۶۴٬۶۴۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>') |
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==') |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوز هم چنان به دنبال [[آهو]] میدوید تا به ناچار، آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد. یوز هم رو به رویش ایستاد [[ولی]] به او نزدیک نمیشد. هر چه [[کوشش]] کردیم که یوز به آهو نزدیک شود، یوز نمیجست و از جای خود تکان نمیخورد؛ ولی هر وقت که آهو از کنار دیوار دور میشد، یوز هم او را دنبال میکرد. اما همین که به دیوار [[پناه]] میبرد، یوز باز میگشت تا آنکه آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن [[مزار]] داخل شد. من وارد رباط<ref>معنای اصلی آن جای نگهداری اسب برای مبارزه با دشمنان و مرزداری از حدود و ثغور مسلمانان است، و بعداً به معانی مختلفی از جمله کاروانسرا، خانقاه صوفیه، نقل شده است. در این داستان، رباط تعبیر از مزار حضرت رضا{{ع}} در آن عصر میباشد.</ref> شدم، و از ابی [[نصر]] مقری که لابد [[قاری قرآن]] بر [[قبر مطهر]] [[حضرت]] یا دیگر مقابر اطراف [[قبر]] و داخل رباط بوده است، پرسیدم: آهوینی که اکنون وارد رباط شد کو؟ گفت: ندیدمش. آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود درآمدم و پشگلهای آهو و ردّ پیشابش را دیدم، [[ولی]] خود [[آهو]] را ندیدم. پس با [[خدای تعالی]] [[پیمان]] بستم که از آن پس [[زائران]] را نیازارم و جز از راه خوبی و [[خوشی]] با آنان در نیابم. از آن پس، هرگاه که کار [[دشواری]] به من روی میآورد و [[گرفتاری]] پیدا میکردم، بدین [[مشهد]] روی و [[پناه]] میآوردم، و آن را [[زیارت]] و از خدای تعالی در آنجا [[حاجت]] خویش را مسئلت میکردم و [[خداوند]] نیاز مرا بر میآورد. من از [[خدا]] خواستم که پسری به من [[عنایت]] فرماید. خدا پسری به من [[مرحمت]] فرمود، و چون آن پسر بچه به حدّ [[بلوغ]] رسید، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچگاه از [[خدای تبارک و تعالی]] در آنجا حاجتی نخواستم مگر آنکه [[حق تعالی]] آن حاجت را برآورد و این چیزی است از جمله [[برکات]] این مشهد [[سلام]] [[اللّه]] [[علی]] ساکنه که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۳۸۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۷۰.</ref> | روزی به شکار بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم. یوز هم چنان به دنبال [[آهو]] میدوید تا به ناچار، آهو را به پای دیواری پناهید و آهو ایستاد. یوز هم رو به رویش ایستاد [[ولی]] به او نزدیک نمیشد. هر چه [[کوشش]] کردیم که یوز به آهو نزدیک شود، یوز نمیجست و از جای خود تکان نمیخورد؛ ولی هر وقت که آهو از کنار دیوار دور میشد، یوز هم او را دنبال میکرد. اما همین که به دیوار [[پناه]] میبرد، یوز باز میگشت تا آنکه آهو به سوراخ لانه مانندی در دیوار آن [[مزار]] داخل شد. من وارد رباط<ref>معنای اصلی آن جای نگهداری اسب برای مبارزه با دشمنان و مرزداری از حدود و ثغور مسلمانان است، و بعداً به معانی مختلفی از جمله کاروانسرا، خانقاه صوفیه، نقل شده است. در این داستان، رباط تعبیر از مزار حضرت رضا{{ع}} در آن عصر میباشد.</ref> شدم، و از ابی [[نصر]] مقری که لابد [[قاری قرآن]] بر [[قبر مطهر]] [[حضرت]] یا دیگر مقابر اطراف [[قبر]] و داخل رباط بوده است، پرسیدم: آهوینی که اکنون وارد رباط شد کو؟ گفت: ندیدمش. آن وقت، به همان جایی که آهو داخلش شده بود درآمدم و پشگلهای آهو و ردّ پیشابش را دیدم، [[ولی]] خود [[آهو]] را ندیدم. پس با [[خدای تعالی]] [[پیمان]] بستم که از آن پس [[زائران]] را نیازارم و جز از راه خوبی و [[خوشی]] با آنان در نیابم. از آن پس، هرگاه که کار [[دشواری]] به من روی میآورد و [[گرفتاری]] پیدا میکردم، بدین [[مشهد]] روی و [[پناه]] میآوردم، و آن را [[زیارت]] و از خدای تعالی در آنجا [[حاجت]] خویش را مسئلت میکردم و [[خداوند]] نیاز مرا بر میآورد. من از [[خدا]] خواستم که پسری به من [[عنایت]] فرماید. خدا پسری به من [[مرحمت]] فرمود، و چون آن پسر بچه به حدّ [[بلوغ]] رسید، کشته شد؛ من دوباره به مشهد برگشتم و از خدا مسئلت کردم که پسری به من عطا فرماید و خداوند پسر دیگری به من ارزانی فرمود. هیچگاه از [[خدای تبارک و تعالی]] در آنجا حاجتی نخواستم مگر آنکه [[حق تعالی]] آن حاجت را برآورد و این چیزی است از جمله [[برکات]] این مشهد [[سلام]] [[اللّه]] [[علی]] ساکنه که بر شخص من آشکار شد و برای خودم روی داد»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۳۸۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۴۷۰.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |