پرش به محتوا

احمد بن محمد بن ابی‌نصر بزنطی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>')
خط ۹: خط ۹:
بزنطی می‌گوید: «من از کسانی بودم که به [[امامت]] موسی بن جعفر{{ع}} [[اعتقاد]] داشتم ولی درباره امامت حضرت رضا{{ع}} در حال تردیده بودم. نامه‌ای به [[امام]]{{ع}} نوشتم و از چند مسئله سؤال کردم ولی مهم‌ترین مسئله‌ای که در نظر داشتم، از یادداشت آن [[غفلت]] نمودم. [[نامه]] را به امام{{ع}} رساندم و ایشان در نامه‌ای جواب همه آن مسائل را آورده بود و در آخر نامه اضافه فرموده بودند که مهم‌ترین مسئله خود را فراموش کرده بودی، ایشان هم سؤال فراموش شده من و هم جواب آن را مرقوم داشتند. این چنین شد که به [[امامت]] ایشان [[معتقد]] شدم. بعد [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسیدم و عرض کردم: مایلم مواقعی را که از طرف [[دشمنان]] برایم خطری نیست [[راهنمایی]] بفرمایید [[منزل]] شما بیایم. بزنطی افزود: یک [[روز]] نزدیک غروب، [[امام رضا]]{{ع}} مرکب سواری خود را برایم فرستاد و خدمتش رسیدم. [[نماز]] [[مغرب]] و عشاء را با ایشان خواندم. بدون اینکه من تقاضا کنم، شروع نمودند از [[مشکلات]] و مسائل یک به یک پرده برداشتن، و من یادداشت کردم. مدتی از شب گذشت، در این موقع رو به [[غلام]] نمود و فرمود: همان رختخوابی که خودم می‌خوابم بیاور تا بزنطی در آن بخوابد. از دلم گذشت که کسی در [[دنیا]] مانند من نیست. در این هنگام امام{{ع}} فرمودند: ای [[احمد]]! مبادا [[افتخار]] کنی بر [[دوستان]] خود به واسطه این کار. و سپس ادامه دادند: [[صعصعة بن صوحان]] مریض شد، جدم [[امیر المؤمنین]]{{ع}} به عیادتش رفت، خیلی نسبت به او [[لطف]] نمود. دست [[مبارک]] بر پیشانیش گذاشت. وقتی می‌خواست حرکت کند فرمود: [[صعصعه]]! مبادا بر دوستان خود به واسطه این کار من افتخار کنی. {{متن حدیث|فَإِنِّي إِنَّمَا فَعَلْتُ جَمِيعَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ كَانَ تَكْلِيفاً لِي}} (من این [[کارها]] را که انجام دادم از این جهت است که [[وظیفه]] خود می‌دانم)»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۴۹؛ زندگانی امام هشتم{{ع}}، ص۱۶۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۲۳۱ تا ۲۴۴.</ref>. [[وفات]] بزنطی به [[سال ۲۲۱ هجری]]، یعنی ۱۸ سال پس از [[شهادت]] [[حضرت امام رضا]]{{ع}} اتفاق افتاد<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۶۰.</ref>
بزنطی می‌گوید: «من از کسانی بودم که به [[امامت]] موسی بن جعفر{{ع}} [[اعتقاد]] داشتم ولی درباره امامت حضرت رضا{{ع}} در حال تردیده بودم. نامه‌ای به [[امام]]{{ع}} نوشتم و از چند مسئله سؤال کردم ولی مهم‌ترین مسئله‌ای که در نظر داشتم، از یادداشت آن [[غفلت]] نمودم. [[نامه]] را به امام{{ع}} رساندم و ایشان در نامه‌ای جواب همه آن مسائل را آورده بود و در آخر نامه اضافه فرموده بودند که مهم‌ترین مسئله خود را فراموش کرده بودی، ایشان هم سؤال فراموش شده من و هم جواب آن را مرقوم داشتند. این چنین شد که به [[امامت]] ایشان [[معتقد]] شدم. بعد [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسیدم و عرض کردم: مایلم مواقعی را که از طرف [[دشمنان]] برایم خطری نیست [[راهنمایی]] بفرمایید [[منزل]] شما بیایم. بزنطی افزود: یک [[روز]] نزدیک غروب، [[امام رضا]]{{ع}} مرکب سواری خود را برایم فرستاد و خدمتش رسیدم. [[نماز]] [[مغرب]] و عشاء را با ایشان خواندم. بدون اینکه من تقاضا کنم، شروع نمودند از [[مشکلات]] و مسائل یک به یک پرده برداشتن، و من یادداشت کردم. مدتی از شب گذشت، در این موقع رو به [[غلام]] نمود و فرمود: همان رختخوابی که خودم می‌خوابم بیاور تا بزنطی در آن بخوابد. از دلم گذشت که کسی در [[دنیا]] مانند من نیست. در این هنگام امام{{ع}} فرمودند: ای [[احمد]]! مبادا [[افتخار]] کنی بر [[دوستان]] خود به واسطه این کار. و سپس ادامه دادند: [[صعصعة بن صوحان]] مریض شد، جدم [[امیر المؤمنین]]{{ع}} به عیادتش رفت، خیلی نسبت به او [[لطف]] نمود. دست [[مبارک]] بر پیشانیش گذاشت. وقتی می‌خواست حرکت کند فرمود: [[صعصعه]]! مبادا بر دوستان خود به واسطه این کار من افتخار کنی. {{متن حدیث|فَإِنِّي إِنَّمَا فَعَلْتُ جَمِيعَ ذَلِكَ لِأَنَّهُ كَانَ تَكْلِيفاً لِي}} (من این [[کارها]] را که انجام دادم از این جهت است که [[وظیفه]] خود می‌دانم)»<ref>بحارالانوار، ج۴۹، ص۴۹؛ زندگانی امام هشتم{{ع}}، ص۱۶۲؛ معجم رجال الحدیث، ج۲، ص۲۳۱ تا ۲۴۴.</ref>. [[وفات]] بزنطی به [[سال ۲۲۱ هجری]]، یعنی ۱۸ سال پس از [[شهادت]] [[حضرت امام رضا]]{{ع}} اتفاق افتاد<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۶۰.</ref>


==جستارهای وابسته==
* [[عیسی بن مهران]] (عموزاده)
* [[اسماعیل بن مهران]] (عموزاده)
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
۲۱۸٬۱۹۱

ویرایش