ابومحجن بن حبیب ثقفی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
ابومحجن پس از کشته شدن [[ابوعبیده]]، از [[همسر]] او دومه دختر [[عمرو بن وهب]] خواست تا به همراه او به عقب برگردد. دومه گفت: در آب [[غرق]] شوم یا عجمها مرا بگیرند، بهتر از این است که کسی مرا همراه تو ببیند<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.</ref>. ابومحجن با اینکه به [[کیش]] [[مسلمانی]] درآمده بود، به [[نوشیدن]] شراب [[حرص]] داشت، او را همراه جماعتی که شراب خورده بودند، پیش [[عمر]] آوردند. عمر به آنان گفت: آیا پس از اینکه [[خدا]] و رسولش شراب را [[حرام]] کرد، شراب مینوشید؟ آنان با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در آنچه خوردهاند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۹۳.</ref> گفتند: "نه خدا حرامش کرده نه [[رسول]] او". عمر رو به اطرافیان کرد و گفت: درباره اینان چه میگویید؟ هرکس چیزی گفت، تا اینکه عمر پیش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} فرستاد و در این باره از [[حضرت]] [[مشورت]] خواست. حضرت فرمود: اگر مقصود آیه چنان باشد که [[جماعت]] میگویند، پس باید گوشت خوک، مردار و [[خون]] نیز [[حلال]] باشد. حاضران چون این پاسخ را از [[امام علی]]{{ع}} شنیدند، ساکت شدند. [[عمر بن خطاب]]، از [[علی]]{{ع}} درباره [[احکام]] آنان پرسید، حضرت فرمود: اگر شراب را حرام میدانستند و آن را خوردند، باید کشته شوند، وگرنه حد میخورند. عمر بن خطاب یکی یکی آنان را حد زد تا اینکه نوبت به ابومحجن رسید. هنگامی که نوبت به او رسید، [[شعر]] ذیل را خواند: آیا ندیدی که [[روزگار]]، مرد را به [[لغزش]] گرفتار میکند، در حالی که او توان ندارد مقدرات را از خود دور کند. من [[شکیبایی]] کردم و از پیشامد روزگاری که مبنای حکومتش بر [[ستم]] است، [[جزع]] و بیصبری را از خود راندم و نترسیدم. من با اینکه برادرانم را از دست دادم، در فراقشان [[صبر]] را از دست ندادم، اما تاب و توان جدایی از شراب را حتی یک [[روز]] نیز ندارم. [[امیرالمؤمنین]] آن را نابود ساخت و [[دوستداران]] شراب در اطراف شراب میگریند. [[عمر]] با شنیدن این سخنان، خواست [[ابومحجن]] را بیشتر از دیگران حد بزند، ولی [[امام علی]]{{ع}} او را [[نهی]] کرد<ref>ابوالفرج اصفهابی، ج۲۱، ص۱۴۲.</ref>. در سال چهاردهم، ابومحجن همراه [[عبیدالله بن عمر بن خطاب]] حد خورد<ref>طبری، ج۳، ص۵۹۷.</ref>. عمر او را در سال شانزدهم به "باضع" [[تبعید]] کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۶؛ طبری، ج۴، ص۳۸.</ref> و در مجموع ابومحجن را هفت الی هشت بار به دلیل شرابخواری حد زد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۸۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱؛ ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۷۱.</ref>. | ابومحجن پس از کشته شدن [[ابوعبیده]]، از [[همسر]] او دومه دختر [[عمرو بن وهب]] خواست تا به همراه او به عقب برگردد. دومه گفت: در آب [[غرق]] شوم یا عجمها مرا بگیرند، بهتر از این است که کسی مرا همراه تو ببیند<ref>ابن کلبی، ج۲، ص۴۹.</ref>. ابومحجن با اینکه به [[کیش]] [[مسلمانی]] درآمده بود، به [[نوشیدن]] شراب [[حرص]] داشت، او را همراه جماعتی که شراب خورده بودند، پیش [[عمر]] آوردند. عمر به آنان گفت: آیا پس از اینکه [[خدا]] و رسولش شراب را [[حرام]] کرد، شراب مینوشید؟ آنان با استناد به [[آیه]] {{متن قرآن|لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند در آنچه خوردهاند تا هنگامی که پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند و کارهای شایسته کنند سپس پرهیزگاری ورزند و ایمان آورند آنگاه پرهیزگار باشند و نیکی ورزند گناهی بر آنان نیست و خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره مائده، آیه ۹۳.</ref> گفتند: "نه خدا حرامش کرده نه [[رسول]] او". عمر رو به اطرافیان کرد و گفت: درباره اینان چه میگویید؟ هرکس چیزی گفت، تا اینکه عمر پیش [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} فرستاد و در این باره از [[حضرت]] [[مشورت]] خواست. حضرت فرمود: اگر مقصود آیه چنان باشد که [[جماعت]] میگویند، پس باید گوشت خوک، مردار و [[خون]] نیز [[حلال]] باشد. حاضران چون این پاسخ را از [[امام علی]]{{ع}} شنیدند، ساکت شدند. [[عمر بن خطاب]]، از [[علی]]{{ع}} درباره [[احکام]] آنان پرسید، حضرت فرمود: اگر شراب را حرام میدانستند و آن را خوردند، باید کشته شوند، وگرنه حد میخورند. عمر بن خطاب یکی یکی آنان را حد زد تا اینکه نوبت به ابومحجن رسید. هنگامی که نوبت به او رسید، [[شعر]] ذیل را خواند: آیا ندیدی که [[روزگار]]، مرد را به [[لغزش]] گرفتار میکند، در حالی که او توان ندارد مقدرات را از خود دور کند. من [[شکیبایی]] کردم و از پیشامد روزگاری که مبنای حکومتش بر [[ستم]] است، [[جزع]] و بیصبری را از خود راندم و نترسیدم. من با اینکه برادرانم را از دست دادم، در فراقشان [[صبر]] را از دست ندادم، اما تاب و توان جدایی از شراب را حتی یک [[روز]] نیز ندارم. [[امیرالمؤمنین]] آن را نابود ساخت و [[دوستداران]] شراب در اطراف شراب میگریند. [[عمر]] با شنیدن این سخنان، خواست [[ابومحجن]] را بیشتر از دیگران حد بزند، ولی [[امام علی]]{{ع}} او را [[نهی]] کرد<ref>ابوالفرج اصفهابی، ج۲۱، ص۱۴۲.</ref>. در سال چهاردهم، ابومحجن همراه [[عبیدالله بن عمر بن خطاب]] حد خورد<ref>طبری، ج۳، ص۵۹۷.</ref>. عمر او را در سال شانزدهم به "باضع" [[تبعید]] کرد<ref>بلاذری، فتوح، ج۲، ص۳۱۶؛ طبری، ج۴، ص۳۸.</ref> و در مجموع ابومحجن را هفت الی هشت بار به دلیل شرابخواری حد زد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۷، ص۳۸۱؛ ابن اثیر، ج۶، ص۲۷۱؛ ابن حجر، فتح، ج۱۲، ص۷۱.</ref>. | ||
شرابخواری مکرر او، یکی از ادلهای است که [[مخالفان]] [[عدالت مطلق]] [[صحابه]] همیشه به آن استناد کردهاند<ref>ر.ک: امینی، ج۱۰، ص۹۷؛ عسکری، ج۶، ص۳۶۷.</ref>. [[تاریخ]] دقیق درگذشت ابومحجن معلوم نیست، ولی گفته شده در [[زمان]] [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] و در [[آذربایجان]] و به احتمالی در [[جرجان]] درگذشت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۷۲؛ نیز ر.ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱.</ref>، او اشعار زیر را درباره [[مرگ]] خود سروده است: چون [[مردم]] مرا کنار درخت انگور [[دفن]] کنید، تا ریشههایش استخوانهایم را پس از مردنم [[سیراب]] گرداند. مرا در صحرا دفن نکنید؛ زیرا میترسم مانند مردم دیگر مزه شراب را نچشم<ref>زمخشری، الفایق، ج۳، ص۵۵؛ جصاص، ج۲، ص۲۳۷.</ref>. از او روایتی تقل نگردیده، ولی در کتابهای [[تفسیر]]، به اشعار او به عنوان شواهد ادبی استناد شده است<ref>جصاص، ج۲، ص۲۳۷؛ قرطبی، ج۹، ص۲۳؛ فراهیدی، ج۵، ص۳۶۹.</ref> | شرابخواری مکرر او، یکی از ادلهای است که [[مخالفان]] [[عدالت مطلق]] [[صحابه]] همیشه به آن استناد کردهاند<ref>ر.ک: امینی، ج۱۰، ص۹۷؛ عسکری، ج۶، ص۳۶۷.</ref>. [[تاریخ]] دقیق درگذشت ابومحجن معلوم نیست، ولی گفته شده در [[زمان]] [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] و در [[آذربایجان]] و به احتمالی در [[جرجان]] درگذشت<ref>ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۲۷۲؛ نیز ر.ک: بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۴۱۱.</ref>، او اشعار زیر را درباره [[مرگ]] خود سروده است: چون [[مردم]] مرا کنار درخت انگور [[دفن]] کنید، تا ریشههایش استخوانهایم را پس از مردنم [[سیراب]] گرداند. مرا در صحرا دفن نکنید؛ زیرا میترسم مانند مردم دیگر مزه شراب را نچشم<ref>زمخشری، الفایق، ج۳، ص۵۵؛ جصاص، ج۲، ص۲۳۷.</ref>. از او روایتی تقل نگردیده، ولی در کتابهای [[تفسیر]]، به اشعار او به عنوان شواهد ادبی استناد شده است<ref>جصاص، ج۲، ص۲۳۷؛ قرطبی، ج۹، ص۲۳؛ فراهیدی، ج۵، ص۳۶۹.</ref><ref>[[رمضان محمدی|محمدی، رمضان]]، [[دانشنامه سیره نبوی ج۱ (کتاب)|مقاله «ابومحجن بن حبیب ثقفی»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۴۹۹-۵۰۰.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |