شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
شاهد تاریخی بر علم غیب امامان وجود دارد؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۳۳
، ۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲جایگزینی متن - '. ::::::' به '. '
جز (جایگزینی متن - '</ref>. ::::::' به '</ref>. ') |
جز (جایگزینی متن - '. ::::::' به '. ') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
::::::'''١.''' [[امام مجتبی]]{{ع}} از این که به وسیله همسر خود "جعده" مسموم میشود؛ خبر داد و نیز به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: سی هزار نفر از مردمی که ادعا میکنند از امت اسلام هستند برای کشتن تو و اسیر کردن فرزندان و خانواده تو با هم همدست میشوند<ref>اثبات الهداة، ج۵، ص ۱۴۷ و ١۵۰ به نقل از امالی صدوق و خرائج راوندی.</ref>. | ::::::'''١.''' [[امام مجتبی]]{{ع}} از این که به وسیله همسر خود "جعده" مسموم میشود؛ خبر داد و نیز به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: سی هزار نفر از مردمی که ادعا میکنند از امت اسلام هستند برای کشتن تو و اسیر کردن فرزندان و خانواده تو با هم همدست میشوند<ref>اثبات الهداة، ج۵، ص ۱۴۷ و ١۵۰ به نقل از امالی صدوق و خرائج راوندی.</ref>. | ||
'''٢.''' عمر بن سعد به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: یا اباعبداللّه! در ناحیه ما مردم بی خردی هستند که میگویند من شما را می کشم! حضرت فرمود آنها بی خرد نیستند بلکه خردمندانند. امّا چشم من به این روشن است که تو پس از من جز کمی از گندم عراق نخواهی خورد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ١٩٩ به نقل از ارشاد شیخ مفید.</ref>. اشاره به این که پس از داستان کربلا عمر زیادی نخواهد کرد و از عراق خارج نخواهد شد و به حکومت ری نخواهد رسید. | '''٢.''' عمر بن سعد به [[امام حسین]]{{ع}} گفت: یا اباعبداللّه! در ناحیه ما مردم بی خردی هستند که میگویند من شما را می کشم! حضرت فرمود آنها بی خرد نیستند بلکه خردمندانند. امّا چشم من به این روشن است که تو پس از من جز کمی از گندم عراق نخواهی خورد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ١٩٩ به نقل از ارشاد شیخ مفید.</ref>. اشاره به این که پس از داستان کربلا عمر زیادی نخواهد کرد و از عراق خارج نخواهد شد و به حکومت ری نخواهد رسید. | ||
'''۳.''' [[امام سجاد]]{{ع}} به فرزندش [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: پس از من برادرت عبداللّه ادعای [[امامت]] میکند و مردم را به سوی خود دعوت می نماید امّا عمر او کوتاه است وزود از دنیا میرود. [[امام باقر]]{{ع}} می فرماید: پس از رحلت پدرم برادرم عبداللّه ادعای امامت و جانشینی پدرم را نمود ولی طولی نکشید که از دنیا رفت؛ همان طور که پدرم خبر داده بود <ref>همان کتاب، ج۵، ص ۲۴۵ـ ۲۴۶ به نقل از کشف الغمه اربلی.</ref>. | |||
'''۴.''' [[امام محمد باقر]]{{ع}} جوانی را در مسجد دید که میخندید. فرمود: در خانه خدا میخندی در حالی که سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت. آن جوان پس از سه روز از دنیا رفت. و نیز به [[ابو بصیر]] فرمود: هنگامی که به کوفه برگردی خداوند دو پسر به تو عنایت میکند یکی را عیسی و دیگری را محمد نام میگذاری و هر دوی آنها از شیعیان ما خواهند بود. [[ابو بصیر]] میگوید: همانطور که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود شد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ٣٠۵ به نقل از مشارق الانوار.</ref>. | '''۴.''' [[امام محمد باقر]]{{ع}} جوانی را در مسجد دید که میخندید. فرمود: در خانه خدا میخندی در حالی که سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت. آن جوان پس از سه روز از دنیا رفت. و نیز به [[ابو بصیر]] فرمود: هنگامی که به کوفه برگردی خداوند دو پسر به تو عنایت میکند یکی را عیسی و دیگری را محمد نام میگذاری و هر دوی آنها از شیعیان ما خواهند بود. [[ابو بصیر]] میگوید: همانطور که [[امام]]{{ع}} خبر داده بود شد<ref>همان کتاب، ج۵، ص ٣٠۵ به نقل از مشارق الانوار.</ref>. | ||
خط ۷۹: | خط ۸۰: | ||
*شخصی به نام (حلبی) میگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینم. در این هنگام نامهای از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسی با دست به سوی من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد. در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه میکنی؟ گفت: درباره امامت ابومحمد اختلافی پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانهای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان ابوذر غفاری هستم، در این هنگام امام حسن همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت حمدویه چه میکند؟ جوان: خوب است. حضرت از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر، گفتم: آیا همین تو را کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود. | *شخصی به نام (حلبی) میگوید: در سامراء گرد آمده بودیم و منتظر خروج [[امام عسکری|امام حسن عسکری]]{{ع}} از خانه بودیم تا او را از نزدیک ببینم. در این هنگام نامهای از حضرت دریافت کردیم که در آن نوشته بود: هشدار که هیچ کس بر من سلام نکند و کسی با دست به سوی من اشاره نکند، در غیر این صورت جانتان به خطر خواهد افتاد. در کنار من جوانی ایستاده بود، به او گفتم: از کجایی؟ گفت: از مدینه. گفتم: اینجا چه میکنی؟ گفت: درباره امامت ابومحمد اختلافی پیش آمده است، آمدهام تا او را ببینم و سخنی از او بشنوم یا نشانهای ببینم تا دلم آرام گیرد، من از نوادگان ابوذر غفاری هستم، در این هنگام امام حسن همراه خادمش بیرون آمد. وقتی که روبروی ما رسید، به جوانی که در کنار من بود، نگریست و فرمود: آیا تو غفاری هستی؟ جوان پاسخ داد: آری. امام فرمود: مادرت حمدویه چه میکند؟ جوان: خوب است. حضرت از کنار ما گذشت. رو به جوان کردم و گفتم: آیا او را قبلاً دیده بودی؟ پاسخ داد: خیر، گفتم: آیا همین تو را کافی است؟ گفت: کمتر از این نیز کافی بود. | ||
*ابوالادیان میگوید: من از خدمتگزاران امام عسکری بودم و نامههای آن حضرت را به شهرها میبردم. در بیماری که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامههایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن میبری. پانزده روز در سامراء نخواهی بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامههای آن حضرت را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم. دیدم همانطور که امام فرموده بود، از خانه امام صدای ناله بلند است. نیز دیدم برادرش جعفر (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک میگویند! من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب میخورد و قمار بازی میکند و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم ولی از من چیزی نپرسید! در این هنگام عقید خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید، جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند سمّان و حسن بن علی معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندانهای پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو کنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالی که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود کنار قبر پدرش [[امام هادی]] {{ع}} دفن کردند. بعد همان کودک روبه من کرد و گفت: ای مرد بصری! جواب نامهها را که همراه توست بده! جواب نامهها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه "نماز بر جنازه، خواستن جواب نامهها" حالا فقط همیان مانده، آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجز و شاء که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک که بود؟! او میخواست با این سؤال جعفر را "که بی خود ادعای امامت کرده بود" محکوم کند. جعفر گفت: واللّه تا به حال او را ندیدهام و نمیشناسم! در آنجا نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن پرسیدند؟ و چون دانستند امام رحلت فرمودهاند، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامهها و پولهایی آوردهایم. بفرمایید: نامهها را چه کسانی نوشتهاند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گرد جامههای خود را پاک میکرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم! در این میان خادمی از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند. نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است. | *ابوالادیان میگوید: من از خدمتگزاران امام عسکری بودم و نامههای آن حضرت را به شهرها میبردم. در بیماری که امام با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامههایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن میبری. پانزده روز در سامراء نخواهی بود، روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند. گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گزارد، قائم بعد از من او است. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است چیست؟ من نامههای آن حضرت را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامراء شدم. دیدم همانطور که امام فرموده بود، از خانه امام صدای ناله بلند است. نیز دیدم برادرش جعفر (کذّاب) در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک میگویند! من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام شده باشد، پس وضع امامت عوض شده است، زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب میخورد و قمار بازی میکند و اهل تار و طنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم ولی از من چیزی نپرسید! در این هنگام عقید خادم خانه امام، بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند، بیایید نماز بخوانید، جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند سمّان و حسن بن علی معروف به سلمه پیشاپیش آنها قرار داشتند. وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند، جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام نماز گزارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاه موی که دندانهای پیشینش قدری با هم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو کنار برو، من باید بر جنازه پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالی که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام نماز خواند و حضرت را در خانه خود کنار قبر پدرش [[امام هادی]] {{ع}} دفن کردند. بعد همان کودک روبه من کرد و گفت: ای مرد بصری! جواب نامهها را که همراه توست بده! جواب نامهها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه "نماز بر جنازه، خواستن جواب نامهها" حالا فقط همیان مانده، آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجز و شاء که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک که بود؟! او میخواست با این سؤال جعفر را "که بی خود ادعای امامت کرده بود" محکوم کند. جعفر گفت: واللّه تا به حال او را ندیدهام و نمیشناسم! در آنجا نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن پرسیدند؟ و چون دانستند امام رحلت فرمودهاند، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامهها و پولهایی آوردهایم. بفرمایید: نامهها را چه کسانی نوشتهاند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گرد جامههای خود را پاک میکرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم! در این میان خادمی از میان خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند. نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل او داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است. | ||
در نتیجه باید گفت که [[امامان]]{{عم}} طبق آیات قرآنی و روایات وارده برخوردار از علم غیبی هستند و در موارد لازم و ضروری جهت هدایت انسانها از آن استفاده میکنند امّا [[حضرت عسکری]]{{ع}} بخاطر شک و تردیدهایی که درباره [[امامت]] آن حضرت به وجود آمده بود مجبور شد، به صورت وسیع و گسترده، برای شک زدایی، تقویت ایمان شیعیان، و هدایت گمراهان و اقناع مخالفان از علوم غیبی استفاده نمایند»<ref>[[سید جواد حسینی]]، [[مام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی (مقاله)|امام حسن عسکری و استفاده وسیع از علم غیبی]].</ref>. | |||
}} | }} | ||
{{پاسخ پرسش | {{پاسخ پرسش | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۲: | ||
باز حضرت فرمودند: در این جنگ (نهروان) از ما کمتر از ده نفر شهید خواهد شد و از خوارج که چهارده هزار نفر بودند بیش از ده نفر زنده نخواهند ماند و این خبر به همین شکل واقع گردید. | باز حضرت فرمودند: در این جنگ (نهروان) از ما کمتر از ده نفر شهید خواهد شد و از خوارج که چهارده هزار نفر بودند بیش از ده نفر زنده نخواهند ماند و این خبر به همین شکل واقع گردید. | ||
::::::خبر دادن [[امام علی]] {{ع}} از قاتل [[امام حسین]]{{ع}}. | ::::::خبر دادن [[امام علی]] {{ع}} از قاتل [[امام حسین]]{{ع}}. | ||
خبر دادن امام علی از کیفیت شهادت عمار. | |||
خبر دادن امام علی از نابود شدن عباسیون توسط مغولها»<ref>[[بررسی علم غیب معصومان (پایاننامه)|بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین]]، ص۲۱۶.</ref>. | |||
}} | }} | ||