پرش به محتوا

طاغوت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[طاغوت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[طاغوت (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>


==مقدمه==
لفظ "طاغوت" برگرفته از [[طغیان]] و [[سرکشی]] از [[حق]] است و به معنای [[طغیانگر]] یا [[حکومت نامشروع]] به کار می رود.
چنانچه مورد اشاره قرار گرفت، در [[منطق]] [[امام خمینی]]، همه حکومت‌های [[نامشروع]] در ذیل عنوان [[طاغوت]] جای می‌گیرد. ایشان در چند مورد به تعریف حکومت‌های طاغوت [[اقدام]] کرده و از آن با عناوینی چون “قدرت [[سیاسی]] ناروا”، “قدرت سیاسی با علل” و یا “حکومت جائر”، تعبیر کرده است که در ذیل این عبارت از نظر می‌گذرد: برانداختن “طاغوت” یعنی قدرت‌های سیاسی ناروایی که در سراسر [[وطن اسلامی]] برقرار است [[وظیفه]] همه ماست.... [[خداوند متعال]] در [[قرآن]]، [[اطاعت]] از “طاغوت” و قدرت‌های ناروای سیاسی را [[نهی]] فرموده است،... [[ائمه]]{{عم}} و پیروانشان یعنی [[شیعه]]، همیشه با حکومت‌های [[جائر]] و قدرت‌های سیاسی [[باطل]] [[مبارزه]] داشته‌اند<ref>ولایت فقیه، ص۱۵۰.</ref>.
 
ایشان در عبارتی دیگر مراد از طاغوت را در دو معنای [[عام و خاص]] معنا نموده‌اند. بر این اساس، تعریف خاص طاغوت، عبارت است از “حکومت‌های [[جور]] و نامشروعی که در برابر [[حکومت الهی]] [[طغیان]] کرده‌اند” و در معنای عام آن، واژه “طاغوت” علاوه بر [[حاکمان]] نامشروع، به قاضی‌های نامشروع نیز تعمیم می‌یابد. و مصداق قرار گرفتن [[حکومت‌ها]] و یا قاضیان در ذیل این واژه نیز بدین خاطر است که آنان در برابر [[فرامین خداوند]] طغیان کرده و در وضع [[قوانین]]، نفع و نفس خود را معیار قرار داده و در قضاوت‌ها به همین روش [[رفتار]] می‌نمایند: اگر نگوئیم منظور از “طاغوت”، حکومت‌های جور و قدرت‌های ناروای [[حکومتی]] به طور کلی است که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و [[سلطنت]] و [[حکومت]] برپا داشته‌اند، باید قائل شویم که اعم از [[قضات]] و [[حکام]] است... حکومت‌های جور چه قضات و چه مجریان و چه اصناف دیگر آنها “طاغوت”‌اند چون در برابر [[حکم خدا]] [[سرکشی]] و طغیان کرده قوانینی به دلخواه وضع کرده به اجرای آن و [[قضاوت]] بر طبق آن پرداخته‌اند<ref>ولایت فقیه، ص۸۸.</ref>.
 
عنوان دیگری که در [[فقه شیعه]] به عنوان جامع حکومت‌های نامشروع تلقی شده و تمام این حکومت‌ها را دربر می‌گیرد، “حکومت جائر” است که در مقابل “حکومت عادل” قرار می‌گیرد<ref>ر.ک: صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۹، ج۶، ص۳۳۸.</ref>. [[امام خمینی]] نیز بر همین اساس، به این عنوان اهتمام ورزیده و آن را به همه حکومت‌های [[نامشروع]] و همه [[کارگزاران]] آن (در سه حوزه [[مقننه]]، قضائیه و مجریه) توسعه و تعمیم داده و این طور اظهار داشته است: “سلطان جائر”، [[قدرت]] حاکمه [[جائر]] و ناروا به طور کلی است و همه [[حکومت]] کنندگان غیر [[اسلامی]] و هر سه دسته [[قضات]] و قانون‌گذاران و مجریان را شامل می‌شود<ref>ولایت فقیه، ص۹۳.</ref>.
 
امام خمینی در اظهار نظری دیگر، همه [[نظام‌های سیاسی]] غیر مبتنی بر [[آموزه‌های اسلام]] را به خاطر [[طاغوت]] بودن حاکمانشان، [[آلوده]] با [[شرک]] معرفی کرده: هر [[نظام سیاسی]] غیر اسلامی، نظامی شرک‌آمیز است، چون حاکمش “طاغوت” است<ref>ولایت فقیه، ص۳۵.</ref>.
 
و از این روی [[حکم]] به [[کفر]] ورزیدن نسبت به این [[قدرت سیاسی]] و دستورهای آن داده است<ref>ر.ک: ولایت فقیه، ص۹۱.</ref>.<ref>[[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]، ص ۱۷۵.</ref>
 
==مصادیق طاغوت==
چنانچه بیان شد عنوان طاغوت [[جامعه]]، همه حکومت‌هایی است که در [[منطق]] [[شیعه]] غیر مطلوب و نامشروع تلقی شده‌اند. گرچه [[سر سپردن]] به حکومت طاغوت در منطق شیعه، [[نفی]] شده و [[تمکین]] نسبت به [[اوامر]] این گونه [[حکومت‌ها]] [[حرام]] اعلام شده است، اما طاغوت در [[زمان]] سابق مصادیق بسیاری داشته و در زمان حاضر نیز مصادیق متعددی دارد. آشنایی با این حکومت‌ها در راستای تبیین [[نظام سیاسی شیعه]]، مطلوب بوده و [[شناخت]] آن بر اساس دیدگاه امام خمینی، جهت فهمی صحیح‌تر از نوع مطلوب حکومت، لازم تلقی می‌شود و ما برخی از این حکومت‌های جائر را با [[عنایت]] به دیدگاه‌های امام خمینی از نظر می‌گذرانیم:
#'''[[سلطنت]]''': سلطنت که [[حکومتی]] فردی و مبتنی بر [[زور]] و [[غلبه]] بوده و بر [[انتخاب مردم]] و دیدگاه‌های آنان، توجهی ندارد، در [[اندیشه]] امام خمینی نامشروع بوده و از مصادیق طاغوت به شمار می‌رود. غیر [[مشروع]] بودن این نوع از حکومت، علاوه بر این که به [[خداوند]] و [[قوانین]] آن منسوب نیست، با [[زورگویی]] و [[وراثت]] همراه است که بر اساس دیدگاه [[فقه سیاسی شیعه]] مطرود و منفی محسوب می‌شود: اساساً [[سلطنت]]، نوع [[حکومتی]] است که متکی به آرای [[ملت]] نیست، بلکه شخصی به [[زور]] سرنیزه بر سر کار می‌آید و سپس با همین سرنیزه [[مقام]] [[زمامداری]] را در [[خاندان]] خود به صورت یک [[حق]] قانونی بر مبنای توارث بر [[مردم]] [[تحمیل]] می‌کند... طومار سلطنت در طول [[تاریخ]] چیزی غیر از این نبوده است<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۱۷۳.</ref>. از [[علل]] عمده‌ای که [[حکم]] به بطلان و عدم [[مشروعیت]] این نوع از [[حکومت]] می‌دهد، مقوله [[وراثت]] است که لوازم آن محسوب می‌شود. فارغ از این که وراثت و [[جانشینی]] فرزند از [[پدر]]، موجبات سلطنت افرادی از نژاد واحد را موجب شده و به صلاحیت‌ها و [[شایستگی‌ها]] توجهی نمی‌کند و این در حالی است که اساس [[مشروعیت حاکم]] در فقه سیاسی شیعه بر اوصاف و ویژگی‌هایی است که [[حاکم]] می‌بایست بدان متصف باشد. از این روی حاکم در این نوع از سلطنت، [[غاصب]] [[منصب]] [[حاکمیت]] تلقی شده است. [[امام خمینی]] با توجه به نکات فوق الذکر، و با اشاره به سلطنت غاصبانه [[معاویه]] در مورد این گونه از حکومت و عدم مشروعیت آن این گونه اظهار کرده است: همان طوری که معاویه سلطنت غاصبانه می‌کرد، این هم سلطنت غاصبانه است... ما می‌دانیم که این مردم اصلاً یک همچو سلطنتی را نه به ایشان دادند و نه به پدر ایشان... بنابراین، روی فرض [[قانون اساسی]] هم این مقام را [[غصب]] کرده است.... آنکه لایق است برای این که حاکم بر [[مسلمین]] باشد آن شرایطی دارد که در اینها اصلاً آن شرایط موجود نیست...، لکن اصل مقام غصب است<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۱۹ - ۲۰.</ref>. آنچه بر عدم مشروعیت این گونه حکومت تأکید می‌کند، این است که [[امام حسین]]{{ع}} با توجه به این که [[نظام سیاسی شیعه]] این گونه حکومت را بر نتابیده و نامطلوب تلقی کرده است، در قبال [[ولایت عهدی]] [[یزید]] [[مقاومت]] کرده، بلکه همه [[مسلمانان]] را نیز به [[قیام]] علیه این گونه [[حکومت]] فرا خوانده است. [[امام خمینی]] در رد این گونه حکومت، به [[سیره]] ثابته [[امام حسین]] استناد کرده و این گونه بیان کرده است: سلطنتی و [[ولایت‌عهدی]]، همان طرز حکومت شوم و باطلی است که [[حضرت]] [[سید الشهداء]]{{ع}} برای جلو‌گیری از برقراری آن قیام فرمود و [[شهید]] شد. برای این که زیر بار ولایت‌عهدی [[یزید]] نرود و [[سلطنت]] او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود، و همه [[مسلمانان]] را به قیام [[دعوت]] کرد. اینها از [[اسلام]] نیست. اسلام سلطنت و ولایت‌عهدی ندارد<ref>ولایت فقیه، ص۱۴.</ref>. ایشان در طرد و رد این نوع از حکومت، استدلالات و بیانات بسیاری داشته که در این [[مقام]] تنها به عباراتی کوتاه و خلاصه از ایشان اشاره می‌کنیم: [[رژیم]] سلطنتی بطلانش همراه خودش است<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۵۱۶.</ref>. اصل رژیم سلطنتی بی‌ربط است، رژیم سلطنتی رژیم کهنه [[ارتجاعی]] است در وقت خودش هم بی‌ربط بوده است<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۴۹۰.</ref>.
#'''[[دموکراسی]]''': دموکراسی که در قالب شرکت [[آحاد]] [[مردم]] در اخذ تصمیمات مهم [[جامعه]] و [[تعیین]] افرادی جهت [[اداره حکومت]] جلوه می‌کند، به حکومت [[اکثریت]] و به تعبیری، حکومت نصف به علاوه یک مجموع [[رأی]] دهندگان تعریف شده است<ref>فرهنگ سیاسی، ص۸۸.</ref>. بنا بر دیدگاه بسیاری و از جمله امام خمینی در هر [[نظام سیاسی]] معنای متفاوتی یافته و معنای مشترکی که مورد توافق [[نظام‌های سیاسی]] مختلف باشد وجود ندارد. بنابراین نظریه: دموکراسی که در هر جا یک معنا دارد در شوروی یک معنا دارد در [[آمریکا]] یک معنای دیگر دارد<ref>صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲۶.</ref>. گرچه با توجه به نگرشی که امام خمینی به دموکراسی و قابلیت انطباق آن با [[قوانین اسلام]] دارد، ایشان با نگاه مثبت به آن نگریسته و [[نظام جمهوری اسلامی]] را [[حافظ]] و [[نگهبان]] آن اعلام می‌کند: [[نظام حکومتی]] [[ایران]]، [[جمهوری اسلامی]] است که حافظ [[استقلال]] و دموکراسی است و بر اساس [[موازین]] و [[قوانین اسلامی]] اعلام می‌شود<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۳۰۹.</ref>. اما ایشان در موارد متعدد، نظام سیاسی مبتنی بر [[دموکراسی]] (غربی) را مورد تهاجم و [[انکار]] قرار داده و آن را وسیله‌ای به جهت برآورده کردن [[آمال]] افراد شهوت‌ران دانسته و لذا از این جهت تفاوتی میان نظام‌های استبدادی، [[دیکتاتوری]] و دموکراسی (غربی) قائل نشده و از این روی این [[نظام سیاسی]] را در زمره نظام‌های [[نامشروع]] اعلام می‌کند: هیچ فرق اساسی میان [[مشروطه]] و [[استبداد]] و دیکتاتوری و دموکراسی نیست، مگر در فریبندگی الفاظ و [[حیله‌گری]] قانون‌گذارها. آری، شهوتران‌ها و استفاده‌چی‌ها فرق می‌کنند<ref>کشف اسرار، ص۲۹۰.</ref>.
 
این قضیه بدین خاطر است که ایشان در [[نفی]] و طرد نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی به دموکراسی‌های رایج در [[غرب]] و [[شرق]] [[عنایت]] داشته و نظام سیاسی آنان را به خاطر طرفداری از [[سرمایه‌داران]] و عدم توجه به [[مظلومین]]، و قرار دادن [[مردم]] در [[اختناق]]، [[فاسد]] و غیر مطلوب دانسته و در مقابل دموکراسی مبتنی بر [[آموزه‌های اسلام]] را مطلوب و [[مشروع]] به حساب می‌آورد: دموکراسی، غربی‌اش فاسد است، شرقی‌اش هم فاسد است. “دموکراسی اسلامی” صحیح است و ما بعدها اگر [[توفیق]] پیدا کنیم به شرق و غرب [[اثبات]] می‌کنیم که این دموکراسی که ما داریم این، دموکراسی است، نه آن‌که شما دارید و طرفدار سرمایه‌دارهای بزرگ هستید و نه این که آنها دارند و طرفدار‌های ابرقدرت هستند و همه مردم را در اختناق [[عظیم]] گذاشتند<ref>صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۳.</ref>.<ref>[[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]، ص ۱۷۶.</ref>


==معناشناسی طاغوت==
==معناشناسی طاغوت==
[[طاغوت]] از ماده «طغی» به معنای [[تجاوز از حد]] در [[عصیان]]<ref>ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۴۱۲.</ref>، مصدر است و در بسیاری موارد برای [[مبالغه]]، به معنای اسم فاعل نیز به کار رفته است<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۷۵؛ قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۲.</ref>. این واژه به هر [[متجاوز]] از حد، هر معبودی به غیر [[خدا]] و هر مانع خیر<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۲۰ – ۵۲۱.</ref> و به [[پیشوای گمراهی]]<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴.</ref> و هر کسی که در [[شر]] و [[معصیت]]، فراتر از حد خود گام بردارد<ref>جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۴۱۲.</ref> گفته شده است. [[شیطان]]، [[بت‌ها]]، [[مرتدان]] و [[کاهنان]]<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۰۰؛ دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج۹، ص۱۳۴۳۷.</ref> و نیز [[منافقان]]، [[فاسقان]]، [[مستکبران]] و هر [[پادشاه]] و فرمانروای [[ستمگر]] و [[کافر]]<ref>انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۵، ص۴۸۴۲–۴۸۴۳.</ref>، از مصادیق طاغوت شمرده شده‌اند. کاربرد طاغوت درباره [[انسان]] به این معناست که از حد و اندازه‌ای که [[عقل]] یا [[شرع]] برای او معین کرده، [[تجاوز]] کند؛ بنابراین هر انسان [[ظالم]]، زورگو و نافرمانِ از [[وظایف]] [[بندگی خدا]] از روی گردنکشی، طاغوت به شمار می‌رود<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۰۲.</ref>.
"طاغوت" از ماده «طغی» به معنای [[تجاوز از حد]] در [[عصیان]]<ref>ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۴۱۲.</ref>، مصدر است و در بسیاری موارد برای [[مبالغه]]، به معنای اسم فاعل نیز به کار رفته است<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۷۵؛ قرشی، سیدعلی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۲.</ref>. این واژه به هر [[متجاوز]] از حد، هر معبودی به غیر [[خدا]] و هر مانع خیر<ref>راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۵۲۰ – ۵۲۱.</ref> و به [[پیشوای گمراهی]]<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴.</ref> و هر کسی که در [[شر]] و [[معصیت]]، فراتر از حد خود گام بردارد<ref>جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۶، ص۲۴۱۲.</ref> گفته شده است. [[شیطان]]، [[بت‌ها]]، [[مرتدان]] و [[کاهنان]]<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۸، ص۴۴۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۴۰۰؛ دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ج۹، ص۱۳۴۳۷.</ref> و نیز [[منافقان]]، [[فاسقان]]، [[مستکبران]] و هر [[پادشاه]] و فرمانروای [[ستمگر]] و [[کافر]]<ref>انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۵، ص۴۸۴۲–۴۸۴۳.</ref>، از مصادیق طاغوت شمرده شده‌اند. کاربرد طاغوت درباره [[انسان]] به این معناست که از حد و اندازه‌ای که [[عقل]] یا [[شرع]] برای او معین کرده، [[تجاوز]] کند؛ بنابراین هر انسان [[ظالم]]، زورگو و نافرمانِ از [[وظایف]] [[بندگی خدا]] از روی گردنکشی، طاغوت به شمار می‌رود<ref>طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۰۲.</ref>.


واژه طاغوت که دارای جنبه‌های [[اخلاقی]] و [[سیاسی]] است، در دهه‌های اخیر و پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]]، در [[ادبیات]] [[ایران]] و میان [[مسلمانان]]، کاربرد ویژه‌ای یافته و در [[کلام]] [[امام خمینی]] بیشتر به معنای سیاسی آن و در معنای [[حکومت‌ها]] و حاکمیت‌های نامشروع به کار رفته است. در نگاه ایشان حکومت در اصل از آنِ خدا و هر کسی است که او [[اذن]] دهد، وگرنه طاغوت خواهد بود<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳۵ و ۳۷؛ منتظری، حسینعلی، نظام الحکم فی الإسلام، ص۲۳–۲۹.</ref>.
واژه طاغوت که دارای جنبه‌های [[اخلاقی]] و [[سیاسی]] است، در دهه‌های اخیر و پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]]، در [[ادبیات]] [[ایران]] و میان [[مسلمانان]]، کاربرد ویژه‌ای یافته و در [[کلام]] [[امام خمینی]] بیشتر به معنای سیاسی آن و در معنای [[حکومت‌ها]] و حاکمیت‌های نامشروع به کار رفته است. در نگاه ایشان حکومت در اصل از آنِ خدا و هر کسی است که او [[اذن]] دهد، وگرنه طاغوت خواهد بود<ref>امام خمینی، ولایت فقیه، ص۳۵ و ۳۷؛ منتظری، حسینعلی، نظام الحکم فی الإسلام، ص۲۳–۲۹.</ref>.
خط ۵۹: خط ۴۳:


با توجه به [[سنت الهی]] در نابودی طاغوت بر اساس [[خواست مردم]]، از شرایط مهم [[غلبه]] بر طاغوت از نظر [[امام خمینی]] این موارد است: مهیا شدن [[مردم]] برای جلوگیری از [[ظلم]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>، تحقق بخشیدن به [[اراده خدا]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۰۲.</ref>، [[قدرت]] [[ایمان]] و [[وحدت]] کلمه<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲؛ ج۷، ص۶۵؛ ج۱۲، ص۲۰۲.</ref>، [[فداکاری]] و [[شهادت‌طلبی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰؛ ص۱۲۲.</ref> و [[همراهی]] همه [[ملت]] با یکدیگر<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۵۱۸؛ ج۱۱، ۵۳۱؛ ج۱۲، ص۸۴.</ref>. در این راستا پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]] و برچیده شدن [[رژیم]] پهلوی، یکی از دغدغه‌های امام خمینی زدودن آثار طاغوتی از [[جامعه اسلامی]] بود. ایشان تأکید می‌کرد [[کشور]] طاغوتی باید به کشوری [[الهی]] تبدیل شود و رنگ طاغوتیِ کشور به رنگ خدایی مبدل گردد<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱، ۱۸۵.</ref> و این مهم که [[پیروزی]] نهایی به شمار می‌آید، با از میان رفتن و [[تصفیه]] عناصر و [[قوانین]] [[انحرافی]] رژیم طاغوتی و [[اجرای احکام]] [[خدا]] و [[قرآن]] محقق می‌شود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۱۶۸؛ ج۹، ص۲۶.</ref>.<ref>[[نرگس زارعی|زارعی، نرگس]]، [[طاغوت - زارعی (مقاله)| مقاله «طاغوت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص ۶۵.</ref>
با توجه به [[سنت الهی]] در نابودی طاغوت بر اساس [[خواست مردم]]، از شرایط مهم [[غلبه]] بر طاغوت از نظر [[امام خمینی]] این موارد است: مهیا شدن [[مردم]] برای جلوگیری از [[ظلم]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref>، تحقق بخشیدن به [[اراده خدا]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۲۰۲.</ref>، [[قدرت]] [[ایمان]] و [[وحدت]] کلمه<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲؛ ج۷، ص۶۵؛ ج۱۲، ص۲۰۲.</ref>، [[فداکاری]] و [[شهادت‌طلبی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰؛ ص۱۲۲.</ref> و [[همراهی]] همه [[ملت]] با یکدیگر<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۵۱۸؛ ج۱۱، ۵۳۱؛ ج۱۲، ص۸۴.</ref>. در این راستا پس از [[پیروزی انقلاب اسلامی ایران]] و برچیده شدن [[رژیم]] پهلوی، یکی از دغدغه‌های امام خمینی زدودن آثار طاغوتی از [[جامعه اسلامی]] بود. ایشان تأکید می‌کرد [[کشور]] طاغوتی باید به کشوری [[الهی]] تبدیل شود و رنگ طاغوتیِ کشور به رنگ خدایی مبدل گردد<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۷، ص۱، ۱۸۵.</ref> و این مهم که [[پیروزی]] نهایی به شمار می‌آید، با از میان رفتن و [[تصفیه]] عناصر و [[قوانین]] [[انحرافی]] رژیم طاغوتی و [[اجرای احکام]] [[خدا]] و [[قرآن]] محقق می‌شود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۱۶۸؛ ج۹، ص۲۶.</ref>.<ref>[[نرگس زارعی|زارعی، نرگس]]، [[طاغوت - زارعی (مقاله)| مقاله «طاغوت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۷ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی]] ج۷، ص ۶۵.</ref>
==اصطلاح طاغوت در ادبیات امام خمینی==
در [[منطق]] [[امام خمینی]]، همه حکومت‌های [[نامشروع]] در ذیل عنوان [[طاغوت]] جای می‌گیرد. ایشان در چند مورد به تعریف حکومت‌های طاغوت [[اقدام]] کرده و از آن با عناوینی چون “قدرت [[سیاسی]] ناروا”، “قدرت سیاسی با علل” و یا “حکومت جائر”، تعبیر کرده است که در ذیل این عبارت از نظر می‌گذرد: برانداختن “طاغوت” یعنی قدرت‌های سیاسی ناروایی که در سراسر [[وطن اسلامی]] برقرار است [[وظیفه]] همه ماست.... [[خداوند متعال]] در [[قرآن]]، [[اطاعت]] از “طاغوت” و قدرت‌های ناروای سیاسی را [[نهی]] فرموده است،... [[ائمه]]{{عم}} و پیروانشان یعنی [[شیعه]]، همیشه با حکومت‌های [[جائر]] و قدرت‌های سیاسی [[باطل]] [[مبارزه]] داشته‌اند<ref>ولایت فقیه، ص۱۵۰.</ref>.
ایشان در عبارتی دیگر مراد از طاغوت را در دو معنای [[عام و خاص]] معنا نموده‌اند. بر این اساس، تعریف خاص طاغوت، عبارت است از “حکومت‌های [[جور]] و نامشروعی که در برابر [[حکومت الهی]] [[طغیان]] کرده‌اند” و در معنای عام آن، واژه “طاغوت” علاوه بر [[حاکمان]] نامشروع، به قاضی‌های نامشروع نیز تعمیم می‌یابد. و مصداق قرار گرفتن [[حکومت‌ها]] و یا قاضیان در ذیل این واژه نیز بدین خاطر است که آنان در برابر [[فرامین خداوند]] طغیان کرده و در وضع [[قوانین]]، نفع و نفس خود را معیار قرار داده و در قضاوت‌ها به همین روش [[رفتار]] می‌نمایند: اگر نگوئیم منظور از “طاغوت”، حکومت‌های جور و قدرت‌های ناروای [[حکومتی]] به طور کلی است که در مقابل حکومت الهی طغیان کرده و [[سلطنت]] و [[حکومت]] برپا داشته‌اند، باید قائل شویم که اعم از [[قضات]] و [[حکام]] است... حکومت‌های جور چه قضات و چه مجریان و چه اصناف دیگر آنها “طاغوت”‌اند چون در برابر [[حکم خدا]] [[سرکشی]] و طغیان کرده قوانینی به دلخواه وضع کرده به اجرای آن و [[قضاوت]] بر طبق آن پرداخته‌اند<ref>ولایت فقیه، ص۸۸.</ref>.
عنوان دیگری که در [[فقه شیعه]] به عنوان جامع حکومت‌های نامشروع تلقی شده و تمام این حکومت‌ها را دربر می‌گیرد، “حکومت جائر” است که در مقابل “حکومت عادل” قرار می‌گیرد<ref>ر.ک: صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۹، ج۶، ص۳۳۸.</ref>. [[امام خمینی]] نیز بر همین اساس، به این عنوان اهتمام ورزیده و آن را به همه حکومت‌های [[نامشروع]] و همه [[کارگزاران]] آن (در سه حوزه [[مقننه]]، قضائیه و مجریه) توسعه و تعمیم داده و این طور اظهار داشته است: “سلطان جائر”، [[قدرت]] حاکمه [[جائر]] و ناروا به طور کلی است و همه [[حکومت]] کنندگان غیر [[اسلامی]] و هر سه دسته [[قضات]] و قانون‌گذاران و مجریان را شامل می‌شود<ref>ولایت فقیه، ص۹۳.</ref>.
امام خمینی در اظهار نظری دیگر، همه [[نظام‌های سیاسی]] غیر مبتنی بر [[آموزه‌های اسلام]] را به خاطر [[طاغوت]] بودن حاکمانشان، [[آلوده]] با [[شرک]] معرفی کرده: هر [[نظام سیاسی]] غیر اسلامی، نظامی شرک‌آمیز است، چون حاکمش “طاغوت” است<ref>ولایت فقیه، ص۳۵.</ref>.
و از این روی [[حکم]] به [[کفر]] ورزیدن نسبت به این [[قدرت سیاسی]] و دستورهای آن داده است<ref>ر.ک: ولایت فقیه، ص۹۱.</ref>.<ref>[[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]، ص ۱۷۵.</ref>
==مصادیق طاغوت==
چنانچه بیان شد عنوان طاغوت [[جامعه]]، همه حکومت‌هایی است که در [[منطق]] [[شیعه]] غیر مطلوب و نامشروع تلقی شده‌اند. گرچه [[سر سپردن]] به حکومت طاغوت در منطق شیعه، [[نفی]] شده و [[تمکین]] نسبت به [[اوامر]] این گونه [[حکومت‌ها]] [[حرام]] اعلام شده است، اما طاغوت در [[زمان]] سابق مصادیق بسیاری داشته و در زمان حاضر نیز مصادیق متعددی دارد. آشنایی با این حکومت‌ها در راستای تبیین [[نظام سیاسی شیعه]]، مطلوب بوده و [[شناخت]] آن بر اساس دیدگاه امام خمینی، جهت فهمی صحیح‌تر از نوع مطلوب حکومت، لازم تلقی می‌شود و ما برخی از این حکومت‌های جائر را با [[عنایت]] به دیدگاه‌های امام خمینی از نظر می‌گذرانیم:
#'''[[سلطنت]]''': سلطنت که [[حکومتی]] فردی و مبتنی بر [[زور]] و [[غلبه]] بوده و بر [[انتخاب مردم]] و دیدگاه‌های آنان، توجهی ندارد، در [[اندیشه]] امام خمینی نامشروع بوده و از مصادیق طاغوت به شمار می‌رود. غیر [[مشروع]] بودن این نوع از حکومت، علاوه بر این که به [[خداوند]] و [[قوانین]] آن منسوب نیست، با [[زورگویی]] و [[وراثت]] همراه است که بر اساس دیدگاه [[فقه سیاسی شیعه]] مطرود و منفی محسوب می‌شود: اساساً [[سلطنت]]، نوع [[حکومتی]] است که متکی به آرای [[ملت]] نیست، بلکه شخصی به [[زور]] سرنیزه بر سر کار می‌آید و سپس با همین سرنیزه [[مقام]] [[زمامداری]] را در [[خاندان]] خود به صورت یک [[حق]] قانونی بر مبنای توارث بر [[مردم]] [[تحمیل]] می‌کند... طومار سلطنت در طول [[تاریخ]] چیزی غیر از این نبوده است<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۱۷۳.</ref>. از [[علل]] عمده‌ای که [[حکم]] به بطلان و عدم [[مشروعیت]] این نوع از [[حکومت]] می‌دهد، مقوله [[وراثت]] است که لوازم آن محسوب می‌شود. فارغ از این که وراثت و [[جانشینی]] فرزند از [[پدر]]، موجبات سلطنت افرادی از نژاد واحد را موجب شده و به صلاحیت‌ها و [[شایستگی‌ها]] توجهی نمی‌کند و این در حالی است که اساس [[مشروعیت حاکم]] در فقه سیاسی شیعه بر اوصاف و ویژگی‌هایی است که [[حاکم]] می‌بایست بدان متصف باشد. از این روی حاکم در این نوع از سلطنت، [[غاصب]] [[منصب]] [[حاکمیت]] تلقی شده است. [[امام خمینی]] با توجه به نکات فوق الذکر، و با اشاره به سلطنت غاصبانه [[معاویه]] در مورد این گونه از حکومت و عدم مشروعیت آن این گونه اظهار کرده است: همان طوری که معاویه سلطنت غاصبانه می‌کرد، این هم سلطنت غاصبانه است... ما می‌دانیم که این مردم اصلاً یک همچو سلطنتی را نه به ایشان دادند و نه به پدر ایشان... بنابراین، روی فرض [[قانون اساسی]] هم این مقام را [[غصب]] کرده است.... آنکه لایق است برای این که حاکم بر [[مسلمین]] باشد آن شرایطی دارد که در اینها اصلاً آن شرایط موجود نیست...، لکن اصل مقام غصب است<ref>صحیفه امام، ج۵، ص۱۹ - ۲۰.</ref>. آنچه بر عدم مشروعیت این گونه حکومت تأکید می‌کند، این است که [[امام حسین]]{{ع}} با توجه به این که [[نظام سیاسی شیعه]] این گونه حکومت را بر نتابیده و نامطلوب تلقی کرده است، در قبال [[ولایت عهدی]] [[یزید]] [[مقاومت]] کرده، بلکه همه [[مسلمانان]] را نیز به [[قیام]] علیه این گونه [[حکومت]] فرا خوانده است. [[امام خمینی]] در رد این گونه حکومت، به [[سیره]] ثابته [[امام حسین]] استناد کرده و این گونه بیان کرده است: سلطنتی و [[ولایت‌عهدی]]، همان طرز حکومت شوم و باطلی است که [[حضرت]] [[سید الشهداء]]{{ع}} برای جلو‌گیری از برقراری آن قیام فرمود و [[شهید]] شد. برای این که زیر بار ولایت‌عهدی [[یزید]] نرود و [[سلطنت]] او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود، و همه [[مسلمانان]] را به قیام [[دعوت]] کرد. اینها از [[اسلام]] نیست. اسلام سلطنت و ولایت‌عهدی ندارد<ref>ولایت فقیه، ص۱۴.</ref>. ایشان در طرد و رد این نوع از حکومت، استدلالات و بیانات بسیاری داشته که در این [[مقام]] تنها به عباراتی کوتاه و خلاصه از ایشان اشاره می‌کنیم: [[رژیم]] سلطنتی بطلانش همراه خودش است<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۵۱۶.</ref>. اصل رژیم سلطنتی بی‌ربط است، رژیم سلطنتی رژیم کهنه [[ارتجاعی]] است در وقت خودش هم بی‌ربط بوده است<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۴۹۰.</ref>.
#'''[[دموکراسی]]''': دموکراسی که در قالب شرکت [[آحاد]] [[مردم]] در اخذ تصمیمات مهم [[جامعه]] و [[تعیین]] افرادی جهت [[اداره حکومت]] جلوه می‌کند، به حکومت [[اکثریت]] و به تعبیری، حکومت نصف به علاوه یک مجموع [[رأی]] دهندگان تعریف شده است<ref>فرهنگ سیاسی، ص۸۸.</ref>. بنا بر دیدگاه بسیاری و از جمله امام خمینی در هر [[نظام سیاسی]] معنای متفاوتی یافته و معنای مشترکی که مورد توافق [[نظام‌های سیاسی]] مختلف باشد وجود ندارد. بنابراین نظریه: دموکراسی که در هر جا یک معنا دارد در شوروی یک معنا دارد در [[آمریکا]] یک معنای دیگر دارد<ref>صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۲۶.</ref>. گرچه با توجه به نگرشی که امام خمینی به دموکراسی و قابلیت انطباق آن با [[قوانین اسلام]] دارد، ایشان با نگاه مثبت به آن نگریسته و [[نظام جمهوری اسلامی]] را [[حافظ]] و [[نگهبان]] آن اعلام می‌کند: [[نظام حکومتی]] [[ایران]]، [[جمهوری اسلامی]] است که حافظ [[استقلال]] و دموکراسی است و بر اساس [[موازین]] و [[قوانین اسلامی]] اعلام می‌شود<ref>صحیفه امام، ج۴، ص۳۰۹.</ref>. اما ایشان در موارد متعدد، نظام سیاسی مبتنی بر [[دموکراسی]] (غربی) را مورد تهاجم و [[انکار]] قرار داده و آن را وسیله‌ای به جهت برآورده کردن [[آمال]] افراد شهوت‌ران دانسته و لذا از این جهت تفاوتی میان نظام‌های استبدادی، [[دیکتاتوری]] و دموکراسی (غربی) قائل نشده و از این روی این [[نظام سیاسی]] را در زمره نظام‌های [[نامشروع]] اعلام می‌کند: هیچ فرق اساسی میان [[مشروطه]] و [[استبداد]] و دیکتاتوری و دموکراسی نیست، مگر در فریبندگی الفاظ و [[حیله‌گری]] قانون‌گذارها. آری، شهوتران‌ها و استفاده‌چی‌ها فرق می‌کنند<ref>کشف اسرار، ص۲۹۰.</ref>.
این قضیه بدین خاطر است که ایشان در [[نفی]] و طرد نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی به دموکراسی‌های رایج در [[غرب]] و [[شرق]] [[عنایت]] داشته و نظام سیاسی آنان را به خاطر طرفداری از [[سرمایه‌داران]] و عدم توجه به [[مظلومین]]، و قرار دادن [[مردم]] در [[اختناق]]، [[فاسد]] و غیر مطلوب دانسته و در مقابل دموکراسی مبتنی بر [[آموزه‌های اسلام]] را مطلوب و [[مشروع]] به حساب می‌آورد: دموکراسی، غربی‌اش فاسد است، شرقی‌اش هم فاسد است. “دموکراسی اسلامی” صحیح است و ما بعدها اگر [[توفیق]] پیدا کنیم به شرق و غرب [[اثبات]] می‌کنیم که این دموکراسی که ما داریم این، دموکراسی است، نه آن‌که شما دارید و طرفدار سرمایه‌دارهای بزرگ هستید و نه این که آنها دارند و طرفدار‌های ابرقدرت هستند و همه مردم را در اختناق [[عظیم]] گذاشتند<ref>صحیفه امام، ج۶، ص۴۶۳.</ref>.<ref>[[سید سجاد ایزدهی|ایزدهی، سید سجاد]]، [[فقه سیاسی امام خمینی (کتاب)|فقه سیاسی امام خمینی]]، ص ۱۷۶.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۲۱۸٬۳۵۲

ویرایش