پرش به محتوا

عام الحزن در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۲۲: خط ۲۲:


پس از این حوادث ناگوار حضرت به [[طائف]] رفت تا [[بنی ثقیف]] را به [[اسلام]] دعوت کند و پس از آن، [[مسلمانان]] [[مکه]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند.
پس از این حوادث ناگوار حضرت به [[طائف]] رفت تا [[بنی ثقیف]] را به [[اسلام]] دعوت کند و پس از آن، [[مسلمانان]] [[مکه]] به [[حبشه]] [[هجرت]] کردند.
==هجرت مسلمانان به سوی حبشه==
پس از این همه فشار، اولین راه [[رهایی]] از [[آزار مشرکان]] دستور [[هجرت به حبشه]] بود و اولین هجرت، در اوایل یا اواخر سال چهارم از [[نبوت]] اتفاق افتاده است<ref>الرحیق المختوم، ص۴۴.</ref>. با [[هجرت به حبشه]]، [[سلطان]] [[حبشه]] به [[مسلمانان]] [[پناه]] داد.
ابن هشام در [[سیره]] خویش می‌نویسد: هنگامی که [[قریش]] [[مشاهده]] کردند که [[یاران رسول خدا]]{{صل}} در [[سرزمین حبشه]] در [[امن]] و [[امان]] [[زندگی]] می‌کنند، آن را خطری برای [[آینده]] خود [[احساس]] کردند و به [[مشورت]] پرداختند و قرار بر این شد که دو نفر از افراد [[زیرک]] و فعال را [[انتخاب]] کنند و نزد [[نجاشی]] بفرستند تا مسلمانان را از حبشه به [[مکه]] باز گردانند و در مکه فشارهای بیشتری بر آنان وارد کنند. [[عبدالله بن ابی ربیعه]] و [[عمرو بن عاص]] را با هدایایی برای نجاشی و [[فرماندهان]] لشکرش فرستادند و دستور دادند که قبل از آنکه با نجاشی سخن بگویند، هدایای فرماندهان را به آنها برسانند، تقاضا کنند مسلمانان را بدون پرس و جو و سوال به آنها بسپارند.
نجاشی بعد از اینکه از این [[رفتار]] خبردار شد، [[غضب]] کرد و گفت: «امکان ندارد گروهی را که به [[کشور]] من پناه آورده‌اند و آن را بر مناطق دیگر ترجیح داده‌اند، به دست دشمنانشان بسپارم، مگر اینکه آنها را فرا بخوانم و در مورد ایشان تحقیق کنم، اگر مطلب آن گونه باشد که این دو می‌گویند، به آنها تحویلشان می‌دهم، اگر غیر از آن باشد آنها را با [[خوش‌رفتاری]] در پناه خود می‌گیرم».
نجاشی آنها را فراخواند. [[جعفر بن ابی طالب]]{{ع}} ابتدا خودشان را معرفی کرده و از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} سخن گفت، سپس [[آیات]] آغاز [[سوره مریم]] را بر نجاشی و حاضران در جلسه [[تلاوت]] کرد. آیات خوانده شده در [[دل]] نجاشی بسیار اثر کرد، تا آنجا که نجاشی [[گریه]] کرد، به قدری که [[محاسن]] او از [[اشک]] خیس شد. اسقف‌ها و علمای [[مسیحی]] نیز آن چنان گریسته بودند که [[کتب آسمانی]] که در دست آنها بود از اشک چشمشان‌تر شده بود.
نجاشی رو به حضار کرد و گفت: «این کتاب همان چیزی است که بر [[عیسی]] نازل شد، هر دو از [[نور]] واحدی است». سپس به آن دو نفر گفت: «به خدای [[سوگند]]! آنها را هرگز به دست شما نمی‌سپارم»<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۳۲۱.</ref>. و به این ترتیب، [[نمایندگان]] [[قریش]] بعد از آن همه نقشه [[شیطانی]] و هزینه‌ها، [[شکست]] خوردند و ناکام برگشتند.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۷۳.</ref>


==باز شدن روزنه‌های [[امید]]==
==باز شدن روزنه‌های [[امید]]==
۲۱۸٬۲۲۷

ویرایش