پرش به محتوا

بنی‌عبدالقیس: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۶ ژوئن ۲۰۲۲
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}} {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = عبدالقیس | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==نسب== عبد القیس در شمار قبایل عدنانی و از شاخه‌های قبائل ربیعه است که نسب از مردی به نام عبد القیس بن أفصی بن دعمی بن جدیلة بن أسد بن ربیعة بن نزار ب...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۶۸: خط ۶۸:


== [[قبیله عبدالقیس]] و تعامل با [[حکومت علوی]]{{ع}}  ==
== [[قبیله عبدالقیس]] و تعامل با [[حکومت علوی]]{{ع}}  ==
با [[قتل]] [[خلیفه سوم]]، [[حکیم بن جبله عبدی]]<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.</ref> [[صعصعه]] و زید بن صوحان، [[اویس قرنی]] به همراه [[سلیمان بن صرد خزاعی]]، [[عبدالله بن وال]]، [[حارث همدانی]] و [[رشید هجری]] در [[مدینه]] با [[امام علی]]{{ع}} [[بیعت]] کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.</ref> دیری نگذشت که [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه با [[عایشه]] و جمعی دیگر [[بیعت]] شکستند و رو سوی [[بصره]] آوردند. [[ناکثین]] قبل از ورود به بصره جهت فراهم آوردن عده و عُده بیشتر، به نامه‌نگاری با بزرگان و سران [[قبایل]] بصره -از جمله بزرگان [[عبدالقیس]] و [[ربیعه]]- پرداختند. در نامه طلحه و زبیر به [[منذر بن ربیعه]]، آنها منذر را به [[خونخواهی عثمان]] [[دعوت]] کردند اما او با این پاسخ که «[[عثمان]] تا زمانی که در میان شما بود [[خوار]] و [[زبون]] بود؛ شما از چه [[زمان]] به این [[آگاهی]] و [[دانش]] ([[مظلوم]] بودن عثمان و [[لزوم]] [[خونخواهی]] او) [[دست]] یافتید» از پذیرش دعوت آنان [[امتناع]] کرد.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵</ref> عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به [[زید بن صوحان]]<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.</ref> و [[صعصعة بن صوحان]]، از آنها خواست که به یاری‌شان برخیزند و اگر چنین نکردند لااقل [[مردم]] را از هواداری علی{{ع}} باز دارند. [[صعصعه]] در پاسخ به او، با یادآوری این که [[خداوند]] در [[قرآن]]، [[جهاد]] را بر مردان و [[خانه نشینی]] را بر [[زنان پیامبر]]{{صل}} [[واجب]] کرد و خواسته عایشه از او، خلاف [[آیات الهی]] است، از [[اجابت]] خواسته عایشه سرباز زد و به [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} پیوست.<ref> قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.</ref> عایشه و طلحه و زبیر، در نامه‌ای به [[عثمان بن حنیف انصاری]] -[[والی بصره]]-، او را به [[اطاعت]] از خود فرا خواندند. عثمان، [[احنف بن قیس]] و [[حکیم بن جبله عبدی]] را به [[مشورت]] فرا خواند و آنان رای به مقابله با ناکثین دادند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.</ref> عثمان مردم را جمع کرد و ضمن سخنانی یادآوری [[حق]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[بیعت شکنی]] طلحه زبیر گفت و موضوع را به [[شور]] گذاشت. در این هنگام، [[حکیم بن جبله عبدی]] برخاست و با ایراد سخنانی بر [[لزوم]] [[رویارویی]] با [[ناکثین]] تأکید کرد.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۸-۳۰.</ref> با اقبال عمومی [[مردم بصره]]، [[عثمان بن حنیف]] آماده [[پیکار]] با بیعت‌شکنان شد. با ورود بیعت شکنان به [[بصره]]، و قصدشان جهت [[تصرف]] دار الإماره [[عثمان بن حنیف انصاری]]، به همراه [[قبایل]] [[وفادار]] به [[حضرت علی]]{{ع}} و در رأس شان [[حکیم بن جبله]] و قومش [[عبدالقیس]] به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا «السبخه» به عقب برانند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.</ref> صبح فردا بار دیگر [[اصحاب جمل]] یارانشان را جهت [[جنگ]] فراهم آوردند. عثمان بن حنیف نیز با [[یاران]] [[بصری]] خود به مقابله برخاستند. در این جنگ شدید که دامنه آن از بصره خارج و به وادی «زابوقه»<ref> زابوقه نام مکانی در نزدیکی بصره که نبرد جمل در آن رخ داد و سکونتگاه بنو مسمع بن شهاب ازبنی ربیعه می‌‌باشد. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۰۵)</ref> رسید، غیر از شهدای سایر قبایل، پانصد تن از شیوخ عبدالقیس به [[شهادت]] رسیدند و تلفات بسیاری هم به جملیان وارد شد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۰.</ref> با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با پا در‌میانی گروهی از زعما و شیوخ بصره، [[جنگ]] متوقف شد و دو طرف [[صلح]] کردند. برپایه این صلح، مقرر شد تا دارالإ ماره، [[مسجد]] بزرگ و [[بیت المال]] در دست [[عثمان]] بماند و [[طلحه]]، [[زبیر]] و [[عایشه]] در هر کجای بصره که بخواهند بمانند تا [[امام علی]]{{ع}} شخصاً حضور یابد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.</ref> اما بیعت شکنان پس از ورود به [[شهر]]، [[عهد]] شکستند و در شبی سرد و تاریک، به [[فرماندهی]] [[عبدالرحمان بن عتاب]]، به سوی بیت المال [[یورش]] بردند و با [[غارت]] آن، چهل نفر از سبابجه [[محافظ]] [[بیت المال]] را از دم تیغ گذراندند و [[عثمان بن حنیف انصاری]] را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادندو سپس به [[اسارت]] نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] بردند. ابتدا، [[نیت]] کشتن او را در سر می‌‌پروراندند اما به خاطر [[ترس]] از [[انتقام‌گیری]] برادرش «سهل» -که [[والی مدینه]] بود،- موهای سر و صورتش را کندند و از [[بصره]] اخراجش کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۹۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۲؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۰-۳۲</ref>
با [[قتل]] [[خلیفه سوم]]، [[حکیم بن جبله عبدی]]<ref> ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲.</ref> [[صعصعة بن صوحان|صعصعه]] و زید بن صوحان، [[اویس قرنی]] به همراه [[سلیمان بن صرد خزاعی]]، [[عبدالله بن وال]]، [[حارث همدانی]] و [[رشید هجری]] در [[مدینه]] با [[امام علی]]{{ع}} [[بیعت]] کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۵۷-۵۹.</ref> دیری نگذشت که [[طلحه]] و [[زبیر]] همراه با [[عایشه]] و جمعی دیگر [[بیعت]] شکستند و رو سوی [[بصره]] آوردند. [[ناکثین]] قبل از ورود به بصره جهت فراهم آوردن عده و عُده بیشتر، به نامه‌نگاری با بزرگان و سران [[قبایل]] بصره -از جمله بزرگان [[عبدالقیس]] و [[ربیعه]]- پرداختند. در نامه طلحه و زبیر به [[منذر بن ربیعه]]، آنها منذر را به [[خونخواهی عثمان]] [[دعوت]] کردند اما او با این پاسخ که «[[عثمان]] تا زمانی که در میان شما بود [[خوار]] و [[زبون]] بود؛ شما از چه [[زمان]] به این [[آگاهی]] و [[دانش]] ([[مظلوم]] بودن عثمان و [[لزوم]] [[خونخواهی]] او) [[دست]] یافتید» از پذیرش دعوت آنان [[امتناع]] کرد.<ref>ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۸۰؛ یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۰۵</ref> عایشه هم، در نامه‌هایی مشابه به [[زید بن صوحان]]<ref> ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۱۶.</ref> و [[صعصعة بن صوحان]]، از آنها خواست که به یاری‌شان برخیزند و اگر چنین نکردند لااقل [[مردم]] را از هواداری علی{{ع}} باز دارند. [[صعصعه]] در پاسخ به او، با یادآوری این که [[خداوند]] در [[قرآن]]، [[جهاد]] را بر مردان و [[خانه نشینی]] را بر [[زنان پیامبر]]{{صل}} [[واجب]] کرد و خواسته عایشه از او، خلاف [[آیات الهی]] است، از [[اجابت]] خواسته عایشه سرباز زد و به [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} پیوست.<ref> قمی، محمد بن حسن؛ العقد النضید و الدر الفرید، ص۱۳۶.</ref> عایشه و طلحه و زبیر، در نامه‌ای به [[عثمان بن حنیف انصاری]] -[[والی بصره]]-، او را به [[اطاعت]] از خود فرا خواندند. عثمان، [[احنف بن قیس]] و [[حکیم بن جبله عبدی]] را به [[مشورت]] فرا خواند و آنان رای به مقابله با ناکثین دادند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۲۲.</ref> عثمان مردم را جمع کرد و ضمن سخنانی یادآوری [[حق]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[بیعت شکنی]] طلحه زبیر گفت و موضوع را به [[شور]] گذاشت. در این هنگام، [[حکیم بن جبله عبدی]] برخاست و با ایراد سخنانی بر [[لزوم]] [[رویارویی]] با [[ناکثین]] تأکید کرد.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۵؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۲۸-۳۰.</ref> با اقبال عمومی [[مردم بصره]]، [[عثمان بن حنیف]] آماده [[پیکار]] با بیعت‌شکنان شد. با ورود بیعت شکنان به [[بصره]]، و قصدشان جهت [[تصرف]] دار الإماره [[عثمان بن حنیف انصاری]]، به همراه [[قبایل]] [[وفادار]] به [[حضرت علی]]{{ع}} و در رأس شان [[حکیم بن جبله]] و قومش [[عبدالقیس]] به مقابله با مهاجمان پرداختند و توانستند آنان را تا «السبخه» به عقب برانند.<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۳۸.</ref> صبح فردا بار دیگر [[اصحاب جمل]] یارانشان را جهت [[جنگ]] فراهم آوردند. عثمان بن حنیف نیز با [[یاران]] [[بصری]] خود به مقابله برخاستند. در این جنگ شدید که دامنه آن از بصره خارج و به وادی «زابوقه»<ref> زابوقه نام مکانی در نزدیکی بصره که نبرد جمل در آن رخ داد و سکونتگاه بنو مسمع بن شهاب ازبنی ربیعه می‌‌باشد. (حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۰۵)</ref> رسید، غیر از شهدای سایر قبایل، پانصد تن از شیوخ عبدالقیس به [[شهادت]] رسیدند و تلفات بسیاری هم به جملیان وارد شد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۰.</ref> با بالا گرفتن شعله‌های جنگ، با پا در‌میانی گروهی از زعما و شیوخ بصره، [[جنگ]] متوقف شد و دو طرف [[صلح]] کردند. برپایه این صلح، مقرر شد تا دارالإ ماره، [[مسجد]] بزرگ و [[بیت المال]] در دست [[عثمان]] بماند و [[طلحه]]، [[زبیر]] و [[عایشه]] در هر کجای بصره که بخواهند بمانند تا [[امام علی]]{{ع}} شخصاً حضور یابد.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱.</ref> اما بیعت شکنان پس از ورود به [[شهر]]، [[عهد]] شکستند و در شبی سرد و تاریک، به [[فرماندهی]] [[عبدالرحمان بن عتاب]]، به سوی بیت المال [[یورش]] بردند و با [[غارت]] آن، چهل نفر از سبابجه [[محافظ]] [[بیت المال]] را از دم تیغ گذراندند و [[عثمان بن حنیف انصاری]] را به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادندو سپس به [[اسارت]] نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] بردند. ابتدا، [[نیت]] کشتن او را در سر می‌‌پروراندند اما به خاطر [[ترس]] از [[انتقام‌گیری]] برادرش «سهل» -که [[والی مدینه]] بود،- موهای سر و صورتش را کندند و از [[بصره]] اخراجش کردند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۷۱؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۵۹۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۲؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۰-۳۲</ref>


[[حکیم بن جبله عبدی]] –از بزرگان عبدالقبیس در بصره- با دریافت خبر [[نیرنگ]] [[بیعت]] شکنان، میان [[قوم]] خود [[عبدالقیس]] ندا سر داد و آنان را به [[نبرد]] با این قوم [[ضالین]] [[ظالمین]] فرا خواند. هفتصد تن و به [[نقلی]] سه هزار تن از ایشان گرد آمدند و او ضمن سخنانی در باب این واقعه، سوار بر اسب همراه با یارانش به قصد نبرد با [[اصحاب جمل]] خارج شد. در این [[جنگ]] که عایشه را سوار بر [[جمل]] کردند از این رو به جمل اصغر معروف شد، مردی از ازدیان [[سپاه عایشه]]، ضربتی بر پای حکیم وارد آورد و با قطع آن، اسباب [[شهادت]] او را فراهم آورد. در این جنگ علاوه بر حکیم، سه تن از [[برادران]] حکیم و نیز همه کسانی که با او بودند و اکثرشان از عبدالقیس بودند و اندکی از [[بکر بن وائل]]، به شهادت رسیدند.<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.</ref> بعد از شهادت حکیم بن جبله عبدی و یارانش، اصحاب جمل پیکر حکیم را [[مثله]] کردند و بصره را به طور کامل در [[اختیار]] گرفتند. طلحه بعد از این واقعه به سخن ایستاد و سخنانی را در باب [[خلافت]] ایراد نمود. اما مردی از بزرگان [[عبدالقیس]] سخنان او را ناتمام گذاشت و با وجود ممانعت [[عبدالله بن زبیر]]، پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و ذکر [[رسول]]{{صل}}، [[جمعیت]] را خطاب قرار داد و سپس رو به [[طلحه]] و [[زبیر]] گفت: «ای گروه [[مهاجرین]] شما اولین [[مردم]] بودید که [[اسلام]] آوردید، [[خداوند]] پیامبرش محمد{{صل}} را در میانتان برانگیخت. پس او شما را به اسلام خواند و شما [[اجابت]] کردید و اطرافش جمع شدید و ما به [[تبعیت]] شما [[ایمان]] آوردیم. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت و شما بدون اجازه ما، با مردی از خودتان [[بیعت]] کردید، ما هم تسلیمتان بودیم. سپس آن مرد از دنیا رفت و [[عمر بن خطاب]] [[جانشین]] او شد بی‌آنکه از ما [[مشورت]] گرفته شود. لیکن شما [[راضی]] بودید پس ما هم راضی و [[تسلیم]] شدیم. پس [[عمر]]، [[شورای شش نفره]] تشکیل داد و شما یکی از ایشان را [[انتخاب]] کردید و ما هم بخاطر شما پذیرفتیم و تسلیم شدیم و تابعتان گردیدیم. پس آن مرد کارهایی کرد که زشتش شمردید پس او را محاصره کردید و خلعش کردید و سپس به هلاکتش رساندید و ما را در آن مشورت ندادید. سپس با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[بیعت]] کردید و در بیعتش ما را مشورت ندادید، باز هم راضی شدیم و پذیرفتیم و از شما تبعیت کردیم. به [[خدا]] قسم نمی‌دانیم که چرا بر او [[خشم]] گرفتید به جهت اندوختن و [[انبار]] [[مال]] دنیا؟ یا [[حکم]] کردن به غیر آنچه که خدا نازل کرد؟ یا کاری [[زشت]] و [[نکوهیده]] مرتکب شد؟ به ما بگویید ما از شماییم! به خدا قسم نمی‌بینیم جز [[جرم]] و خلاف شما». [[یاران]] [[ابن زبیر]] در صدد برخورد و لطمه به او بر آمدند، لیکن با [[مقاومت]] [[قوم]] آن مرد، عقب نشستند. سپس مردی دیگر از بزرگان عبدالقیس برخاست و سخنان مشابهی گفت و با یاد آوری [[مخالفت]] ورزی‌های [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] با [[عثمان]] و [[بیعت مردم]] از جمله طلحه و زبیر با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، قسم یاد کرد که [[خلیفه]] شان -علی{{ع}}- را [[خلع]] نخواهند کرد و بیعتش را نخواهند [[شکست]]. پس به دستور طلحه و زبیر او را گرفتند و به مانند [[عثمان بن حنیف]] [[موی سر]] و صورتش را کندند<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۵۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۲-۳۵.</ref>  
[[حکیم بن جبله عبدی]] –از بزرگان عبدالقبیس در بصره- با دریافت خبر [[نیرنگ]] [[بیعت]] شکنان، میان [[قوم]] خود [[عبدالقیس]] ندا سر داد و آنان را به [[نبرد]] با این قوم [[ضالین]] [[ظالمین]] فرا خواند. هفتصد تن و به [[نقلی]] سه هزار تن از ایشان گرد آمدند و او ضمن سخنانی در باب این واقعه، سوار بر اسب همراه با یارانش به قصد نبرد با [[اصحاب جمل]] خارج شد. در این [[جنگ]] که عایشه را سوار بر [[جمل]] کردند از این رو به جمل اصغر معروف شد، مردی از ازدیان [[سپاه عایشه]]، ضربتی بر پای حکیم وارد آورد و با قطع آن، اسباب [[شهادت]] او را فراهم آورد. در این جنگ علاوه بر حکیم، سه تن از [[برادران]] حکیم و نیز همه کسانی که با او بودند و اکثرشان از عبدالقیس بودند و اندکی از [[بکر بن وائل]]، به شهادت رسیدند.<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۲۲؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۲، ص۳۳۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ترجمه، ص۲۴۷.</ref> بعد از شهادت حکیم بن جبله عبدی و یارانش، اصحاب جمل پیکر حکیم را [[مثله]] کردند و بصره را به طور کامل در [[اختیار]] گرفتند. طلحه بعد از این واقعه به سخن ایستاد و سخنانی را در باب [[خلافت]] ایراد نمود. اما مردی از بزرگان [[عبدالقیس]] سخنان او را ناتمام گذاشت و با وجود ممانعت [[عبدالله بن زبیر]]، پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و ذکر [[رسول]]{{صل}}، [[جمعیت]] را خطاب قرار داد و سپس رو به [[طلحه]] و [[زبیر]] گفت: «ای گروه [[مهاجرین]] شما اولین [[مردم]] بودید که [[اسلام]] آوردید، [[خداوند]] پیامبرش محمد{{صل}} را در میانتان برانگیخت. پس او شما را به اسلام خواند و شما [[اجابت]] کردید و اطرافش جمع شدید و ما به [[تبعیت]] شما [[ایمان]] آوردیم. سپس [[رسول خدا]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت و شما بدون اجازه ما، با مردی از خودتان [[بیعت]] کردید، ما هم تسلیمتان بودیم. سپس آن مرد از دنیا رفت و [[عمر بن خطاب]] [[جانشین]] او شد بی‌آنکه از ما [[مشورت]] گرفته شود. لیکن شما [[راضی]] بودید پس ما هم راضی و [[تسلیم]] شدیم. پس [[عمر]]، [[شورای شش نفره]] تشکیل داد و شما یکی از ایشان را [[انتخاب]] کردید و ما هم بخاطر شما پذیرفتیم و تسلیم شدیم و تابعتان گردیدیم. پس آن مرد کارهایی کرد که زشتش شمردید پس او را محاصره کردید و خلعش کردید و سپس به هلاکتش رساندید و ما را در آن مشورت ندادید. سپس با [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[بیعت]] کردید و در بیعتش ما را مشورت ندادید، باز هم راضی شدیم و پذیرفتیم و از شما تبعیت کردیم. به [[خدا]] قسم نمی‌دانیم که چرا بر او [[خشم]] گرفتید به جهت اندوختن و [[انبار]] [[مال]] دنیا؟ یا [[حکم]] کردن به غیر آنچه که خدا نازل کرد؟ یا کاری [[زشت]] و [[نکوهیده]] مرتکب شد؟ به ما بگویید ما از شماییم! به خدا قسم نمی‌بینیم جز [[جرم]] و خلاف شما». [[یاران]] [[ابن زبیر]] در صدد برخورد و لطمه به او بر آمدند، لیکن با [[مقاومت]] [[قوم]] آن مرد، عقب نشستند. سپس مردی دیگر از بزرگان عبدالقیس برخاست و سخنان مشابهی گفت و با یاد آوری [[مخالفت]] ورزی‌های [[عایشه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] با [[عثمان]] و [[بیعت مردم]] از جمله طلحه و زبیر با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، قسم یاد کرد که [[خلیفه]] شان -علی{{ع}}- را [[خلع]] نخواهند کرد و بیعتش را نخواهند [[شکست]]. پس به دستور طلحه و زبیر او را گرفتند و به مانند [[عثمان بن حنیف]] [[موی سر]] و صورتش را کندند<ref> یوسفی غروی، موسوعة الیوسفی، ج۴، ص۵۵۴؛ علی کورانی عاملی، سلسلة القبائل العربیة فی العراق، ج۳، ص۳۲-۳۵.</ref>  
خط ۸۱: خط ۸۱:
پس چهار هزار<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.</ref> و به [[نقلی]] دو هزار تن<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.</ref> از عبدی‌ها فراهم آمدند. و [[امام]]{{ع}} به سوی جملیان حرکت کردند. علی{{ع}} پس از حرکت از [[ذی قار]]، با دیگر، [[صعصعه بن صوحان عبدی]] را با نامه‌ای نزد [[ناکثین]] فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان [[بیم]] داد و آنها را به [[اطاعت]] [[دعوت]] کرد. [[صعصعه]] نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رفت و پیغام [[حضرت]] را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه [[عظیم]] [[جنگ جمل]] را پدید آوردند.<ref> شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.</ref> در [[روز]] [[جمل]]، با صف بندی دو [[سپاه]] در مقابل هم، علی{{ع}} [[ربیعه]] [[بصره]] و ربیعه [[کوفه]] -از جمله [[عبدالقیس]]- را در [[میمنه]] سپاه گماشت و [[علباء بن هیثم سدوسی]] و به نقلی [[عبد الله بن جعفر]] را بر ایشان [[امیر]] کرد.<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰.</ref> همچنین، [[زید بن صوحان]] که دست چپش را در [[جنگ]] جَلولاء از دست داده بود،<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶.</ref> [[فرمانده]] سوارگان عبدالقیس کوفه، و [[حارث بن مُره عبدی]]، سرداری پیادگانشان و [[منذر بن جارود عبدی]]، امیر سواره [[نظام]] عبدالقیس بصره را بر عهده داشتند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> پیش از شروع جنگ، [[امام علی]]{{ع}} برای [[اتمام حجت]]؛ داوطلبی از میان [[ارتش]] خود خواست تا [[قرآن]] را بر گیرد و [[بیعت]] شکنان را به اجرای [[فرامین]] آن فرا بخواند. [[جوانی]] از [[عبدالقیس]] به نام مسلم، ندای [[امام]]{{ع}} را لبیک گفت. اما [[جوان]] عبدالقیسی- در پیش چشم مادرش که نظاره‌گر میدان بود،- به امر سران [[جمل]]، به ضرب نیزه به [[شهادت]] رسید<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> و بدین ترتیب، در پی این [[اتمام حجت]]، [[جنگ]] آغاز شد.
پس چهار هزار<ref> ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۷۸۵.</ref> و به [[نقلی]] دو هزار تن<ref> بلاذری، أنساب الأشراف، ج۲، ص۲۶۲.</ref> از عبدی‌ها فراهم آمدند. و [[امام]]{{ع}} به سوی جملیان حرکت کردند. علی{{ع}} پس از حرکت از [[ذی قار]]، با دیگر، [[صعصعه بن صوحان عبدی]] را با نامه‌ای نزد [[ناکثین]] فرستاد و آنان را نسبت به اعمالشان [[بیم]] داد و آنها را به [[اطاعت]] [[دعوت]] کرد. [[صعصعه]] نزد [[طلحه]] و [[زبیر]] و [[عایشه]] رفت و پیغام [[حضرت]] را به آنها رسانید ولی آنها اطاعت نکردند و واقعه [[عظیم]] [[جنگ جمل]] را پدید آوردند.<ref> شیخ مفید، الجمل، ص۱۶۷.</ref> در [[روز]] [[جمل]]، با صف بندی دو [[سپاه]] در مقابل هم، علی{{ع}} [[ربیعه]] [[بصره]] و ربیعه [[کوفه]] -از جمله [[عبدالقیس]]- را در [[میمنه]] سپاه گماشت و [[علباء بن هیثم سدوسی]] و به نقلی [[عبد الله بن جعفر]] را بر ایشان [[امیر]] کرد.<ref> خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۰.</ref> همچنین، [[زید بن صوحان]] که دست چپش را در [[جنگ]] جَلولاء از دست داده بود،<ref> ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶.</ref> [[فرمانده]] سوارگان عبدالقیس کوفه، و [[حارث بن مُره عبدی]]، سرداری پیادگانشان و [[منذر بن جارود عبدی]]، امیر سواره [[نظام]] عبدالقیس بصره را بر عهده داشتند.<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> پیش از شروع جنگ، [[امام علی]]{{ع}} برای [[اتمام حجت]]؛ داوطلبی از میان [[ارتش]] خود خواست تا [[قرآن]] را بر گیرد و [[بیعت]] شکنان را به اجرای [[فرامین]] آن فرا بخواند. [[جوانی]] از [[عبدالقیس]] به نام مسلم، ندای [[امام]]{{ع}} را لبیک گفت. اما [[جوان]] عبدالقیسی- در پیش چشم مادرش که نظاره‌گر میدان بود،- به امر سران [[جمل]]، به ضرب نیزه به [[شهادت]] رسید<ref> شیخ مفید، نبرد جمل، ترجمه، ص۱۹۳-۱۹۴.</ref> و بدین ترتیب، در پی این [[اتمام حجت]]، [[جنگ]] آغاز شد.


با شروع [[نبرد جمل]]، جنگاوران عبدالقیس، دلیرانه صفوف [[اهل]] جمل را شکافتند و با به راه انداختن کشتاری مهیب از «[[پیروان]] شتر»، خود نیز بیشترین شهدای [[جنگ جمل]] را در [[قیاس]] با [[قبایل]] دیگر در [[حمایت]] از علی{{ع}} تقدیم کردند.<ref> منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت{{ع}}، ص۲۵۵.</ref> در این [[روز]]، آنان شجاعانی نظیر [[ابوعبیده عبدی]]،<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref> [[سیحان]] و [[زید بن صوحان]] را از دست دادند و [[صعصعه]] نیز مجروح شد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref>پیکر زید<ref> پیامبر{{صل}} در یک پیشگوئی که همراه مدح و شتایس در باب مقام زید بن صوحان است درجمعی گوید: زید و ما زید، جندب و ما جندب «فسئل عن ذلک فقال: رجلان من امتی، اما احدهما فستبقه یده، او قال: بعض جسده الی جنه ثم یتبعه سائر جسده و اما الآخر فیضرب یفرق بها الحق و الباطل.» جندب کسی است که جادوگری را کشت. (ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۲؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶-۵۵۷)</ref> را با همان [[لباس]] خونین رزم، همراه با برادرش سیحان در یک [[قبر]] به [[خاک]] سپرده شدند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۹۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۳.</ref>  
با شروع [[نبرد جمل]]، جنگاوران عبدالقیس، دلیرانه صفوف [[اهل]] جمل را شکافتند و با به راه انداختن کشتاری مهیب از «[[پیروان]] شتر»، خود نیز بیشترین شهدای [[جنگ جمل]] را در [[قیاس]] با [[قبایل]] دیگر در [[حمایت]] از علی{{ع}} تقدیم کردند.<ref> منتظر قائم، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت{{ع}}، ص۲۵۵.</ref> در این [[روز]]، آنان شجاعانی نظیر [[ابوعبیده عبدی]]،<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref> [[سیحان]] و [[زید بن صوحان]] را از دست دادند و [[صعصعه]] نیز مجروح شد.<ref> ابن اعثم، الفتوح، ترجمه، ص۴۳۱.</ref>پیکر زید<ref> پیامبر{{صل}} در یک پیشگوئی که همراه مدح و شتایس در باب مقام زید بن صوحان است درجمعی گوید: زید و ما زید، جندب و ما جندب «فسئل عن ذلک فقال: رجلان من امتی، اما احدهما فستبقه یده، او قال: بعض جسده الی جنه ثم یتبعه سائر جسده و اما الآخر فیضرب یفرق بها الحق و الباطل.» جندب کسی است که جادوگری را کشت. (ابن قتیبه، المعارف، ص۴۰۲؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۵۵۶-۵۵۷)</ref> را با همان [[لباس]] خونین رزم، همراه با برادرش سیحان در یک [[قبر]] به [[خاک]] سپرده شدند.<ref> ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۹۸؛ بهادر قیم، مسعود و لی زاده، نقش و عملکرد قبیله عبدالقیس در روند تحولات سیاسی جهان اسلام، ص۱۴۳.</ref>


== عبدالقیس و [[نبرد صفین]] ==
== عبدالقیس و [[نبرد صفین]] ==
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش