پرش به محتوا

سریه عبدالله بن جحش: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سریه عبدالله بن جحش (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[سریه عبدالله بن جحش (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>


زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[جنگ بدر]] بازگشت، '''عبدالله بن جحش''' را برای انجام مأموریتی ارسال کرد که معروف به [[سریه]] عبدالله بن جحش شد.
زمانی که [[رسول خدا]]{{صل}} از [[جنگ بدر]] بازگشت، '''عبدالله بن جحش''' را برای انجام مأموریتی ارسال کرد که معروف به [[سریه عبدالله بن جحش]] شد.


==نسب عبدالله==
==نسب عبدالله==
خط ۱۹: خط ۱۹:
[[عبدالله بن جحش]] با [[خواندن]] [[دستور پیامبر]] به همراهان اعلام کرد که هر کس برای [[شهادت]] [[آمادگی]] دارد بیاید وگرنه [[آزاد]] است که برگردد. همه گفتند: ما در این سفر همراه تو هستیم<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۰۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴.</ref> و به این ترتیب، تمامی آنها راه را به سوی نخله کج کردند و به "بحران" که رسیدند، [[سعد بن ابی وقاص]] و [[عتبة بن غزوان]] شتر خود را گم کردند و برای پیدا کردن آن از رفقای خود جدا شدند و راه بیابان در پیش گرفتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۰۲.</ref>.
[[عبدالله بن جحش]] با [[خواندن]] [[دستور پیامبر]] به همراهان اعلام کرد که هر کس برای [[شهادت]] [[آمادگی]] دارد بیاید وگرنه [[آزاد]] است که برگردد. همه گفتند: ما در این سفر همراه تو هستیم<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۶۰۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴.</ref> و به این ترتیب، تمامی آنها راه را به سوی نخله کج کردند و به "بحران" که رسیدند، [[سعد بن ابی وقاص]] و [[عتبة بن غزوان]] شتر خود را گم کردند و برای پیدا کردن آن از رفقای خود جدا شدند و راه بیابان در پیش گرفتند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۶۰۲.</ref>.


[[عبدالله بن جحش]] با شش نفر دیگر به راه خود ادامه دادند و در روز آخر [[رجب]] با وارد شدن به نخله، کمین کردند. کاروانی از [[قریش]] هم به سرکردگی "[[عمرو بن حضرمی]]" از [[تجارت]] [[طائف]] به [[مکه]] برمی‌گشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴.</ref> که کالاهای تجاری مانند: کشمش، پوست و غیره همراه داشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۱.</ref>. [[عبدالله بن جحش]] و همراهان می‌خواستند به کاروان حمله کنند؛ اما چون روز آخر [[ماه رجب]]، از [[ماه‌های حرام]] بود به یکدیگر گفتند: "اگر اینان داخل [[حرم]] شوند [[جنگ]] با آنها به [[احترام]] [[حرم]]، جایز نیست و اگر اینجا با آنها [[جنگ]] کنیم [[حرمت]] [[ماه حرام]] را شکسته ایم". سرانجام به کاروان حمله کردند که [[واقد بن عبدالله تمیمی]] از [[مسلمانان]] با پرتاب تیری به سمت [[عمرو بن حضرمی]] او را کشت و دو نفر از آنها را نیز [[اسیر]] کردند. با گریختن [[نوفل بن عبدالله]] به سوی [[مکه]]، [[عبدالله بن جحش]] و همراهانش با [[اسیران]] و [[غنایم]] کاروان [[قریش]] به [[مدینه]] بازگشتند<ref>احمد بن یحیی بلاذی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۲؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۶۰۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۷.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سریه عبدالله بن جحش (مقاله)|سریه عبدالله بن جحش]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۳-۴۶۴.</ref>
[[عبدالله بن جحش]] با شش نفر دیگر به راه خود ادامه دادند و در روز آخر [[رجب]] با وارد شدن به نخله، کمین کردند. کاروانی از [[قریش]] هم به سرکردگی "[[عمرو بن حضرمی]]" از [[تجارت]] [[طائف]] به [[مکه]] برمی‌گشت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۴.</ref> که کالاهای تجاری مانند: کشمش، پوست و غیره همراه داشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۱.</ref>. [[عبدالله بن جحش]] و همراهان می‌خواستند به کاروان حمله کنند؛ اما چون روز آخر [[ماه رجب]]، از [[ماه‌های حرام]] بود به یکدیگر گفتند: "اگر اینان داخل [[حرم]] شوند [[جنگ]] با آنها به [[احترام]] [[حرم]]، جایز نیست و اگر اینجا با آنها [[جنگ]] کنیم [[حرمت]] [[ماه حرام]] را شکسته ایم". سرانجام به کاروان حمله کردند که [[واقد بن عبدالله تمیمی]] از [[مسلمانان]] با پرتاب تیری به سمت [[عمرو بن حضرمی]] او را کشت و دو نفر از آنها را نیز [[اسیر]] کردند. با گریختن [[نوفل بن عبدالله]] به سوی [[مکه]]، [[عبدالله بن جحش]] و همراهانش با [[اسیران]] و [[غنایم]] کاروان [[قریش]] به [[مدینه]] بازگشتند<ref>احمد بن یحیی بلاذی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۷۲؛ محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۶۰۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۷.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سریه عبدالله بن جحش (مقاله)|سریه عبدالله بن جحش]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۳-۴۶۴؛ [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[عبدالله بن جحش (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جحش»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۶۴۸-۶۴۹.</ref>


==بازتاب این [[سریه]]==
==بازتاب این [[سریه]]==
خط ۲۶: خط ۲۶:
از طرفی با وجود بازتاب وسیع این جریان در بین [[مسلمانان]] [[عبدالله بن جحش]] و همراهانش، مورد [[سرزنش]] قرار گرفتند، از سوی دیگر [[قریش]] با بهره‌برداری [[تبلیغاتی]] از این جریان می‌گفتند: [[محمد]]{{صل}} با حرمت‌شکنی این [[ماه حرام]] و [[خونریزی]] در آن، [[اموال]] [[مردم]] را گرفته است". [[یهود]] [[مدینه]] هم با سمپاشی این حرکت را به فال بد می‌زدند و می‌گفتند: "این کار به [[ضرر]] [[مسلمانان]] تمام خواهد شد"<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۰۲؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴.</ref>.
از طرفی با وجود بازتاب وسیع این جریان در بین [[مسلمانان]] [[عبدالله بن جحش]] و همراهانش، مورد [[سرزنش]] قرار گرفتند، از سوی دیگر [[قریش]] با بهره‌برداری [[تبلیغاتی]] از این جریان می‌گفتند: [[محمد]]{{صل}} با حرمت‌شکنی این [[ماه حرام]] و [[خونریزی]] در آن، [[اموال]] [[مردم]] را گرفته است". [[یهود]] [[مدینه]] هم با سمپاشی این حرکت را به فال بد می‌زدند و می‌گفتند: "این کار به [[ضرر]] [[مسلمانان]] تمام خواهد شد"<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۰۲؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴.</ref>.


در این هنگام [[فرشته وحی]] فرود آمد و [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref> از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند، سوره بقره، آیه:۲۱۷.</ref>. با [[نزول]] این [[آیات]] که تبرئه [[عبدالله بن جحش]] و یارانش را به همراه داشت، [[قریش]]، عامل [[فتنه]] معرفی شدند و [[گناه]] [[قریش]] به عنوان عامل [[فتنه]] بزرگ‌تر از [[قتل]] در [[ماه حرام]] معرفی شد و جوّ مسمومی که بر ضدّ [[مسلمانان]] به وجود آمده بود [[شکست]]. [[رسول خدا]]{{صل}} [[اسیران]] و [[غنایم]] را پذیرفت. از طرف [[قریش]]، شخصی نزد حضرت آمد تا با دادن فدیه، آن دو را [[آزاد]] کند؛ اما حضرت، آن را مشروط به آمدن [[سعد بن ابی وقاص]] و [[عتبة بن غزوان]] کرد و فرمود: "تا آن دو نیایند ما برای [[اسیران]] شما فدیه قبول نمی‌کنیم. اگر آن دو به دست شما کشته شوند ما نیز این دو را می‌کشیم"<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷.</ref>. پس از آمدن این دو، [[پیامبر]]{{صل}} به درخواست [[نمایندگان]] [[قریش]]، [[اسیران]] را [[آزاد]] کرد که یکی از آن دو [[اسیر]] به نام "[[حکم]] بن کیسان" [[مسلمان]] شد و در [[مدینه]] ماند و دیگری به [[مکه]] برگشت<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴-۶۰۵.</ref>. اولین غنایمی که [[مسلمانان]] به دست آوردند، اولین کسی را که کشتند و اولین اسیرانی که گرفتند در این سریه بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۶۰۵.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سریه عبدالله بن جحش (مقاله)|سریه عبدالله بن جحش]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۴-۴۶۵.</ref>
در این هنگام [[فرشته وحی]] فرود آمد و [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref> از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند، سوره بقره، آیه:۲۱۷.</ref>. با [[نزول]] این [[آیات]] که تبرئه [[عبدالله بن جحش]] و یارانش را به همراه داشت، [[قریش]]، عامل [[فتنه]] معرفی شدند و [[گناه]] [[قریش]] به عنوان عامل [[فتنه]] بزرگ‌تر از [[قتل]] در [[ماه حرام]] معرفی شد و جوّ مسمومی که بر ضدّ [[مسلمانان]] به وجود آمده بود [[شکست]]. [[رسول خدا]]{{صل}} [[اسیران]] و [[غنایم]] را پذیرفت. از طرف [[قریش]]، شخصی نزد حضرت آمد تا با دادن فدیه، آن دو را [[آزاد]] کند؛ اما حضرت، آن را مشروط به آمدن [[سعد بن ابی وقاص]] و [[عتبة بن غزوان]] کرد و فرمود: "تا آن دو نیایند ما برای [[اسیران]] شما فدیه قبول نمی‌کنیم. اگر آن دو به دست شما کشته شوند ما نیز این دو را می‌کشیم"<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷.</ref>. پس از آمدن این دو، [[پیامبر]]{{صل}} به درخواست [[نمایندگان]] [[قریش]]، [[اسیران]] را [[آزاد]] کرد که یکی از آن دو [[اسیر]] به نام "[[حکم]] بن کیسان" [[مسلمان]] شد و در [[مدینه]] ماند و دیگری به [[مکه]] برگشت<ref>محمد بن جری طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۴۱۳؛ ابن هشام، السیرة النبوة، ج۱، ص۶۰۴-۶۰۵.</ref>. اولین غنایمی که [[مسلمانان]] به دست آوردند، اولین کسی را که کشتند و اولین اسیرانی که گرفتند در این سریه بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۶۰۵.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح زاده|فتاح زاده، رحمان]]، [[سریه عبدالله بن جحش (مقاله)|سریه عبدالله بن جحش]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص۴۶۴-۴۶۵؛ [[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[عبدالله بن جحش (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جحش»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۶۴۸-۶۴۹.</ref>
 
==عبدالله و مأموریت نخله==
یکی از کارهای بزرگ عبدالله، سریه‌ای است که [[پیامبر]]{{صل}} او را [[سرپرست]] آن قرار داد و به سوی نخله، معروف به بوستان ابن [[عامر]] فرستاد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در ماه هفده [[هجرت]]، هشت نفر را برای کاری [[مأمور]] کرد و عبدالله را بر ایشان [[رئیس]] قرار داد. [[عبدالله بن جحش]] گوید: "پیامبر در هنگام [[نماز]] عشاء مرا خواست و به من فرمود: "صبح به همراه [[اسلحه]] خود نزد من بیا تا تو را به جایی روانه کنم. " صبح در حالی که [[شمشیر]] و کمان و تیردان و سپرم را همراه داشتم، آماده شدم. پیامبر{{صل}} [[نماز صبح]] را با [[مردم]] خواند و به خانه بازگشت. [[حضرت]] متوجه من شد که قبل از رسیدن او کنار در خانه‌اش [[ایستاده]] بودم و چند تن از [[قریش]] را هم به همراه آورده بودم. پیامبر{{صل}} [[ابی بن کعب]] را فرا خواند و به او فرمود تا نامه‌ای بنویسد. آنگاه مرا فرا خواند و نامه‌ای را که روی چرم نوشته شده بود، به من داد و فرمود: " تا دو [[روز]]، [[نامه]] را باز نکن؛ پس از دو روز آن را باز کن و به هر چه نوشته‌ام، عمل کن و هیچ یک از همراهانت را به [[اطاعت]] مجبور مکن. " گفتم: یا [[رسول الله]]، به کدام [[ناحیه]] باید بروم؟ فرمود: " [[راه]] نجد را پیش بگیر و به سوی چاه‌های نجد برو"<ref>المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳.</ref>.
 
[[عبدالله]] با افراد خود به طرف [[مکه]] حرکت کرد. او پس از دو [[روز]] راهپیمایی [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} را گشود و دید در آن چنین نوشته شده است: همچنان به [[راه]] خود ادامه بده و به نخله که میان مکه و طایف است، برو و آنجا در کمین [[قریش]] بمان تا از ایشان خبری کسب کنی. عبدالله هنگامی که نامه پیامبر{{صل}} را خواند، به [[یاران]] خود گفت: "پیامبر{{صل}} مرا [[مأمور]] ساخته که به نخله بروم و در آنجا سنگر بگیرم خبری از قریش به دست بیاورم و بن به من [[فرمان]] داده که همراهان خود را به این کار مجبور نکنم؛ هر یک از شما علاقه‌مند به [[شهادت]] است، با من بیاید و هر که [[دوست]] ندارد، بازگردد". همه همراهان از او [[اطاعت]] کردند و به طرف نخله به راه افتادند تا این که به محلی به نام معدن رسیدند. در این هنگام، شتر [[سعد بن ابی وقاص]] یا [[عتبة بن غزوان]] گم شد و آنها برای جستجو رفتند و از عبدالله جدا شدند. عبدالله با بقیه همراهان تا نخله رفتند و در آنجا با قافله‌ای از قریش که کشمش و پوست دباغی شده به همراه داشتند، روبرو شدند. [[عمر]] و حضر می‌ریاست کاروان و [[مال التجاره]] را به عهده داشت؛ افراد قافله که [[مسلمانان]] را دیدند، خیلی از آنها ترسیدند؛ زیرا مسلمانان در نزدیکی آنها آمده بودند و آنها راه فرار هم نداشتند. وقتی [[عکاشة بن محصن]] نزدیک ایشان رسید، چون سر خود را تراشیده بود، [[خیال]] کردند مسلمانان به قصد [[زیارت]] [[خانه خدا]] حرکت کرده‌اند، پس تا اندازه‌ای آسوده خاطر شدند. این حادثه در آخرین روز [[ماه رجب]] اتفاق افتاد. مسلمانان درباره چگونگی کار با هم [[مشورت]] کردند؛ زیرا [[عرب‌ها]] [[جنگ]] را در ماه رجب جایز نمی‌دانستند و از طرفی اگر آن روز به آنها [[حمله]] نمی‌کردند، کاروان [[شب]] هنگام از آنجا کوچ کرده، داخل [[حرم]] می‌شد و دیگر به هیچ وجه به آنان دسترسی نبود. [[گفتگو]] طولانی شد تا این که بالاخره [[مسلمانان]] [[تصمیم]] گرفتند با آنها بجنگند. پس [[واقد بن عبدالله تمیمی]] با تیر [[عمرو حضرمی]]، [[رئیس]] کاروان را کشت و بقیه افراد کاروان فرار کردند و [[عثمان بن عبدالله]] و [[حکم بن کیسان]] نیز [[اسیر]] شدند.
 
عبدالله با دو نفر اسیر و [[اموال]] کاروان به [[مدینه]] برگشت<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۶۰۲-۶۰۱، المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۷-۱۳؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۲؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ص۷۳.</ref>. در [[راه]] عبدالله به همراهان خود گفت: "[[خمس]] این اموال را به [[پیامبر]]{{صل}} تقدیم کرده و بقیه را میان افراد تقسیم می‌کنیم". همه پذیرفتند. عبدالله خمس [[غنیمت]] را مخصوص پیامبر قرار داد با آنکه هنوز [[آیه خمس]] نازل نشده بود<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۶۰۱-۶۰۳؛ المغازی، واقدی، ج۱، ص۱۳-۱۷؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۲، ص۴۱۰-۴۱۲.</ref>.<ref>[[فرهاد علی‌زاده|علی‌زاده، فرهاد]]، [[عبدالله بن جحش (مقاله)|مقاله «عبدالله بن جحش»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص:۶۴۸-۶۴۹.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۳٬۱۶۴

ویرایش