گریه حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخهها
←جستارهای وابسته
(صفحهای تازه حاوی «{{سیره معصوم}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين...» ایجاد کرد) |
|||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
# [[مظلومیت]] جانسوز [[امیر]]؛ [[فاطمه]]{{س}} به [[درستی]] میدید که چگونه استوانه [[عدالت]] و [[امام]] منسوب را کنار نهادهاند. او به یکی از [[زنان]] [[فداکار]] و اندیشمندی که حال [[بانوی بانوان]] را پرسید، یعنی [[ام سلمه]] فرمود: {{متن حدیث|أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ النَّبِيُّ{{صل}} وَ ظُلِمَ الْوَصِيُّ وَ هُتِكَ وَ اللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّةً عَلَى غَيْرِ مَا شَرَعَ اللَّهُ فِي التَّنْزِيلِ وَ سَنَّهَا النَّبِيُّ فِي التَّأْوِيلِ وَ لَكِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِيَّةٌ...}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>؛ [[غم]] و [[اندوه]]، گستره [[دل]] و شب و روزم را پوشانده است؛ غم از دست دادن پدری چون [[خورشید]] [[جهان]] افروز رسالت، غم و اندوه مظلومیت جانسوز شوهر و [[غصب حق]] انکارناپذیر او و [[پایمال شدن حقوق]] و آزدی و [[امنیت جامعه]]. ام سلمه! دیدی که به [[فرمان خدا]] پشت کردند و سخنان پیامبرش را زیر پا نهادند و [[حرمت]] او را شکستند و [[پیشوایی]] او را [[انکار]] کردند و [[خلافت]] و [[امانتداری]] از [[خدا]] و پیامبر در اداره امور و شئون دین و دنیای مردم را که در [[قرآن]] و [[سنت]] به او سپرده شده بود [[غصب]] کردند؟ آخر چرا؟ چون از علی{{ع}} به خاطر آن حرکت خدایی و [[ایمان]] و [[جهاد]] خالصانهاش [[کینه]] بر دل گرفته بودند؛ کینههایی از [[جنگ]] «[[بدر]]» و «[[احد]]» و «[[خندق]]» که او در راه [[حق]] و به [[فرماندهی]] پیامبرش، [[مشرکان]] و [[ملحدان]] سرکرده و نیاکان آنان را در هم [[شکست]] و [[کاخ]] آرزوهای پوشالیشان را بر سرشان ویران ساخت»؛ | # [[مظلومیت]] جانسوز [[امیر]]؛ [[فاطمه]]{{س}} به [[درستی]] میدید که چگونه استوانه [[عدالت]] و [[امام]] منسوب را کنار نهادهاند. او به یکی از [[زنان]] [[فداکار]] و اندیشمندی که حال [[بانوی بانوان]] را پرسید، یعنی [[ام سلمه]] فرمود: {{متن حدیث|أَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرَبٍ فُقِدَ النَّبِيُّ{{صل}} وَ ظُلِمَ الْوَصِيُّ وَ هُتِكَ وَ اللَّهِ حُجُبُهُ أَصْبَحَتْ إِمَامَتُهُ مُقْتَصَّةً عَلَى غَيْرِ مَا شَرَعَ اللَّهُ فِي التَّنْزِيلِ وَ سَنَّهَا النَّبِيُّ فِي التَّأْوِيلِ وَ لَكِنَّهَا أَحْقَادٌ بَدْرِيَّةٌ...}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>؛ [[غم]] و [[اندوه]]، گستره [[دل]] و شب و روزم را پوشانده است؛ غم از دست دادن پدری چون [[خورشید]] [[جهان]] افروز رسالت، غم و اندوه مظلومیت جانسوز شوهر و [[غصب حق]] انکارناپذیر او و [[پایمال شدن حقوق]] و آزدی و [[امنیت جامعه]]. ام سلمه! دیدی که به [[فرمان خدا]] پشت کردند و سخنان پیامبرش را زیر پا نهادند و [[حرمت]] او را شکستند و [[پیشوایی]] او را [[انکار]] کردند و [[خلافت]] و [[امانتداری]] از [[خدا]] و پیامبر در اداره امور و شئون دین و دنیای مردم را که در [[قرآن]] و [[سنت]] به او سپرده شده بود [[غصب]] کردند؟ آخر چرا؟ چون از علی{{ع}} به خاطر آن حرکت خدایی و [[ایمان]] و [[جهاد]] خالصانهاش [[کینه]] بر دل گرفته بودند؛ کینههایی از [[جنگ]] «[[بدر]]» و «[[احد]]» و «[[خندق]]» که او در راه [[حق]] و به [[فرماندهی]] پیامبرش، [[مشرکان]] و [[ملحدان]] سرکرده و نیاکان آنان را در هم [[شکست]] و [[کاخ]] آرزوهای پوشالیشان را بر سرشان ویران ساخت»؛ | ||
#برای مظلومیت [[فرزندان]] پاکش؛ او نگران فرزندان [[عدالتخواه]] و گرانمایهاش در فردای جامعهای [[بحران]] زده بود. او نگران همان رخدادهای غمباری بود که خود [[پیامبر]] را نگران و ناراحت ساخته بود، به گونهای که [[باران]] [[اشک]] از جام دیدگان فرو بارید و هنگامی که از او پرسیدند چرا [[گریه]] میکنید، فرمود: «برای [[فرزندان]] خویش و بر آنچه از بدکاران [[امت]] بر آنان پیش خواهد آمد، گریه میکنم. گویی دخت گرانمایهام را مینگرم که پس از من آماج [[ظلم]] و [[بیداد]] قرار میگیرد و هر چه فریاد [[دادخواهی]] سر میدهد و [[پدر]] پدر میگوید، کسی به [[یاری]] او برنمیخیزد»<ref>{{متن حدیث|أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي، وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي، كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي" يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ" فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي}}</ref>. نیز فرمود: «زمانی که دخت گرانمایهام را دیدم، [[رفتار]] بیدادگرانهای را که پس از من با او میشود به یاد آوردم. گویی مینگرم که [[خشونت]] و [[خودکامگی]] به منظور به [[ذلت]] کشیدن او، تا در خانهاش پیش میرود و [[حریم]] او شکسته میشود و ابتداییترین حقوقش پایمال میگردد و از [[ارث]] خویش که روشنترین [[حق]] اوست، بازداشته میشود. پهلوی او را میشکنند و فرزندش را به [[شهادت]] میرسانند. صدای او را میشنوم که به نام من فریاد دادخواهی سر میدهد، اما به وی پاسخ مثبت نمیدهند و برای یاری او و دفع [[شرارت]] [[ظالمان]] از او و خاندانش به سوی وی نمیشتابند»}<ref>{{متن حدیث|وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ}؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>. نیز دخت سرافراز خویش را به سینه چسبانید و گریست و فرمود: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۱.</ref>؛ «[[فاطمه]] [[جان]]! [[گریه]] نکن! پدرت به قربانت! تو نخستین فرد از [[خاندان وحی]] و [[رسالت]] خواهی بود که مظلومانه و با [[حقوق]] پایمال شده به دست [[اشرار]] [[امت]]، به من خواهی پیوست و به زودی خار و خس [[نفاق]] و [[کینه]] و [[دشمنی]] آشکار میگردد و [[جامه]] [[دین]] فرسوده و کهنه میشود و تو نخستین کسی هستی که در کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد خواهی گشت»<ref>سیما و سیره ریحانه پیامبر، علی کرمی فریدنی، ص۷۷۰.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۳۲.</ref> | #برای مظلومیت [[فرزندان]] پاکش؛ او نگران فرزندان [[عدالتخواه]] و گرانمایهاش در فردای جامعهای [[بحران]] زده بود. او نگران همان رخدادهای غمباری بود که خود [[پیامبر]] را نگران و ناراحت ساخته بود، به گونهای که [[باران]] [[اشک]] از جام دیدگان فرو بارید و هنگامی که از او پرسیدند چرا [[گریه]] میکنید، فرمود: «برای [[فرزندان]] خویش و بر آنچه از بدکاران [[امت]] بر آنان پیش خواهد آمد، گریه میکنم. گویی دخت گرانمایهام را مینگرم که پس از من آماج [[ظلم]] و [[بیداد]] قرار میگیرد و هر چه فریاد [[دادخواهی]] سر میدهد و [[پدر]] پدر میگوید، کسی به [[یاری]] او برنمیخیزد»<ref>{{متن حدیث|أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي، وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي، كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي وَ هِيَ تُنَادِي" يَا أَبَتَاهْ، يَا أَبَتَاهْ" فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي}}</ref>. نیز فرمود: «زمانی که دخت گرانمایهام را دیدم، [[رفتار]] بیدادگرانهای را که پس از من با او میشود به یاد آوردم. گویی مینگرم که [[خشونت]] و [[خودکامگی]] به منظور به [[ذلت]] کشیدن او، تا در خانهاش پیش میرود و [[حریم]] او شکسته میشود و ابتداییترین حقوقش پایمال میگردد و از [[ارث]] خویش که روشنترین [[حق]] اوست، بازداشته میشود. پهلوی او را میشکنند و فرزندش را به [[شهادت]] میرسانند. صدای او را میشنوم که به نام من فریاد دادخواهی سر میدهد، اما به وی پاسخ مثبت نمیدهند و برای یاری او و دفع [[شرارت]] [[ظالمان]] از او و خاندانش به سوی وی نمیشتابند»}<ref>{{متن حدیث|وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ}؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶.</ref>. نیز دخت سرافراز خویش را به سینه چسبانید و گریست و فرمود: {{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِي فِدَاكِ أَبُوكِ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ تَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ يَسْمُلُ جِلْبَابُ الدِّينِ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۱.</ref>؛ «[[فاطمه]] [[جان]]! [[گریه]] نکن! پدرت به قربانت! تو نخستین فرد از [[خاندان وحی]] و [[رسالت]] خواهی بود که مظلومانه و با [[حقوق]] پایمال شده به دست [[اشرار]] [[امت]]، به من خواهی پیوست و به زودی خار و خس [[نفاق]] و [[کینه]] و [[دشمنی]] آشکار میگردد و [[جامه]] [[دین]] فرسوده و کهنه میشود و تو نخستین کسی هستی که در کنار [[حوض کوثر]] بر من وارد خواهی گشت»<ref>سیما و سیره ریحانه پیامبر، علی کرمی فریدنی، ص۷۷۰.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۳۲.</ref> | ||
==اولین مسافر [[ملکوت]] بعد [[پدر]]== | |||
[[ابن عباس]] نقل میکند: [[فاطمه]]{{س}} به هنگام [[بیماری]] [[رسول خدا]] بر او وارد شد. [[پیامبر]] فرمود نَفْسم به من خبر میدهد که از [[دنیا]] میروم. فاطمه{{س}} شروع به [[گریه]] کردن نمود، رسول خدا فرمود: | |||
{{متن حدیث|لَا تَبْكِيِنَّ فَإِنَّكِ لَا تَمْكُثِينَ مِنْ بَعْدِي إِلَّا اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ نِصْفَ يَوْمٍ حَتَّى تَلْحَقِي بِي وَ لَا تلحقي تَلْحَقِينَ بِي حَتَّى تُتْحَفَيْ بِثِمَارِ الْجَنَّةِ فَضَحِكَتْ فَاطِمَةُ{{س}}}}<ref>بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۶: قصص الأنبیاء، قطب الدین راوندی، ص۳۰۹.</ref>؛ | |||
«گریه مکن! که تو پس از من بیش از هفتاد و دو [[روز]] و نصف روز در این [[جهان]] [[زندگی]] نخواهی کرد و به من ملحق میشوی و تو به من ملحق نمیشوی تا آنکه [[نعمتها]] و ثمرات و تحفههای [[بهشت]] را به تو [[هدیه]] کنند. فاطمه{{س}} گریهاش قطع شد و خندید».<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ج۵ ص ۱۷۷۸.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |