تشییع حضرت فاطمه: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص' به 'فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص'
جز (جایگزینی متن - 'فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص' به 'فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص') |
|||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
شبیه این [[روایت]] با اندکی تفاوت از خود [[امیرمؤمنان]] نقل شده است که میفرماید: «علی{{ع}} فرمود: هنگامی که [[وفات]] [[فاطمه]]{{س}} فرا رسید، مرا فراخواند و گفت: آیا به وصیت و عهدم عمل میکنی؟ گفتم: آری؛ به آن عمل میکنم؛ پس به من وصیت کرد و گفت زمانی که من از دنیا رفتم، مرا شبانه [[دفن]] کن و اجازه نده آن دو مردی را که به تو گفتم، بر جنازه من حاضر شوند»<ref>{{متن حدیث|عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ{{س}} الْوَفَاةُ دَعَتْنِي فَقَالَتْ أَ مُنَفِّذٌ أَنْتَ وَصِيَّتِي وَ عَهْدِي قَالَ قُلْتُ بَلَى أُنَفِّذُهَا فَأَوْصَتْ إِلَيَّ وَ قَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنِّي لَيْلًا وَ لَا تُؤْذِنَنَّ رَجُلَيْنِ ذَكَرْتُهُمَا}}؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۳۵۵.</ref>. | شبیه این [[روایت]] با اندکی تفاوت از خود [[امیرمؤمنان]] نقل شده است که میفرماید: «علی{{ع}} فرمود: هنگامی که [[وفات]] [[فاطمه]]{{س}} فرا رسید، مرا فراخواند و گفت: آیا به وصیت و عهدم عمل میکنی؟ گفتم: آری؛ به آن عمل میکنم؛ پس به من وصیت کرد و گفت زمانی که من از دنیا رفتم، مرا شبانه [[دفن]] کن و اجازه نده آن دو مردی را که به تو گفتم، بر جنازه من حاضر شوند»<ref>{{متن حدیث|عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{ع}} قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ{{س}} الْوَفَاةُ دَعَتْنِي فَقَالَتْ أَ مُنَفِّذٌ أَنْتَ وَصِيَّتِي وَ عَهْدِي قَالَ قُلْتُ بَلَى أُنَفِّذُهَا فَأَوْصَتْ إِلَيَّ وَ قَالَتْ إِذَا أَنَا مِتُّ فَادْفِنِّي لَيْلًا وَ لَا تُؤْذِنَنَّ رَجُلَيْنِ ذَكَرْتُهُمَا}}؛ معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص۳۵۵.</ref>. | ||
«پس هنگامی که [[رحلت]] کرد، علی{{ع}} او را شبانه در خانهاش [[دفن]] کرد. صبح، [[مردم مدینه]] و همین طور [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر آن شدند که در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه]]{{س}} شرکت کنند. علی{{ع}} به سوی آن دو بیرون آمد. به او گفتند: یا ابالحسن! با دختر محمد چه کردی؟ آیا به [[تجهیز]] او [[اقدام]] کردهای؟ علی{{ع}} گفت: به [[خدا]] قسم که او را دفن کردم. گفتند: چه چیز تو را واداشت که او را دفن کنی و به ما اطلاع ندهی؟ گفت: او خودش [[فرمان]] داد که چنین کنم. عمر گفت: به خدا قسم که میخواهم [[نبش قبر]] کنم و بر او [[نماز]] بخوانم. علی{{ع}} گفت: به خدا قسم تا زمانی که قلبم در میان کالبدم میتپد و [[ذوالفقار]] در دستم است، تو به نبش قبر موفق نخواهی شد. خودت این را خوب میدانی. ابوبکر گفت: برو؛ او از ما به فاطمه{{س}} سزاوارتر است. [[مردم]] نیز پراکنده شدند»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا، دَفَنَهَا لَيْلًا فِي بَيْتِهَا، وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُرِيدُونَ حُضُورَ جَنَازَتِهَا، وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كَذَلِكَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ{{ع}}، فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ؟! أَخَذْتَ فِي جَهَازِهَا يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا، قَالا: فَمَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: هِيَ أَمَرَتْنِي. فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَيْهَا، فَقَالَ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِي بَيْنَ جَوَانِحِي وَ ذُو الْفَقَارِ فِي يَدِي فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا، فَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: اذْهَبْ، فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا، وَ انْصَرَفَ النَّاسُ}}؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، | «پس هنگامی که [[رحلت]] کرد، علی{{ع}} او را شبانه در خانهاش [[دفن]] کرد. صبح، [[مردم مدینه]] و همین طور [[ابوبکر]] و [[عمر]] بر آن شدند که در [[تشییع جنازه]] [[فاطمه]]{{س}} شرکت کنند. علی{{ع}} به سوی آن دو بیرون آمد. به او گفتند: یا ابالحسن! با دختر محمد چه کردی؟ آیا به [[تجهیز]] او [[اقدام]] کردهای؟ علی{{ع}} گفت: به [[خدا]] قسم که او را دفن کردم. گفتند: چه چیز تو را واداشت که او را دفن کنی و به ما اطلاع ندهی؟ گفت: او خودش [[فرمان]] داد که چنین کنم. عمر گفت: به خدا قسم که میخواهم [[نبش قبر]] کنم و بر او [[نماز]] بخوانم. علی{{ع}} گفت: به خدا قسم تا زمانی که قلبم در میان کالبدم میتپد و [[ذوالفقار]] در دستم است، تو به نبش قبر موفق نخواهی شد. خودت این را خوب میدانی. ابوبکر گفت: برو؛ او از ما به فاطمه{{س}} سزاوارتر است. [[مردم]] نیز پراکنده شدند»<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا، دَفَنَهَا لَيْلًا فِي بَيْتِهَا، وَ أَصْبَحَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يُرِيدُونَ حُضُورَ جَنَازَتِهَا، وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ كَذَلِكَ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمَا عَلِيٌّ{{ع}}، فَقَالا لَهُ: مَا فَعَلْتَ بِابْنَةِ مُحَمَّدٍ؟! أَخَذْتَ فِي جَهَازِهَا يَا أَبَا الْحَسَنِ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ{{ع}}: قَدْ وَ اللَّهِ دَفَنْتُهَا، قَالا: فَمَا حَمَلَكَ عَلَى أَنْ دَفَنْتَهَا وَ لَمْ تُعْلِمْنَا بِمَوْتِهَا؟ قَالَ: هِيَ أَمَرَتْنِي. فَقَالَ عُمَرُ: وَ اللَّهِ لَقَدْ هَمَمْتُ بِنَبْشِهَا وَ الصَّلَاةِ عَلَيْهَا، فَقَالَ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَامَ قَلْبِي بَيْنَ جَوَانِحِي وَ ذُو الْفَقَارِ فِي يَدِي فَإِنَّكَ لَا تَصِلُ إِلَى نَبْشِهَا، فَأَنْتَ أَعْلَمُ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: اذْهَبْ، فَإِنَّهُ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا، وَ انْصَرَفَ النَّاسُ}}؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۹، ص۱۹۳.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[فرهنگنامه فاطمی ج۵ (کتاب)|فرهنگنامه فاطمی ج۵]]، ص ۱۷۸۶.</ref> | ||
{{مظلومیت حضرت فاطمه}} | {{مظلومیت حضرت فاطمه}} |