پرش به محتوا

منشأ عصمت امام: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۹٬۹۸۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۲
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:
# ایشان استعداد خاص معصومین و [[انبیا]] را موهوب [[الهی]] دانسته‌اند و این خود موجب جبر است؛ چون استعداد [[برتری]] که از [[علم]] و [[معرفت]] و تربیت مدام الهی کسب می‌شود در هر کسی باشد موجب عصمت است، در این صورت انبیا با داشتن چنین عصمتی چه برتری و مزیتی بر دیگران دارند.
# ایشان استعداد خاص معصومین و [[انبیا]] را موهوب [[الهی]] دانسته‌اند و این خود موجب جبر است؛ چون استعداد [[برتری]] که از [[علم]] و [[معرفت]] و تربیت مدام الهی کسب می‌شود در هر کسی باشد موجب عصمت است، در این صورت انبیا با داشتن چنین عصمتی چه برتری و مزیتی بر دیگران دارند.
# عصمت عملی حتی برای انبیا با تلاش و [[مجاهدت]] کسب می‌شود، و طبق [[کلام]] [[قرآن]] و [[احادیث]] برای همه ممکن است، لذا فرض استعداد [[برتر]] به عنوان عامل عصمت برای معصومین نمی‌تواند مقبول باشد»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۰۸.</ref>.
# عصمت عملی حتی برای انبیا با تلاش و [[مجاهدت]] کسب می‌شود، و طبق [[کلام]] [[قرآن]] و [[احادیث]] برای همه ممکن است، لذا فرض استعداد [[برتر]] به عنوان عامل عصمت برای معصومین نمی‌تواند مقبول باشد»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۱۰۸.</ref>.
== منشأ عصمت ==
در مسأله اختیاری بودن [[عصمت]] باید به دو مطلب توجه کرد: نخست اینکه چه عامل و یا عواملی موجب می‌شود [[معصومین]] در [[مقام عمل]]، به [[اختیار]] خود آلودگی‌ها را رها کنند؟ بسیاری از کسانی که درباره اختیاری بودن [[عصمت]] بحث کرده‌اند همین مقدار را کافی دانسته، بحث را بیش از این پی نگرفته‌اند. ولی [[حق]] آن است که مشکل به همین جا ختم نمی‌شود؛ بلکه علاوه بر آن، مطلب دیگری نیز باید بررسی شود. و آن این است که عاملی که موجب می‌شود [[معصومین]] در [[مقام عمل]] اختیاراً [[ترک گناه]] و یا [[خطا]] نمایند، با [[اختیار]] خود [[معصومین]] به دست آمده و یا اینکه اعطای آن عامل، موهبتی [[الهی]] بوده است که ریشه در عوامل خارج از [[اختیار]] [[معصومین]] دارد؟ برای روشن‌تر شدن مطلب، به مثال زیر توجّه کنید: اگر دو مادّه سمّی را به دو نفر بدهیم و تنها یکی از آن دو را از سمّی بودن مادّه مطّلع کنیم، طبیعی است که آن کس که [[علم]] به سمّی بودن ماده پیدا کرده، از خوردن آن [[پرهیز]] نماید. و البتّه این اجتناب، اختیاری نیز می‌باشد؛ یعنی، هیچ عاملی از خارج او را مجبور به [[پرهیز]] از مادّه سمّی نکرده است. با این همه، روشن است که نمی‌توان او را تحسین و [[ستایش]] کرد و آن دیگری را آماج تیر [[نکوهش]] قرار داد؛ زیرا اعطای این [[علم]] به یکی از آن دو نفر، موهبتی بوده که بی‌هیچ مقدمه و [[شایستگی]] اختیاری به او عطا شده است. به حتم اگر این [[آگاهی]] به هرکس دیگری داده می‌شد، او نیز اختیاراً از خوردن آن ماده سمی اجتناب می‌ورزید.
بنابراین در این مسأله، اولاً: باید روشن شود که چگونه [[معصومین]] در ترک آلودگی‌ها [[مقهور]] و مغلوب عاملی خارجی نیستند و به [[اختیار]] خود عمل می‌کنند. ثانیاً: اگر [[عصمت]] را موهبتی [[الهی]] دانستیم باید این [[موهبت]] را فراورده شایستگی‌های اختیاری [[معصوم]] بدانیم.
با توجه به این مقدمه، ابتدا مطلب اول را مورد بررسی قرار می‌دهیم. سپس در بحثی با عنوان "[[عصمت]] و [[موهبت]]" به مطلب دوم خواهیم پرداخت. مهم‌ترین نظریات ارائه شده در زمینه منشأ [[عصمت]] [[معصومان]] به شرح ذیل می‌باشد:
* '''اسباب چهارگانه [[لطف]]''': گروهی از بزرگان که از دریچه "[[لطف الهی]]" به مسأله [[عصمت]] نگریسته‌اند، در بحث از منشأ این [[لطف]] ویژۀ [[الهی]]، چهار ویژگی را برشمرده و مجموع آنها را موجب پیدایش [[عصمت]] دانسته‌اند:
# [[معصومین]] از نظر [[روحی]] و جسمی دارای ویژگی‌ها و امتیازات خاصی هستند که باعث پیدایش [[ملکه]] اجتناب از [[معصیت]] در آنها می‌شود.
# از [[علم]] و [[آگاهی]] به [[مفاسد]] و عواقب ناگوار [[گناهان]] و همچنین [[شناخت]] و [[درک]] [[ارزش]] و اهمیت [[طاعات]] برخوردارند.
# [[خداوند]] [[کریم]] هم، به وسیله [[نزول]] پی در پی [[وحی]] بر [[قلب]] [[انبیا]]، [[آگاهی]] و [[بینش]] آنها را نسبت به [[زشتی]] [[گناهان]] و [[شایستگی]] [[طاعات]]، ژرف و گسترده‌تر می‌کند.
# احیاناً اگر ترک اُولی و یا [[سهو]] و نسیانی هم از ایشان سر زند، بی‌درنگ [[مؤاخذه]] می‌شوند؛ به عبارت دیگر، [[خداوند]] هیچ‌گونه اغماض و اهمالی را - ولو در امور بسیار جزئی - درباره آنان روا نمی‌دارد<ref>تلخیص المحصّل، ص۳۶۹؛ همچنین ر.ک: ارشاد الطالبین، ص۳۰۱-۳۰۲؛ رسالة التقریب، ش۲، ص۱۴۱.</ref>.
در نقد این بیان باید گفت:
'''اولاً''': بسیاری از [[مسلمین]]، قائل به [[عصمت]] [[ائمه اطهار]]، [[مریم]] [[عذرا]]، و [[فاطمه زهرا]]{{س}} هستند، بدون آن‌که [[اعتقادی]] به [[نزول وحی]] به آنان داشته باشند؛ در صورتی که در نظریه فوق، [[نزول]] مستمر [[وحی]] از مقومات و ارکان [[عصمت]] شمرده شده است<ref>تلخیص المحصّل، ص۳۶۹.</ref>. شاید برای رفع همین اشکال است که مؤلف کتاب [[کشف]] المراد، هنگام ذکر عوامل چهارگانه فوق، در عامل سوم کلمه [[الهام]] را هم افزوده است<ref>کشف المراد، ص۳۶۵.</ref>.
'''ثانیاً''': از آنجا که صاحبان نظریه فوق، تبیینی برای وجه اختصاص این [[موهبت]] به عده‌ای خاص، ارائه نداده‌اند، بر آنها اشکال شده است که: این نظریه نمی‌تواند [[فلسفه]] [[عصمت]] را بیان کند و [[راز]] [[مصونیت]] [[انبیا]] را از [[گناه]] و [[اشتباه]] بگشاید و معلوم کند که چرا [[عصمت]] در انحصار افرادی معدود است؛ زیرا امور چهارگانه مذکور در هر کس باشد. بنا بر این نظریه دارای [[مقام عصمت]] می‌شود<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۳-۲۱۴. </ref>.
'''ثالثاً''': تأکید عمده این نظریه در زمینه منشأ [[عصمت]] [[علم]] و [[آگاهی]] [[معصومین]] می‌باشد. از این رو، اشکالی که بر نظریه دوم گرفته خواهد شد. بر این نظریه نیز وارد می‌گردد.
* '''[[علم]] به [[مفاسد]] [[گناهان]]''': عده‌ای دیگر از [[اندیشمندان]]، علت و منشأ [[عصمت]] را [[بینش]] و [[شناخت]] خاص [[معصومین]] شمرده‌اند. به این بیان که در نگاه [[معصومین]] [[مفسده]] [[گناهان]] چنان آشکار است که گویا آن را می‌بینند. برای نزدیک‌تر شدن مطلب به [[ذهن]]، گفته‌اند: اگر کسی "بداند"[[دست]] زدن به سیم برق موجب کشته شدنش می‌شود. بی‌شک از تماس با آن دوری گزیده، حتّی [[فکر]] دست زدن به آن را هم در سر می‌پروراند.
حال اگر فرض شود کسی عواقب [[اخروی]] کارهای [[زشت]] و صورت‌های واقعی [[اعمال]] [[ناپسند]] را بداند و ببیند، قهراً این [[آگاهی]] او موجب مصونیّتش از [[گناهان]] خواهد شد. البته روشن است که [[علم]] و [[آگاهی]] دارای مراتب و مراحل گوناگونی است که مرحله عالی آن موجب [[عصمت]] مطلقه خواهد گردید<ref>بدایة المعارف الالهیة، ج۱، ص۲۵۹؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۸۰؛ شهید مطهری، امامت و رهبری، ص۱۷۴ - ۱۷۵؛ الالهیات، ج٣، ص۱۵۹-۱۶۲؛ تنزیه الانبیاء، ص۱۹-۲۱.</ref>.
این نظریه در واقع، ریشه در نظریات حکمای یونان باستان دارد، حکمایی همچون سقراط و [[افلاطون]]، که [[حکمت]] را ام‌الفضائل می‌دانستند و [[علم]] و [[آگاهی]] را علّت تامه عمل پنداشته، می‌گفتند: هر گونه [[زشتی]] و خطایی که از [[آدمیان]] سر می‌زند، ریشه در [[جهل]] آنها دارد<ref>برای آشنایی اجمالی با آرای حکمای یونان در مورد علم و آگاهی ر.ک: فلسفه اخلاق، ص۱۰۹.</ref>.
به هر روی، در نقد این نظریّه باید گفت که، در رابطه با [[اعمال]] ارادی [[انسان]]، [[علم]]، تنها واقعیت‌ها را آن طور که هست، نشان می‌دهد. ولی تحقّق یک عمل ارادی و یا عدم تحقّق آن، از رهگذر [[اراده]] انجام می‌گیرد. پس نمی‌توان منشأ [[عصمت]] را منحصر در [[علم]] به عواقب [[گناهان]] دانست. یکی از صاحب‌نظران در این باره می‌گوید: [[علم]]، [[مفاسد گناه]] و [[آلودگی]] را [[کشف]] می‌کند و [[انسان]] با وجود میل شدیدی که از نظر [[غرایز]] به انجام [[محرّمات]] دارد، گاه دارای [[اراده]] [[نیرومندی]] است که مانع از انجام [[گناه]] می‌گردد، و گاه در نتیجه [[ضعف اراده]]. [[تسلیم]] [[تمایلات]] [[سرکش]] می‌گردد و با توجه کامل به عواقب خطرناک [[گناه]] مرتکب آن می‌گردد و به سخن روشن‌تر، [[علم]] چراغ است و [[تمایلات]] [[سرکش]]، راهزن و [[اراده]]، [[نگهبان]]. به هر اندازه‌ای که این [[نگهبان]] [[قدرت]] داشته باشد. می‌تواند با [[استمداد]] از پرتو [[نور]] [[علم]]، از [[تجاوز]] [[تمایلات]] و [[هوس‌ها]] [[پیشگیری]] کند و تنها وجود چراغ و تجسّم [[مفاسد]]، برای [[پیشگیری]] از [[آلودگی]] کافی نیست<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۹-۲۱۰.</ref>.
ممکن است گفته شود، این [[علمی]] که موجب [[عصمت]] [[معصومین]] می‌شود. از سنخ [[علوم]] متعارفه بشری نیست؛ بلکه [[علمی]] است فوق سایر [[علوم]]، به عبارت دیگر، [[شهود]] [[عواقب معاصی]] و [[طاعات]] است؛ [[شهودی]] که هیچ‌گونه [[شک]] و ریبی در آن نیست<ref>الالهیات، ج۳، ص۱۵۹- ۱۶۲.</ref>. ولی به هر حال، آنچه مسلّم است این است که، [[علم]] به [[تنهایی]] علّت تامه عمل نیست، ولو آنکه به مرز [[یقین]] و [[شهود]] رسیده باشد؛ زیرا آن طور که از [[آیات]] و [[روایات]] و همچنین از تجربه‌های شخصی بر می‌آید، [[علم]]، حتی در بالاترین مراتب خود، علت تامّه برای تحقق عمل نیست. داستان [[بلعم باعورا]] که در [[قرآن کریم]] آمده، [[گواه]] این مدعا است. [[قرآن]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«و خبر آن کسی را برای آنان بخوان که (دانش) آیات خویش را بدو ارزانی داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد» سوره اعراف، آیه ۱۷۵.</ref>
[[خداوند]] بدو [[دانش]] بسیار داد، اما او به کار نیست. یا درباره [[اهل کتاب]] می‌فرماید: آنان [[پیامبر]]{{صل}} را می‌شناختند همان‌گونه که [[فرزندان]] خویش را: {{متن قرآن|يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ}}<ref>«او را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندانشان را می‌شناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.</ref>.
یعنی به [[رسالت]] و [[نبوت]] او [[علم]] قطعی داشتند، ولی در عین حال، به مقتضای آن عمل نکردند درباره [[فرعون]] و [[فرعونیان]] نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا}}<ref>«و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.</ref>.
با آنکه [[یقین]] به [[الهی]] بودن [[آیات]] و [[نشانه‌ها]] داشتند امّا به خاطر انگیزه‌های [[نفسانی]]، آنها را [[انکار]] کرده، مطابق [[علم]] و [[یقین]] خویش عمل نکردند<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۱۵.</ref>. بنابراین، [[علم]] و [[آگاهی]]، تنها می‌تواند شرط لازم برای تحقق عمل باشد، به شرط کافی.
* '''[[محبت الهی]]''': علاوه بر اشکالاتی که بر نظریه پیشین وارد شد، مطلب دیگری که به [[ذهن]] می‌رسد این است که اگر منشأ [[عصمت]] را [[علم]] به [[مفاسد]] [[گناهان]] و پیامدهای خوشایند کارهای خوب بدانیم، ممکن است توهّم شود که [[عبادت]] [[معصومین]] به خاطر [[ترس]] از [[عقاب]] و یا [[شوق]] به [[ثواب]] بوده است. ولی همچنان که در [[روایات]] آماده است<ref>چنان‌که امیر بیان، علی{{ع}} می‌فرمایند: {{متن حدیث|إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ}} (نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹، ص۱۱۹۲)؛ گروهی خدا را از روی رغبت [به ثواب و بهشت] بندگی می‌کنند و این عبادت بازرگانان است، و گروهی به خاطر ترس [‌از عذاب]، که این عبادت غلامان است، و گروهی خدا را به خاطر سپاسگذاری عبادت می‌کنند که این عبادت آزادگان است.</ref>، مرحله عالی‌تری برای علت [[عبادت]] وجود دارد و آن، [[محبت]] و [[عشق به خداوند]] است. حتّی شماری از علمای گذشته، در رد [[رساله‌های عملیه]] خویش، به بطلان عبادتی که از روی [[ترس]] از [[جهنم]] و یا [[شوق به بهشت]] باشد، [[فتوا]] داده‌اند. از این روی [[خواجه نصیر]] می‌فرماید: {{عربی|والتحقيق يقتضي أن لا تكون العصمة لاجل الطمع في السعادة و الخوف من المعصية}}<ref>تلخیص المحصّل، ص۳۶۹.</ref>. یعنی نمی‌توان منشأ [[عصمت]] را [[طمع]] در [[سعادت]] و یا [[وحشت]] از [[شقاوت]] [[اخروی]] دانست.
شاید به همین [[دلیل]] پاره‌ای دیگر از [[علما]]، در منشأ [[عصمت]] از "[[محبت الهی]]" یاد کرده‌اند. به این بیان که هر گاه [[انسان]] [[غرق]] [[مشاهده]] کمال و جلال [[الهی]] گردد و [[عشق به خداوند]] سراپای وجود او را فرا گیرد، آن‌گاه است که جز به [[محبوب]] خویش نمی‌اندیشد و جز کسب رضای او اهتمامی ندارد. هر اندازه که این [[عشق]] و [[محبّت]] بیشتر باشد، حرکات و سکنات و تمامی حالات [[آدمی]] را بیشتر تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. به اقتضای [[محبت]]، [[محبّ]] از تمام آنچه در نظر [[محبوب]]، منفور است [[نفرت]] دارد و به همه آنچه که مورد [[رضایت]] و رغبت [[محبوب]] است، [[عشق]] می‌ورزد. این همان [[عصمت]] مطلقه است که جز اندکی از [[آدمیان]] را توان دستیابی به آن نیست<ref>الالهیات، ج۳، ص۱۶۲؛ مجله مکتب انقلاب، ش۷، ص۴-۵؛ و همچنین ر.ک: بدایة المعارف الالهیه، ج۱، ص۲۵۹.</ref>.
نقد و بررسی: بی‌شک، [[محبّت]] [[الهی]]، نقش مهمی در [[عصمت]] [[معصومین]] بر عهده دارد. امّا سخن در ریشه‌یابی مصونیّت آنهاست. و این بیان پاسخ قانع‌کننده‌ای به آن [[پرسش]] نمی‌دهد؛ زیرا باز این سؤال باقی است که اسباب این [[محبت]] عمیق و گسترده که [[معصومین]] دارند، چه بوده است؟ چگونه است که برخی [[انسان‌ها]] به مرحله‌ای می‌رسند که جز به [[خداوند]] و [[رضایت]] او نمی‌اندیشند؟ بنابراین، سؤال اصلی این است که آیا این مقدمات با اختیاری بودن [[عصمت]] منافات دارند یا نه؟
* '''نیروی [[خرد]]''': عده‌ای از [[فلاسفه]] [[اسلامی]]، منشأ [[عصمت]] [[معصومین]] را توان بالای [[قوه عاقله]] آنها دانسته‌اند. اینان [[آدمی]] را دارای سه [[قوه]] عقلیه، شهریه و غضبیه به شمار آورده، برای هر کدام از این قوا، [[خواسته‌ها]] و گرایش‌های متفاوتی بر می‌شمرند. ویژگی [[قوه عاقله]] این است که: جمیع قوای [[نفسانی]] [[مطیع]] و منقاد عقلند و [[عقل]] من حیث هو [[عقل]]. ممتنع است که [[اراده معصیت]] و [[فعل قبیح]] از او صادر شود<ref>گوهر مراد، ص۳۷۹؛ و همچنین ر.ک: انیس الموحدین، ب ۳، ف ۲.</ref>. یعنی، [[گرایش]] [[قوه عاقله]] [[انسان]]، به [[خوبی‌ها]] و [[طاعات]] است، نه [[زشتی‌ها]] و [[معاصی]].
پس هرگاه [[قوه]] عقلیه در کسی تقویت شده بر سایر قوای [[نفسانی]] [[سیطره]] یابد، به طوری که هیچ کاری از سایر قوا بی‌رخصت [[عقل]] صادر نشود و ارضای تمام [[امیال]] از دریچه [[گرایش]] [[عقلانی]] عبور کند، مجالی برای [[گناه]] و [[نافرمانی]] نمی‌ماند. و در این صورت است که چنین شخصی: هیچ‌گاه [[مقهور]] و منکوب ارادات طبیعیه و خیالات خسیسه مادیه نشده... و تمام قوا و [[احساسات]] را در زیر [[سیطره]] و مهمیز خود در آورده و آنها را استخدام نموده است...<ref>امام‌شناسی، ج۱، ص۷۹.</ref>.
نقد و بررسی: آیا همان‌گونه که [[غرایز]]، [[آدمی]] را وادار به انجام کاری می‌کنند، [[عقل]] نیز می‌تواند چنین کند؟ آیا در [[عقل]]، "[[گرایش]]" هم وجود دارد؟ یا اینکه کار [[عقل]] فقط [[راهنمایی]] و [[درک]] حقایق و [[کشف]] مطالب است؟ آیا [[عقل]] از [[قوای ادراکی]] است و یا میلی از [[امیال]]؟ آنچه مسلم است این است که "[[عقل]] قوه‌ای است که مشخصه آن [[ادراک کلیات]] است؛ چه در رابطه با عمل که [[عقل عملی]] باشد و چه در رابطه با واقعیات که [[عقل نظری]] باشد"<ref>فلسفه اخلاق، ص۴۸.</ref>.
حتی اگر بپذیریم که در [[عقل]] [[گرایش]] و میل به [[خوبی‌ها]] و [[طاعات]] وجود دارد و [[عقل]] از آن جهت که [[عقل]] است، ممتنع است که [[اراده]] [[گناه]] و انجام امور [[ناپسند]]، از او سر زند، باز این سؤال باقی است که چرا در گروهی اندک از [[انسان‌ها]] [[گرایش]] [[عقلانی]] آن اندازه نیرومند می‌شود که در تمامی مراحل [[زندگی]] آنها، [[سیطره]] خویش را بر سایر قوا [[حفظ]] کرده، هیچ‌گاه [[مقهور]] سایر قوا نمی‌شود؟ چرا دیگر [[انسان‌ها]] این‌گونه نیستند؟ اگر گفته شود که انسان‌های [[معصوم]]، با طیّ مقدمات و مراحلی به این مرتبه عالی از کمال رسیده‌اند، باید آن مقدّمات را منشأ پیدایش [[عصمت]] دانست و رابطه آنها را با [[اختیار]] بررسی کرد. و اگر گفته شود که [[موهبت]] خاص [[الهی]] باعث شده است که عدّه خاصی این‌گونه باشند، باز هم این سؤال باقی می‌ماند که منشأ و سبب این [[موهبت]] چه بوده است؟ چرا دیگران از این [[موهبت]] محرومند؟
* '''[[اراده]] و [[انتخاب]]''': نظریه دیگر در باب منشأ [[عصمت]]، این است که [[عصمت]] و [[تقوی]] از یک ریشه‌اند. به این بیان که تکرار [[اعمال]] [[خیر]] موجب پیدایش [[ملکه]] [[عدالت]] و [[تقوی]] می‌گردد و [[عصمت]] مطلقه، شدّت همان [[ملکه]] است. این نظریه بر خلاف کسانی که منشأ [[عصمت]] را [[علم]] به [[مفاسد گناه]] می‌دانستند، بر مسأله [[اراده]] و [[انتخاب]] تأکید می‌ورزد، و حتّی پیدایش [[علم کامل]] به حقایق هستی و [[زشتی]] [[گناهان]] را معلول [[اراده]] نیرومند [[معصومین]] می‌داند. یکی از [[معتقدان]] به این نظریه می‌گوید: عامل اصلی و ریشه واقعی [[ملکه]] [[عصمت]]، [[اراده]] و [[انتخاب]] [[انسان]] است و همین [[اراده]] و [[انتخاب]] است که با تکرار [[عمل صالح]] و اجتناب از [[محرمات]]، [[انسان]] را... به مرتبه [[تقوا]] و... از مرتبه [[تقوا]] به مرتبه [[یقین]] می‌رساند. و [[انسان]] با وصول به مرتبه [[یقین]] که نقطه اوج [[تکامل]] [[آدمی]] است، نه تنها حقایق هستی و از جمله [[مفاسد]] [[محرّمات]] را می‌داند بلکه می‌یابد و لمس می‌نماید<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸-۲۱۹.</ref>.
نقد و بررسی: توجّه به نقش [[اراده]] و [[انتخاب]] در منشأ [[عصمت]]، نکته‌ای [[شایسته]] و در خور تقدیر است که در کلمات گذشتگان کمتر به چشم می‌خورد. امّا نباید توجه به آن ما را از نقش [[علم]] [[غافل]] کرده و یا آن را کمرنگ نماید؛ زیرا که [[تکامل]] اختیاری [[انسان]]، همواره و در همه مراحل، مرهون دو رکن اساسی "[[علم]] و [[اراده]]" می‌باشد. آری، تأثیر متقابل این دو عامل در تقویت یکدیگر نیز قابل [[انکار]] نیست.
* '''[[علم]] و [[اراده]]''': نظریه دیگری که توسط برخی از [[اندیشمندان اسلامی]]، در این باب ارائه شده، این است که [[عصمت]]، معلول "[[علم]] و [[اراده]]" [[معصومین]] است<ref>ر.ک: الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۳، ص۲۹۷-۳۰۲.</ref>. یکی از صاحبان این نظریه<ref>ر.ک: راهنما‌شناسی، ص۱۱۵-۱۲۸.</ref>، نخست به ذکر مقدماتی پرداخته که آنها را برای [[فهم]] درست این نظریه لازم و ضروری دانسته است. می‌توان آن مقدمات را این‌گونه سامان داد:
# [[انسان]] موجودی است که فطرتاً طالب کمال و [[سعادت]] خویشتن است و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند.
# [[سیر]] و حرکت [[انسان]] برای [[رسیدن به کمال]] نهایی خویش، اختیاری است؛ یعنی، [[آدمی]] باید با [[اختیار]] خود، راه‌ها و اسباب مناسبی که [[عقل]] و [[وحی]] برای وصول به [[کمال مطلق]] در [[اختیار]] او قرار داده‌اند، برگزیند.
# در [[سیر]] اختیاری، دو رکن اساسی وجود دارد که بدون آنها، هیچ کاری را نمی‌توان مختارانه شمرد. آن دو عبارتند از: [[علم]] و [[اراده]]. به اقتضای این دو عامل، [[انسان]] "آگاهانه" یک [[راه]] را از میان طرق گوناگون و متضادی که پیش روی او وجود دارد، "بر می‌گزیند" و از بین کنش‌های متضاد درونی یکی را [[انتخاب]] می‌کند.
# البته همه [[آدمیان]] به طور یکسان، از این [[علم]] و [[آگاهی]] برخوردار نیستند؛ یعنی، ممکن است [[انسانی]] [[کمال نهایی]] خویش را نشناسد و یک کمال خیالی و وهمی را به جای آن برگزیند. و یا اینکه [[شناخت]] [[قوی]] و [[نیرومندی]] نسبت به راه‌های وصول به [[کمال نهایی]] خویش نداشته باشد، هر چند که میل و کشش به سوی کمال، در وجود تمامی [[انسان‌ها]] نهاده شده است.
# [[اراده]] و [[قدرت]] [[تصمیم‌گیری]] نیز که از ارکان فعال اختیاری است. از نظر شدّت و [[ضعف]]، در انسان‌های مختلف، متفاوت می‌باشد؛ یعنی، هنگامی که [[امیال]] گوناگون [[آدمی]]، در [[مقام]] ارضا با هم [[تعارض]] کردند، همه [[انسان‌ها]] به طور یکسان دست به [[گزینش]] نمی‌زنند. بلکه در این حال ممکن است، بر اثر [[ضعف اراده]]، شخصی مغلوب [[امیال]] [[پست]] حیوانی گردد، و دیگری به نیروی [[اراده]] و [[قدرت]] [[تصمیم‌گیری]] خود دست به گزینشی خداپسندانه زند.
# البته باید توجه داشت که [[قدرت]] [[اراده]] و [[تصمیم‌گیری]]، قابل تقویت است؛ یعنی [[انسان]] می‌تواند به وسیله تمرین و ریاضت‌های [[نفسانی]] و [[عمل به دستورات]] [[دین]]، [[اراده]] خود را تقویت نماید.
# انسان‌های عادی هم ممکن است که در سراسر [[عمر]] خویش از یک عمل خاصی اجتناب ورزند و حتی [[فکر]] انجام آن را در سر نپرورانند. روشن است که ترک دائمی یک عمل توسط شخصی، هیچ‌گاه به این معنا نیست که قدرتی بر انجامش ندارد و یا اینکه مجبور به ترکش می‌باشد؛ بلکه اجتناب از آن عمل خاص، معلول دو چیز است:
## [[علم]] و [[آگاهی]] به [[زشتی]] و [[پلیدی]] آن عمل؛
## نداشتن میل به انجام آن و یا داشتن اراده‌ای [[قوی]]، که [[مقهور]] هیچ عامل بیرونی و درونی نشود، نسبت به ترک آن.
با توجه به این مقدمات، می‌توان منشأ عموت [[معصومین]] را این‌گونه [[تفسیر]] کرد: اینکه افرادی وجود دارند که هیچ گناهی انجام نمی‌دهند معنایش این نیست که [[قدرت]] انجام [[گناه]] از آنها سلب شده است و اختیاری ندارند؛ بلکه این افراد، هم از نظر [[شناخت]]، چنان [[قوی]] هستند که [[زشتی]] هر کار [[بدی]] را می‌بینند... و هم از نظر [[اراده]]، چنان قدرتی دارند که محکوم جاذبه‌های [[شیطانی]] و خلاف [[حق]] واقع نمی‌شوند<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۱۹.</ref>.
لازم به ذکر است که اکثر نظریات پیشین را می‌توان با تصرفات و توجیهاتی به این نظریه برگرداند. ولی در [[نظریه]]"[[علم]] و [[اراده]]" مطلب به صورت منطقی و با [[مقامات]] دقیق‌تری [[تبیین]] گردیده است<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۴۹-۶۰.</ref>.


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==
۱۱۲٬۰۵۷

ویرایش