پرش به محتوا

سیره اجتماعی معصومان در برخورد با فرقه واقفیه چه بوده است؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ربات: جایگزینی خودکار متن (-رده:پرسش‌ +رده:پرسش)؛ زیباسازی
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{منبع‌شناسی جامع}} +{{منبع‌ جامع}}))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-رده:پرسش‌ +رده:پرسش)؛ زیباسازی)
خط ۱۱: خط ۱۱:
}}
}}
'''سیره اجتماعی معصومان در برخورد با فرقه واقفیه چه بوده است؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[سیره اجتماعی معصومان (پرسش)|سیره اجتماعی معصومان]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[سیره اجتماعی معصومان]]''' مراجعه شود.
'''سیره اجتماعی معصومان در برخورد با فرقه واقفیه چه بوده است؟''' یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث '''[[سیره اجتماعی معصومان (پرسش)|سیره اجتماعی معصومان]]''' است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی '''[[سیره اجتماعی معصومان]]''' مراجعه شود.
==عبارت‌های دیگری از این پرسش==


== پاسخ نخست ==
== پاسخ نخست ==
[[پرونده:13681125.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[علی اکبر ذاکری]]]]
[[پرونده:13681125.jpg|بندانگشتی|راست|100px|[[علی اکبر ذاکری]]]]
حجت الاسلام و المسلمین '''[[علی اکبر ذاکری]]''' در کتاب ''«[[سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]»'' در این‌باره گفته‌ است:
حجت الاسلام و المسلمین '''[[علی اکبر ذاکری]]''' در کتاب ''«[[سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]»'' در این‌باره گفته‌ است:


«[[امام هشتم]] سعی می‌کرد به [[شبهات]] واقفه پاسخ دهد تا در حد امکان از [[گمراهی]] [[نجات]] یابند؛ حتی برای [[اتمام حجت]] و [[جلوگیری از انحراف]] آنان، همان‌گونه که ذکر شد، به آنان [[پیام]] داد [[اموال]] را برگردانند؛ ولی آنان نپذیرفتند.
«[[امام هشتم]] سعی می‌کرد به [[شبهات]] واقفه پاسخ دهد تا در حد امکان از [[گمراهی]] [[نجات]] یابند؛ حتی برای [[اتمام حجت]] و [[جلوگیری از انحراف]] آنان، همان‌گونه که ذکر شد، به آنان [[پیام]] داد [[اموال]] را برگردانند؛ ولی آنان نپذیرفتند.
*'''تلاش برای [[هدایت]] واقفه''': افرادی از واقفه توسط [[امام رضا]]{{ع}} هدایت شدند؛ مانند [[حسن بن وشاء]]. او چگونگی بازگشت خود به [[حق]] و پذیرش [[امامت]] [[حضرت رضا]]{{ع}} را چنین توضیح می‌دهد: من به [[خراسان]] رفتم، درحالی که از [[طایفه]] [[واقفیه]] بودم و متاعی را همراه خود برده بودم. در میان آنها [[جامه]] گل‌داری در یکی از بقچه‌ها بود که من نفهمیده بودم و جایش را هم نمی‌دانستم. چون وارد شدم و در منزلی فرود آمدم، بدون اطلاع قبلی، مردی [[مدنی]] که فقط در [[مدینه]] متولد شده بود آمد و به من گفت: همانا [[ابوالحسن الرضا]]{{ع}} به تو می‌گوید: آن جامه گل‌داری که نزد توست، برای من بفرست. من گفتم: چه کسی ورود مرا به [[ابوالحسن]] خبر داده؟ من اکنون وارد می‌شوم و جامه گل‌داری نزد من نیست. او رفت و برگشت و گفت: می‌گوید چرا، آن جامه در فلان جا و در دستمالی چنین و چنان است. من آن دستمال را گشتم و آن جامه را در زیر بقچه پیدا کردم و نزد ایشان فرستادم<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۴؛ همان، (ترجمۀ سیدجواد مصطفوی)، ج۲، ص۱۶۷.</ref>. وی پس از این ماجرا از قول به [[وقف]] بر می‌گردد.
* '''تلاش برای [[هدایت]] واقفه''': افرادی از واقفه توسط [[امام رضا]]{{ع}} هدایت شدند؛ مانند [[حسن بن وشاء]]. او چگونگی بازگشت خود به [[حق]] و پذیرش [[امامت]] [[حضرت رضا]]{{ع}} را چنین توضیح می‌دهد: من به [[خراسان]] رفتم، درحالی که از [[طایفه]] [[واقفیه]] بودم و متاعی را همراه خود برده بودم. در میان آنها [[جامه]] گل‌داری در یکی از بقچه‌ها بود که من نفهمیده بودم و جایش را هم نمی‌دانستم. چون وارد شدم و در منزلی فرود آمدم، بدون اطلاع قبلی، مردی [[مدنی]] که فقط در [[مدینه]] متولد شده بود آمد و به من گفت: همانا [[ابوالحسن الرضا]]{{ع}} به تو می‌گوید: آن جامه گل‌داری که نزد توست، برای من بفرست. من گفتم: چه کسی ورود مرا به [[ابوالحسن]] خبر داده؟ من اکنون وارد می‌شوم و جامه گل‌داری نزد من نیست. او رفت و برگشت و گفت: می‌گوید چرا، آن جامه در فلان جا و در دستمالی چنین و چنان است. من آن دستمال را گشتم و آن جامه را در زیر بقچه پیدا کردم و نزد ایشان فرستادم<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۴؛ همان، (ترجمۀ سیدجواد مصطفوی)، ج۲، ص۱۶۷.</ref>. وی پس از این ماجرا از قول به [[وقف]] بر می‌گردد.


[[عبدالله بن مغیره]] جزو واقفه بود. او با دیدن معجزۀ حضرت رضا{{ع}}، از [[عقیده]] [[باطل]] خود برگشت. عبدالله بن مغیره خزاز [[کوفی]] گوید: من از واقفه بودم؛ به [[حج]] رفتم. وقتی به [[مکه]] رفتم، به ذهنم چیزی خطور کرد. به ملتزم<ref>محدودۀ حجرالاسود تا درب کعبه را ملتزم نامند (سیدمحمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۶۴۹).</ref> چنگ زدم؛ سپس گفتم: بارالها، تو [[حاجت]] و خواسته مرا می‌دانی؛ پس مرا به [[بهترین]] [[دین‌ها]] [[راهنمایی]] فرما. به ذهنم افتاد که نزد [[امام رضا]]{{ع}} بروم. به [[مدینه]] رفتم و جلوی در [[منزل]] [[حضرت]] توقف کردم. به [[غلام]] حضرت گفتم: بگو مردی از [[عراق]] بر درِ [[خانه]] است. صدای حضرت را شنیدم که می‌فرمود: وارد شو ای [[عبدالله بن مغیره]]. هنگامی که چشمش به من افتاد، فرمود: [[خداوند]] دعای تو را [[اجابت]] فرمود و به سوی دینش [[هدایت]] کرد. من گفتم: [[گواهی]] می‌دهم که تو [[حجت خدا]] و [[امین خدا]] بر خلقش هستی<ref>شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۱۹؛ شیخ مفید، الإختصاص، ص۸۴.</ref>.
[[عبدالله بن مغیره]] جزو واقفه بود. او با دیدن معجزۀ حضرت رضا{{ع}}، از [[عقیده]] [[باطل]] خود برگشت. عبدالله بن مغیره خزاز [[کوفی]] گوید: من از واقفه بودم؛ به [[حج]] رفتم. وقتی به [[مکه]] رفتم، به ذهنم چیزی خطور کرد. به ملتزم<ref>محدودۀ حجرالاسود تا درب کعبه را ملتزم نامند (سیدمحمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، ج۱۷، ص۶۴۹).</ref> چنگ زدم؛ سپس گفتم: بارالها، تو [[حاجت]] و خواسته مرا می‌دانی؛ پس مرا به [[بهترین]] [[دین‌ها]] [[راهنمایی]] فرما. به ذهنم افتاد که نزد [[امام رضا]]{{ع}} بروم. به [[مدینه]] رفتم و جلوی در [[منزل]] [[حضرت]] توقف کردم. به [[غلام]] حضرت گفتم: بگو مردی از [[عراق]] بر درِ [[خانه]] است. صدای حضرت را شنیدم که می‌فرمود: وارد شو ای [[عبدالله بن مغیره]]. هنگامی که چشمش به من افتاد، فرمود: [[خداوند]] دعای تو را [[اجابت]] فرمود و به سوی دینش [[هدایت]] کرد. من گفتم: [[گواهی]] می‌دهم که تو [[حجت خدا]] و [[امین خدا]] بر خلقش هستی<ref>شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۱۹؛ شیخ مفید، الإختصاص، ص۸۴.</ref>.
خط ۲۶: خط ۲۴:


افرادی نیز به جهت بی‌توجهی و [[اصرار]] و [[لجاجت]]، گرفتار [[نفرین]] امام رضا{{ع}} شدند؛ مانند [[ابن ابی سعید مکاری]] که بر امام رضا{{ع}} وارد شد و با کمال [[وقاحت]] گفت: خداوند از [[قدر]] تو بکاهد که ادعایی کنی مانند ادعای پدرت. [[حضرت رضا]]{{ع}} فرمود: چه شده است تو را؟ خداوند [[نور ایمان]] تو را خاموش کند و [[فقر]] را وارد خانه ات کند؛ سپس او پرسشی کرد و حضرت به وی پاسخ داد. [[راوی]] گوید شش ماه نگذشت که او گرفتار فقر شد و نان شب خود را نداشت. خداوند او را [[لعنت]] کند<ref>شیخ صدوق، من‎ لایحضره ‎الفقیه، ج۳، ص۱۵۵؛ همو، معانی الأخبار، ص۲۱۸.</ref>. منظور از [[ابن مکاری]]، [[حسین بن ابی سعید هاشم بن حیان مکاری]] است که [[نجاشی]] او و پدرش را از وجوه سران واقفه و [[حسین]] را در [[حدیث]] [[ثقه]] می‌داند<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۸، ش۷۸.</ref>.
افرادی نیز به جهت بی‌توجهی و [[اصرار]] و [[لجاجت]]، گرفتار [[نفرین]] امام رضا{{ع}} شدند؛ مانند [[ابن ابی سعید مکاری]] که بر امام رضا{{ع}} وارد شد و با کمال [[وقاحت]] گفت: خداوند از [[قدر]] تو بکاهد که ادعایی کنی مانند ادعای پدرت. [[حضرت رضا]]{{ع}} فرمود: چه شده است تو را؟ خداوند [[نور ایمان]] تو را خاموش کند و [[فقر]] را وارد خانه ات کند؛ سپس او پرسشی کرد و حضرت به وی پاسخ داد. [[راوی]] گوید شش ماه نگذشت که او گرفتار فقر شد و نان شب خود را نداشت. خداوند او را [[لعنت]] کند<ref>شیخ صدوق، من‎ لایحضره ‎الفقیه، ج۳، ص۱۵۵؛ همو، معانی الأخبار، ص۲۱۸.</ref>. منظور از [[ابن مکاری]]، [[حسین بن ابی سعید هاشم بن حیان مکاری]] است که [[نجاشی]] او و پدرش را از وجوه سران واقفه و [[حسین]] را در [[حدیث]] [[ثقه]] می‌داند<ref>احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، ص۳۸، ش۷۸.</ref>.
*'''ترک [[هم‌نشینی]] با واقفه''': [[همراهی]] با [[گروه‌های انحرافی]] باعث [[تزلزل]] در [[اعتقادات]] [[انسان]] می‌شود و در درازمدت افرادی از این راه [[منحرف]] شده‌اند؛ ازاین روی [[محمد بن عاصم]] گوید: از [[امام رضا]]{{ع}} شنیدم که می‌فرماید: "ای محمد بن عاصم، به من خبر رسیده که با واقفه مجالست می‌نمایی. گفتم: آری، جانم فدایت با آنها مجالست می‌کنم، ولی از آنان نیستم و مخالفشان هستم. فرمود: با آنان نشست و برخاست نکن"<ref>{{متن حدیث|يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَاصِمٍ! بَلَغَنِي أَنَّكَ تُجَالِسُ الْوَاقِفَةَ؛ قُلْتُ: نَعَمْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ! أُجَالِسُهُمْ وَ أَنَا مُخَالِفٌ لَهُمْ. قَالَ: لَا تُجَالِسْهُمْ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۵۷.</ref>.
* '''ترک [[هم‌نشینی]] با واقفه''': [[همراهی]] با [[گروه‌های انحرافی]] باعث [[تزلزل]] در [[اعتقادات]] [[انسان]] می‌شود و در درازمدت افرادی از این راه [[منحرف]] شده‌اند؛ ازاین روی [[محمد بن عاصم]] گوید: از [[امام رضا]]{{ع}} شنیدم که می‌فرماید: "ای محمد بن عاصم، به من خبر رسیده که با واقفه مجالست می‌نمایی. گفتم: آری، جانم فدایت با آنها مجالست می‌کنم، ولی از آنان نیستم و مخالفشان هستم. فرمود: با آنان نشست و برخاست نکن"<ref>{{متن حدیث|يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَاصِمٍ! بَلَغَنِي أَنَّكَ تُجَالِسُ الْوَاقِفَةَ؛ قُلْتُ: نَعَمْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ! أُجَالِسُهُمْ وَ أَنَا مُخَالِفٌ لَهُمْ. قَالَ: لَا تُجَالِسْهُمْ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۵۷.</ref>.
*'''[[بی‌دینی]]، [[عاقبت]] واقفه''': در [[روایات]] تعبیر {{عربی|مَمْطُوْرَةٌ}} درباره واقفه به کار رفته است؛ [[ممطوره]] یعنی سگ [[باران]] دیده. واقفه به سگ باران دیده [[تشبیه]] شده‌اند، چون سگ [[نجس]] العین است و به جهت بارانی که بر او باریده، هر جا قدم نهد، آنجا را نجس می‌کند. واقفه هم این‌گونه هستند که [[شیعیان]] باید از آنان دوری نمایند تا دچار [[عقیده]] کثیف آنان نشوند و از [[مسیر حق]] منحرف نگردند؛ همان‌گونه که افراد [[مسلمان]] باید از سگ باران دیده دوری کنند تا نجس نشوند و از بوی متعف آنها که بد‌تر از مردار است، در [[امان]] باشند<ref>حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص۸۱. این لقب را علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمن در مناظره با واقفه به آنان دادند و منظور بوی تعفن آنان بوده است: {{عربی|أراد أنكم أنتن من جيف، لأنّ الكلاب اذا أصابها المطر فهي أنتن من الجيف، فلزمهم هذا اللقب}}.</ref>. [[ابراهیم بن ابی البلاد]]: از [[ابوالحسن رضا]]{{ع}} نقل می‌کند که گوید: ممطوره را نزد [[حضرت]] و تردیدشان را یاد کردم، فرمود: <ref>{{متن حدیث|يَعِيشُونَ مَا عَاشُوا عَلَى شَكٍّ ثُمَّ يَمُوتُونَ زَنَادِقَةً}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۱.</ref>: "تا زنده هستند، در تردیدند؛ سپس [[زندیق]] و بی‌دین از [[دنیا]] می‌روند". در روایتی دیگر [[حضرت]] فرمود: آنان حیران [[زندگی]] می‌کنند و بر زندقه و [[کفر]] می‌میرند<ref>{{متن حدیث|أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا{{ع}} قَالَ: يَعِيشُونَ حَيَارَى وَ يَمُوتُونَ زَنَادِقَةً}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۱.</ref>. در روایتی [[ابراهیم بن عقبه]] گوید: در نامه‌ای که به [[امام عسکری]]{{ع}} نوشتم گفتم: فدایت شوم، این [[ممطوره]] را شناخته‌ام و در قنوتم آنان را [[لعن]] می‌نمایم؛ فرمود: آری، در [[قنوت]] نمازت آنان را لعن کن<ref>{{متن حدیث|قَالَ: نَعَمْ، اقْنُتْ عَلَيْهِمْ فِي صَلَاتِكَ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۰.</ref>.
* '''[[بی‌دینی]]، [[عاقبت]] واقفه''': در [[روایات]] تعبیر {{عربی|مَمْطُوْرَةٌ}} درباره واقفه به کار رفته است؛ [[ممطوره]] یعنی سگ [[باران]] دیده. واقفه به سگ باران دیده [[تشبیه]] شده‌اند، چون سگ [[نجس]] العین است و به جهت بارانی که بر او باریده، هر جا قدم نهد، آنجا را نجس می‌کند. واقفه هم این‌گونه هستند که [[شیعیان]] باید از آنان دوری نمایند تا دچار [[عقیده]] کثیف آنان نشوند و از [[مسیر حق]] منحرف نگردند؛ همان‌گونه که افراد [[مسلمان]] باید از سگ باران دیده دوری کنند تا نجس نشوند و از بوی متعف آنها که بد‌تر از مردار است، در [[امان]] باشند<ref>حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ص۸۱. این لقب را علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمن در مناظره با واقفه به آنان دادند و منظور بوی تعفن آنان بوده است: {{عربی|أراد أنكم أنتن من جيف، لأنّ الكلاب اذا أصابها المطر فهي أنتن من الجيف، فلزمهم هذا اللقب}}.</ref>. [[ابراهیم بن ابی البلاد]]: از [[ابوالحسن رضا]]{{ع}} نقل می‌کند که گوید: ممطوره را نزد [[حضرت]] و تردیدشان را یاد کردم، فرمود: <ref>{{متن حدیث|يَعِيشُونَ مَا عَاشُوا عَلَى شَكٍّ ثُمَّ يَمُوتُونَ زَنَادِقَةً}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۱.</ref>: "تا زنده هستند، در تردیدند؛ سپس [[زندیق]] و بی‌دین از [[دنیا]] می‌روند". در روایتی دیگر [[حضرت]] فرمود: آنان حیران [[زندگی]] می‌کنند و بر زندقه و [[کفر]] می‌میرند<ref>{{متن حدیث|أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا{{ع}} قَالَ: يَعِيشُونَ حَيَارَى وَ يَمُوتُونَ زَنَادِقَةً}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۱.</ref>. در روایتی [[ابراهیم بن عقبه]] گوید: در نامه‌ای که به [[امام عسکری]]{{ع}} نوشتم گفتم: فدایت شوم، این [[ممطوره]] را شناخته‌ام و در قنوتم آنان را [[لعن]] می‌نمایم؛ فرمود: آری، در [[قنوت]] نمازت آنان را لعن کن<ref>{{متن حدیث|قَالَ: نَعَمْ، اقْنُتْ عَلَيْهِمْ فِي صَلَاتِكَ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۰.</ref>.


این [[روایات]] به خوبی نشان می‌دهد که لازم است از [[گروه‌های انحرافی]] دوری و از مراوده با آنان خودداری و با آنان [[مبارزه]] کرد.
این [[روایات]] به خوبی نشان می‌دهد که لازم است از [[گروه‌های انحرافی]] دوری و از مراوده با آنان خودداری و با آنان [[مبارزه]] کرد.
خط ۳۳: خط ۳۱:
'''نظر [[ائمه]] بعدی درباره [[واقفیه]]''': این گروه آسیب زیادی به [[شیعه]] زدند. آنان در [[زمان امام جواد]]{{ع}} هم بودند. این نکته از روایتی که [[علی بن جعفر]] نقل کرده، به خوبی استفاده می‌شود<ref>شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۲۹.</ref>. روایاتی از حضرت در [[رجال]] کشی نقل شده است که در آن، آنان هم ردیف ناصبیان معرفی شده‌اند<ref>شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۲۲۹.</ref>. مشابه آن از [[امام هادی]]{{ع}} نقل شده است<ref>{{متن حدیث|عَنِ الصَّادِقِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا{{ع}}: أَنَّ الزَّيْدِيَّةَ وَ الْوَاقِفَةَ وَ النُّصَّابَ بِمَنْزِلَةٍ عِنْدَهُ سَوَاءٌ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۲۲۹.</ref>. [[امام جواد]]{{ع}} از آنان با تعبیر [[حمیر]] شیعه یاد کرده است<ref>{{متن حدیث|الْوَاقِفَةُ هُمْ حَمِيرُ الشِّيعَةِ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۰.</ref>؛ یعنی [[انسان]] نفهم و [[نادان]] یا این تعبیر از آن جهت است که برخی از آنان [[حقایق]] را می‌دانستند، ولی [[انکار]] می‌نمودند؛ مانند [[بلعم باعورا]]»<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۳۱۵-۳۱۹.</ref>
'''نظر [[ائمه]] بعدی درباره [[واقفیه]]''': این گروه آسیب زیادی به [[شیعه]] زدند. آنان در [[زمان امام جواد]]{{ع}} هم بودند. این نکته از روایتی که [[علی بن جعفر]] نقل کرده، به خوبی استفاده می‌شود<ref>شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۲۹.</ref>. روایاتی از حضرت در [[رجال]] کشی نقل شده است که در آن، آنان هم ردیف ناصبیان معرفی شده‌اند<ref>شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۲۲۹.</ref>. مشابه آن از [[امام هادی]]{{ع}} نقل شده است<ref>{{متن حدیث|عَنِ الصَّادِقِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا{{ع}}: أَنَّ الزَّيْدِيَّةَ وَ الْوَاقِفَةَ وَ النُّصَّابَ بِمَنْزِلَةٍ عِنْدَهُ سَوَاءٌ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۲۲۹.</ref>. [[امام جواد]]{{ع}} از آنان با تعبیر [[حمیر]] شیعه یاد کرده است<ref>{{متن حدیث|الْوَاقِفَةُ هُمْ حَمِيرُ الشِّيعَةِ}}؛ شیخ طوسی، إختیار معرفة الرجال، ص۴۶۰.</ref>؛ یعنی [[انسان]] نفهم و [[نادان]] یا این تعبیر از آن جهت است که برخی از آنان [[حقایق]] را می‌دانستند، ولی [[انکار]] می‌نمودند؛ مانند [[بلعم باعورا]]»<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره فرهنگی و اجتماعی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۳۱۵-۳۱۹.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== [[:رده:آثار سیره اجتماعی معصومان|منبع‌شناسی جامع سیره اجتماعی معصومان]] ==
 
==[[:رده:آثار سیره اجتماعی معصومان|منبع‌شناسی جامع سیره اجتماعی معصومان]]==
{{منبع‌ جامع}}
{{منبع‌ جامع}}
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های سیره اجتماعی معصومان|کتاب‌شناسی سیره اجتماعی معصومان]]؛
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های سیره اجتماعی معصومان|کتاب‌شناسی سیره اجتماعی معصومان]]؛
خط ۴۵: خط ۴۱:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:پرسش‌]]
[[رده:پرسش]]
[[رده:پرسمان سیره اجتماعی معصومان]]
[[رده:پرسمان سیره اجتماعی معصومان]]
[[رده:(اا): پرسش‌هایی با ۱ پاسخ]]
[[رده:(اا): پرسش‌هایی با ۱ پاسخ]]
[[رده:(اا): پرسش‌های سیره اجتماعی معصومان با ۱ پاسخ]]
[[رده:(اا): پرسش‌های سیره اجتماعی معصومان با ۱ پاسخ]]
۴۱۵٬۰۷۸

ویرایش