پرش به محتوا

عبدالله بن حذافه سهمی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷: خط ۱۷:
[[پیامبر خدا]]{{صل}} در سال ششم یا هفتم [[هجری]]<ref>احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۸۶.</ref> و پس از اوضاع داخلی، [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرد و طبق [[امر الهی]] به [[زمامداران]] وقت، [[حاکمان]] کشورهای بزرگ، [[نامه]] نوشت و آنها را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد. اکنون نامه‌های فراوانی از حضرت در دست است که نشان‌دهنده [[تبلیغ]] و [[دعوت به اسلام]] است. فرستادن این همه [[نامه]] و [[دعوت]] گسترده آن حضرت علاوه بر اینکه نشان‌دهنده جهانی‌بودن [[رسالت]] آن بزرگوار است، [[روش پیامبر اکرم]]{{صل}} را در [[دعوت]] و [[تبلیغ]] ـ که مبتنی بر [[برهان]] و [[منطق]] [[استوار]] بوده است ـ نشان می‌دهد<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر به ایران (مقاله)|سفیر پیامبر به ایران]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۴۳.</ref>.
[[پیامبر خدا]]{{صل}} در سال ششم یا هفتم [[هجری]]<ref>احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۸۶.</ref> و پس از اوضاع داخلی، [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمرد و طبق [[امر الهی]] به [[زمامداران]] وقت، [[حاکمان]] کشورهای بزرگ، [[نامه]] نوشت و آنها را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد. اکنون نامه‌های فراوانی از حضرت در دست است که نشان‌دهنده [[تبلیغ]] و [[دعوت به اسلام]] است. فرستادن این همه [[نامه]] و [[دعوت]] گسترده آن حضرت علاوه بر اینکه نشان‌دهنده جهانی‌بودن [[رسالت]] آن بزرگوار است، [[روش پیامبر اکرم]]{{صل}} را در [[دعوت]] و [[تبلیغ]] ـ که مبتنی بر [[برهان]] و [[منطق]] [[استوار]] بوده است ـ نشان می‌دهد<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر به ایران (مقاله)|سفیر پیامبر به ایران]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۴۳.</ref>.


ساسانیان در [[سال هفتم هجری]] بر [[ایران]] [[حکومت]] می‌کردند. خسرو پرویز پادشاه ایران بود<ref>ابو علی مسکویه، تجارت الأمم، ج۱، ص۲۴۶؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۵.</ref>. فرستاده [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ایران]]، طبق قول مشهور، [[عبدالله بن حذافه سهمی]] بوده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۴۴؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۴. آیت الله میانجی می‌نویسد: «حامل نامه پیامبر{{صل}} عبدالله بن حذافه بوده است، بنا به قولی برادرش خنیس یا دیگر برادرش خارجه و طبق قولی شجاع بن وهب یا عمر بن خطاب حامل نامه به نزد خسرو پرویز بوده‌اند». احمد میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۲۷.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر به ایران (مقاله)|سفیر پیامبر به ایران]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۵۴.</ref>
ساسانیان در [[سال هفتم هجری]] بر [[ایران]] [[حکومت]] می‌کردند. خسرو پرویز پادشاه ایران بود<ref>ابو علی مسکویه، تجارت الأمم، ج۱، ص۲۴۶؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۵.</ref>. فرستاده [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ایران]]، طبق قول مشهور، عبدالله بن حذافه سهمی بوده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۴۴؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۶۵۴. آیت الله میانجی می‌نویسد: «حامل نامه پیامبر{{صل}} عبدالله بن حذافه بوده است، بنا به قولی برادرش خنیس یا دیگر برادرش خارجه و طبق قولی شجاع بن وهب یا عمر بن خطاب حامل نامه به نزد خسرو پرویز بوده‌اند». احمد میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۲۷.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر به ایران (مقاله)|سفیر پیامبر به ایران]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۵۴.</ref>


در نامه حضرت به [[خسرو پرویز]] پس از [[نام خدا]] آمده است: "از [[محمد]] [[فرستاده خدا]] به [[پادشاه]] بزرگ [[ایران]]، [[سلام]] بر کسی که از [[هدایت]] [[پیروی]] کند و به [[خدا]] و به رسولش [[ایمان]] آورد و به [[یگانگی خداوند]] [[شهادت]] دهد. به [[درستی]] که من [[فرستاده خدا]] به سوی تمام جهانیان هستم تا همه را [[انذار]] کنم.[[ایمان]] بیاور تا [[سلامت]] بمانی و اگر نپذیری، [[گناه]] [[زرتشتیان]] بر گردن توست"<ref>{{متن حدیث|َ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى كِسْرَى عَظِيمِ فَارِسَ سَلَامٌ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ وَ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَدْعُوكَ بِدَاعِيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنِّي أَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى النَّاسِ كَافَّةً لِأُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ فَأَسْلِمْ تَسْلَمْ فَإِنْ أَبَيْتَ فَإِنَّ إِثْمَ الْمَجُوسِ عَلَيْك‏}}؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر به ایران (مقاله)|سفیر پیامبر به ایران]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۵۵.</ref>
در نامه حضرت به [[خسرو پرویز]] پس از [[نام خدا]] آمده است: "از [[محمد]] [[فرستاده خدا]] به [[پادشاه]] بزرگ [[ایران]]، [[سلام]] بر کسی که از [[هدایت]] [[پیروی]] کند و به [[خدا]] و به رسولش [[ایمان]] آورد و به [[یگانگی خداوند]] [[شهادت]] دهد. به [[درستی]] که من [[فرستاده خدا]] به سوی تمام جهانیان هستم تا همه را [[انذار]] کنم.[[ایمان]] بیاور تا [[سلامت]] بمانی و اگر نپذیری، [[گناه]] [[زرتشتیان]] بر گردن توست"<ref>{{متن حدیث|َ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى كِسْرَى عَظِيمِ فَارِسَ سَلَامٌ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ وَ آمَنَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ شَهِدَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَدْعُوكَ بِدَاعِيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنِّي أَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى النَّاسِ كَافَّةً لِأُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ فَأَسْلِمْ تَسْلَمْ فَإِنْ أَبَيْتَ فَإِنَّ إِثْمَ الْمَجُوسِ عَلَيْك‏}}؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر به ایران (مقاله)|سفیر پیامبر به ایران]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۵۵.</ref>


[[خسرو پرویز]] از [[سفارت]] [[عبدالله بن حذافه سهمی]] و [[نامه]] حضرت باخبر شد و به او اجازه داد، وارد شود. [[سفیر]] [[پیامبر]]{{صل}} وقتی نزد خسرو پرویز رسید، [[خسرو]] امر کرد [[نامه]] را از دست او بگیرند. [[عبدالله بن حذافه سهمی]] [[اصرار]] کرد خودش باید [[نامه]] را به او برساند. سپس نزدیک شد و [[نامه]] را به [[پادشاه ایران]] داد. [[پادشاه]]، مترجم را احضار کرد و [[دستور]] داد [[نامه]] را بخواند. وقتی متوجه شد در [[نامه]] نوشته شده است: "از [[محمد]] [[رسول خدا]]{{صل}} به کسری [[عظیم]] [[فارس]]" ناراحت شد که چرا [[پیامبر]]{{صل}} نامش را بر او مقدم کرده است<ref>طبق قولی کسری ایران پس از پاره کردن نامه پیامبر گفت: چگونه جرأت کرده چنین بنویسد، در حالی که بنده من است. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۶۵۵؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۸۲) پادشاهان ایران برای خود مقام خدایی قائل بودند.</ref>. سپس فریادی زد و قبل از اینکه بداند در [[نامه]] چه نوشته شده است، [[نامه]] را گرفت و پاره کرد. سپس [[دستور]] داد [[عبدالله بن حذافه سهمی]] را بیرون کردند. [[سفیر]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] آمد<ref>احمد میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۲۷.</ref>. حضرت پس از اطلاع از این بی‌احترامی فرمود: "خدایا! رشته [[سلطنت]] او را پاره کن"<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۵ ص۳۲.</ref>.
[[خسرو پرویز]] از [[سفارت]] عبدالله بن حذافه سهمی و [[نامه]] حضرت باخبر شد و به او اجازه داد، وارد شود. [[سفیر]] [[پیامبر]]{{صل}} وقتی نزد خسرو پرویز رسید، [[خسرو]] امر کرد [[نامه]] را از دست او بگیرند. عبدالله بن حذافه سهمی [[اصرار]] کرد خودش باید [[نامه]] را به او برساند. سپس نزدیک شد و [[نامه]] را به [[پادشاه ایران]] داد. [[پادشاه]]، مترجم را احضار کرد و [[دستور]] داد [[نامه]] را بخواند. وقتی متوجه شد در [[نامه]] نوشته شده است: "از [[محمد]] [[رسول خدا]]{{صل}} به کسری [[عظیم]] [[فارس]]" ناراحت شد که چرا [[پیامبر]]{{صل}} نامش را بر او مقدم کرده است<ref>طبق قولی کسری ایران پس از پاره کردن نامه پیامبر گفت: چگونه جرأت کرده چنین بنویسد، در حالی که بنده من است. (محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۲، ص۶۵۵؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۳؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۸۲) پادشاهان ایران برای خود مقام خدایی قائل بودند.</ref>. سپس فریادی زد و قبل از اینکه بداند در [[نامه]] چه نوشته شده است، [[نامه]] را گرفت و پاره کرد. سپس [[دستور]] داد عبدالله بن حذافه سهمی را بیرون کردند. [[سفیر]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] آمد<ref>احمد میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۳۲۷.</ref>. حضرت پس از اطلاع از این بی‌احترامی فرمود: "خدایا! رشته [[سلطنت]] او را پاره کن"<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۵ ص۳۲.</ref>.


تقریباً همه مؤرخان به این بی‌احترامی اشاره کرده‌اند. تنها [[یعقوبی]] در تاریخش آورده است: "[[خسرو]] به [[پیامبر]]{{صل}} نامه‌ای نوشت و آن را میان دو پارچه حریر نهاد و در میان آن دو مشکی ([[عطر]]) گذاشت. وقتی فرستاده، آن را به حضرت داد، [[پیامبر]]{{صل}} آن را گشود و مشتی از مشک برداشت و بویید و به یارانش هم داد. سپس فرمود ما نیازی به این [[لباس]] نداریم. حریر، [[لباس]] ما نیست. سپس فرمود باید به [[دین]] من در آید.... فرستاده نزد خسرو بازگشت و به او گزارش داد"<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۷.</ref>. [[یعقوبی]] می‌نویسد برخی گفته‌اند: "چون نامه به خسرو رسید آن را پاره کرد. پس [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[خداوند]]، [[پادشاهی]] شان را به منتهای پراکندگی پراکنده سازد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۹؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۶۲؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر به ایران (مقاله)|سفیر پیامبر به ایران]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۷؛ [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن حذافه (مقاله)|مقاله «عبدالله بن حذافه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۶۷-۶۸.</ref>
تقریباً همه مؤرخان به این بی‌احترامی اشاره کرده‌اند. تنها [[یعقوبی]] در تاریخش آورده است: "[[خسرو]] به [[پیامبر]]{{صل}} نامه‌ای نوشت و آن را میان دو پارچه حریر نهاد و در میان آن دو مشکی ([[عطر]]) گذاشت. وقتی فرستاده، آن را به حضرت داد، [[پیامبر]]{{صل}} آن را گشود و مشتی از مشک برداشت و بویید و به یارانش هم داد. سپس فرمود ما نیازی به این [[لباس]] نداریم. حریر، [[لباس]] ما نیست. سپس فرمود باید به [[دین]] من در آید.... فرستاده نزد خسرو بازگشت و به او گزارش داد"<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۷۷.</ref>. [[یعقوبی]] می‌نویسد برخی گفته‌اند: "چون نامه به خسرو رسید آن را پاره کرد. پس [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "[[خداوند]]، [[پادشاهی]] شان را به منتهای پراکندگی پراکنده سازد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۹۹؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۶۲؛ علی بن الحسین مسعودی، التنبیه والاشراف، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[یدالله حاجی‌زاده|حاجی‌زاده، یدالله]]، [[سفیر پیامبر به ایران (مقاله)|سفیر پیامبر به ایران]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۵۵۵-۵۵۷؛ [[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[عبدالله بن حذافه (مقاله)|مقاله «عبدالله بن حذافه»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۶۷-۶۸.</ref>
۱۱۲٬۱۷۱

ویرایش