پرش به محتوا

مصحف فاطمه در معارف و سیره فاطمی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۴: خط ۳۴:
===بیان [[جایگاه اهل بیت]]{{عم}}‌===
===بیان [[جایگاه اهل بیت]]{{عم}}‌===
#از فاطمه زهرا{{س}} روایت شده که [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: آیا [[خرسند]] نیستی از اینکه تو را به [[ازدواج]] شخصیتی درآوردم که قبل از همه [[مسلمانان]] به [[اسلام]] گروید و [[علم]] و [[دانش]] او از همه [[برتر]] است؟ تو [[بانوی بانوان]] جهانیانی چنان‌که [حضرت‌] [[مریم]] بانوی بانوان [[قوم]] خود بود<ref>نسخه خطی اسنی المطالب از علامه وصّابی یمنی.</ref>.
#از فاطمه زهرا{{س}} روایت شده که [[رسول خدا]]{{صل}} به او فرمود: آیا [[خرسند]] نیستی از اینکه تو را به [[ازدواج]] شخصیتی درآوردم که قبل از همه [[مسلمانان]] به [[اسلام]] گروید و [[علم]] و [[دانش]] او از همه [[برتر]] است؟ تو [[بانوی بانوان]] جهانیانی چنان‌که [حضرت‌] [[مریم]] بانوی بانوان [[قوم]] خود بود<ref>نسخه خطی اسنی المطالب از علامه وصّابی یمنی.</ref>.
#از [[یزید]]، از [[عبد]] الملک نفلیّ، از پدرش، از جدش [[روایت]] شده گفت: [[خدمت]] [[فاطمه دخت رسول خدا]]{{صل}} شرفیاب شدم، [[فاطمه]] با پیشدستی بر من [[سلام]] کرد، [[راوی]] می‌گوید: سپس فاطمه{{س}} اظهار داشت: آن‌گاه که [[پدر]] بزرگوارم [[رسول خدا]]{{صل}} در قید [[حیات]] بود فرمود: کسی‌که ۳ [[روز]] بر من و تو سلام و [[درود]] فرستد [[اهل بهشت]] خواهد بود. به او عرض کردم: در [[زمان]] حیات شماها یا پس از وفاتتان؟ فرمود: هم در [[زندگی]] و هم پس از [[وفات]] ما.
#از [[یزید]]، از [[عبد الملک نفلی]]، از پدرش، از جدش [[روایت]] شده گفت: [[خدمت]] [[فاطمه دخت رسول خدا]]{{صل}} شرفیاب شدم، [[فاطمه]] با پیشدستی بر من [[سلام]] کرد، [[راوی]] می‌گوید: سپس فاطمه{{س}} اظهار داشت: آن‌گاه که [[پدر]] بزرگوارم [[رسول خدا]]{{صل}} در قید [[حیات]] بود فرمود: کسی‌که ۳ [[روز]] بر من و تو سلام و [[درود]] فرستد [[اهل بهشت]] خواهد بود. به او عرض کردم: در [[زمان]] حیات شماها یا پس از وفاتتان؟ فرمود: هم در [[زندگی]] و هم پس از [[وفات]] ما.
# فاطمه{{س}} فرمود: درود بر شما پدر! فرمود: و درود بر تو دخترم! عرض کردم: به [[خدا]]! در [[خانه علی]] دانه گندمی وجود ندارد، و پنج روز است غذایی به دهان نزده، نه گوسفند و شتری دارد و نه خوردنی و [[آشامیدنی]]<ref>مناقب ابن مغازلی شافعی، ص۳۶۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۶۵.</ref>. رسول خدا{{صل}} فرمود: فاطمه [[جان]]! نزدیک بیا، به او نزدیک شدم فرمود: دستت را از زیر پیراهن بر پشت من بنه، من این کار را انجام دادم. ناگهان دیدم سنگی میان کتف او قرار داشت که به سینه آن بزرگوار بسته شده بود، فاطمه فریاد بلندی برآورد، رسول خدا{{صل}} به او فرمود: یک ماه است که در خانه‌های [[خاندان محمد]]، آتشی برای پختن [[غذا]] افروخته نشده است. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ولی با این همه علی در بیست و چند سالگی در قلعه [[خیبر]] را که پنجاه تن از بلند کردن آن عاجز و [[ناتوان]] بودند، از جا برکند. چهره زهرا{{س}} با شنیدن این جمله از [[خوشحالی]] شکفت و خدمت علی{{ع}} رسید و [[خانه]] از [[نور]] رخش درخشان گردید، علی{{ع}} بدو فرمود: [[دخت رسول خدا]]! هنگامی از نزد من بیرون رفتی چهره‌ات به گونه‌ای دیگر بود؟ پاسخ داد: [[پیامبر اکرم]] [[فضایل]] تو را برایم بازگو کرد و من بی‌صبرانه نزدت شتافتم<ref>اهل البیت، از توفیق ابوعلم، ص۱۳۰.</ref>.
# فاطمه{{س}} فرمود: درود بر شما پدر! فرمود: و درود بر تو دخترم! عرض کردم: به [[خدا]]! در [[خانه علی]] دانه گندمی وجود ندارد، و پنج روز است غذایی به دهان نزده، نه گوسفند و شتری دارد و نه خوردنی و [[آشامیدنی]]<ref>مناقب ابن مغازلی شافعی، ص۳۶۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۶۵.</ref>. رسول خدا{{صل}} فرمود: فاطمه [[جان]]! نزدیک بیا، به او نزدیک شدم فرمود: دستت را از زیر پیراهن بر پشت من بنه، من این کار را انجام دادم. ناگهان دیدم سنگی میان کتف او قرار داشت که به سینه آن بزرگوار بسته شده بود، فاطمه فریاد بلندی برآورد، رسول خدا{{صل}} به او فرمود: یک ماه است که در خانه‌های [[خاندان محمد]]، آتشی برای پختن [[غذا]] افروخته نشده است. سپس [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ولی با این همه علی در بیست و چند سالگی در قلعه [[خیبر]] را که پنجاه تن از بلند کردن آن عاجز و [[ناتوان]] بودند، از جا برکند. چهره زهرا{{س}} با شنیدن این جمله از [[خوشحالی]] شکفت و خدمت علی{{ع}} رسید و [[خانه]] از [[نور]] رخش درخشان گردید، علی{{ع}} بدو فرمود: [[دخت رسول خدا]]! هنگامی از نزد من بیرون رفتی چهره‌ات به گونه‌ای دیگر بود؟ پاسخ داد: [[پیامبر اکرم]] [[فضایل]] تو را برایم بازگو کرد و من بی‌صبرانه نزدت شتافتم<ref>اهل البیت، از توفیق ابوعلم، ص۱۳۰.</ref>.
# [[اسماء بنت عمیس]] از [[فاطمه زهرا]]{{س}} دخت [[رسول اکرم]]{{صل}} [[روایت]] کرده که فرمود: روزی رسول اکرم{{صل}} به [[خانه]] ما آمد و فرمود: فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] کجایند؟ [[فاطمه]] فرمود: عرض کردم: [[پدر]]! در [[منزل]] لقمه نانی که بتوان با آن رفع [[گرسنگی]] کرد، نداشتیم، ولی همواره [[خدای متعال]] را [[سپاس]] می‌گوییم، علی پیشنهاد کرد، من حسن و حسین را بیرون می‌برم چون [[بیم]] دارم [[گریه]] کنند و بهانه چیزی بگیرند و تو نیز در خانه چیزی نداری، از این‌رو، علی فرزندانم را نزد فردی [[یهودی]] برد تا برایشان چیزی تهیه کند. [[رسول خدا]]{{صل}} در پی علی{{ع}} راه افتاد وقتی بدان محل رسید دید حسن و حسین در کنار جویباری مشغول [[بازی]] و مقداری خرما پیش روی آنهاست، [[پیامبر]] به علی{{ع}} فرمود: علی! قصد نداری فرزندانم را به خانه برگردانی تا گرمی هوا آنها را نیازارد؟ علی{{ع}} عرضه داشت: ای رسول خدا! در خانه چیزی برای خوردن نداشتیم، اگر لحظه‌ای درنگ فرمایید من مقداری خرما برای [[زهرا]] تهیه کنم، رسول خدا{{صل}} جلوس فرمود و علی{{ع}} در ازای هر دلو آبی که برای فرد یهودی از [[چاه]] بیرون می‌آورد، یک دانه خرما دریافت می‌کرد و بدین‌سان، مقداری خرما تهیه نمود و به [[اتفاق]] رسول خدا{{صل}} آنها را به خانه آوردند. فاطمه زهرا{{س}} [[احادیث]] فراوانی را مستقیما از پدر بزرگوارش شنید و یا رسول خدا{{صل}} دستور داد آنها را برای آن مخدّره بنگارند و [[فرزندان]] او حسن و حسین و پدر بزرگوارشان علی{{ع}} و نواده‌اش فاطمه دخت [[امام حسین]]{{ع}} به نحو مرسل و نیز [[عایشه]] و [[امّ سلمه]] و [[أنس بن مالک]] و سلمی [[مادر]] [[رافع]]، از آن بزرگوار روایت اخذ کرده‌اند<ref>اهل البیت از توفیق ابوعلم، ص۱۲۸.</ref>.
# [[اسماء بنت عمیس]] از [[فاطمه زهرا]]{{س}} دخت [[رسول اکرم]]{{صل}} [[روایت]] کرده که فرمود: روزی رسول اکرم{{صل}} به [[خانه]] ما آمد و فرمود: فرزندانم [[حسن]] و [[حسین]] کجایند؟ [[فاطمه]] فرمود: عرض کردم: [[پدر]]! در [[منزل]] لقمه نانی که بتوان با آن رفع [[گرسنگی]] کرد، نداشتیم، ولی همواره [[خدای متعال]] را [[سپاس]] می‌گوییم، علی پیشنهاد کرد، من حسن و حسین را بیرون می‌برم چون [[بیم]] دارم [[گریه]] کنند و بهانه چیزی بگیرند و تو نیز در خانه چیزی نداری، از این‌رو، علی فرزندانم را نزد فردی [[یهودی]] برد تا برایشان چیزی تهیه کند. [[رسول خدا]]{{صل}} در پی علی{{ع}} راه افتاد وقتی بدان محل رسید دید حسن و حسین در کنار جویباری مشغول [[بازی]] و مقداری خرما پیش روی آنهاست، [[پیامبر]] به علی{{ع}} فرمود: علی! قصد نداری فرزندانم را به خانه برگردانی تا گرمی هوا آنها را نیازارد؟ علی{{ع}} عرضه داشت: ای رسول خدا! در خانه چیزی برای خوردن نداشتیم، اگر لحظه‌ای درنگ فرمایید من مقداری خرما برای [[زهرا]] تهیه کنم، رسول خدا{{صل}} جلوس فرمود و علی{{ع}} در ازای هر دلو آبی که برای فرد یهودی از [[چاه]] بیرون می‌آورد، یک دانه خرما دریافت می‌کرد و بدین‌سان، مقداری خرما تهیه نمود و به [[اتفاق]] رسول خدا{{صل}} آنها را به خانه آوردند. فاطمه زهرا{{س}} [[احادیث]] فراوانی را مستقیما از پدر بزرگوارش شنید و یا رسول خدا{{صل}} دستور داد آنها را برای آن مخدّره بنگارند و [[فرزندان]] او حسن و حسین و پدر بزرگوارشان علی{{ع}} و نواده‌اش فاطمه دخت [[امام حسین]]{{ع}} به نحو مرسل و نیز [[عایشه]] و [[امّ سلمه]] و [[أنس بن مالک]] و سلمی [[مادر]] [[رافع]]، از آن بزرگوار روایت اخذ کرده‌اند<ref>اهل البیت از توفیق ابوعلم، ص۱۲۸.</ref>.
۷۲٬۴۶۷

ویرایش