پرش به محتوا

ابولبابه در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵: خط ۵:
| مداخل مرتبط = [[ابولبابه در قرآن]] - [[ابولبابه در تراجم و رجال]] - [[ابولبابه در تاریخ اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[ابولبابه در قرآن]] - [[ابولبابه در تراجم و رجال]] - [[ابولبابه در تاریخ اسلامی]]
}}
}}
==مقدمه==
== نسب ==
[[بشیر بن عبدالمنذر بن رفاعة]] از نقبای [[انصار]]، از بنو خطمه از تیره بنو [[امیة بن زید]] از [[بنوعمرو بن عوف]] از [[قبیله اوس]] است<ref>واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ طبرانی، ج۵، ص۲۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. [[نسب]] وی را اینگونه نیز آورده‌‎اند: [[بشیر بن عبدالمنذر بن زنبر بن أمیة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف]]<ref>طبرانی، ج۵، ص۳۰.</ref> همچنین وی را از تیره بنوزریق دانسته‌اند<ref>هیثمی، ج۶، ص۹۵.</ref> که درست نیست. نام [[برادر]] وی، [[مالک بن عبدالمنذر بن زنبر]] است<ref>شامی، ج۴، ص۱۱۶.</ref>.
نام او [[رفاعة بن عبدالمنذر بن زبیر]] است، گرچه برخی نام وی را [[مبشر بن عبدالمنذر|مبشر]]<ref>الروض الانف، سهیلی، ج۳، ص۴۹۳.</ref> و یا [[بشیر بن عبدالمنذر|بشیر]]<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.</ref> هم ذکر کرده‌اند. او از بزرگان و رؤسای [[طایفه]] [[اوس]]<ref>أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۲، ص۴۲۱.</ref> و یکی از [[یاران بزرگ پیامبر اسلام]]{{صل}} بود و روایاتی نیز از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] کرده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامعانی)، ج۴، ص۳۸۳.</ref>.  


[[مادر]] او نسیبه دختر [[زید بن ضُبیعه]] بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸.</ref>. در عین حال مادر وی را دختر دحداح از بنوأُنیف یا بنوعجلان نیز شناسانده‌اند؛ زیرا [[ابولبابه]] [[میراث]] بر دایی خود [[ثابت بن دحداح]] بود. پس از آنکه [[ثابت]] درگذشت، [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[عاصم بن عدی]] در مورد بازماندگان وی پرسید، وی گفت: او مرد غریبی بود. عبدالمنذر [[خواهر]] وی را به همسری گرفت و ابولبابه فرزند آنان است. [[رسول خدا]]{{صل}} میراث ثابت را به ابولبابه داد<ref> بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۵؛ سید رضی، ص۴۱۸.</ref>.
ابولبابه از [[غلامان]] [[قبیله]] [[بنی قریظه]] بود و [[پیامبر]]{{صل}} او را در حالی که [[غلام]] فردی به نام مکاتب بود، خرید و [[آزاد]] کرد<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۴۸۳.</ref>. [[بشیر بن عبدالمنذر بن رفاعة]] از نقبای [[انصار]]، از بنو خطمه از تیره بنوامیة بن زید از [[بنوعمرو بن عوف]] از [[قبیله اوس]] است<ref>واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ طبرانی، ج۵، ص۲۹؛ ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. [[نسب]] وی را اینگونه نیز آورده‌‎اند: [[بشیر بن عبدالمنذر بن زنبر بن أمیة بن زید بن مالک بن عوف بن عمرو بن عوف]]<ref>طبرانی، ج۵، ص۳۰.</ref> همچنین وی را از تیره بنوزریق دانسته‌اند<ref>هیثمی، ج۶، ص۹۵.</ref> که درست نیست. نام [[برادر]] وی، [[مالک بن عبدالمنذر بن زبیر]] است<ref>شامی، ج۴، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ [[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[رفاعه بن عبدالمنذر (مقاله)|مقاله «رفاعه بن عبدالمنذر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۱۱.</ref>


[[کنیه]] وی به مناسبت نام دخترش لبابه. [[همسر]] [[زید]] بن خطاب برادر [[عمر]] - بود<ref>ابن قتیبه، ص۱۸۰، ۳۲۵ و ۵۹۷.</ref>. فرزندانش [[سائب]] از همسرش خنساء، و [[عبدالرحمان]] هستند<ref>ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۶۳۱.</ref>.
مادر او نسیبه دختر [[زید بن ضُبیعه]] بود<ref>ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸.</ref>. در عین حال مادر وی را دختر دحداح از بنوأُنیف یا بنوعجلان نیز شناسانده‌اند؛ زیرا [[ابولبابه]] میراث‌بر دایی خود [[ثابت بن دحداح]] بود. پس از آنکه [[ثابت]] درگذشت، [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[عاصم بن عدی]] در مورد بازماندگان وی پرسید، وی گفت: او مرد غریبی بود. عبدالمنذر [[خواهر]] وی را به همسری گرفت و ابولبابه فرزند آنان است. [[رسول خدا]]{{صل}} میراث ثابت را به ابولبابه داد<ref> بیهقی، سنن، ج۶، ص۲۱۵؛ سید رضی، ص۴۱۸.</ref>.


از [[تاریخ]] [[تولد]] وی اطلاعی در دست نیست. در برخی مآخذ، میان او و برادرانش مبشر و [[رفاعه]]<ref>ابن قتیبه، ص۳۲۵؛ بخاری، ج۵، ص۲۱؛ صفدی، ج۱۰، ص۱۶۴.</ref> و ابولبابه‌ای به نام [[مروان]] مولای عبدالرحمان بن زیاد، خلط شده است <ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.</ref>. این مروان صاحب و ملازم [[عایشه]] بود<ref>حاکم، معرفة علوم الحدیث، ص۱۸۴.</ref> و از وی [[روایت]] می‌کرد و [[حماد بن زید]]، [[راوی]] مروان است<ref>ترمذی، ج۵، ص۱۴۱؛ ابن راهویه، ج۳، ص۷۵۷.</ref> و با این دو ویژگی، می‌توان از [[اشتباه]] میان آن دو جلوگیری کرد.
[[کنیه]] وی به مناسبت نام دخترش لبابه، [[همسر]] [[زید بن خطاب]] برادر [[عمر]] بود<ref>ابن قتیبه، ص۱۸۰، ۳۲۵ و ۵۹۷.</ref>. فرزندانش [[سائب]] از همسرش خنساء و [[عبدالرحمان]] هستند<ref>ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸؛ متقی هندی، ج۱۳، ص۶۳۱.</ref>.


[[ابن حجر]] می‌گوید: [[بخاری]] جزم دارد که نام ابولبابه، رفاعه است، اما ابن حجر برای او دو نام می‌‍آورد و می‌گوید: اسم وی همان [[کنیه]] او، یعنی [[ابولبابه]]<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۸.</ref> و نیز نام وی [[بشیر]] است<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۵۲.</ref>. [[طبرانی]]<ref>طبرانی، ج۵، ص۲۹.</ref> نام او را [[بشر]] آورده که احتمال تصحیف در آن زیاد است. [[لقب]] وی را با [[صراحت]] ابولبابه [[بدری]] یاد کرده‌اند<ref>بخاری، ج۵، ص۱۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۹؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰.</ref> و [[ابن حجر]] بحث مفصلی درباره چرایی [[شهرت]] وی به این لقب، به دلیل حضور در [[غزوه]] بدریا سکونت وی در منطقه [[بدر]] مطرح کرده است<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۸۶-۴۸۹.</ref>
از [[تاریخ]] [[تولد]] وی اطلاعی در دست نیست. در برخی مآخذ، میان او و برادرانش مبشّر و [[رفاعه]]<ref>ابن قتیبه، ص۳۲۵؛ بخاری، ج۵، ص۲۱؛ صفدی، ج۱۰، ص۱۶۴.</ref> و ابولبابه‌ای به نام [[مروان]] مولای عبدالرحمان بن زیاد، خلط شده است<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.</ref>. این مروان صاحب و ملازم [[عایشه]] بود<ref>حاکم، معرفة علوم الحدیث، ص۱۸۴.</ref> و از وی [[روایت]] نقل می‌کرد و [[حماد بن زید]]، [[راوی]] مروان است<ref>ترمذی، ج۵، ص۱۴۱؛ ابن راهویه، ج۳، ص۷۵۷.</ref> و با این دو ویژگی، می‌توان از [[اشتباه]] میان آن دو جلوگیری کرد.


==[[اسلام]] [[ابولبابه]]==
[[ابن حجر]] می‌گوید: [[بخاری]] جزم دارد که نام ابولبابه، رفاعه است، اما ابن حجر برای او دو نام می‌‍آورد و می‌گوید: اسم وی همان [[کنیه]] او، یعنی [[ابولبابه]]<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۸.</ref> و نیز نام وی [[بشیر]] است<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۵۲.</ref>. [[طبرانی]]<ref>طبرانی، ج۵، ص۲۹.</ref> نام او را [[بشر]] آورده که احتمال تصحیف در آن زیاد است. [[لقب]] وی را با [[صراحت]] ابولبابه [[بدری]] یاد کرده‌اند<ref>بخاری، ج۵، ص۱۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۹؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰.</ref> و [[ابن حجر]] بحث مفصلی درباره چرایی [[شهرت]] وی به این لقب، به دلیل حضور در [[غزوه بدر]] یا سکونت وی در منطقه [[بدر]] مطرح کرده است<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۲۴۶.</ref>.<ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>
[[زمخشری]]<ref>زمخشری، ج۱، ص۱۲۳.</ref>، ابولبابه را تازه [[مسلمانی]] از [[یهودیان]] دانسته است و به همین سبب بود که نزد یهودیان بنو قریظه رفت و ماجرای [[خیانت]] رخ داد. به نظر می‌رسد این [[رأی]] ناصواب باشد؛ زیرا
 
== خدمات ابولبابه ==
او یکی از [[یاران رسول خدا]]{{صل}} است که درباره افرادی که از [[مکه]] به [[مدینه]] [[مهاجرت]] می‌کردند، [[خدمت]] فراوانی کرد؛ بلکه [[خانه]] او او محل سکونت افراد مختلفی از [[مردم]] مکه بوده است که برای نمونه به نام برخی از مهاجرانی که در خانه وی [[زندگی]] کردند، اشاره می‌کنیم: [[عمرو بن سراقه]] و برادرش [[عبدالله بن سراقه|عبدالله]]؛ [[عمر بن خطاب]] و [[عیاش بن ابی ربیعه]]، برادر [[ابوجهل]]؛ [[سعید بن زید]]؛ [[عاقل بن ابی بکر|عاقل]]، [[خالد بن ابی بکر|خالد]] و [[ایاس بن ابی بکر|ایاس]]، [[فرزندان]] [[ابوبکر]] و سه [[خانواده]] [[واقد بن عبدالله تمیمی]]؛ [[خنیس بن حذافه]] و [[حاطب بن عمرو]] از [[زن]] و مرد، کوچک و بزرگ همگی به خانه [[رفاعه]] وارد شدند تا جایی که درهای منازلشان را در مکه بستند. اما این افراد چه وقت میهمان او بوده‌اند و او چگونه از ایشان [[پذیرایی]] می‌کرده، معلوم نیست. رفاعه و برادرش، مبشر، در [[جنگ بدر]] شرکت داشتند و مبشر در این [[جنگ]] کشته شد، اما ابولبابه را در جریان جنگ بدر [[پیامبر]]{{صل}} به جای خود در مدینه [[منصوب]] کرد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۲، ص۴۰۹.</ref>.<ref>[[جعفر جوان هوشیار|جوان هوشیار، جعفر]]، [[رفاعه بن عبدالمنذر (مقاله)|مقاله «رفاعه بن عبدالمنذر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۱۱.</ref>
== حضور در جنگ‌ها --
[[ابولبابه]] در [[بیعت]] [[عقبه دوم]] و در [[غزوه بدر]] حضور داشت<ref>رجال الطوسی، ص‌۲۷؛ الاستیعاب، ج۴، ص۳۰۳.</ref>، ولی مشهور برآنند که [[پیامبر]]{{صل}} در غزوه بدر [[دستور]] داد ابولبابه از [[روحاء]] به [[مدینه]] بازگردد و [[جانشین]] آن حضرت باشد و همانند حاضران در [[بدر]]، سهم او را از [[غنایم]] پرداخت<ref> الطبقات، ج۳، ص‌۳۴۸؛ المغازی، ج۱، ص۱۵۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص‌۶۸۸.</ref>. در [[غزوه]] "سویق و بنی‌قَینُقاع" نیز وی را در مدینه به جای خود گذاشت<ref>المغازی، ج‌۱، ص‌۱۸۰؛ السیرة النبویه، ج۳، ص‌۴۵ و ۴۹؛ تاریخ‌طبری، ج‌۲، ص‌۴۹‌ـ‌۵۰.</ref>. وی در غزوه [[اُحد]] و دیگر [[جنگ‌ها]] حضور داشت<ref>الطبقات، ج۳، ص۳۴۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص‌۳۰۴.</ref>. در [[غزوه حنین]] ، [[پرچم]] [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]]<ref>المغازی، ج ۳، ۸۹۶.</ref> و در [[فتح مکه]]، پرچم بنی‌خطمه<ref>المغازی، ج‌۲، ص‌۸۰۰.</ref> یا [[بنی‌ عمرو بن عوف]]<ref> الطبقات، ج۳، ص۳۴۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص‌۳۰۴.</ref> را حمل می‌کرد؛ امّا بنا به [[نقل]] [[یعقوبی]]، پیامبر{{صل}} در [[فتح مکّه]]، او را جانشین خود در مدینه قرار داد<ref>تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۵۸.</ref>.<ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[ابولُبابه انصاری (مقاله)|مقاله «ابولُبابه انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۱۱.</ref>
با آنکه او در [[جنگ بدر]] حضور نیافت، از [[اصحاب بدر]] به شمار می‌آید و [[پیامبر]]{{صل}} سهمی از [[غنایم]] را به او داد، زیرا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از حرکت، در بین راه او را به [[مدینه]] برگرداند و برای [[پیشگیری]] از [[شورش]] [[منافقان]] او را [[خلیفه]] و [[جانشین]] خود در [[مدینه]] قرار داد، زیرا [[منافقان]] قصد داشتند با شایعه پراکنی اوضاع [[مدینه]] را به هم بزنند. از جمله شایعاتی که [[منافقان]] پس از [[جنگ بدر]] مطرح کردند شایعه [[شکست]] [[مسلمانان]] در [[جنگ بدر]] بود؛ طوری که مردی از [[منافقان]] به ابولبابه گفت: "یاران شما چنان پراکنده شده‌اند که دیگر هرگز جمع نخواهند شد و بیشتر [[اصحاب]] [[محمد]]{{صل}} و خود او کشته شده‌اند"<ref>دلائل النبوة، بیهقی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۲، ص۲۹۸</ref>.
 
ابولبابه در پاسخ او گفت: "[[خداوند متعال]] این گفتار تو را [[تکذیب]] نماید"<ref>.دلائل النبوه، بیهقی ترجمه مهدوی دامغانی، ج۲، ص۲۹۸.</ref>. بدین شکل، [[درایت]] او باعث شد شایعه پراکنی‌های [[منافقان]] و [[یهودیان]] بی‌نتیجه بماند و [[پیامبر]]{{صل}} نیز از [[غنایم]] [[جنگی]] سهمی برای او در نظر گرفت.
 
همچنین [[پیامبر]]{{صل}} هنگام غزوه "سویق" نیز [[حکومت]] [[مدینه]] را به او سپرد، اما او در [[جنگ اُحد]] و سایر [[جنگ‌ها]] در [[خدمت]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} حاضر بود و در [[فتح مکه]] نیز [[پرچم]] [[قبیله]] [[بنی عمرو بن عوف]] با ابولبابه بود. ابولبابه یکی از نقبای حاضر در [[پیمان عقبه]] نیز دانسته شده است<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.</ref>.<ref>[[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ [[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>
 
ابولبابه از سران [[أوس]] مورد توجه پیامبر بود، اما داستان زیر، سبب نخستین [[ناراحتی]] [[رسول خدا]]{{صل}} از او شد: پیش از [[جنگ]] [[أحد]]، [[یتیمی]] از [[انصار]] بر سر یک اصله درخت خرما با ابولبابه [[اختلاف]] داشت. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتند. [[حق]] با ابولبابه بود و رسول خدا{{صل}} به نفع ابولبابه [[حکم]] کرد. پسرک [[یتیم]] برای درخت خرما بیتابی کرد. پیامبر خدا{{صل}} از ابولبابه خواست آن [[نخل]] را به یتیم ببخشد، ولی او [[امتناع]] کرد. حضرت به او گفتند در عوض این خرمابن، خرمابنی برای تو در [[بهشت]] خواهد بود. با وجود این نپذیرفت. [[ثابت بن دحداحه]] به پیامبر خدا{{صل}} گفت: اگر من از [[مال]] خودم نخلی به او بدهم، چه؟ حضرت فرمود: در مقابل، نخلی در بهشت خواهی داشت. او رفت و آن نخل را از ابولبابه به یک نخلستان خرما خرید و به آن یتیم بخشید<ref>واقدی، ج۱، ص۲۸۲ و ج۲، ص۵۰۵.</ref>. در [[قاعده فقهی]] "لاضرر و لاضرار فی الاسلام"، به این [[نزاع]] [[استشهاد]] شده است<ref>سیستانی، ص۷۸.</ref>.</ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>
 
== اسلام ابولبابه ==
[[زمخشری]]<ref>زمخشری، ج۱، ص۱۲۳.</ref>، ابولبابه را تازه [[مسلمانی]] از [[یهودیان]] دانسته است و به همین سبب بود که نزد یهودیان بنوقریظه رفت و ماجرای [[خیانت]] رخ داد. به نظر می‌رسد این [[رأی]] ناصواب باشد؛ زیرا
#او از [[اوسیان]] ساکن قباست، نه از یهودیان؛
#او از [[اوسیان]] ساکن قباست، نه از یهودیان؛
#تصریح [[نصوص]] این است که او هم [[پیمان]] یهودیان بود. از این رو، از [[پیامبر]] خواستند او برای [[گفتگو]] نزدشان برود؛
#تصریح [[نصوص]] این است که او هم [[پیمان]] یهودیان بود. از این رو، از [[پیامبر]] خواستند او برای [[گفتگو]] نزدشان برود؛
#هیچ گزارشی این نظر را [[تأیید]] نمی‌کند.
#هیچ گزارشی این نظر را [[تأیید]] نمی‌کند.
درباره چگونگی [[مسلمان]] شدن ابولبابه گزارش داستان گونه‌‍‌ای در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.</ref> آمده است: [[مالک بن صیف]] در پاسخ به [[دعوت پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} گفت: می‌خواهم این تشک و زیراندازم به [[نبوت]] تو [[شهادت]] دهد و ابولبابه گفت: می‌خواهم این شلاقم به آن شهادت بدهد و [[کعب بن اشرف]] گفت: می‌خواهم این درازگوشم به آن شهادت دهد. [[خداوند]] این وسایل را به زبان آورد و آنان به [[وحدانیت]] [[باری تعالی]]، [[رسالت پیامبر]] خدا{{صل}} و [[امامت امام علی]]{{ع}} شهادت دادند. همگی آنان گفتند: این جز [[سحر]] و شعبده نیست. در این هنگام زیرانداز از [[زمین]] حرکت کرد و ابولبابه و آن دو را بر زمین کوبید. آنگاه شلاقی در دست ابولبابه همان طور شهادت داد و از دست وی خارج شد و دور سر و گردنش پیچید او را با صورت به زمین زد و صدایی از آن شنیده شد که: تو را رها نمی‌کنم، یا اسلام بیاور یا می‌کشمت. پس ابولبابه از [[ترس]] مسلمان شد. او مرد بانفوذی بود و تا وی مسلمان نشده بود، یارانش مسلمان نشدند<ref>مشهدی، ج۱، ص۱۰۴؛ ابن شهرآشوب، ج۱، ص۸۲.</ref>. از آنجا که وی را جزو [[نقبا]] به‌شمار می‌آوردند، باید پیش از [[هجرت]] مسلمان شده باشد.


درباره نقش و حضور وی در [[جنگ‌ها]] گفته شده در حرکت به سوی [[بدر]]، ابولبابه، [[امام علی]]{{ع}} و [[پیامبر خدا]]{{صل}} با هم بر یک شتر سوار بودند<ref>ابن کثیر، ج۳، ص۳۱۹.</ref>. اما در منطقه [[روحاء]]، به [[دستور پیامبر]]، [[ابولبابه]] به [[مدینه]] بازگشت تا [[جانشین]] آن [[حضرت]] در [[شهر]] باشد. [[طبری]] [[شیعی]] مؤلف المسترشد [[جانشینی]] بر [[نماز]] را قبول دارد<ref>طبری، ص۱۲۷.</ref>. حضرت پس از [[نبرد]]، وی را از [[غنایم]] [[بدر]] بهره‌مند کرد. بعدها در جنگ‌های سویق و بنوقینقاع نیز [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} در مدینه بود<ref>واقدی، ج۸/۱، ص۱۰۱، ۱۵۹، ۱۸۰ و ۱۸۲؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۸؛ ابن قتیبه، ص۱۵۴؛ ابن کثیر، ج۳، ص۳۸۵.</ref>. هنگام بازگشت [[سپاهیان]] [[اسلام]] از [[بدر]]، [[زید بن حارثه]] با شتر قصوای [[پیامبر]] زودتر خود را به مدینه رساند تا خبر [[پیروزی]] [[مسلمانان]] و [[شکست]] [[قریش]] و کشته شدن سران آن را به [[مردم]] برساند. [[یهودیان]] و [[منافقان]] [[شایعه]] [[شکست]] مسلمانان و کشته شدن پیامبر خدا{{صل}} و اصحابش را پراکندند و اظهارات [[زید]] را از روی پریشان گویی ناشی از [[ترس]] خواندند. ابولبابه در برابر این [[شایعه]] پراکنی‌ها ایستاد و زید را [[تصدیق]] کرد<ref>واقدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>.
درباره چگونگی [[مسلمان]] شدن ابولبابه گزارش داستان گونه‌‍‌ای در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ}}<ref>«بی‌گمان بر کافران برابر است، چه بیمشان دهی یا بیمشان ندهی، ایمان نمی‌آورند» سوره بقره، آیه ۶.</ref> آمده است: [[امام محمد باقر]]{{صل}} می‌فرماید: "هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} وارد [[مدینه]] شد و آثار [[راست‌گویی]] و [[نشانه‌های حق]] و [[دلایل]] نبوتش آشکار شد، [[یهودیان]] حیله‌گر [[اعمال]] [[پلیدی]] را قصد کرده بودند و می‌خواستند [[نور]] ایشان را خاموش کرده و بر حجّت‌های ایشان خط بطلان بکشند؛ و از کسانی که [[تکذیب]] ایشان را قصد کرده بودند [[مالک بن صیف]]، [[کعب بن اشرف]] و [[ابولبابة بن عبد المنذر]] بودند".
 
ابولبابه به [[پیامبر]]{{صل}} گفت: "ای [[محمد]]! من به [[پیامبری]] تو [[ایمان]] نمی‌آورم تا وقتی که این تازیانه‌ای که در دستم می‌باشد به [[پیامبری]] تو [[گواهی]] دهد و [[ایمان]] بیاورد". سپس [[خداوند عزوجل]] شلاق ابولبابه را به سخن درآورد و شلاق گفت: "گواهی می‌دهم که به [[راستی]] معبودی جز [[خدا]] و [[آفریدگار]] آفریده‌ها و گسترش دهنده [[رزق]] و [[تدبیر]] کننده امور نیست؛ خداوندی که بر همه چیز [[قادر]] است و [[شهادت]] می‌دهم که به [[راستی]] تو ای [[محمد]]، [[بنده]] و فرستاده و [[دوست]] و [[حبیب]] و [[ولی امر]] می‌باشی که تو را [[نماینده]] بین خود و بندگانش [[قرارداد]] تا به وسیله تو [[مؤمنین]] [[نجات]] یابند و به [[هلاکت]] برسند و [[گواهی]] می‌دهم [[علی بن أبی طالب]]{{ع}} که نامش در [[ملأ اعلی]] مذکور است، [[سرور]] آفریده‌ها بعد از تو و مدافع تو و مروج کتاب توست".
 
[[راوی]] می‌گوید: پس از آن، تازیانه از دست ابولبابه جدا شد و به [[زمین]] افتاد. ابولبابه خواست آن تازیانه را بردارد ولی هنگامی که آن را گرفت تازیانه به صورتش برخورد کرد، دوباره خواست آن را بگیرد، بار دیگر این عمل تکرار شد و این کار چندین بار اتفاق افتاد تا این که ابولبابه گفت: "چه اتفاقی برای من افتاده است". دوباره به [[اذن خدا]] تازیانه گفت: "ای ابولبابه! به [[راستی]] که من تازیانه‌ای بیش نیستم و [[خداوند]] مرا به توحیدش به سخن درآورده، به تمجیدش اکرام کرده و به [[تصدیق]] [[نبوت]] [[محمد]]{{صل}} [[سید]] و آقای بندگانش مشرف گردانیده است و مرا از کسانی که [[ولایت]] [[بهترین]] [[خلق]] [[خداوند]] بعد از ایشان را پذیرفته‌اند، قرار داده است که او [[افضل]] اولیای [[خداوند]] بین مخلوقات است و سزاوار نیست کافری از [[مخالفان]] [[محمد]]{{صل}} به من دست زند و از من استفاده کند؛ از کتک زدن تو دست نمی‌کشم تا این که زخم، تو را سُست کند. سپس تو را می‌کشم و از دست تو رها می‌شوم و یا اینکه ایمانت را به [[پیامبر]]{{صل}} ابراز می‌کنی ([[ایمان]] می‌آوری).
 
ابولبابه گفت: "ای تازیانه! [[شهادت]] می‌دهم به هر آن‌چه که تو به آن [[شهادت]] داده‌ای و به آن [[اعتقاد]] و [[ایمان]] دارم". سپس تازیانه زبان گشود و گفت: "پس من همیشه به خاطر [[ایمان آوردن]] تو در [[اختیار]] تو خواهم بود و [[خداوند]] به آن‌چه که در درون و [[باطن]] داری اولی‌تر است و او در [[روز قیامت]] یا به سود تو و یا علیه تو [[حکم]] می‌کند". [[پیامبر]]{{صل}} درباره ابولبابه می‌فرماید: "ابولبابه ایمانش را [[نیکو]] نکرد و اندکی [[شک و تردید]] داشت"<ref>تفسیر الامام العسکری{{ع}}، منسوب به امام عسکری{{ع}}، ص۹۲-۹۷.</ref>.<ref>[[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ [[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>
 
== توبه ابولبابه ==
یکی از موضوعات حساس [[زندگی]] ابولبابه موضوع [[توبه]] اوست؛ هنگامی که [[پیامبر اسلام]]{{صل}} در اثر [[پیمان شکنی]] [[مردم]] [[بنی‌قریظه]] به طرف قلعه آنها که نزدیک [[مدینه]] بود، [[لشکر]] کشید و قلعه را محاصره کرد، پس از گذشت چند روز از محاصره، [[طایفه]] [[اوس]] [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]! چنان که [[طایفه]] [[بنی قینقاع]] را به خاطر [[طایفه]] [[خزرج]] بخشیدی، [[طایفه]] [[بنی‌قریظه]] را نیز به خاطر ما ببخش. حضرت فرمود: "آیا [[راضی]] هستید یک نفر از [[طایفه]] شما را [[حَکَم]] کنم که به هر چه [[حُکم]] کند، عمل کنیم؟" گفتند: آری. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "او سعد معاذ است"، اما [[بنی‌قریظه]] به [[قضاوت]] [[سعد]] [[رضایت]] ندادند.
 
سپس [[پیام]] دادند که ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او [[مشورت]] کنیم؛ ابولبابه در این قلعه منزلی داشت که [[همسر]] و فرزندانش در آن بودند و اموالی در میان [[بنی‌قریظه]] داشت)، [[پیامبر]]{{صل}} به ابولبابه اجازه دادند تا نزد آنان برود.
 
وقتی ابولبابه وارد قلعه شد، [[مردم]] [[بنی‌قریظه]] از [[زن]] و مرد و کوچک و بزرگ اطراف او [[اجتماع]] کرده و اظهار [[ناتوانی]] نمودند تا دلش نرم گردید، بعد به او گفتند: [[حکومت]] [[پیامبر]] و [[قضاوت]] سعد معاذ را بپذیریم یا نه؟ ابولبابه گفت: "مانعی ندارد"، اما با دست به گلوی خود اشاره کرد (یعنی [[تسلیم شدن]] همان و کشته شدن همان).
 
ابولبابه همان جا متوجه شد که با این اشاره به [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمین]] [[خیانت]] کرده است و در همان زمان نیز این آیه بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره [[نهی]] کردن از [[خیانت]] نازل گردید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ * وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید * و بدانید که دارایی‌ها و فرزندانتان مایه آزمونند و اینکه خداوند است که پاداشی سترگ نزد اوست» سوره انفال، آیه ۲۷-۲۸.</ref>. پس از [[نزول]] [[آیه]] [[پیامبر]]{{صل}} ابولبابه را که به [[فرماندهی]] [[جنگ با بنی‌قریظه]] تعیین فرموده بود، برکنار و [[اسید بن حضیر]] را به [[فرماندهی]] [[منصوب]] کرد<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.</ref>.
 
ابولبابه نیز از کار خود پشیمان شد و به علت خجالت و [[شرمندگی]]، [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} نرفت و از همان‌جا به [[مدینه]] رفت و در [[مسجد]] [[نبوی]] خود را به یکی از ستون‌های [[مسجد]] بست و به [[مردم]] گفت: "هیچ کس مرا نگشاید تا اینکه یا بمیرم یا [[خدا]] [[توبه]] مرا بپذیرد"<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴؛ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۳.</ref>.
 
وضعیت او ده یا پانزده روز به همین صورت بود<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۵.</ref> و در طول این مدت دخترش چند دانه خرما برای [[افطار]] او می‌آورد، او آنها را می‌مکید و بیرون آورده و می‌گفت: "به [[خدا]] قسم، از [[ترس]] اینکه توبه‌ام پذیرفته نشود نمی‌توانم آن را ببلعم". دخترش طناب او را به هنگام نماز‌ها و یا قضای [[حاجت]] باز می‌کرد و بعد دوباره او را به ستون می‌بست<ref>المغازی، واقدی (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ص۳۸۴.</ref>.
 
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} درباره او فرمود: "اگر ابولبابه نزد ما آمده بود برای او [[طلب]] [[آمرزش]] می‌کردیم اما اکنون که خود [[توبه]] نموده است باشد تا [[خدا]] توبه‌اش را بپذیرد"<ref>تاریخ الطبری، طبری (ترجمه: پاینده)، ج۳، ص۱۰۸۶؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱، ص۲۶۷.</ref>.


ابولبابه از سران [[أوس]] مورد توجه پیامبر بود، اما داستان زیر، سبب نخستین [[ناراحتی]] [[رسول خدا]]{{صل}} از او شد: پیش از [[جنگ]] [[أحد]]، [[یتیمی]] از [[انصار]] بر سر یک اصله درخت خرما با ابولبابه[[اختلاف]] داشت. موضوع را با پیامبر در میان گذاشتند. [[حق]] با ابولبابه بود و رسول خدا{{صل}} به نفع ابولبابه[[حکم]] کرد. پسرک [[یتیم]] برای درخت خرما بیتابی کرد. پیامبر خدا{{صل}} از ابولبابه خواست آن [[نخل]] را به یتیم ببخشد، ولی او [[امتناع]] کرد. حضرت به او گفتند در عوض این خرمابن، خرمابنی برای تو در [[بهشت]] خواهد بود. با وجود این نپذیرفت. [[ثابت]] بن دحداحه به پیامبر خدا{{صل}} گفت: اگر من از [[مال]] خودم نخلی به او بدهم، چه؟ حضرت فرمود: در مقابل، نخلی در بهشت خواهی داشت. او رفت و آن نخل را از ابولبابه به یک نخلستان خرما خرید و به آن یتیم بخشید<ref>واقدی، ج۱، ص۲۸۲ و ج۲، ص۵۰۵.</ref>. در [[قاعده فقهی]] "لاضرر و لاضرار فی الاسلام"، به این [[نزاع]] [[استشهاد]] شده است<ref>سیستانی، ص۷۸.</ref>.
[[ام سلمه]] می‌گوید: "سحرگاه [[پیامبر]]{{صل}} را خندان دیدم، گفتم: [[خدا]] همیشه دهان شما را خندان کند، چه شده است که چنین می‌خندید؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "اینک [[جبرییل]] [[پیام]] [[قبول توبه]] ابولبابه را آورد"، گفتم: اجازه می‌دهید به او [[بشارت]] دهم، فرمود: "خود دانی". از درون حجره صدا زدم: ابولبابه! مژده که [[خدا]] توبه‌ات را پذیرفته است، در این هنگام [[مردم]] [[هجوم]] آوردند تا طناب او را باز کنند، او گفت: "شما را به [[خدا]] جز [[پیامبر]] مرا نگشاید"<ref>تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی، ج۱، ص۳۰۴.</ref>.


[[ابولبابه]] در [[غزوه خندق]] و نیز برخی سرایایی که پیش از آن رخ داده بود، شرکت داشت<ref>شامی، ج۴، ص۳۸۲.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} ابولبابه را در [[غزوه]] بنو قریظه [[امیر]] [[جنگ]] کرد<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>. به نظر می‌رسد این [[انتخاب]] به دلیل [[اوسی]] بودن اوست. پس از طولانی شدن محاصره، با تقاضای [[یهودیان]]، ابولبابه به قلعه ایشان رفت. [[زنان]] و [[کودکان]] گریه‌کنان گرداگرد او جمع شدند و مردان آمدند و با وی [[مذاکره]] کردند<ref>قسطانی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰.</ref>. او با اشاره به [[حیی بن اخطب]]، خطاب به یهودیان گفت: مادامی که او در بین شماست، هلاک خواهید شد. میان حیی بن اخطب و [[کعب بن اسد]] مشاجره‌ای صورت گرفت تا اینکه کعب به ابولبابه گفت: ما چاره‌ای جز [[تسلیم شدن]] نداریم، نظر تو چیست؟<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۶؛ به روایت ابولبابه.</ref> او بر اساس پیمانی که در [[جاهلیت]] [[اوسیان]] با بنوقریظه داشتند، با [[دلسوزی]] بر ایشان و نیز به دلیل آنکه [[اموال]] و خانواده‌اش در میان آنان بودند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۵؛ ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۷.</ref>، با اشاره به گلوی خود، به آنان فهماند در صورت تسلیم شدن، کشته خواهند شد. این به منزله افشای سر [[پیامبر]] بود. لختی نگذشت که از [[پشیمانی]] بسیار، به [[مسجد]] آمد و خود را به ستونی از ستون‌های [[مسجد پیامبر]] که همواره عطرآگین بود، بست و [[سوگند]] خورد تا [[حق تعالی]] [[توبه]] وی نپذیرد، خود را از ستون باز نکند<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷-۵۰۵؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸؛ ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹.</ref> و از [[شرم]] به صورت پیامبر نگاه نکند و هرگز به میان بنو قریظه نرود و هرگز در شهری که در آن [[خیانت]] کرده است، دیده نشود<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.</ref> و نیز تمام اموال خود را [[نذر]] [[صدقه]] کرد<ref>حاکم، مستدرک، ج۳، ص۶۳۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: اگر نزد من می‌آمد، برایش غفران و [[بخشش]] می‌طلبیدم. اکنون که او خود چنان کرده است، به [[خدا]] [[سوگند]] وی را نخواهم گشود تا [[خداوند]] توبه‌اش را بپذیرد و به گشودن وی [[مأمور]] شوم<ref>ابن هشام، ج۳، ص۲۴۸؛ طبری، جامع البیان، ج۱۱، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۴، ص۱۶.</ref>. شبیه به همین گزارش را بعد از [[غزوه تبوک]] داریم که [[حضرت]] فرمود: اینان از [[فرمان]] من سرپیچیدند و سوگند خورد که من آنان را نخواهم گشود و نخواهم بخشید تا خدا آنان را ببخشاید<ref>بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۲۷۲؛ شامی، ج۵، ص۴۷۸.</ref>.
هنگام [[نماز صبح]] که حضرت به [[مسجد]] آمدند، ابولبابه را از ستون [[مسجد]] باز کردند و این ستون هم اکنون در [[مسجدالنبی]] به ستون [[توبه]] و ستون ابولبابه معروف است که [[نماز]] و [[دعا]] در کنار آن شرایطی دارد.


افزون بر آنچه گفته شده، [[سخن]] [[طبری]] در تفسیرش است که موضوع [[گفتگو]] میان [[یهودیان]] و [[ابولبابه]] درباره [[تسلیم شدن]] به [[حکم]] [[سعد بن معاذ]] بود؛ یعنی درباره [[پذیرفتن]] [[حکمیت]] [[سعد]] [[مشورت]] کردند<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۳۷۳.</ref>، اما می‌دانیم تا پیش از تسلیم شدن آنان، از [[حکمیت]] کسی [[سختی]] در میان نیست.
از ابولبابه [[نقل]] شده است: هنگامی که [[بنی‌قریظه]] را محاصره کرده بودیم، [[خواب]] دیدم که گویی میان گل و لجن بدبویی افتاده‌ام و نزدیک بود که از بوی آن بمیرم، آن‌گاه جوی آبی دیدم و خود را در آن شستم و [[پاک]] شدم و بوی [[خوشی]] استشمام کردم<ref>المغازی، واقدی، ص۳۸۴.</ref>.


[[پیامبر]] او را از امیری [[سپاه]] [[عزل]] و اُسید بن حضیر را به جای او برگزید<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۷.</ref>. بر اساس گزارش‌های [[تاریخی]]، وی شش [[روز]] یا بیست روز خود را به ستون بسته بود<ref>ابن کثیر، ج۴، ص۱۳۶ و ۱۳۸.</ref>. روزها [[روزه]] می‌گرفت و شب‌ها مقدار اندکی [[خوراک]] می‌خورد، تا آنکه توبه‌اش پذیرفته شد و [[آیات]] مربوط در [[خانه]] [[ام سلمه]] نازل گردید و وی [[نزول]] آن را به ابولبابه[[بشارت]] داد<ref>قمی، ج۱، ص۳۰۳-۳۰۴.</ref>. ابولبابه پس از پذیرفته شدن توبه‌اش، [[دست]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} را بوسید<ref>ابن حجر، فتح الباری، ج۱۱، ص۴۸.</ref>. او [[نذری]] در مورد توبه‌اش کرده بود که [[میزان]] آن برایش نامعلوم بود و حضرت در مورد نذرهایش فرمود: "در صورتی که ثلث اموالت را [[صدقه]] دهی کافی است"<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۴۰۶؛ طبرانی، ج۵، ص۳۳؛ حاکم، ج۳، ص۶۳۲.</ref>.
ابولبابه پس از قبول شدن توبه‌اش گفت: "یا [[رسول‌الله]]! می‌خواهم از آن منزلی که به [[خدا]] و رسولش [[خیانت]] کرده‌ام، کوچ کنم و به شکرانه [[پذیرش]] توبه‌ام همه اموالم را [[صدقه]] بدهم". حضرت به او فرمود: "همه [[اموال]] را نمی‌توانی [[صدقه]] بدهی". ابولبابه گفت: "می‌توانم دو سوم اموالم را [[صدقه]] دهم؟" [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "نه، دو سوم هم زیاد است". ابولبابه گفت: "یک سوم را [[صدقه]] می‌دهم". [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "مانعی ندارد"<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۴، ص۴۵۶.</ref>. در این هنگام این [[آیات]] نازل شد: {{متن قرآن|وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ * خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}}<ref>«و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیده‌ای را با کار ناپسندی دیگر آمیخته‌اند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است * از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست * آیا ندانسته‌اند: خداوند است که از بندگانش توبه را می‌پذیرد و زکات‌ها را دریافت می‌دارد و خداوند است که توبه‌پذیر بخشاینده است؟!» سوره توبه، آیه ۱۰۲-۱۰۴.</ref>. <ref>[[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص١٨٣ ـ ١٩٠؛ [[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>


از آن پس، آن ستون، {{عربی|"أسطوانة التوبه"}}؛ و {{عربی|"أسطوانة أبی لبابه"}}؛ نام گرفت<ref>شامی، ج۱۲، ص۳۹۲.</ref>. در مورد محل آن ستون [[اختلاف]] است؛ از آن جمله گویند آن ستونی ما بین [[قبر]] [[شریف]] و [[منبر]] بود و تنها یک ستون میان آن و [[قبر مطهر]] فاصله است<ref>محقق حلی، ج۱، ص۲۱۰.</ref>. واقدی<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.</ref>[[ستون]] دیگری را که محاذی [[منبر]] و جلو حجره [[أم سلمه]] بود و در برابر تابش مستقیم [[آفتاب]] قرار داشت، یادآور شده و این قول را پذیرفته است. بر اساس گزارشی از [[ابوبکر]]، آن ستون را در جهت غیر [[قبله]] دانسته‌اند<ref>ابن خزیمه، ج۳، ص۳۵۰.</ref>. اسطوانة [[توبه]] را غیر اسطوانة عطرآگین (= مخلقه) که مقابل مَقام است گفته‌اند و اقامت در کنار آن ستون در شب و [[روز]] چهارشنبه و [[پنج شنبه]] سفارش شده است<ref>کلینی، ج۴، ص۵۵۸.</ref>. در حال حاضر، ستونی را به نام ستون [[ابولبابه]] معین کرده‌اند و اختلافی هم در آن نیست.
از آن پس، آن ستون، {{عربی|"أسطوانة التوبه"}}؛ و {{عربی|"أسطوانة أبی لبابه"}}؛ نام گرفت<ref>شامی، ج۱۲، ص۳۹۲.</ref>. در مورد محل آن ستون [[اختلاف]] است؛ از آن جمله گویند آن ستونی ما بین [[قبر]] [[شریف]] و [[منبر]] بود و تنها یک ستون میان آن و [[قبر مطهر]] فاصله است<ref>محقق حلی، ج۱، ص۲۱۰.</ref>. واقدی<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.</ref>[[ستون]] دیگری را که محاذی [[منبر]] و جلو حجره [[أم سلمه]] بود و در برابر تابش مستقیم [[آفتاب]] قرار داشت، یادآور شده و این قول را پذیرفته است. بر اساس گزارشی از [[ابوبکر]]، آن ستون را در جهت غیر [[قبله]] دانسته‌اند<ref>ابن خزیمه، ج۳، ص۳۵۰.</ref>. اسطوانة [[توبه]] را غیر اسطوانة عطرآگین (= مخلقه) که مقابل مَقام است گفته‌اند و اقامت در کنار آن ستون در شب و [[روز]] چهارشنبه و [[پنج شنبه]] سفارش شده است<ref>کلینی، ج۴، ص۵۵۸.</ref>. در حال حاضر، ستونی را به نام ستون [[ابولبابه]] معین کرده‌اند و اختلافی هم در آن نیست</ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>.


از ابولبابه در مورد خوابی که دیده بود گزارشی نقل شده است. می‌گوید در [[رؤیا]] خودم را در داخل باتلاق تیره و متعفنی دیدم که توان بیرون آمدن نداشتم و نزدیک بود از بوی آن بمیرم. سپس نهر [[روانی]] [[مشاهده]] کردم و مرا در آن شستشو دادند که از [[خواب]] بیدار شدم و هنوز بوی خوش می‌دادم. ابوبکر هم تعبیری برای آن کرده بود<ref>شامی، ج۵، ص۸.</ref>.
== ابولبابه و دعای [[باران]] [[پیامبر]]{{صل}} ==
در یکی از روزهای [[جمعه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دعای [[باران]] خواند. ابولبابه گفت: "یا [[رسول‌الله]]! هنور خرماها چیده نشده". حضرت دوباره فرمود: "خدایا! به ما [[باران]] عطا کن". ابولبابه دوباره گفت: "هنوز خرماها چیده نشده، و من نیز در [[آسمان]] ابری نمی‌بینم".


گفته‌اند به سبب این [[خیانت]]، سه [[آیه]] از سوره‌های توبه، آیه ۱۰۲ {{متن قرآن|وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ}}<ref>«و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند» سوره توبه، آیه ۱۰۲.</ref>، [[مائده]]، آیه ۴۱ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ لَا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنان که در کفر شتاب می‌ورزند» سوره مائده، آیه ۴۱.</ref>، و [[انفال]]، آیه ۲۷ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر خیانت نکنید و در امانت‌های خود دانسته خیانت نورزید» سوره انفال، آیه ۲۷.</ref> در [[حق]] وی نازل شد<ref>واقدی، ج۲، ص۵۰۹؛ ابن هشام، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸.</ref>. اما در اینکه کدام آیه در مورد وی نازل گردید، [[اختلاف]] وجود دارد. برخی، [[نزول]] دو آیه از [[سوره توبه]] و مائده را با استناد به [[زمان]] نزول آنها بعید دانسته، و [[نزول آیه]] ۱۰۲ سوره توبه را نامنطبق با [[قصه]] [[ابولبابه]] معرفی کرده‌اند؛ زیرا [[سیاق]] آن بر جمعی از افراد دلالت دارد، نه [[أبولبابه]] تنها<ref>فرات کوفی، ص۱۷۹-۱۷۰.</ref> [[طبری]] نیز در [[تفسیر]] خود<ref>طبری، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۳.</ref> پس از نقل [[اختلاف]] اقوال، [[سیاق آیه]] را دلیل بر صحیح بودن این نظریه گرفته و اضافه کرده در جریان بنو قریظه، ابولبابه تنها بود و [[آیه]]، جمع آمده است. برخی گویند [[نزول آیه]] ۱۰۲ [[سوره توبه]]، هنگام [[تخلف]] ابولبابه از [[غزوه تبوک]] به همراه عده‌ای دیگر بوده است. نزدیک بازگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از [[تبوک]]، هفت تن از آن ده نفر خویشتن را به ستون‌ها بستند<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۴۶۲-۴۶۳.</ref>. [[ابن کثیر]]<ref>ابن کثیر، ج۵، ص۳۳.</ref>، متخلفان از [[جنگ تبوک]] را به چهار گروه تقسیم کرده و ابولبابه را از [[گناهکاران]] (و نه از [[منافقان]]) شمرده است. طبری با ذکر اختلاف [[تفاسیر]] مربوط به آیه ۲۷ [[سوره انفال]]، از اظهار نظر [[قطعی]] [[پرهیز]] می‌کند و می‌گوید: ممکن است آن در مورد ابولبابه نازل شده باشد و در موارد دیگر نیز همین احتمال وجود دارد<ref>طبری، جامع البیان، ج۶، ص۲۱۹-۲۲۰.</ref>. برخی با استناد به آیه ۴۱ [[سوره مائده]]، [[کفر]] و [[نفاق]] ابولبابه را [[ثابت]] می‌کنند؛ گرچه از نظر [[تاریخی]]، گزارشی از نفاق او وارد نشده باشد. به هر روی، از این آیه، [[توبه]] او ثابت نمی‌شود<ref>جعفر مرتضی، ج۱۱، ص۱۲۲-۱۲۵.</ref>. [[جعفر مرتضی]]<ref>جعفر مرتضی، ج۱۱، ص۱۳۰.</ref> احتمال می‌دهد ابولبابه پس از نزول آیه ۴۱ سوره مائده - یعنی چند سال بعد از ماجرای بنو قریظه - توبه کرده باشد. واقدی<ref>واقدی، ج۳، ص۱۰۴۷.</ref> نیز او را از نفاق تبرئه کرده، اما اضافه می‌کند او کارهای ناپسندی انجام داد؛ از آن جمله، ساختن خانه‌ای با چوب‌های [[مسجد ضرار]] در کنار محل آن [[مسجد]] است؛ خانه‌ای که هرگز مولودی در آن زاده نشد، پرنده‌ای بر آن ننشست و مرغی در آن [[آشیانه]] نکرد.
حضرت دوباره فرمود: "خدایا! به ما چنان بارانی بده که ابولبابه برهنه شده و لباسش را در مجرای آب باغش قرار دهد". در این هنگام، رعد و برق در [[آسمان]] پیدا شد و چنان بارانی آمد که [[مردم]] ناراحت شده و دسته دسته به [[خانه]] ابولبابه آمدند و به او گفتند: ابولبابه! تا برهنه نشوی و لباست را در مجرای آب باغ قرار ندهی، [[باران]] قطع نمی‌شود. [[عاقبت]] ابولبابه لباسش را بیرون آورد و در مجرای آب باغش نهاد و در این هنگام [[باران]] ایستاد<ref>الثاقب فی المناقب، ابن حمزه طوسی، ص۹۰.</ref>.<ref>[[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص١٨٣ ـ ١٩٠.</ref>


او در [[غزوات]] بعد از بنو قریظه شرکت داشت و پرچمداری تیره خود، بنوخطمه از بنو [[عمرو بن عوف]] را در [[فتح مکه]] <ref>واقدی، ج۲، ص۸۰۰؛ ابن سعد، ج۳، ص۴۸ و ۴۵۷؛ بلاذری، ج۱، ص۳۰۹-۳۱۰؛ یعقوبی، ج۲، ص۵۸؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۸۱ و ۴۷۸؛ ابونعیم، ج۳، ص۱۰۹.</ref> و [[پرچم]] بنو [[عمرو بن عوف]] را در حین در دست داشت<ref>واقدی، ج۲، ص۸۹۶.</ref>. [[یعقوبی]]<ref>یعقوبی، ج۲، ص۵۸.</ref> تنها مؤرخی است که [[ابولبابه]] را [[جانشین پیامبر خدا]]{{صل}} در [[مدینه]] در جریان فتح مکه خوانده است.
== ابولبابه و نقل حدیث ==
ابولبابه از [[راویان حدیث]] بود<ref>رجال الطوسی، ص‌۲۷؛ الجرح و التعدیل، ج‌۱، ص‌۳۷۵؛ الثقات، ج۳، ص‌۳۲.</ref> و عده‌ای از او [[روایت]] کرده‌اند<ref>الجرح والتعدیل، ج‌۱، ص‌۳۷۵.</ref>. [[ابن‌شهر آشوب]] او را در ردیف کسانی آورده که [[حدیث غدیر]] را روایت کرده‌اند<ref>مناقب، ج‌۳، ص‌۳۵.</ref>.<ref>[[محمد خراسانی|خراسانی، محمد]]، [[ابولُبابه انصاری (مقاله)|مقاله «ابولُبابه انصاری»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۵ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۵، ص۱۱۱.</ref>


از ابولبابه روایتی در باب [[آداب]] [[پیامبر]] آمده است که [[حضرت]] هنگام ورود به روستا و قریه‌ای، دعایی [[تلاوت]] می‌کرد <ref>شامی، ج۹، ص۴۰۰.</ref>. روایتی هم در مورد [[قرائت قرآن]] با صوت [[زیبا]] دارد<ref>ابو داود، ج۱، ص۳۳۱.</ref>. نیز روایتی درباره [[حرمت]] کشتن مار دارد<ref>بخاری، ج۴، ص۹۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۸؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰ و ۴۵۳.</ref>. او درباره [[حوض کوثر]] پرسشی از پیامبر کرد و در این [[روایت]]، ویژگی‌های [[حوض]] بیان شده است<ref>ابن بشکوال، ص۱۶۰.</ref>.
ابولبابه در ماجرای پس گرفتن [[قرض]] خود از شخصی به نام [[ابوالیسر]] این [[روایت]] را از [[پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] کرده است: "شنیدم که [[رسول خدا]]{{صل}} می‌فرمود: چه کسی [[دوست]] دارد از [[آتش جهنم]] در [[امان]] بماند؟ گفتیم: ای [[رسول خدا]]! چنین چیزی را همگی [[دوست]] داریم؛ حضرت فرمود: پس چنین کسی باید به بدهکار خود مهلت دهد یا اگر در [[سختی]] است رهایش کند"<ref>{{متن حدیث|سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَسْتَظِلَّ مِنْ فَوْرِ جَهَنَّمَ قُلْنَا كُلُّنَا نُحِبُّ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَلْيُنْظِرْ غَرِيماً لَهُ أَوْ فَلْيَدَعِ الْمُعْسِرَ}}؛ الأمالی، شیخ مفید، ص۳۱۶.</ref>.<ref>[[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص١٨٣ ـ ١٩٠.</ref>


از ابولبابه روایتی در باب [[وجوب]] مهلت دادن به معسر نقل شده است. او‌‌ طلبی از [[ابوالیَسَر کعب بن عمرو بن عباد سلمی]] داشت و برای گرفتن آن به [[خانه]] بدهکار رفت. به وی گفتند: او در خانه نیست. ابولبابه که می‌دانست وی در خانه پنهان شده است، گفت: چرا مخفی شده‌ای؟ او گفت: از [[تنگدستی]] ابولبابه فریاد برآورد: [[الله]] الله الله الله، از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: چه کسی [[دوست]] دارد از فوران [[جهنم]] در [[پناه]] باشد؟ گفتیم: ما دوست داریم چنان باشیم. فرمود: بدهکار را مهلت دهید<ref>طوسی، ص۸۳.</ref>.
از ابولبابه روایتی در باب [[آداب]] [[پیامبر]] آمده است که [[حضرت]] هنگام ورود به روستا و قریه‌ای، دعایی [[تلاوت]] می‌کرد <ref>شامی، ج۹، ص۴۰۰.</ref>. روایتی هم در مورد [[قرائت قرآن]] با صوت [[زیبا]] دارد<ref>ابو داود، ج۱، ص۳۳۱.</ref>. نیز روایتی درباره [[حرمت]] کشتن مار دارد<ref>بخاری، ج۴، ص۹۹؛ مسلم، ج۷، ص۳۸؛ احمد بن حنبل، ج۳، ص۴۳۰ و ۴۵۳.</ref>. او درباره [[حوض کوثر]] پرسشی از پیامبر کرد و در این [[روایت]]، ویژگی‌های [[حوض]] بیان شده است<ref>ابن بشکوال، ص۱۶۰.</ref>.</ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹.</ref>


فرزندش [[عبدالرحمان]] [[راوی]] اوست<ref>ابن ابی عاصم، ج۳، ص۴۴۸.</ref>. در [[تاریخ]] درگذشت او [[اختلاف]] است. به روایتی پیش از [[قتل عثمان]]<ref>ابن اثیر، ج۱، ص۱۹۶.</ref>، یا پس از [[قتل]] وی و پیش از [[شهادت امام علی]]{{ع}}<ref>ابن سعد، ج۳، ص۳۴۹؛ ابن قتیبه، ص۳۲۵.</ref> یا در دوران [[خلافت]] آن [[امام]] درگذشت<ref>ابن اثیر، ج۵، ص۲۸۵؛ ابن کثیر، ج۷، ص۲۴۸؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۱۶۸.</ref> و به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.</ref>.<ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۸۶-۴۸۹.</ref>
== سرانجام ابولبابه ==
درباره [[تاریخ]] [[وفات]] [[ابو لبابه]] که در زمان [[عثمان]] بود یا در زمان [[خلافت امام علی]]{{ع}} و یا در زمان [[معاویه]] [[اختلاف]] است<ref>تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۳، ص۳۶۱.</ref> ولی برخی اقوال زمان [[وفات]] او را در زمان [[خلافت امام علی]]{{ع}} [[تأیید]] می‌کند<ref>الکامل، ابن اثیر (ترجمه: حالت - خلیلی)، ج۱۰، ص۲۴۳؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۲۶۷؛ تاریخ گزیده، مستوفی، ص۲۱۸.</ref>. به روایت دیگری تا پس از سال پنجاه نیز زنده بود<ref>ابن حجر، ج۴، ص۱۶۸.</ref>.<ref>[[محمود حیدری آقایی|حیدری آقایی، محمود]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابولبابه بشیر بن عبدالمنذر انصاری»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۴۸۶-۴۸۹؛ [[غفور مرادی|مرادی، غفور]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۲۵.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۰۷٬۱۹۴

ویرایش