پرش به محتوا

هجرت امام علی به مدینه: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۸: خط ۸:
==هجرت==
==هجرت==
{{اصلی|هجرت به مدینه}}
{{اصلی|هجرت به مدینه}}
پس از رسیدن [[پیامبر]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} نیز به همراه [[هند بن ابی هاله]] به نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفتند. در آنجا [[رسول خدا]]{{صل}} به ایشان چنین [[دستور]] داد: "برای خود و فاطمه‌ها و افرادی از [[بنی هاشم]] که قصد دارند به [[مدینه]] [[هجرت]] کنند، مرکب تهیه و بعد از انجام تمام [[کارها]] آماده [[هجرت]] باش و بلافاصله بعد از رسیدن [[نامه]] من به تو، حرکت کن و لحظه‌ای درنگ نکن". مدتی بعد [[رسول خدا]]{{صل}} نامه‌ای برای [[امام علی]]{{ع}} نوشت و به او [[دستور]] داد به سوی [[مدینه]] حرکت کند. بعد از رسیدن [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} ایشان آماده [[هجرت]] شد و به همه مؤمنانی که در فشار و [[سختی]] بودند، اعلام کرد که [[شب]] هنگام به طور مخفیانه به وادی [[ذی طوی]] بیایند. [[نقل]] شده، مطلع، [[غلام]] [[حنظلة بن ابی سفیان]]، شبانه در مسیر آن [[حضرت]] کمین کرد و هنگامی که ایشان را دید، شمشیرش را کشیده و به ایشان حمله‌ور شد. [[علی]]{{ع}} فریادی کشید و مطلع از [[ترس]]، با صورت بر [[زمین]] افتاد. به هنگام صبح آن حضرت{{ع}} به سوی [[مدینه]] حرکت کرد. در این [[سفر]]، [[علی]]{{ع}} به همراه [[فاطمه]] دختر [[رسول]]{{س}} و مادرش [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]] و [[فاطمه]] دختر [[زبیر بن عبدالمطلب]] و [[ضباعه]] از [[مکه]] خارج شد و ایمن بن ام أیمن، [[غلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[ابو واقد]]، فرستاده [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به همراه او بودند. [[ابو واقد]] با [[عجله]] شترها را می‌راند و بر آنها سخت می‌گرفت که [[علی]]{{ع}} به او فرمود: "ای [[ابو واقد]]! با [[زنان]] [[مدارا]] کن! زیرا آنها توانا نیستند". او گفت: "از رسیدن تعقیب ‌کنندگان می‌ترسم"؛ [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "تو را از این کار باز می‌دارم و بدان که [[رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود: "ای [[علی]]، آنها نمی‌توانند ضرری به تو برسانند". پس از آن [[علی]]{{ع}} شترها را با [[مدارا]] می‌راند.
پس از رسیدن [[پیامبر]]{{صل}}، [[امام علی]]{{ع}} نیز به همراه [[هند بن ابی هاله]] به نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفتند. در آنجا [[رسول خدا]]{{صل}} به ایشان چنین [[دستور]] داد: "برای خود و فاطمه‌ها و افرادی از [[بنی هاشم]] که قصد دارند به [[مدینه]] [[هجرت]] کنند، مرکب تهیه و بعد از انجام تمام [[کارها]] آماده [[هجرت]] باش و بلافاصله بعد از رسیدن [[نامه]] من به تو، حرکت کن و لحظه‌ای درنگ نکن". مدتی بعد [[رسول خدا]]{{صل}} نامه‌ای برای [[امام علی]]{{ع}} نوشت و به او [[دستور]] داد به سوی [[مدینه]] حرکت کند. بعد از رسیدن [[نامه]] [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} ایشان آماده [[هجرت]] شد و به همه مؤمنانی که در فشار و [[سختی]] بودند، اعلام کرد که [[شب]] هنگام به طور مخفیانه به وادی [[ذی طوی]] بیایند. [[نقل]] شده، [[مطلع غلام حنظلة بن ابی سفیان]]، شبانه در مسیر آن [[حضرت]] کمین کرد و هنگامی که ایشان را دید، شمشیرش را کشیده و به ایشان حمله‌ور شد. [[علی]]{{ع}} فریادی کشید و مطلع از [[ترس]]، با صورت بر [[زمین]] افتاد. به هنگام صبح آن حضرت{{ع}} به سوی [[مدینه]] حرکت کرد. در این [[سفر]]، [[علی]]{{ع}} به همراه [[فاطمه]] دختر [[رسول]]{{س}} و مادرش [[فاطمه بنت اسد بن هاشم]] و [[فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب]] و [[ضباعه]] از [[مکه]] خارج شد و ایمن بن ام أیمن، [[غلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[ابو واقد]]، فرستاده [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به همراه او بودند. [[ابو واقد]] با [[عجله]] شترها را می‌راند و بر آنها سخت می‌گرفت که [[علی]]{{ع}} به او فرمود: "ای [[ابو واقد]]! با [[زنان]] [[مدارا]] کن! زیرا آنها توانا نیستند". او گفت: "از رسیدن تعقیب ‌کنندگان می‌ترسم"؛ [[امام علی]]{{ع}} فرمود: "تو را از این کار باز می‌دارم و بدان که [[رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود: "ای [[علی]]، آنها نمی‌توانند ضرری به تو برسانند". پس از آن [[علی]]{{ع}} شترها را با [[مدارا]] می‌راند.


هنگامی که آنها به منطقه ضجنان رسیدند، هشت نفر از تعقیب‌ کنندگان [[قریش]] که مسلّح و صورت‌هایشان را پوشانده بودند، به آنها رسیدند و هشتمین نفر آنها [[آزاد]] کرده [[حارث بن امیه]] بود که جناح نامیده می‌شد. در این حال [[علی]]{{ع}} به سوی [[أیمن]] و [[أبی واقد]] رفت و به آنها فرمود: "شترها را بخوابانید و آنها را ببندید" و جلو رفت تا زن‌ها را پیاده کند. سپس شمشیرش را کشید و به سوی سوارهای [[قریش]] رفت. آنها هم جلو آمدند و به [[علی]]{{ع}} گفتند: ای حیله‌گر! آیا [[گمان]] کرده‌ای که می‌توانی به همراه این [[زنان]] از [[دست]] ما خلاص شوی؟ برگرد ای بی‌پدر! [[علی]]{{ع}} فرمود: "اگر برنگردم، چه می‌کنید؟" آنها گفتند: حتماً باید خودت [[تسلیم]] شده برگردی وگرنه ما با سرت برمی‌گردیم و چه [[قدر]] نابود کردن تو بر ما آسان است. سپس سوارها به [[زنان]] و وسایل نزدیک‌تر شدند تا آنها را [[غارت]] کنند، اما [[علی]]{{ع}} بین آنها و [[زنان]] و وسایل [[مانع]] شد. در این هنگام، جناح شمشیری را حواله [[علی]]{{ع}} کرد و آن حضرت خود را کنار کشید و فوراً ضربه‌ای را بر شانه‌اش زد که او را دو نیم کرد و شمشیرش به زین اسب رسید. [[علی]]{{ع}} با پای پیاده آن چنان به آنها حمله می‌کرد که گویی بر اسب نشسته است و با شمشیرش به آنها ضربه می‌زد.
هنگامی که آنها به منطقه ضجنان رسیدند، هشت نفر از تعقیب‌ کنندگان [[قریش]] که مسلّح و صورت‌هایشان را پوشانده بودند، به آنها رسیدند و هشتمین نفر آنها [[آزاد]] کرده [[حارث بن امیه]] بود که جناح نامیده می‌شد. در این حال [[علی]]{{ع}} به سوی [[أیمن]] و [[أبی واقد]] رفت و به آنها فرمود: "شترها را بخوابانید و آنها را ببندید" و جلو رفت تا زن‌ها را پیاده کند. سپس شمشیرش را کشید و به سوی سوارهای [[قریش]] رفت. آنها هم جلو آمدند و به [[علی]]{{ع}} گفتند: ای حیله‌گر! آیا [[گمان]] کرده‌ای که می‌توانی به همراه این [[زنان]] از [[دست]] ما خلاص شوی؟ برگرد ای بی‌پدر! [[علی]]{{ع}} فرمود: "اگر برنگردم، چه می‌کنید؟" آنها گفتند: حتماً باید خودت [[تسلیم]] شده برگردی وگرنه ما با سرت برمی‌گردیم و چه [[قدر]] نابود کردن تو بر ما آسان است. سپس سوارها به [[زنان]] و وسایل نزدیک‌تر شدند تا آنها را [[غارت]] کنند، اما [[علی]]{{ع}} بین آنها و [[زنان]] و وسایل [[مانع]] شد. در این هنگام، جناح شمشیری را حواله [[علی]]{{ع}} کرد و آن حضرت خود را کنار کشید و فوراً ضربه‌ای را بر شانه‌اش زد که او را دو نیم کرد و شمشیرش به زین اسب رسید. [[علی]]{{ع}} با پای پیاده آن چنان به آنها حمله می‌کرد که گویی بر اسب نشسته است و با شمشیرش به آنها ضربه می‌زد.
۲۱۸٬۳۵۲

ویرایش