پرش به محتوا

ولایت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۲: خط ۱۲:
==مفهوم ولایت==
==مفهوم ولایت==
واژه ولایت، به [[باور]] اهل لغت، از ماده «ولی» - و، ل، ی - اشتقاق یافته، و به معنی قرب است. و «ولایت» - به [[فتح]] واو - مصدر و به معنی [[نصرت]] است و «ولایت» - به کسر واو - اسم مصدر و به معنی [[سلطنت]]، [[قدرت]]، [[نقابت]]، [[امارت]] و بر عهده گرفتن یک امر. واژه ولی هم در مورد انسان [[مؤمن]] به کار می‌رود و هم در مورد [[خدای متعال]]: به مؤمن، «[[ولی خدا]]» گفته می‌شود و به [[خدا]] {{متن قرآن|وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«سرپرست مؤمنان» سوره آل عمران، آیه ۶۸.</ref>؛ البته معنای ولی در این دو جمله متفاوت است. [[ولیّ]] بر وزن فعیل است و فعیل گاه به معنی فاعل استعمال می‌شود و گاه به معنی مفعول. ولی در صورتی که به معنی فاعل باشد، به کسی گفته می‌شود که پیوسته و متوالی - و بدون آنکه عصیانی در خلال آن از او سر زند - به [[طاعت]] [[حق]] مشغول باشد، و در صورتی که به معنی مفعول باشد، بر کسی اطلاق می‌شود که [[احسان]] و [[فضل خدا]] همواره شامل حال اوست<ref>جرجانی، التعریفات، ص۳۲۹.</ref>. ازین رو، برخی برای ولی دو معنی قائل شده‌اند: یکی آنکه [[حق سبحانه و تعالی]] متولی کار او باشد؛ چنانکه فرمود: {{متن قرآن|و هو یتولی الصالحین}} و یک لحظه او را به خویشتن باز نگذارد بلکه او را حق - عز اسمه - در [[حمایت]] و رعایت خود بدارد و دیگر معنی آن است که [[بنده]] به [[عبادت]] و طاعت حق سبحانه و تعالی [[قیام]] کند بر دوام و عبادت او بر توالی باشد که هیچ گونه به [[معصیت]] آمیخته نباشد و این هر دو صفت را باید دارا باشد تا ولی باشد<ref>قشیری، رساله، ترجمه عبدالمؤمن اصفهانی، ص۱۶۹.</ref>. بعضی [[ولایت]] را به معنای به هم [[پیوستگی]] و نوعی اتّصال و ترابط دو چیز دانسته‌اند؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگُسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد<ref>رک: راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵: {{عربی|الْوَلَاءُ و التَّوَالِي: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما، و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان، و من حيث النّسبة، و من حيث الدّين، و من حيث الصّداقة و النّصرة و الاعتقاد، و الْوَلَايَةُ النُّصْرةُ، و الْوِلَايَةُ: تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الْوِلَايَةُ و الْوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة، و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ. و الْوَلِيُّ و الْمَوْلَى يستعملان في ذلك كلُّ واحدٍ منهما يقال في معنى الفاعل. أي: الْمُوَالِي، و في معنى المفعول. أي: الْمُوَالَى، يقال للمؤمن: هو وَلِيُّ اللّهِ عزّ و جلّ و لم يرد مَوْلَاهُ، و قد يقال: اللّهُ تعالى وَلِيُّ المؤمنين و مَوْلَاهُمْ، فمِنَ الأوَّل قال اللّه تعالى: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا [البقرة / 257]...}}؛ و نیز نگاه شود به مقاله «ولایت فقیه، رکن حکومت اسلامی» روزنامه رسالت، دی ۱۳۸۸ که در آن چنین آمده است: «ولایت واژه‌ای عربی به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد» (نام نویسنده ذکر نشده ولی نشانی مقاله از این قرار است: «کد مقاله: ۳۶۳۴۳، مسیر مقاله نقشه سایت: معارف اسلامی، حکومت اسلامی و ولایت فقیه، مقالات».</ref>. گرچه [[ولایت]] از نظر لغوی، هرگونه [[قربی]] را شامل است، اما در اصطلاح [[اهل عرفان]] در معنای عام [[قرب]] به کار نمی‌رود؛ بلکه فقط در مورد قرب به [[خدای سبحان]] استعمال می‌شود<ref>ر.ک: قیصری، شرح الفصوص، ص۲۶.</ref>. ولایت در [[اندیشه]] [[امام]] به معنایِ قرب، [[محبوبیت]]، تصرّف، [[ربوبیت]] و [[نیابت]] است<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، با مقدمه سید جلال‌الدین آشتیانی، ص۳۶.</ref>.<ref>[[حسین روحانی‌نژاد|روحانی‌نژاد، حسین]]، [[ولایت‌شناسی (مقاله)| مقاله «ولایت‌شناسی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۴۸.</ref>
واژه ولایت، به [[باور]] اهل لغت، از ماده «ولی» - و، ل، ی - اشتقاق یافته، و به معنی قرب است. و «ولایت» - به [[فتح]] واو - مصدر و به معنی [[نصرت]] است و «ولایت» - به کسر واو - اسم مصدر و به معنی [[سلطنت]]، [[قدرت]]، [[نقابت]]، [[امارت]] و بر عهده گرفتن یک امر. واژه ولی هم در مورد انسان [[مؤمن]] به کار می‌رود و هم در مورد [[خدای متعال]]: به مؤمن، «[[ولی خدا]]» گفته می‌شود و به [[خدا]] {{متن قرآن|وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«سرپرست مؤمنان» سوره آل عمران، آیه ۶۸.</ref>؛ البته معنای ولی در این دو جمله متفاوت است. [[ولیّ]] بر وزن فعیل است و فعیل گاه به معنی فاعل استعمال می‌شود و گاه به معنی مفعول. ولی در صورتی که به معنی فاعل باشد، به کسی گفته می‌شود که پیوسته و متوالی - و بدون آنکه عصیانی در خلال آن از او سر زند - به [[طاعت]] [[حق]] مشغول باشد، و در صورتی که به معنی مفعول باشد، بر کسی اطلاق می‌شود که [[احسان]] و [[فضل خدا]] همواره شامل حال اوست<ref>جرجانی، التعریفات، ص۳۲۹.</ref>. ازین رو، برخی برای ولی دو معنی قائل شده‌اند: یکی آنکه [[حق سبحانه و تعالی]] متولی کار او باشد؛ چنانکه فرمود: {{متن قرآن|و هو یتولی الصالحین}} و یک لحظه او را به خویشتن باز نگذارد بلکه او را حق - عز اسمه - در [[حمایت]] و رعایت خود بدارد و دیگر معنی آن است که [[بنده]] به [[عبادت]] و طاعت حق سبحانه و تعالی [[قیام]] کند بر دوام و عبادت او بر توالی باشد که هیچ گونه به [[معصیت]] آمیخته نباشد و این هر دو صفت را باید دارا باشد تا ولی باشد<ref>قشیری، رساله، ترجمه عبدالمؤمن اصفهانی، ص۱۶۹.</ref>. بعضی [[ولایت]] را به معنای به هم [[پیوستگی]] و نوعی اتّصال و ترابط دو چیز دانسته‌اند؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگُسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد<ref>رک: راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸۵: {{عربی|الْوَلَاءُ و التَّوَالِي: أن يَحْصُلَ شيئان فصاعدا حصولا ليس بينهما ما ليس منهما، و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان، و من حيث النّسبة، و من حيث الدّين، و من حيث الصّداقة و النّصرة و الاعتقاد، و الْوَلَايَةُ النُّصْرةُ، و الْوِلَايَةُ: تَوَلِّي الأمرِ، و قيل: الْوِلَايَةُ و الْوَلَايَةُ نحو: الدِّلَالة و الدَّلَالة، و حقيقته: تَوَلِّي الأمرِ. و الْوَلِيُّ و الْمَوْلَى يستعملان في ذلك كلُّ واحدٍ منهما يقال في معنى الفاعل. أي: الْمُوَالِي، و في معنى المفعول. أي: الْمُوَالَى، يقال للمؤمن: هو وَلِيُّ اللّهِ عزّ و جلّ و لم يرد مَوْلَاهُ، و قد يقال: اللّهُ تعالى وَلِيُّ المؤمنين و مَوْلَاهُمْ، فمِنَ الأوَّل قال اللّه تعالى: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا [البقرة / 257]...}}؛ و نیز نگاه شود به مقاله «ولایت فقیه، رکن حکومت اسلامی» روزنامه رسالت، دی ۱۳۸۸ که در آن چنین آمده است: «ولایت واژه‌ای عربی به معنای به هم پیوستگی و نوعی اتصال و ترابط دو چیز است؛ به شکلی که هیچ گونه روزنه و شکافی، آن دو را از هم نگسسته، مانع پیوند عمیق آن دو نگردد» (نام نویسنده ذکر نشده ولی نشانی مقاله از این قرار است: «کد مقاله: ۳۶۳۴۳، مسیر مقاله نقشه سایت: معارف اسلامی، حکومت اسلامی و ولایت فقیه، مقالات».</ref>. گرچه [[ولایت]] از نظر لغوی، هرگونه [[قربی]] را شامل است، اما در اصطلاح [[اهل عرفان]] در معنای عام [[قرب]] به کار نمی‌رود؛ بلکه فقط در مورد قرب به [[خدای سبحان]] استعمال می‌شود<ref>ر.ک: قیصری، شرح الفصوص، ص۲۶.</ref>. ولایت در [[اندیشه]] [[امام]] به معنایِ قرب، [[محبوبیت]]، تصرّف، [[ربوبیت]] و [[نیابت]] است<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، با مقدمه سید جلال‌الدین آشتیانی، ص۳۶.</ref>.<ref>[[حسین روحانی‌نژاد|روحانی‌نژاد، حسین]]، [[ولایت‌شناسی (مقاله)| مقاله «ولایت‌شناسی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۴۸.</ref>
==مفهوم نبوت==
{{اصلی|نبوت}}
درباره مفهوم واژه نبوت، از سوی اهل لغت، سه احتمال داده شده است: ۱. از [[نبأ]] اشتقاق یافته و به معنی خبر باشد؛ زیرا [[نبی]] از [[خدا]] خبر می‌دهد و [[مردم]] را از ذات و صفات و [[افعال]] و [[احکام]] او [[آگاه]] می‌سازد<ref>ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۳۸۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۵۶۲ - ۵۶۱؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۲.</ref>. ٢. این واژه، از «نَبوَه» و «نباوه» اشتقاق یافته و به معنای [[رفعت]] است و چون [[پیامبر]]{{صل}} نسبت به دیگران [[برتر]] و از [[مقام]] رفیعی برخوردار است، [[نبیّ]] نامیده شده است<ref>ر.ک: ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۳۸۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۵۶۲ - ۵۶۱؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۲.</ref>؛ چنانکه [[قرآن]] هم درباره [[ادریس]] نبی فرموده است: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا}}<ref>«و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود * و ما او را به جایگاهی فرازمند فرا بردیم» سوره مریم، آیه ۵۶-۵۷.</ref>. ۳. به معنی طریق؛ زیرا [[پیامبران]] راه‌های [[هدایت]] [[انسان]] به سوی خدای سبحان‌اند<ref>ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۳۸۵.</ref>.
از میان این سه احتمال، احتمال اول، طرفداران بیشتری دارد و با [[رسالت]] پیامبران که خبردهی و آگاهی‌بخشی است، مناسب‌تر است، چنانکه برخی از لغت‌شناسان نیز بر این باورند که [[پیامبر]] را از آن جهت [[نبی]] نامیده‌اند که از حقایقی سخن می‌گوید که خردهای با [[ناب]] و [[عقول]] [[زیرک]] بدان [[آرامش]] می‌گیرند<ref>راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۲: {{عربی|النُّبُوَّةُ: سِفَارَةٌ بين اللّه و بين ذوي العقول من عباده لإزاحة عللهم في أمر مَعادِهم و مَعاشِهم. و النَّبِيُّ لكونه منبِّئا بما تسكن إليه العقول الذَّكيَّة}}.</ref>.
اکنون پس از آشنایی با مفهوم لغوی [[نبوت]]، به [[رهیافت]] [[عرفانی]] آن از دیدگاه [[امام خمینی]] می‌پردازیم. [[امام]] «نبوت» را به معنی انباء، یعنی خبر دادن، و «[[نبیّ]]» را به معنی خبر دهنده از [[ذات خدا]] و صفات او و أسماء او و [[احکام]] و مرادات او می‌داند<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۲. امام در مصباح می‌فرماید: {{عربی|قال كمال الدين عبد الرزاق الكاشاني في مقدمات شرحه على قصيدة ابن فارض ما هذا لفظه: «النبوة» بمعنى الإنباء و «النبي» هو المنبئ عن ذات الله و صفاته و أسمائه و أحكامه و مراداته}}.</ref>. بنابراین ایشان نبی را فعیل به معنی فاعل، یعنی «مُنبی» گرفته‌اند. البته ایشان برای انباء، سطوح مختلفی قائل است که عمیق‌ترین سطح آن انباء [[حقیقی]] ذاتی اولی است که جز برای [[روح]] اعظم که [[خدای تعالی]] او را به سوی نفس کلی برانگیخته و سپس به سوی [[نفوس]] جزئی، تحقق پیدا نمی‌کند تا آنان را به لسان [[عقلی]] خود خود از ذات احدی و صفات [[ازلی]] و [[اسماء الهی]] و احکام قدیم و مرادات [[حسّی]] خبر دهد<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۲.</ref>. از منظر امام، نبوت حقیقی مطلق، عبارت است از اظهار آنچه در [[حضرت]] واحدیت است بر حسب استعدادات مظاهر به حسب [[تعلیم]] [[حقیقی]] و انباء ذاتی. ایشان، [[نبوت]] را [[مقام]] [[ظهور]] [[خلافت]] و [[ولایت]]، و آن دو را مقام بطون نبوت می‌دانند<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۳۸.</ref>.
مراد از [[نبی]] مطلق در منظومه [[امام]]، [[خاتم پیامبران]]{{صل}} است که نبوت او [[مقید]] به [[زمان]] و شرایط خاص نیست، بلکه هنوز [[آدم]] میان آب و گل بود که او نبی بود، چنانکه خود فرمود: {{متن حدیث|كُنْتُ نَبِيّاً وَ آدَمَ بَيْنَ الْمَاءِ وَ الطِّينِ}}<ref>ابن‌عربی، الفتوحات، ج۱، ص۱۳۴؛ فصوص الحکم، ص۶۴؛ ممد الهمم، ص۶۴؛ آملی، المقدمات من نص النصوص، ص۵۱؛ آملی، جامع الأسرار، ص۳۹۰؛ امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه آشتیانی، ص۱۵۳.</ref> امام منشأ [[وحی]] و [[الهام]] به [[پیغمبران]] را [[رحمت]] خدایی می‌داند که ارحم الرّاحمین است و عالم را [[رحمت واسعه]] او فرا گرفته است و بزرگ‌ترین [[رحمت الهی]]، [[قرآن]] است<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۶-۳۷.</ref>.
نبوت حضرت خاتم‌الأنبیاء به دو قسم تقسیم شده است: نبوت تعریفی و [[نبوت تشریعی]]. نبوت آن حضرت در مقام [[اسماء و صفات]]، و در مقام احدیت، و ظهور آن حضرت به صورت [[فیض]] عام و رحمت واسعه [[الهی]] و تجلی در عالم [[جبروت]] را «نبوت تعریفی» نامیده‌اند و نبوت آن حضرت بعد از عبور از مراتب و درجات کمالی و اتصال به [[عقل]] اوّل (اوّلین جلوه [[احمدی]] که اوّل من بایعه العقل الأوّل) و [[بلوغ]] به مقام {{متن قرآن|أَوْ أَدْنَى}} و فرق بعد الجمع را «نبوت تشریعی»<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه آشتیانی، ص۲۲.</ref>.
امام، در مصابیح متعدد به بیان نحوه تعین [[حقیقت]] «نبوت تعریفی» و نحوه ظهور آن از مقام [[غیب]]، و سریان آن در مراتب [[غیب و شهود]]، و تقریر این اصل که حقیقت ولایت و نبوت در هر موطن و مقام [[حکم]] خاص دارد، پرداخته‌اند<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۴۶-۴۹.</ref>.<ref>[[حسین روحانی‌نژاد|روحانی‌نژاد، حسین]]، [[ولایت‌شناسی (مقاله)| مقاله «ولایت‌شناسی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۴۹.</ref>
===وحی و الهام===
{{اصلی|وحی}}
{{اصلی|الهام}}
ارباب لغت، برای وحی و مشتقات آن، معانی مختلف و کاربردهای متنوعی ذکر کرده‌اند. ابن منظور، وحی را به معنی «اشاره» دانسته و {{متن قرآن|أَوْحَى}} در [[آیه]]: {{متن قرآن|فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا}}<ref>«آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستأیید» سوره مریم، آیه ۱۱.</ref> و نیز این مصرع از [[شعر]] شاعر [[عرب]] را که گفته است: {{عربی|فأَوْحَتْ إِلينا و الأَنامِلُ رُسْلُها}} (او به سوی ما اشاره کرد و انگشتان، [[رسولان]] او بودند.) برای آن [[شاهد]] آورده است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۸۹۲.</ref>. اما راغب اصفهانی بر این [[باور]] است که واژه [[وحی]] در اصل به معنای «اشاره سریع» است. وحی گاهی با [[کلام]] و بر [[سبیل]] رمز و [[تعریض]] و کنایه صورت می‌پذیرد و گاهی به صورت مجرّد بر دل‌های [[انبیاء]] و اولیای خود [[القاء]] می‌کند، نیز «وحی» گفته می‌شود<ref>ر.ک: راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۸۵۹-۸۵۸.</ref>.
بعضی از [[اهل معرفت]]<ref>آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص۴۵۴-۴۵۳.</ref>، وحی را به دو قسم خاص و عام کرده و وحی خاص را مخصوص [[پیامبران]] و [[فرستادگان الهی]] دانسته و آن را به دو صورت قابل تحقق می‌داند: ۱. وحی با وساطت [[فرشته]]، ۲. وحی بدون وساطت فرشته؛ وی بر این باور است که وحیِ با واسطه به رسولان و [[پیامبران اولوالعزم]] اختصاص دارد و وحی بدون وساطت فرشته، مختص انبیاست. اما «وحی عام»، میان حیوانات، جمادات، [[انسان]] و [[شیاطین]]، بلکه تمام موجودات، مشترک است و شاهد آن، آیه ۶۸ [[سوره نحل]]<ref>{{متن قرآن|وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}} «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.</ref> و آیه ۱۲ [[سوره فصلت]]<ref>{{متن قرآن|وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا}} «و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد» سوره فصلت، آیه ۱۲.</ref> است. برخی از [[مفسران]]، پس از بررسی موارد استعمال کلمه «وحی»، قائل شده‌اند که [[وحی]] [[القاء]] معنی است، به گونه‌ای که بر آن کس که مقصود به افهام نیست، مخفی ماند. آنچه در [[ادب]] [[دینی]] [[شایسته]] اطلاق وحی است، «وحی تکلیمی» است که [[انبیای الهی]] از آن بهره‌مندند: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا}}<ref>«و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی.».. سوره شوری، آیه ۵۱؛ المیزان، ج۱۲، ص۲۹۲.</ref>. در وحی تکلیمی، واسطه‌ای میان او و میان کسی که با او سخن می‌گوید، وجود ندارد<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۳۸-۱۳۷.</ref>. وحی از دیدگاه این [[مفسر]]، حالتی [[الهی]] و [[غیبی]] است که [[انسان]] در آن هنگام، معارفی را [[درک]] می‌کند که به [[اختلاف]] و تناقض در [[حیات انسان]] پایان می‌دهد. این حالت که در مقایسه با حالت عمومی، چون نسبت [[بیداری]] به [[خواب]] و یک نوع [[شعور]] [[باطنی]] است که در [[انبیاء]] پدید می‌آید، از سنخ [[فکر]] و [[اندیشه]] مشترک میان عقلا نیست و در [[ادراک]] و دریافت [[حقایق]] [[اعتقادی]] و [[قوانین]] [[حقوقی]] که موجب [[صلاح]] و [[سعادت حقیقی]] نوع [[انسانی]] است، از [[خطا]] مصون و [[معصوم]] است<ref>طباطبایی، المیزان، ج۲، ص۱۳۳ و ۱۶۰.</ref>.
اما «[[الهام]]» را در اصل از «التهام الشیء» به معنی بلعیدن چیزی گرفته‌اند. وقتی نوزاد شتر تمام شیر موجود در پستان [[مادر]] را بمکد، [[عرب]] می‌گوید: {{عربی| الْتَهَمَ الفَصِيلُ ما في الضَّرْعِ}}؛ و به اسب تیزتک که [[زمین]] را در زیر پای خود در می‌نوردد، عرب می‌گوید: {{عربی|فَرَسٌ لِهَمٌّ}} تو گویی چنین اسبی زمین را به کام خود فرو می‌کشد و می‌بلعد و در مفهوم دینیِ این واژه نیز همین معنا به نحوی نهفته است؛ زیرا راغب اصفهانی آن را القاء الشیء فی الروع، یعنی افکندن چیزی ([[حقیقی]]) در [[دل]] و [[جان آدمی]] تعریف می‌کند<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴۸.</ref> و بر این [[باور]] است که القایی در دل و [[جان]]، الهام نامیده می‌شود که از جانب [[خدای سبحان]] باشد: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.</ref> از منظر برخی از عرفا، [[الهام]] سه درجه دارد:
*الهام [[پیامبر]]{{صل}}، که به صورت [[وحی]] [[قطعی]] و تردیدناپذیر صورت می‌پذیرد و گاه مسموع است؛ یعنی از طریق شنیدن صورت می‌گیرد و گاه از طریق تفهیم قطعی بدون شنیدن.
*الهامی که به صورت عیان واقع می‌شود و علامت [[صحت]] آن سه چیز است:
#صاحب این درجه از الهام [[امین]] و [[جوانمرد]] است و پرده [[حرمت]] دیگران را نمی‌درد و آبروی آنان را نمی‌برد و اگر سرّ کسی را افشا کند و پرده حرمت او بدرد و و آبروی او ببرد، الهام از او زائل و منقطع گردد.
#از هیچ حدّی از حدود [[شریعت]] [[تجاوز]] نکند و با استناد به الهام، [[مرتکب معصیت]] و [[نافرمانی]] [[حضرت حق]] نگردد وگرنه القای [[شیطانی]] است، نه الهام.
#هرگز [[خطا]] نکند؛ زیرا شرط الهام این است که همواره مطابق با [[فرامین الهی]] باشد وگرنه [[کهانت]] خواهد بود که در آن، خطا بیش از صواب است.
*الهامی که چشم [[حقیقت]] بین را [[بینا]] می‌سازد و زنگار [[ادراک]] حواس و اوهام و [[عقول]] را از آن می‌زداید و آن را - که فوق این [[ادراکات]] است - از هرگونه شائبه‌ای [[خالص]] می‌سازد و از حقیقت [[ازلی]] ذات احدیّت سخن می‌گوید<ref>کاشانی، شرح منازل السائرین، ص۳۶۰ - ۳۵۶.</ref>.
اینک پس از آشنایی با مفهوم وحی و الهام از دیدگاه اهل لغت، به [[رهیافت]] [[عرفانی]] [[امام خمینی]] از این دو می‌پردازیم. به نظر [[امام]]، حقیقت برخی از ابعاد مسأله [[بعثت]] و وحی، مانند کیفیت [[نزول وحی]] و نازل شدن [[روح]] اعظم و حالت [[رسول اکرم]]{{صل}} هنگام فشار روح اعظم، برای احدی غیر از خود رسول اکرم{{صل}} حاصل نشده است و نمی‌توانیم آن را ادراک کنیم و دستمان از آن قله [[حقیقت وحی]] کوتاه است؛ لذا باید بکوشیم به مقصد [[انبیاء]] عموماً و [[رسول خدا]]{{صل}} خصوصاً و به آرمان‌های وحی، نزدیک شویم و [[آرمان]] اصلی [[وحی]] این بوده است که برای [[بشر]]، [[معرفت]] به [[حق تعالی]] را که در رأس همه امور است، ایجاد کند<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۲۵.</ref>.
[[حقیقت وحی]]، دارای [[وحدت]] تشکیکی است و از «[[ام‌الکتاب]]» که «علی [[حکیم]]» است تا «[[عربی]] [[مبین]]» را زیر [[پوشش]] می‌گیرد و [[نماز]] از بارزترین نمونه‌های [[وحی قرآنی]] است<ref>امام خمینی، سر الصلاة (معراج السالکین و صلاة العارفین)، مقدمه، ص۱۶، مقدمه آیت‌الله جوادی آملی.</ref>.
حقیقت وحی از انواع [[کلام الهی]] است و از [[غیب]] وجود بر سه قسم است که مرتبه اعلای آن از ناحیه وصول مخاطب به [[مقام]] وحدت است، که تحقق این مقام از ناحیه خرق حجب نوری و سبحات وجه الحق و استماع [[کلام]] [[حق]] بدون واسطه است، بعد از فنای در وحدت و تحقق به وجود حقانی در مقام بقا بعد از فنائین و صحو ثانی. در این قسم در أزل الآزال جمیع [[حقایق]] خاص ختم [[انبیاء]] و [[اولیاء]]{{عم}}، و نیز [[احکام نبوت]] [[تشریعیه]] دفعتاً بر کتاب [[استعداد]] آن [[حضرت]] نازل گردید و پس از [[عروج]] آن وجود حقانی در [[مقام قرب]] تام، در [[مقامات]] و مراتب متدانی، آن حقایق و [[احکام]] بر [[سبیل]] تدریج در [[عالم شهادت]] به [[ظهور]] رسید و [[حقیقت]] کلام حق به [[وصف]] «جمع الجمع» به وجود [[قرآنی]] در «[[لیلة القدر]]» نازل گردیده، و از ظهور تفصیلی و [[نزول]] آن بر [[قلب]] [[حضرت ختمی مرتبت]] به «فرقان» تعبیر کرده‌اند<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۷۶-۷۸.</ref>.
[[امام]] در مصباح ۵۱ و ۵۲ در سخنانی موجز از این حقیقت سخن گفته و با آوردن مثال‌هایی به تبیین آن پرداخته و به فرایند پیچیده انباء در [[عوالم]] وجودی [[انسان]] اشاره می‌کند و آنگاه به فرارفتن از آن به [[مشاهده]] [[اهل عرفان]] و [[منزل]] [[اصحاب]] [[ایمان]] از معرفت حقیقت انباء فرا می‌خواند و انباء در آن حضرت را اظهار حقایقی که در [[هویت]] [[غیبی]] مستکن و [[نهان]] است بر مرآت‌های [[صیقل]] یافته مستعد، می‌داند. به نظر امام [[حقیقت قرآن]]، قبل از [[تنزّل]] به منازل خلقی، از [[شئون]] ذاتی و [[حقایق]] [[علمی]] در [[حضرت]] واحدیّت است که برای احدی جز [[نبی]] ختمی{{صل}} و خُلّص از [[اولیاء الله]]، یعنی [[ائمه معصومین]]{{ع}} حاصل نمی‌شود<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۸۱-۱۸۲.</ref>.<ref>[[حسین روحانی‌نژاد|روحانی‌نژاد، حسین]]، [[ولایت‌شناسی (مقاله)| مقاله «ولایت‌شناسی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۵۱.</ref>
===خاتمیت پیامبر===
{{اصلی|ختم نبوت}}
از دیدگاه [[امام]]، خلعت [[خاتمیت]] و [[نبوت]] ختمی، که نتیجه [[کشف]] مطلق است، برازنده قامت زیبای مستقیم [[محمدی]]{{صل}} است که [[انسان]] کاملی است که در تحت [[اسم جامع اعظم الهی]] به کشف مطلق اعیان ثابته و لوازم آن ازلاً و ابداً نایل گردیده و حالات و استعدادهای موجودات و کیفیت [[سلوک]] و نقشه وصول آنها بر او کشف شده است<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۹۲.</ref>. امام بر این [[باور]] است که [[حقیقت نوری نبی خاتم]]{{صل}} و [[خاندان عصمت و طهارت]]{{ع}} از آغاز وجود بوده است<ref>امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۵۳.</ref> و مستند ایشان سخن [[امام صادق]]{{ع}} در [[تفسیر]] کریمه: {{متن قرآن|وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ}}<ref>«و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند) اند» سوره واقعه، آیه ۱۰-۱۱.</ref> است که فرمود: {{متن حدیث|نَحْنُ السَّابِقُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ}}<ref>مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۴، ص۴.</ref> و مؤیِّد آن سخن [[رسول خدا]]{{صل}} است که فرمود: {{متن حدیث|أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلَالِ عَظَمَتِهِ... ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعْظِيماً فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِيٍّ{{ع}} فَكَانَ نُورِي مُحِيطاً بِالْعَظَمَةِ وَ نُورُ عَلِيٍّ مُحِيطاً بِالْقُدْرَةِ}}<ref>مجلسی، بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۲.</ref>.<ref>[[حسین روحانی‌نژاد|روحانی‌نژاد، حسین]]، [[ولایت‌شناسی (مقاله)| مقاله «ولایت‌شناسی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۵۵.</ref>
===مفهوم امامت===
{{اصلی|امامت}}
[[امامت نزد متکلمین]]، [[خلافت]] و [[جانشینی رسول خدا]]{{صل}} در [[اقامه دین]] و [[حفظ حوزه اسلام]] است،؛ به گونه‌ای که [[پیروی]] از او بر همه [[امت]] [[واجب]] است و کسی که [[خلیفه]] اوست، امام نامیده می‌شود<ref>تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۶۰.</ref>. متکلمین، امام را دارای [[ریاست عامه]] هم در [[دین]] و هم در [[دنیا]] دانسته‌اند<ref>جرجانی، کتاب التعریفات، ص۱۶.</ref>. اما امامت نزد عرفا اسمی از [[اسماء]] خلافت است، چنانکه [[خدای تعالی]] درباره پیامبرش [[ابراهیم]]{{ع}} فرموده: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. آنان بر این باورند که [[امامت]] یا با واسطه است، یا بی‌واسطه. بعضی مثل [[هارون]]{{ع}}، هر دو قسم را دارا بوده‌اند؛ زیرا هارون، هم [[خلیفه]] [[موسی]]{{ع}} بود؛ چنانکه [[قرآن]] از زبان موسی{{ع}} فرمود: {{متن قرآن|اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي}}<ref>«در میان قوم من جانشین من شو» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.</ref> و هم مانند برادرش موسی{{ع}} [[نبی]] و [[رسول]] [[مبعوث]] از سوی [[حق]] به جانب [[خلق]] بود. پس هم [[امام]] مطلق از جانب حق بود و هم امام [[مقید]] بود از جانب موسی{{ع}}<ref>قیصری، شرح فصوص (قیصری)، ص۱۰۹۳ - ۱۰۹۴.</ref>.<ref>[[حسین روحانی‌نژاد|روحانی‌نژاد، حسین]]، [[ولایت‌شناسی (مقاله)| مقاله «ولایت‌شناسی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۵۶.</ref>
===مفهوم انسان کامل===
{{اصلی|انسان کامل}}
[[اهل معرفت]] انسان کامل را [[انسانی]] دانسته‌اند که جمیع [[کمالات انسانی]] در او تحقق پیدا کرده و [[مظهر]] جمیع [[کمالات الهی]] و موصوف به جمیع صفات جمالی و جلالی [[الهی]] جز [[وجوب]] ذاتی است<ref>قیصری، شرح فصوص (قیصری)، مقدمه قیصری، ۱۲۰.</ref>. به [[باور]] بعضی دیگر، [[حقیقت انسان]] کامل، «حق مخلوق به»، یعنی موجودی است که به سبب او عالم [[آفریده]] شده است<ref>ابن عربی در الفتوحات (۴ ج)، ج۲، ص۳۹۶ گوید: {{عربی|فالإنسان الكامل هو على الحقيقة الحق المخلوق به أي المخلوق بسببه العالم و ذلك لأن الغاية هي المطلوبة بالخلق المتقدم عليها فما خلق ما تقدم عليها إلا لأجلها و ظهور عینا و لو لا ما ظهر ما تقدمها فالغاية هو الأمر المخلوق بسببه ما تقدم من أسباب ظهوره و هو الانسان الكامل}}.</ref>.
[[امام خمینی]] در تعریف انسان کامل بر [[جامعیت]] او نسبت به جمیع مراتب عینی و مثالی و [[حسی]] و منطوی بودن او نسبت به [[عوالم غیبی]] و شهادی و آنچه در آن است، انگشت تأکید نهاده و به کریمه {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا}}<ref>«و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.</ref> [[استشهاد]] کرده است<ref>امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۲۱.</ref>.<ref>[[حسین روحانی‌نژاد|روحانی‌نژاد، حسین]]، [[ولایت‌شناسی (مقاله)| مقاله «ولایت‌شناسی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۱۵۶.</ref>


==انواع [[ولایت]]==
==انواع [[ولایت]]==
۲۱۸٬۹۲۳

ویرایش