امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'ابومحمد' به 'ابومحمد'
جز (جایگزینی متن - 'ابومحمد' به 'ابومحمد') |
|||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
}} | }} | ||
'''[[امام حسن]]{{ع}}''' [[امام دوم]] [[مسلمانان]]، در نیمه [[ماه رمضان]] [[سال سوم هجری]] قمری در [[مدینه]] متولد شد. پدر ایشان [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و مادرشان [[حضرت زهرا]]{{س}} است. کنیه حضرت | '''[[امام حسن]]{{ع}}''' [[امام دوم]] [[مسلمانان]]، در نیمه [[ماه رمضان]] [[سال سوم هجری]] قمری در [[مدینه]] متولد شد. پدر ایشان [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و مادرشان [[حضرت زهرا]]{{س}} است. کنیه حضرت ابومحمد و زکی، سبط و مجتبی از [[القاب]] ایشان است. [[زمان]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[داستان مباهله]] شرکت داشت و در دوران [[خلافت علی]]{{ع}} در صحنهها حضور یافت و در همه مقاطع مانند [[جنگ جمل]] و [[صفین]] و... پدر را [[همراهی]] کرد. | ||
بعد از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[خلافت]] به ایشان رسید منتها به سبب مساعد نبودن اوضاع، [[اختلافات]] و [[تفرقه]] موجود بین [[یاران امام حسن مجتبی|یاران حضرت]] و [[دنیاخواهی]] آنها، سیاستهای فریبنده معاویه، خودفروختگی بعضی از [[یاران]] و... با [[معاویه]] [[صلح]] کرد و پس از آن تا آخر [[عمر]] در مدینه [[زندگی]] کرد. | بعد از [[شهادت]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[خلافت]] به ایشان رسید منتها به سبب مساعد نبودن اوضاع، [[اختلافات]] و [[تفرقه]] موجود بین [[یاران امام حسن مجتبی|یاران حضرت]] و [[دنیاخواهی]] آنها، سیاستهای فریبنده معاویه، خودفروختگی بعضی از [[یاران]] و... با [[معاویه]] [[صلح]] کرد و پس از آن تا آخر [[عمر]] در مدینه [[زندگی]] کرد. | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[امام]] | [[امام]] ابومحمد [[حسن بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب]]، پیشوای دوم [[شیعیان]] و [[مسلمانان]] [[جهان]]، نخستین نوزادی است که در [[خاندان رسالت]] دیده به [[جهان]] گشود و [[تولد]] او [[رسول خدا]]{{صل}} را شاد ساخت. او اولین ثمره پیوند<ref>این پیوند مبارک در ماه ذی الحجه سال دوم هجرت صورت گرفت.</ref> [[فرخنده]] [[امام علی بن ابیطالب]]{{ع}} و [[حضرت فاطمه زهرا]]{{س}} و مولود مبارکی است که [[آفتاب]] پرفروغ چهرهاش در نیمه [[ماه مبارک رمضان]] [[سال سوم هجرت]] در [[مدینه]] به [[جهان]]، [[روشنایی]] بخشید<ref>اصول کافی، کلینی، ج۱، ص۴۶۱؛ الارشاد، شیخ مفید، ج۲، ص۵؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۵۳۷؛ الذریة الطاهره، دولابی، ص۱۰۱-۲۰۲؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی، ج۲، ص۲۸۸؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ص۳۱؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۴۰۲- ۴۰۳؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۲۸؛ کشف الغمه، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ص۸۰۲. اربلی از کفایة الطالب گنجی شافعی نیز نقل کرده است؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۲، ص۲۴۸.</ref>. | ||
[[شیخ مفید]] مینویسد: [[فاطمه]]{{س}} در روز هفتم ولادت [[امام حسن]]{{ع}} او را در پارچهای از حریر بهشتی که [[جبرئیل]] برای [[پیامبر]]{{صل}} از [[بهشت]] آورده بود، پیچید و نزد [[پیامبر]] آورد و آن حضرت او را "حسن" نامید و گوسفندی برای او [[قربانی]] کرد. این ماجرا را گروهی از مؤرخان و [[محدثان]] [[نقل]] کردهاند؛ همچنین، [[احمد بن احمد بن صالح تمیمی]] نیز این ماجرا به [[سند]] خود از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۳-۵.</ref>. | [[شیخ مفید]] مینویسد: [[فاطمه]]{{س}} در روز هفتم ولادت [[امام حسن]]{{ع}} او را در پارچهای از حریر بهشتی که [[جبرئیل]] برای [[پیامبر]]{{صل}} از [[بهشت]] آورده بود، پیچید و نزد [[پیامبر]] آورد و آن حضرت او را "حسن" نامید و گوسفندی برای او [[قربانی]] کرد. این ماجرا را گروهی از مؤرخان و [[محدثان]] [[نقل]] کردهاند؛ همچنین، [[احمد بن احمد بن صالح تمیمی]] نیز این ماجرا به [[سند]] خود از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] کرده است<ref>الارشاد، شیخ مفید (ترجمه: رسولی محلاتی)، ج۲، ص۳-۵.</ref>. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
==کنیه و القاب امام حسن{{ع}}== | ==کنیه و القاب امام حسن{{ع}}== | ||
کنیه آن حضرت | کنیه آن حضرت ابومحمد است اما برای حضرتش [[القاب]] فراوانی [[نقل]] کردهاند، مانند: [[تقی]]، طیب، [[زکی]]، [[سید]]، [[سبط]] و ولی. البته [[برترین]] آنها از نظر رتبه، "[[سید]]" است؛ چرا که [[رسول خدا]]{{صل}} این [[لقب]] را به او [[عنایت]] کرده و او را به آن [[وصف]] کرده است. در [[حدیثی]] آمده است، [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ}}؛ همچنین گفتهاند، [[القاب]] آن حضرت؛ [[وزیر]]، [[تقی]]، قایم، طیب، [[حجت]]، [[سید]]، [[سبط]] و ولی است<ref>کشف الغمه، ابن ابیالفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۸۷.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[امام حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «امام حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)|اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص۳۵ و [[حسن بن علی بن ابی طالب (مقاله)| مقاله «حسن بن علی بن ابی طالب»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۳۱۶.</ref> | ||
==سیمای ظاهری امام حسن{{ع}}== | ==سیمای ظاهری امام حسن{{ع}}== | ||
خط ۲۶۰: | خط ۲۶۰: | ||
سپس [[مغیرة بن شعبه]] به سخن [[حضرت امیر]]{{ع}} [[اهانت]] کرد، گفت: "ای [[امام حسن|حسن]]! [[عثمان]]، مظلومانه کشته شد، و در این باره هیچ عذری برای پدرت باقی نمانده است که تبرئه شود، و [[گناهکار]] بهانه و عذری ندارد، ای [[حسن]]! ما [[گمان]] داریم که پدرت با تمام کارهایی که به نفع [[عثمان]] کرد، در نهایت، به [[قتل]] او [[راضی]] بود، و به [[خدا]] [[سوگند]] که او شمشیری طویل و زبانی گویا داشت؛ زنده را میکشت و مرده را معیوب میساخت، و [[بنیامیه]] برای [[بنیهاشم]] بهتر بودند تا [[بنیهاشم]] برای [[بنیامیه]]، و [[معاویه]] برای تو بهتر بود تا تو برای [[معاویه]]، و پدرت در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} با او بد [[دل]] بود، و پیش از [[وفات]] آن حضرت، در پی سود خود بود و قصد کشتن او را داشت، و این را آن حضرت دریافته بود؛ سپس از [[بیعت با ابوبکر]] [[کراهت]] داشت تا اینکه به گونهای تلافی کرد؛ سپس در [[فکر]] [[قتل]] [[ابوبکر]] بود تا اینکه سمی به او نوشانده، او را کشت؛ سپس با [[عمر]] به [[منازعه]] پرداخت تا اینکه خواست گردن او را بزند، ولی او در [[قتل]] [[عمر]] کوشا بود تا اینکه او را کشت، و در [[خلافت عثمان]] نیز آنقدر بر او [[طعن]] زد تا اینکه وی را کشت، و در تمامی این [[کشتارها]] او شرکت داشت، با این همه، دیگر پدرت نزد [[خدا]] چه منزلتی دارد ای [[امام حسن|حسن]]؟ و [[خداوند]] در [[قرآن]] [[اختیار]] را به اولیای مقتول سپرده است. و [[معاویه]] ولی مقتولی است که ناحق کشته شده، و [[حق]]؛ این است که تو و برادرت را بکشیم، و قسم به [[خدا]] که [[خون]] [[علی]] از [[خون عثمان]] بالاتر نیست، و شما [[فرزندان عبدالمطلب]] این را بدانید که [[خداوند]] بنا ندارد که [[حکومت]] و [[نبوت]] را در شما گرد آورد". و سپس ساکت شد. | سپس [[مغیرة بن شعبه]] به سخن [[حضرت امیر]]{{ع}} [[اهانت]] کرد، گفت: "ای [[امام حسن|حسن]]! [[عثمان]]، مظلومانه کشته شد، و در این باره هیچ عذری برای پدرت باقی نمانده است که تبرئه شود، و [[گناهکار]] بهانه و عذری ندارد، ای [[حسن]]! ما [[گمان]] داریم که پدرت با تمام کارهایی که به نفع [[عثمان]] کرد، در نهایت، به [[قتل]] او [[راضی]] بود، و به [[خدا]] [[سوگند]] که او شمشیری طویل و زبانی گویا داشت؛ زنده را میکشت و مرده را معیوب میساخت، و [[بنیامیه]] برای [[بنیهاشم]] بهتر بودند تا [[بنیهاشم]] برای [[بنیامیه]]، و [[معاویه]] برای تو بهتر بود تا تو برای [[معاویه]]، و پدرت در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} با او بد [[دل]] بود، و پیش از [[وفات]] آن حضرت، در پی سود خود بود و قصد کشتن او را داشت، و این را آن حضرت دریافته بود؛ سپس از [[بیعت با ابوبکر]] [[کراهت]] داشت تا اینکه به گونهای تلافی کرد؛ سپس در [[فکر]] [[قتل]] [[ابوبکر]] بود تا اینکه سمی به او نوشانده، او را کشت؛ سپس با [[عمر]] به [[منازعه]] پرداخت تا اینکه خواست گردن او را بزند، ولی او در [[قتل]] [[عمر]] کوشا بود تا اینکه او را کشت، و در [[خلافت عثمان]] نیز آنقدر بر او [[طعن]] زد تا اینکه وی را کشت، و در تمامی این [[کشتارها]] او شرکت داشت، با این همه، دیگر پدرت نزد [[خدا]] چه منزلتی دارد ای [[امام حسن|حسن]]؟ و [[خداوند]] در [[قرآن]] [[اختیار]] را به اولیای مقتول سپرده است. و [[معاویه]] ولی مقتولی است که ناحق کشته شده، و [[حق]]؛ این است که تو و برادرت را بکشیم، و قسم به [[خدا]] که [[خون]] [[علی]] از [[خون عثمان]] بالاتر نیست، و شما [[فرزندان عبدالمطلب]] این را بدانید که [[خداوند]] بنا ندارد که [[حکومت]] و [[نبوت]] را در شما گرد آورد". و سپس ساکت شد. | ||
سپس آن [[امام همام]]؛ حضرت | سپس آن [[امام همام]]؛ حضرت ابومحمد [[حسن بن علی]] ([[کریم]] [[اهل بیت]]){{عم}} لب به سخن گشود و فرمود: "[[حمد]] و [[ستایش]] برای خداوندی است که اول شما را به اول ما [[هدایت]] کرد، و آخرتان را به آخر ما رهنمون شد، و [[صلوات]] و [[سلام]] [[خداوند]] بر جدم، [[محمد]] [[نبی]] و بر [[آل]] او باد! به گفتارم دقیق گوش کنید و [[علم]] و فهمتان را تا پایان آن نزد من به عاریت بگذارید. و ابتدا با تو سخن میگویم ای [[معاویه]]!" سپس آن حضرت به [[معاویه]] فرمود: "ای ازرق! به [[خدا]] قسم کسی جز تو به من [[ناسزا]] نگفت و این [[ناسزا]] از جانب این گروه نبود، و جز تو به من [[دشنام]] نداد و این از جانب ایشان نبود، بلکه تنها تو به من [[ناسزا]] گفته و [[دشنام]] دادی، و این، از [[بدی]] [[رأی]] و [[سرکشی]] و [[حسد]] تو نسبت به ما و [[دشمنی]] قدیم و جدید شما با [[حضرت محمد]]{{صل}}، است. | ||
و این را بدان ای ازرق! اگر این گروه در [[مسجد رسول]] [[خدا]] و در حضور [[مهاجر]] و [[انصار]] با من روبرو میشدند، هرگز نمیتوانستند کلمهای بر زبان رانده، اینگونه با من روبرو شوند. پس ای گروهی که علیه من [[متحد]] شدهاید، خوب گوش دهید، و هیچ حقی را که بدان واقفاید از من پنهان و هیچ باطلی که از زبانم جاری شد؛ [[تصدیق]] نکنید، و با تو آغاز میکنم ای [[معاویه]]، و البته کمتر از آنچه لایق توست، خواهم گفت؛ شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا هیچ میدانید آن مردی که به او [[دشنام]] دادید، هموست که با [[رسول خدا]]{{صل}} بر دو [[قبله]] [[نماز]] گزارد و تو خود به چشم خود آن منظره را دیدهای، در حالی که در [[گمراهی]] بوده و "[[لات]]" و "[[عزی]]" را میپرستیدی؟ همان شخصیتی که در دو [[بیعت]] شرکت جست: [[بیعت رضوان]] و [[بیعت]] [[فتح]]، و تو ای [[معاویه]] در [[بیعت]] نخست، [[کافر]]، و در [[بیعت]] دوم، ناکث و عهدشکن بودی؟ | و این را بدان ای ازرق! اگر این گروه در [[مسجد رسول]] [[خدا]] و در حضور [[مهاجر]] و [[انصار]] با من روبرو میشدند، هرگز نمیتوانستند کلمهای بر زبان رانده، اینگونه با من روبرو شوند. پس ای گروهی که علیه من [[متحد]] شدهاید، خوب گوش دهید، و هیچ حقی را که بدان واقفاید از من پنهان و هیچ باطلی که از زبانم جاری شد؛ [[تصدیق]] نکنید، و با تو آغاز میکنم ای [[معاویه]]، و البته کمتر از آنچه لایق توست، خواهم گفت؛ شما را به [[خدا]] [[سوگند]]! آیا هیچ میدانید آن مردی که به او [[دشنام]] دادید، هموست که با [[رسول خدا]]{{صل}} بر دو [[قبله]] [[نماز]] گزارد و تو خود به چشم خود آن منظره را دیدهای، در حالی که در [[گمراهی]] بوده و "[[لات]]" و "[[عزی]]" را میپرستیدی؟ همان شخصیتی که در دو [[بیعت]] شرکت جست: [[بیعت رضوان]] و [[بیعت]] [[فتح]]، و تو ای [[معاویه]] در [[بیعت]] نخست، [[کافر]]، و در [[بیعت]] دوم، ناکث و عهدشکن بودی؟ | ||
خط ۳۴۵: | خط ۳۴۵: | ||
[[زن]] وی، [[جعده دختر اشعث بن قیس]] کندی او را [[مسموم]] کرد؛ زیرا [[معاویه]] کسی پیش او فرستاده بود که اگر برای [[قتل]] [[امام حسن|حسن]] [[حیله]] کردی کنی ، صد هزار درهم برایت میفرستم و تو را برای [[یزید]] به همسری میگیرم. بدین جهت او را [[مسموم]] کرد و چون [[امام حسن|حسن]] درگذشت، [[معاویه]] [[پول]] را فرستاد و پیغام داد که ما [[زندگی]] [[یزید]] را [[دوست]] داریم؛ اگر چنین نبود، تو را برای او به همسری میگرفتیم. | [[زن]] وی، [[جعده دختر اشعث بن قیس]] کندی او را [[مسموم]] کرد؛ زیرا [[معاویه]] کسی پیش او فرستاده بود که اگر برای [[قتل]] [[امام حسن|حسن]] [[حیله]] کردی کنی ، صد هزار درهم برایت میفرستم و تو را برای [[یزید]] به همسری میگیرم. بدین جهت او را [[مسموم]] کرد و چون [[امام حسن|حسن]] درگذشت، [[معاویه]] [[پول]] را فرستاد و پیغام داد که ما [[زندگی]] [[یزید]] را [[دوست]] داریم؛ اگر چنین نبود، تو را برای او به همسری میگرفتیم. | ||
[[امام حسن]]{{ع}} هنگام [[مرگ]] فرمود: "شربت وی کارگر افتاد و به آرزوی خود رسید؛ به [[خدا]] قسم، [[معاویه]] به [[وعده]] خود [[وفا]] نخواهد کرد و سخن او راست نیست". وقتی [[امام حسن]]{{ع}} را به [[خاک]] سپردند، [[محمد بن حنفیه]]، برادرش بر سر قبرش ایستاد و گفت: "اگر زندگیات [[عزیز]] بود، مرگت غمانگیز بود؛ چه نکوست [[روحی]] که در [[کفن]] تو است و چه خوب کفنی است کفنی که تن تو را پوشانیده است! و چرا چنین نباشد که تو باقیمانده [[هدایت]] و [[خلف]] [[اهل]] [[تقوا]] و یکی از [[اصحاب]] کسائی؛ دستهای [[حق]] تو را از [[تقوا]] [[غذا]] داده]است[و از پستانهای [[ایمان]]، شیر نوشیدی و در [[پناه]] [[اسلام]] [[تربیت]] یافتی و در [[زندگی]] و [[مرگ]] پاکیزهای؛ ولی جانهای ما از [[فراق]] تو آرام ندارد؛ ای | [[امام حسن]]{{ع}} هنگام [[مرگ]] فرمود: "شربت وی کارگر افتاد و به آرزوی خود رسید؛ به [[خدا]] قسم، [[معاویه]] به [[وعده]] خود [[وفا]] نخواهد کرد و سخن او راست نیست". وقتی [[امام حسن]]{{ع}} را به [[خاک]] سپردند، [[محمد بن حنفیه]]، برادرش بر سر قبرش ایستاد و گفت: "اگر زندگیات [[عزیز]] بود، مرگت غمانگیز بود؛ چه نکوست [[روحی]] که در [[کفن]] تو است و چه خوب کفنی است کفنی که تن تو را پوشانیده است! و چرا چنین نباشد که تو باقیمانده [[هدایت]] و [[خلف]] [[اهل]] [[تقوا]] و یکی از [[اصحاب]] کسائی؛ دستهای [[حق]] تو را از [[تقوا]] [[غذا]] داده]است[و از پستانهای [[ایمان]]، شیر نوشیدی و در [[پناه]] [[اسلام]] [[تربیت]] یافتی و در [[زندگی]] و [[مرگ]] پاکیزهای؛ ولی جانهای ما از [[فراق]] تو آرام ندارد؛ ای ابومحمد، خدایت [[رحمت]] کند!"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۱-۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۵، ص۳۸؛ و نیز ر.ک: الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۳۳۰؛ حلیة الأولیاء، ابونعیم، ج۲، ص۳۸؛ المنصف، عبدالرزاق، ج۱۱، ص۴۵۲؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج۳، ص۸۹.</ref>. | ||
[[عبدالله بن عباس]] گوید: "من در [[مسجد]] بودم که [[معاویه]] در قصر خضرا [[تکبیر]] گفت و [[اهل]] قصر، [[تکبیر]] گفتند. پس از آن، [[اهل]] [[مسجد]] به [[پیروی]] از [[اهل]] خضرا [[تکبیر]] گفتند و [[فاخته]]، دختر [[قرظة بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف]] از [[خانه]] خود بیرون آمد و گفت: "ای [[امیرالمؤمنین]]، خدایت مسرور دارد! چه خبری رسیده که [[خرسند]] شدهای؟" او گفت: "خبر [[مرگ]] [[حسن بن علی]]"؛ [[فاخته]] گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> و آنگاه گریست؛ [[معاویه]] گفت: "خوب میکنی [[گریه]] میکنی، که او [[شایسته]] بود که بر او [[گریه]] کنند". آنگاه [[عبیدالله بن عباس]] به [[معاویه]] گفت: "برای همین [[تکبیر]] میگفتی؟" او گفت: "بلی"؛ عبیدالله گفت: "به [[خدا]]! [[مرگ]] او [[مرگ]] تو را به تأخیر نیندازد و [[گور]] او [[گور]] تو را نبندد؛ اگر [[مصیبت]] او را میبینیم، پیش از او نیز [[مصیبت]] [[سرور]] [[پیامبران]] و پیشوای [[پرهیزگاران]] و فرستاده خدای جهانیان را دیدهایم و بعد از او [[مصیبت]] [[سرور]] [[اوصیا]] را دیدهایم؛ [[خدا]] این [[مصیبت]] را جبران کند و این [[محنت]] را ببرد!"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۳.</ref>. | [[عبدالله بن عباس]] گوید: "من در [[مسجد]] بودم که [[معاویه]] در قصر خضرا [[تکبیر]] گفت و [[اهل]] قصر، [[تکبیر]] گفتند. پس از آن، [[اهل]] [[مسجد]] به [[پیروی]] از [[اهل]] خضرا [[تکبیر]] گفتند و [[فاخته]]، دختر [[قرظة بن عمرو بن نوفل بن عبد مناف]] از [[خانه]] خود بیرون آمد و گفت: "ای [[امیرالمؤمنین]]، خدایت مسرور دارد! چه خبری رسیده که [[خرسند]] شدهای؟" او گفت: "خبر [[مرگ]] [[حسن بن علی]]"؛ [[فاخته]] گفت: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref> و آنگاه گریست؛ [[معاویه]] گفت: "خوب میکنی [[گریه]] میکنی، که او [[شایسته]] بود که بر او [[گریه]] کنند". آنگاه [[عبیدالله بن عباس]] به [[معاویه]] گفت: "برای همین [[تکبیر]] میگفتی؟" او گفت: "بلی"؛ عبیدالله گفت: "به [[خدا]]! [[مرگ]] او [[مرگ]] تو را به تأخیر نیندازد و [[گور]] او [[گور]] تو را نبندد؛ اگر [[مصیبت]] او را میبینیم، پیش از او نیز [[مصیبت]] [[سرور]] [[پیامبران]] و پیشوای [[پرهیزگاران]] و فرستاده خدای جهانیان را دیدهایم و بعد از او [[مصیبت]] [[سرور]] [[اوصیا]] را دیدهایم؛ [[خدا]] این [[مصیبت]] را جبران کند و این [[محنت]] را ببرد!"<ref>مروج الذهب، مسعودی (ترجمه: پاینده)، ج۲، ص۳.</ref>. | ||
خط ۴۱۱: | خط ۴۱۱: | ||
#از [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که فرمود: "نزدیک [[شهادت]] پدرم، [[امام امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} به خدمتش رسیده و شروع به [[گریه]] کردم؛ فرمود: "[[جزع]] میکنی؟" گفتم: چرا [[جزع]] نکنم که تو را به این حال میبینم؛ فرمود: "من به تو [[تعلیم]] میکنم چهار [[خصلت]] را که اگر آنها را نگاه داری، به واسطه آنها [[نجات]] یابی و اگر ضایع کنی، دو جهان را از دست خواهی داد: ای فرزندم! هیچ [[بینیازی]] بزرگتر از [[عقل]]، و هیچ فقری مثل [[جهل]]، و هیچ وحشتی سختتر از [[عجب]]، و هیچ عیشی لذیذتر از [[حسن خلق]] نیست". و فرمود: "ندیدم هیچ ظالمی که اشبه باشد به [[مظلوم]] از حاسد (حسدورز، شبیهترین [[مردم]] به [[مظلوم]] است، در حالی که به واقع، [[ستمگر]] است)"<ref>کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۸.</ref>. | #از [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که فرمود: "نزدیک [[شهادت]] پدرم، [[امام امیرالمؤمنین]] [[علی]]{{ع}} به خدمتش رسیده و شروع به [[گریه]] کردم؛ فرمود: "[[جزع]] میکنی؟" گفتم: چرا [[جزع]] نکنم که تو را به این حال میبینم؛ فرمود: "من به تو [[تعلیم]] میکنم چهار [[خصلت]] را که اگر آنها را نگاه داری، به واسطه آنها [[نجات]] یابی و اگر ضایع کنی، دو جهان را از دست خواهی داد: ای فرزندم! هیچ [[بینیازی]] بزرگتر از [[عقل]]، و هیچ فقری مثل [[جهل]]، و هیچ وحشتی سختتر از [[عجب]]، و هیچ عیشی لذیذتر از [[حسن خلق]] نیست". و فرمود: "ندیدم هیچ ظالمی که اشبه باشد به [[مظلوم]] از حاسد (حسدورز، شبیهترین [[مردم]] به [[مظلوم]] است، در حالی که به واقع، [[ستمگر]] است)"<ref>کشف الغمة، ابن ابی الفتح اربلی (ترجمه و شرح: زوارهای)، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۸.</ref>. | ||
#از [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که فرمودهاند: شبهای [[جمعه]] مادرم، [[فاطمه]]{{س}} را میدیدم که تا [[طلوع صبح]]، در محرابش، به [[رکوع]] و [[سجود]] و [[عبادت]] [[پروردگار]] مشغول بود، و میشنیدم که برای [[مؤمنان]] [[دعا]] میکند و در دعایش، آنها را نام میبرد ولی برای خود [[دعا]] نمیکند؛ پس به او گفتم: مادرجان! چرا برای خودت [[دعا]] نمیکنی؟ آن حضرت در جواب فرمود: "پسرم! اول باید برای [[همسایه]] [[دعا]] کرد و بعد برای خود"<ref>{{متن حدیث|...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{عم}} قَالَ: رَأَيْتُ أُمِّي فَاطِمَةَ{{س}} قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا لَيْلَةَ جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاكِعَةً سَاجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّيهِمْ وَ تُكْثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَيْءٍ فَقُلْتُ لَهَا: يَا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِينَ لِنَفْسِكِ كَمَا تَدْعِينَ لِغَيْرِكِ؟ فَقَالَتْ: يَا بُنَيَّ الْجَارَ ثُمَّ الدَّارَ}}؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۴۵ (باب ۱۴۵، ح۲). </ref>. | #از [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} [[نقل]] شده است که فرمودهاند: شبهای [[جمعه]] مادرم، [[فاطمه]]{{س}} را میدیدم که تا [[طلوع صبح]]، در محرابش، به [[رکوع]] و [[سجود]] و [[عبادت]] [[پروردگار]] مشغول بود، و میشنیدم که برای [[مؤمنان]] [[دعا]] میکند و در دعایش، آنها را نام میبرد ولی برای خود [[دعا]] نمیکند؛ پس به او گفتم: مادرجان! چرا برای خودت [[دعا]] نمیکنی؟ آن حضرت در جواب فرمود: "پسرم! اول باید برای [[همسایه]] [[دعا]] کرد و بعد برای خود"<ref>{{متن حدیث|...عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ فَاطِمَةَ الصُّغْرَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ{{عم}} قَالَ: رَأَيْتُ أُمِّي فَاطِمَةَ{{س}} قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا لَيْلَةَ جُمُعَتِهَا فَلَمْ تَزَلْ رَاكِعَةً سَاجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمُودُ الصُّبْحِ وَ سَمِعْتُهَا تَدْعُو لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ تُسَمِّيهِمْ وَ تُكْثِرُ الدُّعَاءَ لَهُمْ وَ لَا تَدْعُو لِنَفْسِهَا بِشَيْءٍ فَقُلْتُ لَهَا: يَا أُمَّاهْ لِمَ لَا تَدْعِينَ لِنَفْسِكِ كَمَا تَدْعِينَ لِغَيْرِكِ؟ فَقَالَتْ: يَا بُنَيَّ الْجَارَ ثُمَّ الدَّارَ}}؛ علل الشرایع، شیخ صدوق، ج۱، ص۲۴۵ (باب ۱۴۵، ح۲). </ref>. | ||
#[[نقل]] شده است، "روزی [[معاویه]] به [[امام حسن]]{{ع}} گفت: "ای | #[[نقل]] شده است، "روزی [[معاویه]] به [[امام حسن]]{{ع}} گفت: "ای ابومحمد سه [[خصلت]] است که کسی را نیافتم تا درباره آنها به من خبر دهد"؛ آن حضرت فرمودند: "آنها چیست؟" گفت: "[[مروت]] و [[کرم]] و نجدت"؛[[امام]]{{ع}} در توضیح آنها فرمودند: [[مروت]] عبارت است از اینکه [[مرد]] ([[انسان]]) کار [[دین]] خود را [[اصلاح]] کند؛ آنچنان که [[شایسته]] است به [[مال]] خود رسیدگی کند؛ و [[بخشندگی]] و بیدریغ [[سلام]] کردن، و [[دوست]] شدن با [[مردم]]؛ و [[کرم]]، عبارت است از: [[بخشایش]] پیش از درخواست؛ و [[نیکی]] کردن تبرعی، و [[سیر]] کردن دیگران هنگام [[قحطی]]؛ اما نجدت، عبارت است از: [[دفاع]] از [[همسایه]]، و [[مردانگی]] در شدت [[جنگ]]، و [[شکیبایی]] در برابر [[سختیها]]"<ref>{{متن حدیث|اما المروة فاصلاح الرجل امر دینه و حسن قیامه علی ماله و لین الکف و افشاء السلام و التحبب إلی الناس. و الکرم العطیة قبل السؤال و التبرع بالمعروف و الاطعام فی المحل، ثم النجدة الذب عن الجار و المحاماة فی الکریهة و الصبر عند الشدائد}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۷.</ref>. | ||
#[[جابر]] گوید: "از [[حسن بن علی]]{{عم}} شنیدم که میفرمود: "بزرگواریهای [[اخلاقی]] ده تاست: [[راستگویی]] [[زبان]]، اداء [[امانت]]، [[بخشش]] به [[سائل]]، [[خوشخویی]]، جبران [[نیکیها]]، [[صله رحم]]، مراعات [[حق همسایه]]، مراعات [[حق]] رفیق، [[پذیرایی]] مهمان و [[حیا]] داشتن که سرآمد همه آنهاست"<ref>{{متن حدیث|مَكَارِمُ الْأَخْلَاقِ عَشَرَةٌ: صِدْقُ اللِّسانِ وَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ إِعْطاءُ السّائِلِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ وَ وَ الْمُكَافَأَةُ بِالصَّنائِعِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ التَّذَمُّمُ عَلَی الْجارِ، وَ مَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ وَ قِرَى الضَّيْفِ، وَ رَأْسُهُنَّ الْحَياءُ}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۶-۱۵۷.</ref>. | #[[جابر]] گوید: "از [[حسن بن علی]]{{عم}} شنیدم که میفرمود: "بزرگواریهای [[اخلاقی]] ده تاست: [[راستگویی]] [[زبان]]، اداء [[امانت]]، [[بخشش]] به [[سائل]]، [[خوشخویی]]، جبران [[نیکیها]]، [[صله رحم]]، مراعات [[حق همسایه]]، مراعات [[حق]] رفیق، [[پذیرایی]] مهمان و [[حیا]] داشتن که سرآمد همه آنهاست"<ref>{{متن حدیث|مَكَارِمُ الْأَخْلَاقِ عَشَرَةٌ: صِدْقُ اللِّسانِ وَ صِدْقُ الْبَأْسِ وَ إِعْطاءُ السّائِلِ وَ حُسْنُ الخُلْقِ وَ وَ الْمُكَافَأَةُ بِالصَّنائِعِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ التَّذَمُّمُ عَلَی الْجارِ، وَ مَعْرِفَةُ الْحَقِّ لِلصّاحِبِ وَ قِرَى الضَّيْفِ، وَ رَأْسُهُنَّ الْحَياءُ}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۶-۱۵۷.</ref>. | ||
#از [[امام حسن]]{{ع}} درباره خوشگذرانترین و بدگذرانترین [[مردم]] سؤال شد؛ آن حضرت در پاسخ فرمود: "خوشگذرانترین [[مردم]] کسی است که دیگران را در [[زندگی]] خود شرکت دهد. و بدگذرانترین آنها کسی است که در (سایه) زندگیاش کسی [[زندگی]] نکند". و نیز فرمود: از دست رفتن [[حاجت]]، بهتر است از خواستن آن از نااهل، و بدتر از [[مصیبت]]، بدخویی است و [[انتظار فرج]]، [[بندگی]] است<ref>{{متن حدیث|فَوْتُ الْحَاجَةِ خَيْرٌ مِنْ طَلَبِهَا مِنْ غَيْرِ أَهْلِهَا وَ أَشَدُّ مِنَ الْمُصِيبَةِ سُوءُ الْخُلُقِ مِنْهَا وَ الْعِبَادَةُ انْتِظَارُ الْفَرَجِ}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>. | #از [[امام حسن]]{{ع}} درباره خوشگذرانترین و بدگذرانترین [[مردم]] سؤال شد؛ آن حضرت در پاسخ فرمود: "خوشگذرانترین [[مردم]] کسی است که دیگران را در [[زندگی]] خود شرکت دهد. و بدگذرانترین آنها کسی است که در (سایه) زندگیاش کسی [[زندگی]] نکند". و نیز فرمود: از دست رفتن [[حاجت]]، بهتر است از خواستن آن از نااهل، و بدتر از [[مصیبت]]، بدخویی است و [[انتظار فرج]]، [[بندگی]] است<ref>{{متن حدیث|فَوْتُ الْحَاجَةِ خَيْرٌ مِنْ طَلَبِهَا مِنْ غَيْرِ أَهْلِهَا وَ أَشَدُّ مِنَ الْمُصِيبَةِ سُوءُ الْخُلُقِ مِنْهَا وَ الْعِبَادَةُ انْتِظَارُ الْفَرَجِ}}؛ تاریخ الیعقوبی، (ترجمه: آیتی)، ج۲، ص۱۵۸.</ref>. |