کسب و کار: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'نزول آیات' به 'نزول آیات'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
|||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
==کار و کوشش در [[سیره نبوی]]{{صل}}== | ==کار و کوشش در [[سیره نبوی]]{{صل}}== | ||
*کسب و کار در [[سیره]] و [[کلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} بسیار مهم شمرده شده است و ایشان همواره [[مسلمانان]] را به تلاش برای تأمین [[مشروع]] نیازمندیهای خویش سفارش میکردند و از [[سستی]] در امر میمعاش برحذر میداشتند.[[روایت]] شده است که هرگاه [[رسول خدا]]{{صل}} به مردی نظر میافکندند و از [[اخلاق]] و کردارشان خوششان میآمد، از کارش میپرسیدند؛ اگر میگفت که کاری ندارد، میفرمودند: او از چشمم افتاد؛ گفته میشد: چرا ای [[رسول خدا]]{{صل}}؟ میفرمود: برای اینکه هرگاه [[مؤمن]] حرفهای نداشته باشد [تا روزی کسب کند] با دینش در پی روزی میرود"<ref>{{متن حدیث|لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِه}}؛ جامع الاخبار، ص ۱۳۹ و مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۱۱.</ref><ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۵۸۰.</ref>. | *کسب و کار در [[سیره]] و [[کلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} بسیار مهم شمرده شده است و ایشان همواره [[مسلمانان]] را به تلاش برای تأمین [[مشروع]] نیازمندیهای خویش سفارش میکردند و از [[سستی]] در امر میمعاش برحذر میداشتند.[[روایت]] شده است که هرگاه [[رسول خدا]]{{صل}} به مردی نظر میافکندند و از [[اخلاق]] و کردارشان خوششان میآمد، از کارش میپرسیدند؛ اگر میگفت که کاری ندارد، میفرمودند: او از چشمم افتاد؛ گفته میشد: چرا ای [[رسول خدا]]{{صل}}؟ میفرمود: برای اینکه هرگاه [[مؤمن]] حرفهای نداشته باشد [تا روزی کسب کند] با دینش در پی روزی میرود"<ref>{{متن حدیث|لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِه}}؛ جامع الاخبار، ص ۱۳۹ و مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۱۱.</ref><ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۵۸۰.</ref>. | ||
*در [[حدیث]] دیگری [[نقل]] شده است که پس از [[نزول | *در [[حدیث]] دیگری [[نقل]] شده است که پس از [[نزول آیات]] دوم و سوم سوره [[طلاق]] که [[خداوند]] در آن روزی [[بندگان]] باتقوا را ضمانت کرده است، عدهای از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} درهای خانههای خود را بستند و برای [[عبادت]] به سوی [[مسجد]] روانه شدند. وقتی خبر به [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، آنان را احضار کرد و [[علت]] را از آنان پرسید؛ گفتند: "[[خداوند]] خود روزی ما را بر عهده گرفته است و ما نیز به همین [[دلیل]]، کسب و کار را رها کرده، به [[عبادت]] رو آوردهایم"؛ آن [[حضرت]] فرمود: "بدانید که اگر چنین کنید، هرگز دعایتان [[مستجاب]] نخواهد شد و روزی به شما نخواهد رسید؛ مگر آنکه خودتان در طلب برآیید و بکوشید"<ref>الکافی، ج۵، ص۸۴؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۳ و شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۳۲۳.</ref><ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۵۸۰.</ref>. | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} برای بازداشتن [[مسلمانان]] از دراز کردن دست [[نیاز]] به سوی دیگران، سفارش میکردند که [[مردمان]] به استقبال [[سختی]] کار و تلاش بروند تا از زبونی سؤال و منتپذیری دیگران دور شوند؛ [[پیامبر اسلام]] میفرمود: "اگر یکی از شما ریسمانی بردارد و با آن، پشته هیزم بر دوش کشد و آن را بفروشد و با این کار آبروی خود را حفظ کند، این کار برای او از خواهش و اظهار [[نیاز]] بهتر است"<ref>{{متن حدیث|لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ يَأْخُذُ حَبْلًا فَيَأْتِي بِحُزْمَةِ حَطَبٍ عَلَى ظَهْرِهِ فَيَبِيعُهَا فَيَكُفُ بِهَا وَجْهَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسْأَل}}؛ مسند احمدبن حنبل، ج۱، ص۱۶۷؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۸۸؛ السنن الکبری، ج ۴، ص ۱۹۵ و صحیح بخاری، ج ۲، ص ۱۲۹.</ref>؛ [[رسول خدا]]{{صل}} میکوشید [[بینیازی]] از دیگران را در میان [[اصحاب]] و [[یاران]] خود تقویت کند و در [[نیاز]] و حاجتخواهی را با برانگیختن [[مسلمانان]] به کار و کوشش ببندد<ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۵۸۰.</ref>. | *[[رسول خدا]]{{صل}} برای بازداشتن [[مسلمانان]] از دراز کردن دست [[نیاز]] به سوی دیگران، سفارش میکردند که [[مردمان]] به استقبال [[سختی]] کار و تلاش بروند تا از زبونی سؤال و منتپذیری دیگران دور شوند؛ [[پیامبر اسلام]] میفرمود: "اگر یکی از شما ریسمانی بردارد و با آن، پشته هیزم بر دوش کشد و آن را بفروشد و با این کار آبروی خود را حفظ کند، این کار برای او از خواهش و اظهار [[نیاز]] بهتر است"<ref>{{متن حدیث|لَوْ أَنَّ أَحَدَكُمْ يَأْخُذُ حَبْلًا فَيَأْتِي بِحُزْمَةِ حَطَبٍ عَلَى ظَهْرِهِ فَيَبِيعُهَا فَيَكُفُ بِهَا وَجْهَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسْأَل}}؛ مسند احمدبن حنبل، ج۱، ص۱۶۷؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۸۸؛ السنن الکبری، ج ۴، ص ۱۹۵ و صحیح بخاری، ج ۲، ص ۱۲۹.</ref>؛ [[رسول خدا]]{{صل}} میکوشید [[بینیازی]] از دیگران را در میان [[اصحاب]] و [[یاران]] خود تقویت کند و در [[نیاز]] و حاجتخواهی را با برانگیختن [[مسلمانان]] به کار و کوشش ببندد<ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۵۸۰.</ref>. | ||
*از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که روزی مردی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} به [[تنگدستی]] و [[سختی]] دچار شد؛ پس همسرش به او گفت: "کاش [[خدمت]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} میرسیدی و از او چیزی میخواستی؟" آن مرد [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رفت؛ چون آن [[حضرت]] او را دید، فرمود: "هر کس از ما چیزی بخواهد، به او عطا میکنیم و هر کس که [[بینیازی]] جوید، [[خداوند]] او را بینیاز میکند". پس، آن مرد با خود گفت: "منظور [[پیامبر]]{{صل}} کسی جز من نیست"؛ و سپس به سوی همسرش بازگشت و او را از این ماجرا [[آگاه]] کرد؟ [[زن]] گفت: "[[رسول خدا]]{{صل}} هم [[بشر]] است [و از حال تو [[آگاه]] نیست] او را از حال خود [[آگاه]] ساز!" آن مرد دوباره نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت و این بار هم وقتی [[رسول اکرم]]{{صل}} او را دید، فرمود: "هر کس از ما خواهش کند، به او عطا میکنیم و هرکس [[بینیازی]] جوید، [[خداوند]] او را بینیاز میکند". این ماجرا تا سه بار تکرار شد و سرانجام، آن مرد رفت و کلنگی قرض کرد و راهی بیابان (صحرا) شد و قدری هیزم برید و آورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد. فردای آن روز هم همین کار را کرد و هیزم بیشتری آورد و فروخت. او پیوسته کار میکرد و میاندوخت تا اینکه کلنگی خرید و باز هم [[پول]] خود را [[ذخیره]] کرد تا اینکه دو شتر و یک [[غلام]] خرید و توانگر شد. پس روزی [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و ماجرا را به ایشان خبر داد؛ آن [[حضرت]] فرمود: "من که گفتم هر کس از ما چیزی بخواهد به او عطا میکنیم و هر کس [[بینیازی]] ورزد، [[خداوند]] او را بینیاز میکند"<ref>الکافی، ج ۲، ص ۱۳۹ و عدة الداعی، ص ۱۰۰.</ref><ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۵۸۱.</ref>. | *از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] شده است که روزی مردی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} به [[تنگدستی]] و [[سختی]] دچار شد؛ پس همسرش به او گفت: "کاش [[خدمت]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} میرسیدی و از او چیزی میخواستی؟" آن مرد [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} رفت؛ چون آن [[حضرت]] او را دید، فرمود: "هر کس از ما چیزی بخواهد، به او عطا میکنیم و هر کس که [[بینیازی]] جوید، [[خداوند]] او را بینیاز میکند". پس، آن مرد با خود گفت: "منظور [[پیامبر]]{{صل}} کسی جز من نیست"؛ و سپس به سوی همسرش بازگشت و او را از این ماجرا [[آگاه]] کرد؟ [[زن]] گفت: "[[رسول خدا]]{{صل}} هم [[بشر]] است [و از حال تو [[آگاه]] نیست] او را از حال خود [[آگاه]] ساز!" آن مرد دوباره نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفت و این بار هم وقتی [[رسول اکرم]]{{صل}} او را دید، فرمود: "هر کس از ما خواهش کند، به او عطا میکنیم و هرکس [[بینیازی]] جوید، [[خداوند]] او را بینیاز میکند". این ماجرا تا سه بار تکرار شد و سرانجام، آن مرد رفت و کلنگی قرض کرد و راهی بیابان (صحرا) شد و قدری هیزم برید و آورد و به نیم چارک آرد فروخت و آن را به خانه برد. فردای آن روز هم همین کار را کرد و هیزم بیشتری آورد و فروخت. او پیوسته کار میکرد و میاندوخت تا اینکه کلنگی خرید و باز هم [[پول]] خود را [[ذخیره]] کرد تا اینکه دو شتر و یک [[غلام]] خرید و توانگر شد. پس روزی [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رفت و ماجرا را به ایشان خبر داد؛ آن [[حضرت]] فرمود: "من که گفتم هر کس از ما چیزی بخواهد به او عطا میکنیم و هر کس [[بینیازی]] ورزد، [[خداوند]] او را بینیاز میکند"<ref>الکافی، ج ۲، ص ۱۳۹ و عدة الداعی، ص ۱۰۰.</ref><ref>[[معصومه اخلاقی|اخلاقی، معصومه]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۵۸۱.</ref>. |