پرش به محتوا

بیعت عقبه دوم: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۰٬۱۸۸ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۶: خط ۱۰۶:
# [[یزید بن منذر]]
# [[یزید بن منذر]]
{{پایان فهرست اثر}}
{{پایان فهرست اثر}}
==[[خشک‌سالی]] و دعای [[پیغمبر]]{{صل}}==
فشارهای سخت و توان‌فرسایی که در آن روزهای غم‌انگیز بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} وارد می‌شد، موضع‌گیری منفی [[قبیله ثقیف]] و [[گستاخی]] [[قریش]] در [[آزار]] و اذیّت [[رسول خدا]]{{صل}}، [[پیامبر]] [[رحمت]] را چنان در تنگنا قرار داد که لب به [[نفرین]] گشود. خشک‌سالی سخت و سهمگینی [[مردم]] [[مکّه]] را در تنگنا قرار داد.
چنان که به خوردن گوشت سگ و مردار، [[خون]] و پوست خشکیده، استخوان‌های سوخته و گوشت [[مردگان]] زیر [[خاک]] روی آوردند و [[مادران]]، [[فرزندان]] و گوشه خود را برای [[سدّ]] [[جوع]] توان فرسا خوردند.
با آمدن [[سال یازدهم]]، [[ابو سفیان]] به پیامبر{{صل}} [[پناه]] آورد و گفت: ای [[محمّد]]؛ تو خود بر [[پیوندهای خویشاوندی]] تأکید نموده‌ای. [[قوم]] و [[قبیله]] تو از [[گرسنگی]] هلاک شدند. اینک برایشان [[دعا]] کن. پس رسول خدا{{صل}} دعا فرمود. با دعای آن [[حضرت]]، [[عذاب]] و [[رنج]] طاقت‌فرسای مردم برطرف شد. [[خداوند]] فرمود:
{{متن قرآن|إِنَّا كَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِيلًا إِنَّكُمْ عَائِدُونَ}}<ref>«ما اندکی عذاب را (از شما) می‌گردانیم (اما) بی‌گمان شما (به آیین خود) باز می‌گردید. ترجمه قرآن ۵۱۵» سوره دخان، آیه ۱۵.</ref>.
ما این عذاب را اندکی از شما برمی‌داریم (ولی) شما در [[حقیقت]] باز از سر می‌گیرید.
آمدن ابوسفیان به نزد پیامبر{{صل}} تأکید بر این مطلب است که [[مشرکان]]، به [[حقّانیت]] [[آیین]] حضرت [[اعتقاد]] داشتند، امّا از روی [[استکبار]]، [[برتری‌طلبی]]، [[سرکشی]] و [[حفظ]] امتیازهای ظالمه خویش [[انکار]] می‌کردند.
از سوی دیگر پاسخ مثبت پیامبر{{صل}} به درخواست ابوسفیان فقط به خاطر پیوندهای خویشاوندی نبود،؛ چراکه پیوند [[حقیقی]] همه [[انسان‌ها]]، [[اسلام]] است و بر همین اساس همگان با هم [[برادر]] می‌شوند. رسول خدا{{صل}} می‌خواست دلیل دیگری بر حقّانیت آیین خویش در [[اختیار]] او قرار دهد و [[حجّت]] را بر وی و [[مردم قریش]] که [[شاهد]] ماجرا بودند، تمام کند. از سوی دیگر به کسانی که [[مصالح]] [[دنیایی]] چندانی ندارند، [[فرصت]] دهد تا به دور از جوّ ساختگی و فضای متلاطم و کاذب [[جامعه]]، در این باره [[اندیشه]] کنند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۰۸.</ref>.
==[[دعوت]] قبایل‌==
رسول خدا{{صل}} [[فرصت]] را در موسم [[حج]] [[غنیمت]] می‌شمرد و [[آیین]] خود را به تک‌تک [[قبایل]] عرضه می‌کرد تا با [[پذیرش اسلام]]، در زمینه نشر و [[تأیید]] و [[حمایت]] و [[یاری]] آن بکوشند. هرگاه می‌شنید، مسافری صاحب نام و [[شرف]]، وارد [[مکّه]] شده است، به هر طریقی به سراغ او می‌رفت و او را به [[اسلام]] [[دعوت]] می‌کرد. عمویش [[ابو لهب]] همواره به دنبالش روان بود و از مخاطبان وی می‌خواست که به سخنانش گوش ندهند و از او [[پیروی]] نکنند. چنان که برادرزاده‌اش را به [[جنون]] و [[جادو]]، و [[شعر]] و [[شاعری]] متهم می‌کرد.
در اغلب اوقات [[مردم]] سخنان [[قریش]] را می‌پذیرفتند: به خاطر [[ترس]] از [[نفوذ]] و [[قدرت]] قریش یا [[حفظ]] [[مصالح]] و پیوندهای [[اقتصادی]] خود در مکّه خصوصا در موسم حج و بازار عکّاظ. چنان که اقدامات تخریبی ابو لهب در این میان بیشترین تأثیر را داشت. چه او [[عموی پیامبر]]{{صل}} بود و از همگان بیشتر او را می‌شناخت.
البته این تلاش‌های [[رسول خدا]]{{صل}} چندان بی‌تأثیر هم نبود، بلکه در [[آینده]] خصوصا پس از [[فتح مکّه]] نقش مهمّی در [[گسترش اسلام]] داشت. مورّخان تصریح کرده‌اند که [[مردم عرب]] [[منتظر]] اسلام قریش بودند؛ زیرا آنها [[امام]] مردم، [[اهل]] [[حرم]] و [[فرزندان]] [[اسماعیل]] بودند و احدی منکر این امتیازات نبود. آن‌گاه که مکّه [[فتح]] شد و قریش دست‌های خود را به نشانه [[تسلیم]] در مقابل آیین [[محمّد]]{{صل}} بالا برد، مردم عرب گروه گروه به آیین [[مسلمانی]] درآمدند<ref>بنگرید: الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۶- ۲۸۷.</ref>.
گاهی اوقات که [[پیامبر]]{{صل}} قبائل را به اسلام دعوت می‌کرد، با زشت‌ترین واژه‌ها او را رد می‌کردند و می‌گفتند: [[خانواده]] و خویشاوندانت ترا بهتر می‌شناسند که از تو پیروی نکرده‌اند<ref>سیره حلبی، ج۲، ص۳.</ref>. این نشان می‌دهد که فقط ترس از قریش مانع ورود دیگران به اسلام نبوده است، بلکه عوامل دیگری هم در این میان دخالت داشته است. از سوی دیگر [[جنبش]] [[تبلیغی]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و دعوت قبایل به اسلام و مسافرت‌های متعدد [[حضرت]] نشان‌گر [[ضعف]] و بی‌اعتباری این [[منطق]] است که می‌گوید: بر صاحب [[دعوت]] است که در [[خانه]] خویش بنشیند تا [[مردم]] به سراغ او بیایند.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۰۹.</ref>.
==دعوت [[فرزندان]] عامر بن صعصعه‌==
یکی از حوادثی که در خلال دعوت [[قبایل]] روی داد، گفتگویی است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با فرزندان [[عامر بن صعصعه]] داشت. بدین ترتیب که:
[[رسول خدا]]{{صل}} نزد فرزندان عامر رفت و آنان را به [[توحید]] دعوت و [[نبوّت]] خویش را بر آنان عرضه داشت. مردی از میان آنان به نام: [[بیحرة بن فراس]] به‌ اطرافیان گفت: به [[خدا]] قسم؛ اگر می‌توانستم این [[جوان]] [[قریش]] را در [[اختیار]] داشته باشم، [[عرب]] را به کمک او می‌خوردم! سپس به [[پیامبر]]{{صل}} چنین گفت: اگر با تو [[بیعت]] کنیم و به [[یاری]] تو برخیزیم و [[خداوند]] ترا بر دشمنانت [[پیروز]] گرداند، آیا این کار پس از تو، ما را خواهد بود؟ پیامبر{{صل}} در پاسخ او فرمود: این کار در اختیار خداوند است، آن را هرکجا بخواهد، قرار می‌دهد. بیحره گفت: آیا به خاطر تو گلوهایمان را [[هدف]] تیر عرب قرار دهیم و آن‌گاه که خداوند ترا پیروز گرداند، کار [[مال]] دیگران باشد؟ برو که ما را به کار تو حاجتی نیست.
بدین ترتیب فرزندان عامر از [[پذیرش اسلام]] [[سرپیچی]] کردند و آنگاه که مردم به مناطق خود بازگشتند، نزد شیخ [[قبیله]] رفتند. پیر از آنان درباره حوادثی که در موسم [[حج]] روی داده بود، پرسید. گفتند: [[جوانی]] از قریش، یکی از [[بنی عبد المطلب]]، نزد ما آمد که [[گمان]] می‌برد، پیامبر است، از ما می‌خواست که او را [[حمایت]] کنیم و با او بپا خیزیم و او را با خود به [[سرزمین]] خویش بیاوریم.
پیر دست خود را بر سر زد و گفت: ای فرزندان عامر؛ آیا می‌توان [[تلافی]] کرد؟ آیا می‌شود، آنچه را از دست داده‌ایم، دوباره به دست آوریم؟ [[سوگند]] به آنکه [[جان]] فلانی در دست اوست، هرگز [[خاندان]] [[اسماعیل]] به [[دروغ]] مدّعی نبوّت نشده‌اند. ادّعای او قطعا [[حقّ]] است. [[عقل]] شما کجا بود؟!<ref>بنگرید: سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۶؛ الثقات، ج۱، ص۸۹- ۹۱؛ الروض الانف، ج۱، ص۱۸۰؛ حیاة الصحابة، ج۱، ص۷۸- ۷۹؛ دلائل النبوه (ابو نعیم)، ص۱۰۰؛ حیاة محمّد، ص۱۵۲؛ بهجة المحافل، ج۱، ص۱۲۸.</ref>چنین حادثه‌ای میان [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[قبیله کنده]] هم پیش آمد<ref>البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۴۰.</ref>.<ref>[[سید جعفر مرتضی عاملی|عاملی، سید جعفر مرتضی]]، [[سیرت جاودانه ج۱ (کتاب)|سیرت جاودانه ج۱]]، ص ۴۱۰.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۱۱۲٬۹۹۷

ویرایش