بحث:همدان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←همدانیان و امام حسین{{ع}}
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
مسلم در [[خانه]] [[مختار بن أبی عبید بن مسعود ثقفی]] اقامت گزید و [[شیعیان]] در خانه مختار به [[دیدار]] او شتافتند. هنگامی که مسلم [[نامه امام حسین]]{{ع}} را برای آنها خواند [[عابس بن ابیشبیب شاکری]] همدانی برخاست و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین گفت: «من به تو از کار دیگران خبر نمیدهم و نمیدانم چه در [[دل]] دارند و از جانب آنان [[وعده]] [[فریبنده]] نمیدهم. به [[خدا]] [[سوگند]] از چیزی که درباره آن [[تصمیم]] گرفتهام سخن میگویم، وقتی [[دعوت]] کنید میپذیرم، همراه شما با دشمنانتان میجنگم و با شمشیرم از شما [[دفاع]] میکنم تا به پیشگاه خدا [[روم]] و از این کار چیزی جز آنچه نزد خداست نمیخواهم». <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۵؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۴.</ref> | مسلم در [[خانه]] [[مختار بن أبی عبید بن مسعود ثقفی]] اقامت گزید و [[شیعیان]] در خانه مختار به [[دیدار]] او شتافتند. هنگامی که مسلم [[نامه امام حسین]]{{ع}} را برای آنها خواند [[عابس بن ابیشبیب شاکری]] همدانی برخاست و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] چنین گفت: «من به تو از کار دیگران خبر نمیدهم و نمیدانم چه در [[دل]] دارند و از جانب آنان [[وعده]] [[فریبنده]] نمیدهم. به [[خدا]] [[سوگند]] از چیزی که درباره آن [[تصمیم]] گرفتهام سخن میگویم، وقتی [[دعوت]] کنید میپذیرم، همراه شما با دشمنانتان میجنگم و با شمشیرم از شما [[دفاع]] میکنم تا به پیشگاه خدا [[روم]] و از این کار چیزی جز آنچه نزد خداست نمیخواهم». <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۵؛ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۳۴.</ref> | ||
پس از اینکه تعداد [[بیعت کنندگان]] کوفه به [[دوازده]] یا هجده هزار تن رسید مسلم نامهای به [[امام]]{{ع}} نوشت و از آن [[حضرت]] خواست تا به کوفه بیاید<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۵.</ref> و این [[نامه]] را به وسیله یکی از شیعیان و [[رهبران]] قابل [[اعتماد]] کوفه به نام [[عابس بن ابیشبیب شاکری همدانی]] به سوی امام حسین{{ع}} فرستاد. <ref> ابومخنف، وقعة الطف، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref> از سوی دیگر به [[ابوثمامه]] [[زیاد بن عمرو | پس از اینکه تعداد [[بیعت کنندگان]] کوفه به [[دوازده]] یا هجده هزار تن رسید مسلم نامهای به [[امام]]{{ع}} نوشت و از آن [[حضرت]] خواست تا به کوفه بیاید<ref> مسعودی، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲، ص۸۵.</ref> و این [[نامه]] را به وسیله یکی از شیعیان و [[رهبران]] قابل [[اعتماد]] کوفه به نام [[عابس بن ابیشبیب شاکری همدانی]] به سوی امام حسین{{ع}} فرستاد. <ref> ابومخنف، وقعة الطف، ص۱۱۱-۱۱۲.</ref> از سوی دیگر به [[ابوثمامه]] [[زیاد بن عمرو بن عُریب بن حنظله صائدی همدانی]] که از بزرگان و رزمآوران [[عرب]] بود [[مأموریت]] داد تا با جمعآوری کمکهای [[مالی]] شیعیان، به خریداری [[سلاح]] [[اقدام]] نماید.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸.</ref> [[دستگیری]] [[هانی بن عروه]] توسط [[ابن زیاد]] و شرایط خاص پیش آمده، موجب [[قیام مسلم]] و فراخوان [[مردم]] به خروج گردید. [[همدانیان]] در کنار [[قبایل]] کنده، [[ربیعه]]، [[مذحج]]، [[بنیاسد]] و [[تمیم]] نزد مسلم آمدند<ref> طبری، تاریخ الامم و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۷، ص۲۹۴۵.</ref> و پس از فراهم شدن آنان، فرماندهانی برای هر یک از گروهها و قبایل تعیین شد. از جمله این [[فرماندهان]]، [[ابوثمامه صائدی|ابوثمامه صائدی همدانی]] بود که به [[ریاست]] تمیم و [[همدان]] گماشته شد.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸-۳۶۹؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۰۳.</ref> [[عبیدالله بن زیاد]] جهت پراکنده کردن مردم پیرامون مسلم به [[محمد بن اشعث]] [[مأموریت]] داد تا به مقابله با [[سپاه]] مسلم بپردازد. مسلم نیز [[عبدالرحمن بن شریح شبامی]] را به مقابله او فرستاد و او فرزند [[اشعث]] را ناچار به عقبنشینی نمود. <ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۷۰.</ref> | ||
تنها موردی که از [[همراهی]] همدانیان با عبیدالله در این [[زمان]] گزارش شده، مربوط است به خبر رساندن سرهای مسلم و [[هانی]] نزد [[یزید]] که [[هانی بن ابی حیه همدانی]] به همراه [[زبیر بن ارواح تمیمی]] مأموریت انجام آن را بر عهده داشتند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۲۴۲.</ref> | تنها موردی که از [[همراهی]] همدانیان با عبیدالله در این [[زمان]] گزارش شده، مربوط است به خبر رساندن سرهای مسلم و [[هانی]] نزد [[یزید]] که [[هانی بن ابی حیه همدانی]] به همراه [[زبیر بن ارواح تمیمی]] مأموریت انجام آن را بر عهده داشتند.<ref> محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، اخبار الطوال، ص۲۴۲.</ref> |