عمر بن ابیسلمه مخزومی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
(←مقدمه) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
نام و [[نسب]] او [[عمر بن ابیسلمة بن عبد الأسود بن هلال بن عبدالله بن عمر بن مخزوم قرشی مخزومی]] و کنیهاش «ابا حفص» بود. درباره سال [[تولد]] او [[اختلاف]] نظر است؛ برخی، دوم [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۵۹.</ref> و برخی دیگر سال دوم [[قبل از هجرت]]<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۷.</ref> و گروهی نیز اول هجری دانستهاند <ref>مشاهیر علماء الأمصار، ابن حبان، ص۵۰.</ref>. [[ذهبی]] قول دوم را برمی گزیند و میگوید، چون او مادرش را به [[عقد]] [[پیامبر]]{{صل}} در آورده است و در [[زمان پیامبر]]{{صل}} به سن [[بلوغ]] رسیده است و کسی که در زمان پیامبر{{صل}} به سن بلوغ رسیده باشد تولد او نمیتواند بعد از [[هجرت]] باشد. بنابراین چنین به نظر میرسد که او دو سال یا بیشتر قبل از هجرت به [[دنیا]] آمده باشد و ذهبی اقوال دیگر را غلط میداند<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹.</ref>. | نام و [[نسب]] او [[عمر بن ابیسلمة بن عبد الأسود بن هلال بن عبدالله بن عمر بن مخزوم قرشی مخزومی]] و کنیهاش «ابا حفص» بود. درباره سال [[تولد]] او [[اختلاف]] نظر است؛ برخی، دوم [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۵۹.</ref> و برخی دیگر سال دوم [[قبل از هجرت]]<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۷.</ref> و گروهی نیز اول هجری دانستهاند <ref>مشاهیر علماء الأمصار، ابن حبان، ص۵۰.</ref>. [[ذهبی]] قول دوم را برمی گزیند و میگوید، چون او مادرش را به [[عقد]] [[پیامبر]]{{صل}} در آورده است و در [[زمان پیامبر]]{{صل}} به سن [[بلوغ]] رسیده است و کسی که در زمان پیامبر{{صل}} به سن بلوغ رسیده باشد تولد او نمیتواند بعد از [[هجرت]] باشد. بنابراین چنین به نظر میرسد که او دو سال یا بیشتر قبل از هجرت به [[دنیا]] آمده باشد و ذهبی اقوال دیگر را غلط میداند<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۷-۴۰۹.</ref>. | ||
وی در [[حبشه]] به دنیا آمد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۷۹؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۷.</ref>. نام پدرش [[عبدالله]] و کنیهاش ابا [[سلمه]] بود<ref>التاریخ الکبیر، بخاری، ج۶، ص۱۳۹.</ref> و در [[سال سوم هجری]] از دنیا رفت. او چهار فرزند به نامهای [[عمر]]، سلمه، [[زینب]] و دره داشت که بزرگترین فرزندش، عمر بود<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۷.</ref>. برخی سلمه را بزرگتر از او میدانند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱۱، ص۱۶۶.</ref>. مادرش، [[ام سلمه]]، بعد [[همسر رسول خدا]]{{صل}} شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۵۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۷۹.</ref>. [[عمر بن | وی در [[حبشه]] به دنیا آمد<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۷۹؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۷.</ref>. نام پدرش [[عبدالله]] و کنیهاش ابا [[سلمه]] بود<ref>التاریخ الکبیر، بخاری، ج۶، ص۱۳۹.</ref> و در [[سال سوم هجری]] از دنیا رفت. او چهار فرزند به نامهای [[عمر]]، سلمه، [[زینب]] و دره داشت که بزرگترین فرزندش، عمر بود<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۴۰۷.</ref>. برخی سلمه را بزرگتر از او میدانند<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱۱، ص۱۶۶.</ref>. مادرش، [[ام سلمه]]، بعد [[همسر رسول خدا]]{{صل}} شد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۵۹؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۷۹.</ref>. [[عمر بن ابیسلمه]] از پیامبر{{صل}} و مادرش [[روایت]] [[نقل]] میکند و [[سعید بن مسیب]]، [[عروه]]، [[وهب بن کیسان]]، [[قدامة بن ابراهیم]]، [[ثابت بتانی]]، [[أبو وجزه یزید بن عبید سعدی]]، پسرش [[محمد]] بن عمر، و... از او روایت نقل کردهاند. چون او در [[خانه رسول خدا]]{{صل}} بزرگ شد؛ [[شاهد]] [[نزول]] برخی از [[آیات]] [[قرآن]] نیز بود که از مهمترین آیات نازل شده که او به آنها اشاره کرده، [[آیه تطهیر]] است؛ از [[عمر بن ابیسلمه]] [[نقل]] شده که [[آیه]] {{متن قرآن|وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، در [[خانه]] [[ام سلمه]] بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نازل شد و [[پیامبر]]{{صل}} [[فاطمه]]{{س}}، [[حسن]] و [[حسین]]{{ع}}را خواند و آنان را مقابل خود نشانید و [[علی]]{{ع}} را خواند و او را پشت سر خود نشانید آنگاه آنان را با عبایی پوشانید و سپس گفت: "خدایا! اینان [[اهل بیت]] من هستند؛ [[پلیدی]] را از آنان دور کن و آنان را [[پاکیزه]] دار". ام سلمه میگوید: گفتم: یا [[رسول الله]] مرا هم و در میان آنان با جای ده، فرمود: "در جای خود باش و تو بر خیر هستی"<ref>جامع البیان فی تفسیر القرآن، طبری، ج۷، ص۲۲؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج۳، ص۱۵۳۸.</ref>. همچنین [[حدیث غدیر]] نیز از او نقل شده است<ref>الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۴۰۸.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن ابیسلمه (مقاله)|مقاله «عمر بن ابیسلمه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۳۶۴-۳۶۵.</ref> | ||
==عمر بن | ==عمر بن ابیسلمه و [[پیامبر]]{{صل}}== | ||
پیامبر{{صل}} در روایتی او را همچون پسر خود دانستهاند. روزی عمر به هنگام غذا به نزد پیامبر{{صل}} آمد؛ پیامبر{{صل}} به او فرمود: "پسرم! نزدیک بیا، نام خدا را ببر؛ با دست راست غذا بخور و از آنچه در پیش روی تو است، بخور"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۸۰.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن | پیامبر{{صل}} در روایتی او را همچون پسر خود دانستهاند. روزی عمر به هنگام غذا به نزد پیامبر{{صل}} آمد؛ پیامبر{{صل}} به او فرمود: "پسرم! نزدیک بیا، نام خدا را ببر؛ با دست راست غذا بخور و از آنچه در پیش روی تو است، بخور"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۸۰.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن ابیسلمه (مقاله)|مقاله «عمر بن ابیسلمه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۳۶۵-۳۶۶.</ref> | ||
==[[عمر بن | ==[[عمر بن ابیسلمه]] و [[علی]]{{ع}}== | ||
[[عمر]] رابطه خوبی با [[امام علی]]{{ع}} داشت و در چندین جا از [[امامت]] و [[خلافت]] [[حضرت]] [[دفاع]] کرد. برای [[اثبات]] این ادعا به چند داستان و [[روایت]] اشاره میکنیم: [[سلیم بن قیس هلالی]] گفته: از [[عبدالله بن جعفر طیار]] شنیدم که میگفت: من با [[امام حسن]] و [[امام حسین]] و [[عبدالله بن عباس]] و [[عمر بن أبی سلمه]] و [[أسامة بن زید]] نزد [[معاویه]] بودیم. میان من و معاویه سخنی پیش آمد؛ من به معاویه گفتم: من خود از [[پیامبر]] شنیدم که میفرمود: "من به [[مؤمنان]] از ایشان اولی هستم، سپس برادرم [[علی بن ابی طالب]] بر مؤمنان از ایشان اولی است. و چون علی [[شهید]] شد، [[حسن بن علی]] به مؤمنان از ایشان اولی است پس از او فرزندم [[حسین]] به مؤمنان از ایشان اولیست و چون شهید شد فرزندش [[علی بن الحسین]] به مؤمنان از ایشان اولی است. سپس فرزندم [[محمد بن علی]] الباقر به مؤمنان از ایشان اولی است. ای حسین تو او را خواهی دید پس [[دوازده امام]] کامل میشوند که نه تن از آنان از [[فرزندان حسین]] هستند". سپس حسن و حسین و عبدالله بن عباس و عمر بن | [[عمر]] رابطه خوبی با [[امام علی]]{{ع}} داشت و در چندین جا از [[امامت]] و [[خلافت]] [[حضرت]] [[دفاع]] کرد. برای [[اثبات]] این ادعا به چند داستان و [[روایت]] اشاره میکنیم: [[سلیم بن قیس هلالی]] گفته: از [[عبدالله بن جعفر طیار]] شنیدم که میگفت: من با [[امام حسن]] و [[امام حسین]] و [[عبدالله بن عباس]] و [[عمر بن أبی سلمه]] و [[أسامة بن زید]] نزد [[معاویه]] بودیم. میان من و معاویه سخنی پیش آمد؛ من به معاویه گفتم: من خود از [[پیامبر]] شنیدم که میفرمود: "من به [[مؤمنان]] از ایشان اولی هستم، سپس برادرم [[علی بن ابی طالب]] بر مؤمنان از ایشان اولی است. و چون علی [[شهید]] شد، [[حسن بن علی]] به مؤمنان از ایشان اولی است پس از او فرزندم [[حسین]] به مؤمنان از ایشان اولیست و چون شهید شد فرزندش [[علی بن الحسین]] به مؤمنان از ایشان اولی است. سپس فرزندم [[محمد بن علی]] الباقر به مؤمنان از ایشان اولی است. ای حسین تو او را خواهی دید پس [[دوازده امام]] کامل میشوند که نه تن از آنان از [[فرزندان حسین]] هستند". سپس حسن و حسین و عبدالله بن عباس و عمر بن ابیسلمه و أسامة بن زید را [[گواه]] خواستم و آنها برای من نزد معاویه [[گواهی]] دادند. | ||
[[سلیم بن قیس]] گفته: من همین [[حدیث]] را از [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]] شنیدم و همه گفتند که ما آن را از پیامبر شنیدهایم<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، ص۳۶۱؛ الخصال، شیخ صدوق (ترجمه: مدرس گیلانی)، ج۲، ص۷۹.</ref>. | [[سلیم بن قیس]] گفته: من همین [[حدیث]] را از [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]] شنیدم و همه گفتند که ما آن را از پیامبر شنیدهایم<ref>کتاب سلیم بن قیس، سلیم بن قیس، ص۳۶۱؛ الخصال، شیخ صدوق (ترجمه: مدرس گیلانی)، ج۲، ص۷۹.</ref>. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
[[ام سلمه]] در [[راهنمایی]] فرزندش، [[عمر]] نقش مؤثری داشت؛ به طور مثال در [[جنگ]] [[جمال]] [[شاهد]] ماجرای [[زیبایی]] هستیم؛ ام سلمه نامهای را به دست فرزندش عمر داده و او را روانه [[جمل]] میکند و از او میخواهد که [[نامه]] را به [[امام علی]]{{ع}} تحویل دهد. متن نامه چنین است: [[طلحه]] و [[زبیر]] و کسانی که همراه او هستند سخت گمراهاند و میخواهند به همراه [[عایشه]] در حالی که ادعای [[طلب]] [[خون عثمان]] را دارند بر شما [[یورش]] ببرند، اگر مانعی برای من نبود، خودم نیز در این [[جنگ]] حاضر میشدم و چون من نمیتوانم فرزندم را از جانب من بپذیر. چون [[عمر]] به [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسید [[حضرت]] او را مورد [[احترام]] قرار داد و او را [[فرمانده]] [[جناح چپ]] [[لشکر]] قرار داد<ref>سیره معصومان، سید محسن امین عاملی (مترجم: علی حجتی کرمانی)، ج۴، ص۴۸۶.</ref> و او تا پایان جنگ در خدمت حضرت بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۱۹.</ref>. | [[ام سلمه]] در [[راهنمایی]] فرزندش، [[عمر]] نقش مؤثری داشت؛ به طور مثال در [[جنگ]] [[جمال]] [[شاهد]] ماجرای [[زیبایی]] هستیم؛ ام سلمه نامهای را به دست فرزندش عمر داده و او را روانه [[جمل]] میکند و از او میخواهد که [[نامه]] را به [[امام علی]]{{ع}} تحویل دهد. متن نامه چنین است: [[طلحه]] و [[زبیر]] و کسانی که همراه او هستند سخت گمراهاند و میخواهند به همراه [[عایشه]] در حالی که ادعای [[طلب]] [[خون عثمان]] را دارند بر شما [[یورش]] ببرند، اگر مانعی برای من نبود، خودم نیز در این [[جنگ]] حاضر میشدم و چون من نمیتوانم فرزندم را از جانب من بپذیر. چون [[عمر]] به [[خدمت]] [[امام]]{{ع}} رسید [[حضرت]] او را مورد [[احترام]] قرار داد و او را [[فرمانده]] [[جناح چپ]] [[لشکر]] قرار داد<ref>سیره معصومان، سید محسن امین عاملی (مترجم: علی حجتی کرمانی)، ج۴، ص۴۸۶.</ref> و او تا پایان جنگ در خدمت حضرت بود<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۱۹.</ref>. | ||
[[علی]]{{ع}} بعد از شرکت عمر در [[جنگ جمل]] او را به [[حکومت]] [[بحرین]] و [[فارس]] گماشت. بعد از مدتی او از این سمت برکنار شد و [[نعمان بن عجلان زرقی]] جایگزین او شد. امام{{ع}} به وی نوشت: "اما بعد، نعمان بن عجلان زرقی را [[والی]] بحرین قرار دادم و تو را از آنجا برداشتم بدون اینکه [[نکوهش]] و ملامتی بر تو باشد. حقا [[زمامداری]] را به خوبی انجام دادی و [[امانت]] را ادا کردی. به جانب من بیا بی آنکه نسبت به تو [[سوء ظن]] و [[سرزنش]]، با [[اتهام]] و گناهی باشد. [[عزم]] حرکت به جانب [[ستمکاران]] [[شام]] را دارم، [[دوست]] داشتم در این [[سفر]] همراهم باشی، زیرا تو از کسانی هستی که در [[جنگ با دشمن]] و به پا کردن ستون [[دین]] به آنان پشت [[قوی]] میکنم؛ اگر [[خدا]] بخواهد"<ref>نهج البلاغه، سید رضی (ترجمه: انصاریان)، ص۶۵۷.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن | [[علی]]{{ع}} بعد از شرکت عمر در [[جنگ جمل]] او را به [[حکومت]] [[بحرین]] و [[فارس]] گماشت. بعد از مدتی او از این سمت برکنار شد و [[نعمان بن عجلان زرقی]] جایگزین او شد. امام{{ع}} به وی نوشت: "اما بعد، نعمان بن عجلان زرقی را [[والی]] بحرین قرار دادم و تو را از آنجا برداشتم بدون اینکه [[نکوهش]] و ملامتی بر تو باشد. حقا [[زمامداری]] را به خوبی انجام دادی و [[امانت]] را ادا کردی. به جانب من بیا بی آنکه نسبت به تو [[سوء ظن]] و [[سرزنش]]، با [[اتهام]] و گناهی باشد. [[عزم]] حرکت به جانب [[ستمکاران]] [[شام]] را دارم، [[دوست]] داشتم در این [[سفر]] همراهم باشی، زیرا تو از کسانی هستی که در [[جنگ با دشمن]] و به پا کردن ستون [[دین]] به آنان پشت [[قوی]] میکنم؛ اگر [[خدا]] بخواهد"<ref>نهج البلاغه، سید رضی (ترجمه: انصاریان)، ص۶۵۷.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن ابیسلمه (مقاله)|مقاله «عمر بن ابیسلمه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۳۶۶-۳۷۰.</ref> | ||
==[[عمر بن | ==[[عمر بن ابیسلمه]] و [[امام سجاد]]{{ع}}== | ||
هنگامی که [[کتاب سلیم بن قیس]] را به نزد امام سجاد{{ع}} بردند، امام [[دستور]] دادند تا [[کتاب سلیم]] نزد آن حضرت خوانده شود. [[ابو الطفیل]] و [[عمر بن أبی سلمه]]، سه [[روز]] – از صبح تا شب - در [[حضور امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} مینشستند و کتاب را میخواندند و آن حضرت گوش میدادند. عمر بن | هنگامی که [[کتاب سلیم بن قیس]] را به نزد امام سجاد{{ع}} بردند، امام [[دستور]] دادند تا [[کتاب سلیم]] نزد آن حضرت خوانده شود. [[ابو الطفیل]] و [[عمر بن أبی سلمه]]، سه [[روز]] – از صبح تا شب - در [[حضور امام]] [[زین العابدین]]{{ع}} مینشستند و کتاب را میخواندند و آن حضرت گوش میدادند. عمر بن ابیسلمه درباره کتاب میگوید: "در این کتاب هیچ [[حدیثی]] نیست مگر آنکه آن را از علی{{ع}} از [[سلمان]] و [[ابوذر]] و [[مقداد]] شنیدهام"<ref>به صفحه ۳۰ همین کتاب، ترجمه اسماعیل انصاری مراجعه کنید.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن ابیسلمه (مقاله)|مقاله «عمر بن ابیسلمه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۳۷۰.</ref> | ||
==سرانجام [[عمر بن | ==سرانجام [[عمر بن ابیسلمه]]== | ||
درباره سرانجام او دو مطلب [[نقل]] شده است؛ اول این که در سال ۳۷ ه در [[جنگ صفین]] [[شهید]] شد و قول دوم اینکه او در سال ۸۳ ه در [[زمان]] [[عبدالملک بن مروان]] از [[دنیا]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۵۹؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۸۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۴۸۷.</ref> و با توجه به نقل [[کتاب سلیم بن قیس]]، قول دوم درستتر است و نویسنده کتاب مستدرکات [[علم رجال]] نیز به این مطلب شاره دارد<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی شاهرودی، ج۶، ص۷۴-۷۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن | درباره سرانجام او دو مطلب [[نقل]] شده است؛ اول این که در سال ۳۷ ه در [[جنگ صفین]] [[شهید]] شد و قول دوم اینکه او در سال ۸۳ ه در [[زمان]] [[عبدالملک بن مروان]] از [[دنیا]] رفت<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۵۹؛ أسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۸۰؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۴۸۷.</ref> و با توجه به نقل [[کتاب سلیم بن قیس]]، قول دوم درستتر است و نویسنده کتاب مستدرکات [[علم رجال]] نیز به این مطلب شاره دارد<ref>مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی شاهرودی، ج۶، ص۷۴-۷۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن ابیسلمه (مقاله)|مقاله «عمر بن ابیسلمه»]]، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۶، ص۳۷۱.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن | #[[پرونده:1100356.jpg|22px]] [[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عمر بن ابی سلمه (مقاله)|مقاله «عمر بن ابی سلمه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||