاقات]] طول کشید، [[حضرت امیر]] همراه با [[فرزندان]] بیرون آمدند و در آستان در ایستادند. [[مردم]] نیز پشت در ایستاده بودند. [[زنان پیامبر]] به حضرت علی{{ع}} و فرزندان ایشان نگاه می‌کردند. [[عایشه]] به حضرت امیر گفت: چرا [[رسول خدا]] شما را در این [[ساعت]] مهم از اتاق بیرون فرستادند و با دخترش خلوت نمودند؟ [[امیرالمؤمنین]] به او فرمود: من از آنچه در خلوت می‌گذرد، باخبرم. آنها درباره مسائلی که تو و پدرت و دو [[یار]] پدرت به وجود خواهید آورد سخن می‌گویند!
حضرت علی{{ع}} گفتند: پیش پیامبر آمدم. ایشان در حال [[جان]] دادن بودند. نتوانستم خودم را کنترل کنم و به این حال پیامبر گریستم.
پیامبر فرمود: علی جان! الآن [[زمان]] [[گریه]] تو نیست. من به سوی [[خداوند]] و نعمت‌های او می‌شتابم. اما گریه و [[غم]] و [[غصه]] من برای تو و همسرت است. پس از من، [[حق]] شما را ضایع می‌کنند و همگی بر شما [[ظلم]] روا می‌دارند. ای علی! من فاطمه{{س}} را به مطالبی [[وصیت]] کردم و چیزهایی به او گفته‌ام که برایت بگوید. هرچه فاطمه{{س}} گفت، آن را [[اجرا]] کن؛ زیرا او بسیار [[راستگو]] و صادق است. سپس زهرا{{س}} را در آغوش گرفت و سرش را بوسید و فرمود: فاطمه جان! پدرت فدایت باد. صدای [[گریه زهرا]]{{س}} بلند شد. پیامبر زهرا{{س}} را به سینه چسباند و فرمودند: اما زهرای من! خداوند [[انتقام]] شما را از آنان می‌گیرد و به [[غضب]] تو غضبناک می‌گردد. [[جهنم]]، منزلگاه این [[ظالمان]] باد. سپس رسول خدا گریستند. به [[خدا]] قسم! [[گمان]] کردم بخشی از وجودم در گریه پیامبر از دست رفت. مانند [[ابر]] بهاری [[گریه]] می‌کردند تا آنکه صورت و محاسنشان از اشک‌تر شد. [[پیامبر]] از [[فاطمه]]{{س}} جدا نمی‌شد. سر [[مبارک]] پیامبر بر روی سینه من بود. حسن و حسین{{عم}} به پاهای آن [[حضرت]] بوسه می‌زدند و با صدای بلند گریه می‌کردند. اگر بگویم [[جبرئیل]] آنجا بود، صادقم؛ زیرا صدای [[زاری]] و گریه‌ای را می‌شنیدم که برایم آشنا نبود، اما کسی را نمی‌دیدم. [[شک]] ندارم که صدای فرشته‌ای بود و مگر می‌شود جبرئیل در این شب هولناک [[یار]] دیرینه خود را تنها بگذارد؟!
آن شب، [[فاطمه زهرا]]{{س}} چنان گریه می‌نمودند که [[گمان]] می‌کنم [[زمین]] و [[آسمان]] بر او ناله و گریه می‌کردند.
سپس پیامبر فرمود: ای دخترم! [[خداوند]] [[پشتیبان]] شما خواهد بود. به همان خدایی که مرا برانگیخت، [[عرش]] خداوند و آنچه در اطراف اوست، از زمین و آسمان و مابین این دو، از گریه تو گریستند. به همان خدایی که مرا برانگیخت، [[بهشت]] بر [[مردم]] [[حرام]] است تا آنکه من وارد بهشت گردم و پس از من، تو اولین کسی هستی که بر بهشت قدم می‌نهد در حالی که پوشیده و [[زینت]] کرده و در [[آسایش]] هستی؛ فاطمه [[جان]]! گوارایت باد. همان خدایی که مرا برانگیخت، [[جهنم]] شعله‌ای می‌کشد که هیچ پیامبر و یا [[فرشته]] مقربی از [[هراس]] او در [[امان]] نیست و همگی بی‌هوش می‌شوند. یک منادی صدا می‌زند: ای جهنم! خداوند به تو می‌گوید آرام باش تا فاطمه، دختر محمد{{صل}} عبور نماید. و به بهشت روانه گردد و هیچ [[دود]] و آتشی به او آسیب نمی‌رساند. به همان خدایی که مرا برانگیخت، حسن{{ع}} از طرف راست و حسین{{ع}} از طرف چپ، تو را [[همراهی]] می‌کنند و به بالاترین [[مکان بهشت]] در پیشگاه [[خداوند متعال]]، در مقامی [[شریف]] در کنار [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} جای می‌گیرید. به همان خدایی که مرا برانگیخت، از دشمنانت [[دادخواهی]] خواهم نمود و کسانی که [[حق]] تو را [[غصب]] کردند؛ رشته [[محبت]] تو را بریدند؛ بر من [[دروغ]] یستند؛ همه را پشیمان و خجل خواهم نمود. پس می‌گویم: ای [[امت]] من! ای امت من! جواب می‌رسد: امتت، پس از شما دگرگون شدند و [[جهنمی]] گشتند.<ref>{{متن حدیث|لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُبِضَ النَّبِيُّ{{صل}} فِي صَبِيحَتِهَا دَعَا عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ{{عم}} وَ أَغْلَقَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ الْبَابَ وَ قَالَ يَا فَاطِمَةُ وَ أَدْنَاهَا مِنْهُ فَنَاجَاهَا مِنَ اللَّيْلِ طَوِيلًا فَلَمَّا طَالَ ذَلِكَ خَرَجَ عَلِيٌّ وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ أَقَامُوا بِالْبَابِ وَ النَّاسُ خَلْفَ الْبَابِ وَ نِسَاءُ النَّبِيِّ صيَنْظُرْنَ إِلَى عَلِيٍّ{{ع}} وَ مَعَهُ ابْنَاهُ فَقَالَتْ عَائِشَةُ لِأَمْرِ مَا أَخْرَجَكَ مِنْهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} وَ خَلَا بِابْنَتِهِ دُونَكَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ فَقَالَ لَهَا عَلِيٌّ{{ع}} قَدْ عَرَفْتُ الَّذِي خَلَا بِهَا وَ أَرَادَهَا لَهُ وَ هُوَ بَعْضُ مَا كُنْتِ فِيهِ وَ أَبُوكِ وَ صَاحِبَاهُ مِمَّا قَدْ سَمَّاهُ فَوَجَمَتْ أَنْ تَرُدَّ عَلَيْهِ كَلِمَةً قَالَ عَلِيٌّ{{ع}} فَمَا لَبِثْتُ أَنْ نَادَتْنِي فَاطِمَةُ{{ع}} فَدَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ{{صل}} وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَبَكَيْتُ وَ لَمْ أَمْلِكْ نَفْسِي حِينَ رَأَيْتُهُ بِتِلْكَ الْحَالِ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقَالَ لِي مَا يُبْكِيكَ يَا عَلِيُّ لَيْسَ هَذَا أَوَانُ الْبُكَاءِ فَقَدْ حَانَ الْفِرَاقُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَأَسْتَوْدِعُكَ اللَّهَ يَا أَخِي فَقَدِ اخْتَارَنِي رَبِّي مَا عِنْدَهُ وَ إِنَّمَا بُكَائِي وَ غَمِّي وَ حُزْنِي عَلَيْكَ وَ عَلَى هَذِهِ أَنْ تُضَيَّعَ بَعْدِي فَقَدْ أَجْمَعَ الْقَوْمُ عَلَى ظُلْمِكُمْ وَ قَدْ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَ قَبِلَكُمْ مِنِّي وَدِيعَةً يَا عَلِيُّ إِنِّي قَدْ أَوْصَيْتُ فَاطِمَةَ ابْنَتِي بِأَشْيَاءَ وَ أَمَرْتُهَا أَنْ تُلْقِيَهَا إِلَيْكَ فَأَنْفِذْهَا فَهِيَ الصَّادِقَةُ الصَّدُوقَةُ ثُمَّ ضَمَّهَا إِلَيْهِ وَ قَبَّلَ رَأْسَهَا وَ قَالَ فِدَاكِ أَبُوكِ يَا فَاطِمَةُ فَعَلَا صَوْتُهَا بِالْبُكَاءِ ثُمَّ ضَمَّهَا إِلَيْهِ وَ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ لَيَنْتَقِمَنَّ اللَّهُ رَبِّي وَ لَيَغْضَبَنَّ لِغَضَبِكِ فَالْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ لِلظَّالِمِينَ ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} قَالَ عَلِيٌّ{{ع}} فَوَ اللَّهِ لَقَدْ حَسِبْتُ بَضْعَةً مِنِّي قَدْ ذَهَبَتْ لِبُكَائِهِ حَتَّى هَمَلَتْ عَيْنَاهُ مِثْلَ الْمَطَرِ حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ وَ مُلَاءَةً كَانَتْ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَلْتَزِمُ فَاطِمَةَ لَا يُفَارِقُهَا وَ رَأْسُهُ عَلَى صَدْرِي وَ أَنَا مِسْنَدُهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ يُقَبِّلَانِ قَدَمَيْهِ وَ يَبْكِيَانِ بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمَا قَالَ عَلِيٌّ{{ع}} فَلَوْ قُلْتُ إِنَّ جَبْرَئِيلَ فِي الْبَيْتِ لَصَدَقْتُ لِأَنِّي كُنْتُ أَسْمَعُ بُكَاءً وَ نَغْمَةً لَا أَعْرِفُهَا وَ كُنْتُ أَعْلَمُ أَنَّهَا أَصْوَاتُ الْمَلَائِكَةِ لَا أَشُكُّ فِيهَا لِأَنَّ جَبْرَئِيلَ لَمْ يَكُنْ فِي مِثْلِ تِلْكَ اللَّيْلَةِ يُفَارِقُ النَّبِيَّ{{صل}} وَ لَقَدْ رَأَيْتُ بُكَاءً مِنْهَا أَحْسَبُ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ قَدْ بَكَتْ لَهَا ثُمَّ قَالَ لَهَا يَا بُنَيَّةِ اللَّهُ خَلِيفَتِي عَلَيْكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ خَلِيفَةٍ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَقَدْ بَكَى لِبُكَائِكِ عَرْشُ اللَّهِ وَ مَا حَوْلَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضُونَ وَ مَا فِيهِمَا يَا فَاطِمَةُ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَقَدْ حُرِّمَتِ الْجَنَّةُ عَلَى الْخَلَائِقِ حَتَّى أَدْخُلَهَا وَ إِنَّكِ لَأَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ يَدْخُلُهَا بَعْدِي كَاسِيَةً حَالِيَةً نَاعِمَةً يَا فَاطِمَةُ هَنِيئاً لَكِ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ إِنَّكِ لَسَيِّدَةُ مَنْ يَدْخُلُهَا مِنَ النِّسَاءِ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ إِنَّ جَهَنَّمَ لَتَزْفِرُ زَفْرَةً لَا يَبْقَى مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ إِلَّا صَعِقَ فَيُنَادَى إِلَيْهَا أَنْ يَا جَهَنَّمُ يَقُولُ لَكِ الْجَبَّارُ اسْكُنِي بِعِزِّي وَ اسْتَقِرِّي حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ{{صل}} إِلَى الْجِنَانِ لَا يَغْشَاهَا {{متن قرآن|قَتَرٌ وَلَا ذِلَّةٌ}} وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَيَدْخُلَنَّ حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ حَسَنٌ عَنْ يَمِينِكِ وَ حُسَيْنٌ عَنْ يَسَارِكِ وَ لَتُشْرِفِنَّ مِنْ أَعْلَى الْجِنَانِ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فِي الْمَقَامِ الشَّرِيفِ وَ لِوَاءُ الْحَمْدِ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} يُكْسَى إِذَا كُسِيتُ وَ يُحْبَى إِذَا حُبِيتُ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ لَأَقُومَنَّ بِخُصُومَةِ أَعْدَائِكِ وَ لَيَنْدَمَنَّ قَوْمٌ أَخَذُوا حَقَّكِ وَ قَطَعُوا مَوَدَّتَكِ وَ كَذَبُوا عَلَيَّ وَ لَيُخْتَلَجُنَّ دُونِي فَأَقُولُ أُمَّتِي أُمَّتِي فَيُقَالُ إِنَّهُمْ بَدَّلُوا بَعْدَكَ وَ صَارُوا إِلَى السَّعِيرِ}} بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۲، ص۴۹۰.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۲۰.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۳٬۱۸۵

ویرایش