تبلیغ در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\'\'\'\[\[(.*)\]\]\'\'\'(.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(206\,242\,\s299\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\sn...) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{امامت}} | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = وظایف معصوم | | موضوع مرتبط = وظایف معصوم | ||
| عنوان مدخل = تبلیغ | | عنوان مدخل = تبلیغ | ||
| مداخل مرتبط = [[تبلیغ در قرآن | | مداخل مرتبط = [[تبلیغ در قرآن]] - [[تبلیغ در کلام اسلامی]] - [[تبلیغ در فقه سیاسی]] - [[تبلیغ در معارف و سیره نبوی]] - [[تبلیغ در معارف و سیره حسینی]] - [[تبلیغ معصوم]] | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} در راه [[تبلیغ]] [[دین خدا]]، دورههایی را پشت سر گذاشتند که هر کدام از این دورهها و مراحل تبلیغی ویژگیهای خاصی داشت. | |||
برخی معتقدند که [[دعوت اسلامی]] در [[عصر رسالت]]، چهار مرحله داشت: | |||
#مرحله اول: [[دعوت پنهانی]] که سه تا پنج سال بود؛ | |||
#مرحله دوم: [[دعوت علنی]] که تا زمان [[هجرت]] طول کشید؛ | |||
#مرحله سوم: [[دفاع]] مسلحانه از [[دعوت]] که تا [[صلح حدیبیه]] طول کشید؛ | |||
#مرحله چهارم: [[جنگ]] با [[بت پرستان]] و مشرکانی که در راه [[گسترش اسلام]] [[مقاومت]] میکردند<ref>محمد سعید رمضان البوطی، فقه السیره، ص ۶۷.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۰.</ref>. | |||
==[[دعوت]] پنهانی== | ==[[دعوت]] پنهانی== | ||
[[خاتم الانبیاء]]{{صل}} پس از [[برانگیخته شدن]] به [[پیامبری]] به [[تبلیغ]] آیین الهیاش [[همت]] گماشت و در این دوره که سه سال طول کشید<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۳۱۸؛ احمد بن ابییعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۴ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۲.</ref>، هسته اولیه [[اسلام]] شکل گرفت و بیش از [[چهل]] نفر از [[مردم]] [[مکه]] و اطراف آن [[مسلمان]] شدند. در این سه سال، [[رسول اکرم]]{{صل}} [[رسالت]] خویش را مخفی نگه میداشتند و دعوتشان را آشکار نمیکردند. [[دعوت]] مخفیانه در ابتدا لازم بود تا [[مسلمانان]] با [[قریش]] رو در رو نشوند؛ [[قریشی]] که در [[شرک]] و [[بتپرستی]] خود [[متعصب]] بودند؛ به این [[دلیل]]، آن [[حضرت]] و کسانی نیز دعوتش را در مجالس عمومی آشکار نمیکرد و تنها بعضی از [[خویشاوندان]] و کسانی را که از پیش با آنها آشنایی و به هدایتشان [[امید]] داشت، به طور مخفیانه به [[اسلام]] [[دعوت]] میکرد تا اینکه، عدهای از [[مردم]] که بیشتر از [[ضعیفان]] [[قوم]] بودند، به او [[ایمان]] آوردند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۵۶ و انساب الاشراف، ص ۱۱۶.</ref>. آن [[حضرت]] در این دوره، به شدت، اصول مخفی کاری را رعایت میفرمود. [[مشرکان]] هم در ابتدا قضیه را چندان جدی نمیگرفتند و برای آن اهمیتی قائل نبودند<ref>انساب الاشراف، ص ۱۱۵ و الطبقات الکبری، ص ۱۵۶.</ref>؛ شاید [[گمان]] میکردند سخنان [[حضرت]]، فراتر از سخنان [[کاهنان]] و خداپرستانی امثال [[قیس]] بن ساعده، [[زید]] بن عمرو، امیة بن صلت و دیگران - که [[عبادت]] بتان را ترک کرده بودند - نیست<ref>هاشم معروف الحسنی،سیرة المصطفی نظرة جدیده، ص ۱۲۳.</ref>؛ لذا زمانی که از کنار ایشان رد میشدند، با تمسخر میگفتند: "از [[آسمان]] با [[جوان]] بنیعبدالمطلب سخن گفته میشود"<ref>الطبقات الکبری، ص۱۵۶؛ انساب الاشراف، ص ۱۱۵ و تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۴.</ref>. کم کم بر تعداد [[مؤمنان]] افزوده شد تا جایی که روزی نبود که [[مردم]] مکه از [[خواب]] برخیزند و با مرد یا [[زن]] مسلمانی روبرو نشوند<ref>السیرة النبویه، ص ۲۹۴.</ref>. این امر، نگرانیها و مخالفتهای [[قریش]] را در پی داشت<ref>انساب الاشراف، ص۱۲۳.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۰-۶۰۱.</ref>. | |||
همان گونه که گفته شد، در دوران سه سال [[دعوت پنهانی]]، مخفی کاری، سر لوحه کار [[رسول خدا]]{{صل}} و [[مسلمانان]] دوران بود؛ به گونهای که از سعید بن زیاد در [[وصف]] این ایام چنین [[نقل]] شده است: " ما اسلام خود را مخفی میکردیم و [[نماز]] نمیخواندیم؛ مگر در خانههای در بسته و در شعب و بعضی برای بعضی دیگر، نگهبانی میدادیم"<ref>انساب الاشراف، ص۱۱۶.</ref>. آن [[حضرت]] در این سه سال، گاهی برای ادای فرایض [[دینی]]، همراه دیگر [[مسلمانان]]، مخفیانه به کوهها و اطراف [[مکه]] میرفتند و به طور پنهانی [[نماز]] میخواندند<ref>انساب الاشراف، ص۱۱۶؛ السیرة النبویه، ص ۲۶۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۳۷ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۸.</ref>؛ اما روزی، وقتی جمعی از [[مسلمانان]] به [[خواندن نماز]] مشغول بودند، با چند تن از [[مشرکان]] روبرو شدند و در پی ناسزاگویی [[مشرکان]] به [[مسلمانان]]، کار به درگیری و زد و خورد کشیده شد و سر یکی از [[مشرکان]] در این درگیری [[شکست]]<ref>انساب الاشراف، ص ۱۱۶؛ السیرة النبویه، ص ۲۶۳ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۸.</ref>. پس از این درگیری، [[حضرت]] و اصحابش در خانه ارقم بن ابی ارقم در دامنه کوه [[صفا]] مخفی شدند<ref>ابوالفرج شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۴۰۳.</ref> و آنجا را مرکز [[دعوت]] و محل اجتماعشان قرار دادند<ref>السیرة الحلبیه، ص ۴۰۲ - ۴۰۳؛ انساب الاشراف، ج ۹، ص ۴۰۶ و ابن جوزی، المنتظم، ج ۳، ص ۱۹۳.</ref> تا [[عبادات]] و شعائرشان از دید [[مشرکان]] دور بماند. ایشان در آنجا یک ماه یا بیشتر ماندند<ref>السیرة الحلبیه، ص ۴۰۳؛ البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۳۱ و شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج ۱، ۲۹۳.</ref> و از آن خارج نشدند تا اینکه تعدادشان به [[چهل]] نفر رسید<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج ۱، ص ۱۹۷؛ السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۴۷۲؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۹، ص ۹۱ و ابن اثیر، الکامل، ج ۲، ص ۸۵.</ref>. پس این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref>«از این روی آنچه فرمان مییابی آشکار کن و از مشرکان روی بگردان ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسندهایم» سوره حجر، آیه ۹۴–۹۵.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۱-۶۰۲.</ref>. | |||
==[[دعوت علنی]]== | ==[[دعوت علنی]]== | ||
===مرحله [[انذار]] و [[دعوت]] [[خویشاوندان]]=== | ===مرحله [[انذار]] و [[دعوت]] [[خویشاوندان]]=== | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} [[دعوت علنی]] خود را در مرحله اول با [[نزول]] [[آیه]] {{متن قرآن|وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ}}<ref>«و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.</ref> با [[دعوت]] از [[خویشاوندان]] خود آغاز کردند<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۹ - ۳۲۱ و ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص ۱۴۵.</ref>. این کار، بسیار دشوار بود؛ چرا که سران [[قریش]] به آسانی حاضر نمیشدند، از بتپرستی دست بردارند و به [[نبوت]] آن [[حضرت]] [[اقرار]] کنند. پس، آن [[حضرت]] به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} علیه [[دستور]] دادند غذایی فراهم کنند و سپس بزرگان [[بنیهاشم]] و [[بنی عبدالمطلب]] را به مهمانی [[دعوت]] کردند. آن [[حضرت]] در این جلسه امر پروردگارش درباره [[انذار]] [[خویشان]] خود را اعلام کرده، به آنان فرمودند که هر که با ایشان [[بیعت]] کند، [[برادر]]، [[وصی]] و [[وزیر]] ایشان خواهد بود؛ اما جز [[علی]]{{ع}} کسی به این خواسته آن [[حضرت]] جواب مثبت نداد<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۲۱ - ۳۲۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۱۷۹ - ۱۸۰؛ الکامل، ج ۲، ص ۶۲ ۶۳ و البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۳۹ – ۴۰.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۲-۶۰۳.</ref>. | |||
===[[دعوت]] عمومی=== | ===[[دعوت]] عمومی=== | ||
پس از [[انذار]] [[نزدیکان]]، [[پیامبر]]{{صل}} بر بالای کوه [[صفا]] ایستاد و فریاد زد: {{متن حدیث| يَا صَبَاحَاه}}<ref>اعراب، در زمان بیان خبر بسیار مهم برای دیگران، از این واژه استفاده میکردند.</ref> (خبر مهم)؛ پس [[قریشیان]] در اطرافشان جمع شدند و گفتند: "چه شده است؟" فرمود: "اگر به شما خبر دهم که [[دشمنی]] امشب، یا فردا صبح به شما حمله میکند، مرا [[تصدیق]] میکنید؟" گفتند: "بله"؛ فرمود: "من ترساننده شما از عذابی دردناک هستم"<ref>الطبقات الکبری، ص ۱۵۶؛ دلائل النبوه، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۶۰ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۱۹.</ref>. سپس ادامه داد و فرمود: "ای [[مردم]]! [[رهبر]] و پیشرو به اهلش [[دروغ]] نمیگوید؛ قسم به خدایی که هیچ پروردگاری جز او نیست! من، [[رسول خدا]]{{صل}} به سوی شما، به طور خاص و به سوی تمام [[مردم]]، به طور عام هستم. به [[خدا]] قسم! شما میمیرید؛ چنانکه میخوابید؛ و پس از [[مرگ]] برانگیخته میشوید، چنانکه از [[خواب]] بیدار میشوید، و [[محاسبه]] میشوید، چنانکه عمل میکنید، و در مقابل [[کارهای نیک]] [[پاداش]] داده میشوید و در مقابل کارهای [[زشت]]، [[عذاب]] داده میشوید و [[بهشت]] و [[جهنم]]، ابدی هستند و شما اولین کسانی هستید که [[انذار]] شدهاید"<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۴۶ – ۴۷.</ref>.<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳.</ref> | |||
آشکار شدن [[اسلام]] در [[مکه]] و [[گرایش]] تعداد زیادی از [[جوانان]]، بردگان و [[زنان]] به [[اسلام]]، رؤسای [[قریش]] را به واکنش وادار کرد. آنان که احساس خطر میکردند، سختگیری و [[آزار]] [[مسلمانان]] پرداختند.[[نقل]] شده است، هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعوت]] [[مردم]] به [[اسلام]] را شروع و [[امر الهی]] را آشکار کرد، قومش او را از خود طرد نکردند و به مقابله با او برنخاستند تا اینکه [[بتپرستی]] را [[عیب]] دانست [و نیاکانشان را [[مذمت]] کرد و خبر داد که آنان در آتشاند]. پس، [[مشرکان]] این کار را منکری بزرگ برای خویش برشمردند و به طور جمعی به [[مخالفت]] و [[دشمنی]] با او برخاستند<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۲۲؛ ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۳۷ و الکامل، ج ۲، ص ۶۳.</ref>. [[آشفتگی]] و [[اعتراض]] [[مردم]] [[مکه]] به این [[دلیل]] بود که فهمیده بودند معنای [[حقیقی]] [[ایمان]]، چیزی نیست جز نفی همه [[خدایان دروغین]] و [[ایمان]] به پروردگاری [[قادر]] و بیهمتا؛ یعنی نفی آن بزرگی که به شیوه [[آیین]] [[جاهلی]] به دست آورده بودند؛ یعنی از دست دادن تمام اختیارات [[جاهلی]] و پذیرش فرمانبرداری کامل از [[خدا]] و رسولش؛ پس با تمام [[توان]] به [[آزار]] ایشان و دیگر [[مسلمانان]] پرداختند<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۵۶؛ انساب الاشراف، ص ۱۱۶؛ تاریخ الطبری، ص ۳۲۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۴ و السیرة النبویه، ص ۲۶۴ – ۲۶۹.</ref>. اما آن [[حضرت]] با وجود همه این مخالفتها با [[نرمی]] و [[مدارا]] به طرح [[دعوت]] و [[تبلیغ]] [[اسلام]] میپرداختند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۲۳.</ref>.<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳-۶۰۴.</ref> | |||
سران [[کفر]] پس از ملاقاتهای بینتیجه با [[ابو طالب]]، [[عموی پیامبر]]{{صل}}، تصمیم گرفتند به هر قیمتی از نفوذ [[آیین]] ایشان جلوگیری کنند؛ پس، در [[مخالفت]] با [[رسول خدا]]{{صل}} هم قسم شدند و تصمیم گرفتند که [[فرزندان]] و افراد [[قبیله]] خویش را از مسلمانی برگردانند<ref>تاریخ الطبری، ص۳۲۸ و السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹.</ref>. آنان افراد [[قبایل]] خود را مجبور کردند که در [[قبیله]] خود جستجو کنند و هر کس را که به [[دین اسلام]] در آمده بود، بیازارند<ref>السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹.</ref>. [[قریشیان]] عدهای از افراد [[جاهل]] و [[نادان]] و نیز اوباش [[مکه]] را تحریک کرده بودند تا به [[تکذیب]] و [[آزار]] [[پیامبر]]{{صل}} بپردازند <ref>السیرة النبویه، ص۲۸۹.</ref>. خود نیز او را به [[شاعری]]، [[جادو]] گری و دیوانگی متهم ساختند<ref>همان، تاریخ الطبری، ص ۳۳۲؛ الکامل، ص ۷۸؛ مقدسی، البدء والتاریخ، ج ۴، ص ۱۴۸ و المنتظم، ج ۲، ص ۳۷۸.</ref>. کاربر [[پیامبر]]{{صل}} و کسانی که [[ایمان]] آورده بودند، سخت شد<ref>السیرة النبویه، ص ۲۶۸ - ۲۶۹؛ الطبقات الکبری، ص ۱۵۹؛ البدایه و النهایه، ص ۴۷ و تاریخ الطبری، ص ۳۲۸.</ref> و چون [[مشرکان]] نمیتوانستند مسلمانانی را که از حمایت [[عشیره]] خود برخوردار بودند، آزار دهند، به سختترین وجهی به [[آزار]] ضعفای [[مسلمانان]] پرداختند <ref>السیرة النبویه، ص ۳۱۷ و الکامل، ص ۶۶.</ref> و انواع شکنجهها را بر آنان روا میداشتند؛ آنها برخی را کتک میزدند، گروهی را با [[گرسنگی]] میآزردند و جمعی را برهنه، روی ریگهای داغ و تفتیده [[مکه]] میخواباندند <ref>الکامل، ص ۶۶ و ابوالربیع حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۱، ص ۱۹۴.</ref>. [[قریشیان]] با [[مرگ]] [[ابوطالب]] به این آزارها و شکنجهها شدت بخشیدند، تا حدی که عدهای از [[مسلمانان]] مجبور شدند به [[حبشه]] [[هجرت]] کنند<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵؛ دلائل النبوه، ج ۲، ص ۳۵۰ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۴.</ref>.<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۳-۶۰۴.</ref> | |||
===سفر به [[طائف]]=== | ===سفر به [[طائف]]=== | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} برای رهایی از اذیتهای [[مشرکان]] و یافتن پایگاهی [[جدید]] برای [[تبلیغ]] و نیز پناهگاهی برای [[مسلمانان]]، در [[شوال]] [[سال دهم بعثت]] به تنهایی<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۴۴؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۱۹ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۴۶.</ref> یا همراه [[زید بن حارثه]]<ref>دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵.</ref> به سوی [[طائف]] در دوازده فرسخی [[شرق]] [[مکه]] عازم شد تا [[قبیله]] ثقیف را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۷؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵.</ref>. ایشان پس از ورود به [[شهر]] [[طائف]] به خانه "[[عبد]] یالیل" و دو برادرش "مسعود" و "حبیب" که بزرگ و [[رئیس]] قبیلة "ثقیف" بودند، رفته، و [[هدف]] خود را از آمدن به [[طائف]] برای آنها شرح دادند و از آنها خواستند که وی را در پیشبرد هدفش [[یاری]] کنند<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۱۹؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۴؛ السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۴۹۸ - ۴۹۹ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶.</ref>؛ اما آنان حاضر نشدند [[آیین اسلام]] را بپذیرند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۴۴ - ۳۴۵؛ السیرة النبویة، ص ۴۱۹ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶ - ۶۷.</ref>. [[پیامبر خدا]]{{صل}} را از نزد آنها برخاست و نا [[امید]] از [[هدایت]] [[قوم]] ثقیف، قصد بازگشت به [[مدینه]] را داشتند که عدهای از اهل ثقیف، اطفال، بردگان و دیوانگان را تحریک کردند تا به [[پیامبر]]{{صل}} [[ناسزا]] بگویند و به سویش سنگ [[طائف]] پرتاب کنند<ref>تاریخ الطبری، ص ۳۴۵؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷؛ الطبقات الکبری، ص ۱۶۵ و السیرة النبویه، ص ۴۲۰.</ref>.<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۴-۶۰۵.</ref> | |||
فرومایگان [[طائف]] نیز [[پیامبر]]{{صل}} را احاطه کردند و [[حضرت]] از دست آنها به [[باغی]] که برای زیر "عتبه" و "شیبه" [[فرزندان]] "[[ربیعه]]" بود، پناهنده شد. [[رسول خدا]]{{صل}} برای استراحت زیر درخت انگوری نشست<ref>السیرة النبویه، ص ۴۲۰؛ دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۷ و تاریخ الطبری، ص ۳۴۵.</ref>. عتبه و شیبه که این حال رادیدند، دلشان به حال آن بزرگوار سوخت؛ پس، به [[غلام]] نصرانی خود، "عداس" گفتند: "خوشه انگوری از این درخت بکن و در سبد بگذار و نزد این مرد ببر و به او تعارف کن!" <ref>عبدالرحمن سهیلی، الروض الانف، ج ۴، ص ۳۵؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۶ و السیرة النبویه، ص ۴۲۱.</ref> در پی گفت و گویی که بین عداس با [[رسول خدا]]{{صل}} صورت گرفت، عداس [[اسلام]] آورد<ref>ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۵۶؛ تاریخ الطبری، ص ۳۴۶ و السیرة النبویه، ص ۴۲۱.</ref>. [[اسلام آوردن]] عداس تنها نتیجه سفر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[طائف]] بود. [[رسول خدا]]{{صل}} پس از ده روز از سفر [[طائف]] به [[مکه]] برگشت<ref>الطبقات الکبری، ص ۱۶۵؛ امتاع الأسماع، ج ۸، ص ۳۰۵ و دلائل النبوه، مقدمه، ص ۶۶.</ref> و در [[پناه]] یکی از بزرگان [[مکه]] به نام "مطعم بن عدی" به [[مکه]] وارد و پس از انجام [[طواف]] [[خانه خدا]] به سوی منزل روانه شد<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۶۵؛ عیون الأثر، ج ۱، ص ۱۵۷ و المنتظم، ج ۳، ص ۱۳.</ref>.<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۵-۶۰۶.</ref> | |||
===[[دعوت]] از قبایل=== | ===[[دعوت]] از قبایل=== | ||
ایشان پس از بازگشت به [[مکه]]، با سرسختی بیشتر سران [[قریش]] روبرو شد. آن [[حضرت]] در سالهای یازدهم تا چهاردهم [[بعثت]] با [[قبایل]] [[عربی]] که برای به جا آوردن مراسم [[حج]] به [[مکه]] میآمدند، [[ملاقات]] و آنان را به [[توحید]] و [[یکتاپرستی]] [[دعوت]] میکرد<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۲۵، الطبقات الکبری، ص ۱۶۹ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۵۶.</ref>. در سال یازدهم [[بعثت]] شش نفر از [[قبیله]] [[خزرج]] به [[مکه]] وارد شدند و پس از [[اسلام آوردن]]، به [[مدینه]] بازگشتند. این گروه در سفرهای بعدی، در سالهای دوازدهم و سیزدهم [[بعثت]]، همراه جمع دیگری از اهالی [[مدینه]] به [[مکه]] آمدند و پس از [[دیدار]] با [[پیامبر]]{{صل}} بین آنها و [[پیامبر]] [[پیمان]] "[[عقبه]] دوم" بسته شد و آنها در آن، [[حمایت]] خود را از [[رسول خدا]]{{صل}} اعلام کردند<ref>السیرة النبویه، ص ۴۴۱ ۴۳۱ و الطبقات الکبری، ص ۱۷۱ - ۱۷۲.</ref>.<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۶.</ref> | |||
===[[هجرت]] به [[مدینه]] و تشکیل [[دولت]] [[نبوی]]{{صل}}=== | ===[[هجرت]] به [[مدینه]] و تشکیل [[دولت]] [[نبوی]]{{صل}}=== | ||
[[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[هجرت]] به [[مدینه]] و [[تشکیل حکومت اسلامی]]، مرحلهای [[جدید]] از [[تبلیغ]] [[دین الهی]] را آغاز کردند. ایشان در اولین [[اقدام]] خود پس از ورود به [[مدینه]] [[دستور]] ساخت [[مسجد]] را صادر کردند<ref>عیون الأثر ، ج ۱، ص ۲۲۴؛ السیرة النبویة، ج ۱، ص ۴۹۶ و الطبقات الکبری، ص ۱۸۴- ۱۸۵.</ref>؛ و از آن پس، [[مسجد]]، مرکز فعالیتها و تصمیم گیریهای [[مسلمانان]] و نیز محلی برای [[ترویج]] آموزههای متعالی [[دین]] و رشد و گسترش [[آیین اسلام]] شد<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۷.</ref>. | |||
از مهمترین اقدامات دیگر [[حضرت]]، بستن [[پیمان]] میان [[مهاجران]] و [[انصار]] و نیز بستن [[پیمان]] با [[یهودیان]] [[مدینه]] بود<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۱ - ۵۰۴ و عیون الأثر، ج ۱، ص ۲۲۷ – ۲۲۹.</ref>. [[رسول اکرم]]{{صل}} با این کار توانست [[قبایل]] در گیر [[مدینه]] را که را هر کدام از آنان، متحد، [[آداب و رسوم]] [[اجتماعی]] و قبیلهای خاصی داشتند، گرد هم آورد و آنان را با یکدیگر متحد سازد. این [[اقدام]] [[پیامبر]]{{صل}} هم مانعی برای جلوگیری از دخالتهای [[دشمنان]] پدید آورد و هم [[امت]] واحده را برای پیشبرد مقاصد آسمانی [[رسول خدا]]{{صل}} با ایشان همراه و همگام ساخت<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۱ - ۵۰۴ و عیون الأثر، ج ۱، ص ۲۲۷ – ۲۲۹.</ref>. این [[پیمان]] را میتوان از مهمترین و اساسیترین ارکان [[پیشرفت]] [[اسلام]] با توجه به اوضاع آن روز [[شهر]] [[مدینه]] و منطقه [[حجاز]] دانست. اجرای [[پیمان]] "[[مؤاخات]]"<ref>السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۴ – ۵۰۶؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۸۳ - ۱۸۴؛ عیون الأثر، ج ۱، ص ۲۳۰ - ۲۳۳ و الروض الأنف، ج ۴، ص ۲۴۴ - ۲۴۶.</ref> نیز [[اتحاد]] [[مسلمانان]] را محکمتر ساخت و باعث تقویت [[روحیه]] [[مهاجران]] شد. با فعالیتهای [[پیامبر]]{{صل}} در [[مدینه]]، دیری نپایید که اکثر ساکنان آن، [[اسلام]] [[اختیار]] کردند؛ به گونهای که خانهای نبود که تمام یا برخی از افراد آن [[مسلمان]] نشده باشند و تنها چند [[خانواده]] انگشت شمار بر [[آیین]] [[جاهلی]] خود باقی مانده بودند<ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۴۳۷؛ الاکتفاء، ج ۱، ص ۲۶۳ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۳۵۹.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۷.</ref>. | |||
[[گسترش اسلام]] در میان [[انصار]] و [[قبایل]] اطراف [[مدینه]] باعث شد گروهی از سران جاهطلب و بزرگان [[یهود]] به سبب [[حسادت]] به [[رسول خدا]]{{صل}} درصدد [[مخالفت]] و کارشکنی برآیند<ref>السیرة النبویه، ص ۵۱۳ و الاکتفاء، ج ۱، ص ۳۰۲.</ref>. پس بزرگان جاهطلب [[یهود]]، [[مخالفت]] خود را علنی کردند و ابتدا برای [[سست]] کردن [[عقاید]] [[مسلمانان]]، سؤالات [[علمی]] و مذهبی زیادی از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسیدند و به [[خیال]] خود خواستند با این کار آن [[حضرت]] را به زانو در آورند و [[مسلمانان]] را پراکنده سازند؛ ولی [[خدای تعالی]] به [[کمک]] [[وحی]]، [[پیامبر گرامی]] اش را [[یاری]] فرمود و ایشان پاسخ سؤالاتشان را داد<ref>السیرة النبویه، ص ۵۱۳؛امتاع الاسماع، ج ۱۴، ص ۳۶۷ و عیون الاثر، ج۱، ص۲۳۷.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۷-۶۰۸.</ref>. | |||
مجادلههای [[یهود]] اگر چه بر شدت [[دشمنی]] [[یهود]] میافزود؛ اما [[عقیده]] [[مسلمانان]] را به پیامبرشان، محکم و [[مقام علمی]] و اطلاعات غیبی وی را بر همگان آشکار میساخت و گاه باعث میشد که برخی از [[یهودیان]] به وی [[ایمان]] بیاورند. عبداللّه بن [[سلام]] و مخیریق، از [[دانشمندان یهود]] بودند که با مذاکرات مفصل با [[رسول خدا]]{{صل}} [[ایمان]] آوردند<ref>قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۷۱۸؛ الاکتفاء ج ۱، ص ۳۰۲؛ امتاع الأسماع، ج ۱، ص ۶۵ - ۶۶ و السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۱۶.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۸.</ref>. | |||
در سال دوم [[هجرت]]، در پی [[قدرت]] گرفتن نیروهای [[مسلمانان]]، [[آیات]] ۱۹۰ - ۱۹۳ سوره بقره نازل و [[جهاد]] بر [[مسلمانان]] [[واجب]] شد<ref>دلائل النبوه،، ج ۲، ص ۵۸۱ -؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۲، ص ۵۵۱ و علی بن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، ج۱، ص۷۱-۷۲.</ref>؛ با [[وجوب]] [[جهاد]]، [[تبلیغ]] در مرحلهای دیگر گام نهاد و در این مرحله [[رسول خدا]]{{صل}} [[مأمور]] شد با بتپرستان و مشرکانی که در راه [[گسترش اسلام]] [[مقاومت]] میکردند، به [[مبارزه]] مسلحانه برخیزد. آن [[حضرت]] نیز ضمن تثبیت مواضع و [[دفاع]] از مرزهای [[عقیدتی]] [[سیاسی]] خود در برابر [[دشمنان]] کوشید تا با از میان بردن موانع، راه را برای رشد و گسترش سریعتر [[اسلام]] هموار سازد. اندکی بعد، [[خاتم انبیا]]{{صل}} با [[کمک]] بازوان نیرومند [[نظامی]] خویش توانست بتپرستان و مشرکانی را که در راه [[گسترش اسلام]] در سرتاسر شبه [[جزیره عربستان]] [[مقاومت]] میکردند، [[مطیع]] خود و آنان را با [[آیین اسلام]] آشنا سازد<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۸.</ref>. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} پس از [[جنگ احد]] کوشید با اعزام گروههای تبلیغی به میان [[قبایل]] و مراکز جمعیت، قلبهای [[قبایل]] بیطرف را به [[معارف]] [[اسلام]] جلب کند؛ پس، مبلغان ورزیدهای که [[حافظ]] [[قرآن]] و [[آگاه]] به [[احکام]] و سخنان [[پیامبر]]{{صل}} بودند و میتوانستند [[عقاید اسلامی]] را با روشنترین بیان به گوش [[مردم]] دور دست برسانند، برای [[تبلیغ]] [[دین]] به مناطقی گسیل داشتند که منطقه نجد هم جزو این مناطق بود؛ اما [[توطئه]] [[دشمنان]]، در به [[خاک]] و [[خون]] کشیدن گروههای تبلیغی در مناطق رجیع<ref>الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۴۲ - ۴۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۱، ص ۳۵۴ – ۳۶۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۱۶۹ - ۱۸۳ و انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۷۵.</ref> و بئر معونه<ref>تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۴۵ - ۵۵۰؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص ۳۳ - ۳۴ و السیرة النبویه، ج ۲، ص ۱۸۳ - ۱۸۶.</ref>، [[رسول خدا]]{{صل}} را بر آن داشت که تا با [[احتیاط]] بیشتری عمل کند؛ پس، آن [[حضرت]] تا مدتی از اعزام مبلغ خودداری میکرد؛ اما پس از [[صلح حدیبیه]] هم مبلّغانی را برای [[تبلیغ]] با پشتوانه محکم [[نظامی]] به مناطق دور دست میفرستاد. پس از [[صلح حدیبیه]] و به ویژه پس از [[فتح مکه]] بر دامنه تبلیغات [[دینی]] [[رسول اکرم]]{{صل}} افزوده شد؛ به گونهای که سرتاسر شبه [[جزیره عربستان]]، عرصه [[تبلیغ]] [[آیین اسلام]] شد و ندای [[اسلام]] تمامی [[قبایل]] [[عرب]] [[جزیرة العرب]] را در برگرفت. گروههای [[نظامی]] - تبلیغی [[رسول خدا]]{{صل}} که به سرتاسر جزیرةالعرب گسیل میشدند، در درجه اول، [[وظیفه]]، داشتند ساکنان آن مناطق را به [[اسلام]] [[دعوت]] کنند و در صورت خودداری آنان از پذیرش [[اسلام]] با آنها بجنگند. مثلاً، عمرو بن حزم خزرجی به [[نجران]]<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۹۴؛ الکامل، ج ۲، ص ۲۹۳ و تاریخ خلیفه، ص ۴۶.</ref> و معاذ بن جبل به [[یمن]] و حضر موت فرستاده شدند<ref>تاریخ خلیفه، ص ۴۸؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۲۲ و انساب الاشراف، ج ۱، ص ۵۲۹.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۸-۶۰۹.</ref>. | |||
===اعلام جهانی [[دین اسلام]] از طریق [[نامه]] نگاری=== | ===اعلام جهانی [[دین اسلام]] از طریق [[نامه]] نگاری=== | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} به تصریح [[قرآن]] {{متن قرآن|رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ}}<ref>سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> و {{متن قرآن|خَاتَمَ النَّبِيِّينَ}}<ref>سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref> بود و [[دین]] ایشان مخصوص [[جزیرة العرب]] نبود، بلکه برای همه [[مردم]] [[دنیا]] بود؛ به این سبب، [[پیامبر خاتم]]{{صل}} خاتم در فرصتی که پس از [[صلح حدیبیه]] پیش آمد، به [[تبلیغ]] [[اسلام]] در مقیاس جهانی آن پرداخت. ایشان در اواخر سال [[ششم هجری]]<ref>تاریخ خلیفه، ص ۳۵؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۴۴؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۹۸ و السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۰۶.</ref> و طبق برخی اقوال در اوایل سال هفتم هجری<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۳۴۴؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۹۸؛ احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج ۱، ص ۵۵۵ و مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۲۲۵.</ref>، با فرستادن نامههایی به [[حکام]] و امرای کشورها و نواحی مختلف، آنان را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کرد و بدین ترتیب، [[رسالت]] جهانی خویش را به جهانیان اعلام کرد. ایشان در این سال نامههایی را از [[مدینه]] به سوی هرقل، امپراتوری [[روم]] شرقی<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۲، ص ۴۶۱؛ البدء و التاریخ، ص ۲۲۹، الطبقات الکبری، ص ۱۸۹؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۴۶ – ۶۴۷.</ref>؛ [[خسرو پرویز]]، [[پادشاه ایران]]<ref>الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۱۴۴؛ عیون الأثر، ج ۲، ص ۳۲۸ و تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۵۴.</ref>؛ [[نجاشی]]، [[پادشاه]] [[حبشه]]<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۹۸؛ ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۱، ص ۷۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۳۴۴؛ الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۱۸۸ و اسدالغابه، ج ۱، ص ۷۶.</ref>؛ مقوقس، [[حاکم مصر]]<ref>انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۴۹ - ۴۴۸؛ الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۱۸۸ و اسدالغابه، ج ۱، ص ۷۶.</ref>؛ هوذة بن [[علی]]، [[حاکم]] یمامه<ref>السیرة النبویه، ج ۲، ص ۶۰۷؛ اسدالغابه، ج ۲، ص ۲۸۸؛ عیون الأثر، ج ۲، ص ۳۲۴ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۰۴.</ref>؛ منذر بن ساوی، [[حاکم]] [[بحرین]] و عمان<ref>تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۳۰۲؛ الاصابه، ج ۶، ص ۱۷۰ و الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۰۸۶.</ref> و حارث بن ابی ثمر، [[حاکم]] غسان<ref>تاریخ خلیفه، ص ۴۹؛ البدء و التاریخ، ص ۲۳۸ و احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص ۱۳۸.</ref> فرستادند<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]] و [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۶۰۹-۶۱۰.</ref>. | |||
==[[سیره تبلیغی]]== | ==[[سیره تبلیغی]]== | ||
خط ۷۴: | خط ۸۸: | ||
[[رده:تبلیغ]] | [[رده:تبلیغ]] | ||
[[رده:مدخل]] | [[رده:مدخل]] | ||
[[رده: مراحل تبلیغی پیامبر]] | [[رده:مراحل تبلیغی پیامبر]] |