برهان حدوث در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
بدون خلاصۀ ویرایش |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
در [[کتب روایی]] نقل شده که [[غالب]] [[دانشمندان اسلامی]] آن را دال بر حدوث عالم دانستهاند<ref>البراهین القاطعة، ج۲، ص۵۱.</ref>. مطابق آنچه در کتب [[کلامی]] بدان تصریح شده، برهان حدوث، در [[زمان]] [[ابوالهذیل علاف]] و شاگردش [[نظام]]، برهانی رایج بوده، و تقریرات این دو در متون [[کلامی]] آمده است<ref>الانتصار، ص۸۹؛ شرح الأصول الخمسة، ص۹۵.</ref>. پس از آن دو، دیگر [[متکلمان]] به این [[برهان]] استناد جسته و آن را پرورش دادند. از قدمای متکلمان، [[شافعی]]<ref>الکوکب الازهر، ص۵۳.</ref> و [[شیخ صدوق]]<ref>التوحید، ص۲۹۷.</ref> به طور مفصل آن را مطرح کرده و به دفع اشکالات آن پرداختهاند. در میان [[فیلسوفان]] نیز از کلمات [[فارابی]] در [[فصوص الحکم]]<ref> فصوص الحکم، ص۹۰.</ref>، استناد به این برهان استفاده میشود. برخی سابقه [[برهان حدوث]] را پیش از [[اسلام]] و برگرفته از [[کلام]] فرفوریوس دانستهاند<ref>علم کلام جدید، ص۲۸.</ref>، بلکه متکلمان تصریح دارند که برهان حدوث، روش [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۴؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷؛ انوار الملکوت، ص۵۹؛ لباب المحصل، ص۹۱.</ref>. در اهمیت این برهان نزد متکلمان همین بس که مناط جدایی [[خالق]] از مخلوق را به قدم و حدوث دانسته و گفتهاند: «[[خداوند]] با [[وصف]] قدیم بودن، از [[مخلوقات]] متمایز میشود چنانکه مخلوقات با وصف حدوث از وی جدا میگردند»<ref>الانصاف، ص۳۲.</ref>. با توجه به اینکه بسیاری از متکلمان، مناط [[نیازمندی]] به علت را حدوث دانسته یا دستکم حدوث را در مناطِ نیازمندی دخیل میدانند، [[برهان]] آنان «برهان لمّی» محسوب شده<ref>جامع الأفکار، ص۱۰۷؛ رحیق مختوم، ج۲، ص۳۷.</ref> و در آن، نخست به [[اثبات]] حدوث عالم پرداخته سپس محدِث قدیم را برای عالم اثبات میکنند. در این برهان، افزون بر محدِث قدیم، صفت [[اختیار]] او نیز اثبات میشود؛ زیرا بر اساس این برهان، صدور اجسام از راه امکان و اختیار است، نه [[وجوب]]، و معنای [[قادر]] مختار این است که تأثیرش در مقدور از راه امکان و اختیار باشد، نه ایجاب<ref>اعلام النبوة، ص۱۰؛ الرسائل العشر، رسالة الاعتقادات، ص۱۰۴؛ لمع الادلة، ص۹۱؛ العقیدة النظامیة، ص۲۰؛ چهارده رساله، ص۲۸.</ref>. برخی این ثمره را نپذیرفته و آن را بر [[نظریه]]متکلمان در تعریف و ماهیت [[قدرت]] مبتنی دانستهاند که میگویند بین فاعلِ قادر و فعلش باید فاصله زمانی باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۷۵.</ref>. استحاله دور و [[تسلسل]]<ref>مصنفات الشیخ المفید، النکت الاعتقادیة، ج۱۰، ص۲۰؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۲۸؛ المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۱۷؛ شرح المواقف، ج۸، ص۵.</ref> و استحاله تعاقب حوادث نامتناهی<ref>تمهید الاصول، ص۱۷؛ لمع الادلة، ص۹۰؛ قواعد العقائد، ص۴۱-۴۳.</ref> از پیشفرضهای [[برهان حدوث]] هستند. | در [[کتب روایی]] نقل شده که [[غالب]] [[دانشمندان اسلامی]] آن را دال بر حدوث عالم دانستهاند<ref>البراهین القاطعة، ج۲، ص۵۱.</ref>. مطابق آنچه در کتب [[کلامی]] بدان تصریح شده، برهان حدوث، در [[زمان]] [[ابوالهذیل علاف]] و شاگردش [[نظام]]، برهانی رایج بوده، و تقریرات این دو در متون [[کلامی]] آمده است<ref>الانتصار، ص۸۹؛ شرح الأصول الخمسة، ص۹۵.</ref>. پس از آن دو، دیگر [[متکلمان]] به این [[برهان]] استناد جسته و آن را پرورش دادند. از قدمای متکلمان، [[شافعی]]<ref>الکوکب الازهر، ص۵۳.</ref> و [[شیخ صدوق]]<ref>التوحید، ص۲۹۷.</ref> به طور مفصل آن را مطرح کرده و به دفع اشکالات آن پرداختهاند. در میان [[فیلسوفان]] نیز از کلمات [[فارابی]] در [[فصوص الحکم]]<ref> فصوص الحکم، ص۹۰.</ref>، استناد به این برهان استفاده میشود. برخی سابقه [[برهان حدوث]] را پیش از [[اسلام]] و برگرفته از [[کلام]] فرفوریوس دانستهاند<ref>علم کلام جدید، ص۲۸.</ref>، بلکه متکلمان تصریح دارند که برهان حدوث، روش [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۴؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷؛ انوار الملکوت، ص۵۹؛ لباب المحصل، ص۹۱.</ref>. در اهمیت این برهان نزد متکلمان همین بس که مناط جدایی [[خالق]] از مخلوق را به قدم و حدوث دانسته و گفتهاند: «[[خداوند]] با [[وصف]] قدیم بودن، از [[مخلوقات]] متمایز میشود چنانکه مخلوقات با وصف حدوث از وی جدا میگردند»<ref>الانصاف، ص۳۲.</ref>. با توجه به اینکه بسیاری از متکلمان، مناط [[نیازمندی]] به علت را حدوث دانسته یا دستکم حدوث را در مناطِ نیازمندی دخیل میدانند، [[برهان]] آنان «برهان لمّی» محسوب شده<ref>جامع الأفکار، ص۱۰۷؛ رحیق مختوم، ج۲، ص۳۷.</ref> و در آن، نخست به [[اثبات]] حدوث عالم پرداخته سپس محدِث قدیم را برای عالم اثبات میکنند. در این برهان، افزون بر محدِث قدیم، صفت [[اختیار]] او نیز اثبات میشود؛ زیرا بر اساس این برهان، صدور اجسام از راه امکان و اختیار است، نه [[وجوب]]، و معنای [[قادر]] مختار این است که تأثیرش در مقدور از راه امکان و اختیار باشد، نه ایجاب<ref>اعلام النبوة، ص۱۰؛ الرسائل العشر، رسالة الاعتقادات، ص۱۰۴؛ لمع الادلة، ص۹۱؛ العقیدة النظامیة، ص۲۰؛ چهارده رساله، ص۲۸.</ref>. برخی این ثمره را نپذیرفته و آن را بر [[نظریه]]متکلمان در تعریف و ماهیت [[قدرت]] مبتنی دانستهاند که میگویند بین فاعلِ قادر و فعلش باید فاصله زمانی باشد<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص۱۷۵.</ref>. استحاله دور و [[تسلسل]]<ref>مصنفات الشیخ المفید، النکت الاعتقادیة، ج۱۰، ص۲۰؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۲۸؛ المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۱۷؛ شرح المواقف، ج۸، ص۵.</ref> و استحاله تعاقب حوادث نامتناهی<ref>تمهید الاصول، ص۱۷؛ لمع الادلة، ص۹۰؛ قواعد العقائد، ص۴۱-۴۳.</ref> از پیشفرضهای [[برهان حدوث]] هستند. | ||
برهان حدوث از دیرباز به دو روش حدوث اجسام یا جواهر عالم و حدوث صفات یا [[اعراض]] اجسام مطرح شده است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۳؛ شرح الاصول الخمسة، ص۹۲ و ۹۴؛ تقریب المعارف، ص۳۷-۳۸؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷</ref>. از راه حدوثِ نفس ناطقه نیز به [[اثبات خدا]] پرداخته میشود<ref>مفاتیح الغیب، ص۲۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۵.</ref>. [[ملاصدرا]] این روش را به [[دانشمندان]] طبیعی نسبت داده، آن را جدای از برهان حدوث [[متکلمان]] میداند<ref>مفاتیح الغیب، ص۲۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۵.</ref> | برهان حدوث از دیرباز به دو روش حدوث اجسام یا جواهر عالم و حدوث صفات یا [[اعراض]] اجسام مطرح شده است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۳؛ شرح الاصول الخمسة، ص۹۲ و ۹۴؛ تقریب المعارف، ص۳۷-۳۸؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷</ref>. از راه حدوثِ نفس ناطقه نیز به [[اثبات خدا]] پرداخته میشود<ref>مفاتیح الغیب، ص۲۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۵.</ref>. [[ملاصدرا]] این روش را به [[دانشمندان]] طبیعی نسبت داده، آن را جدای از برهان حدوث [[متکلمان]] میداند<ref>مفاتیح الغیب، ص۲۴۸؛ الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۵.</ref><ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص ۱۵۳-۱۵۴.</ref> | ||
== ساختار برهان حدوث نزد متکلمان == | == ساختار برهان حدوث نزد متکلمان == | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
#استدلالی که [[شهرستانی]] آن را به [[ابوالحسن باهلی]] نسبت داده است<ref>شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، به کوشش آلفرد گیوم، ص۱۲.</ref>، مبتنی بر نوعی [[قیاس]] تمثیلی میان وضع موجودات و کل جهان مخلوق است. مطابق اینگونه [[استدلال]] که [[اشعری]] نیز آن را در اللمع (ص ۶ -۷) آورده است، موجودی مانند [[انسان]] نمیتواند خود را از مرحله آغازین پیدایش به مراحل [[رشد]] و کمال رسانده باشد، همچنانکه ساختمان به خودی خود از [[خاک]] پدید نمیآید. بنابراین، انتقال موجودات از حالی به حال دیگر وابسته به فعل صانعی [[مدبر]] است. اشعری این فرض را که مادهای نخستین همچون نطفه برای انسان قدیم باشد، مردود میشمارد؛ زیرا آنچه قدیم است، نمیتواند در معرض تأثر و تطور قرار گیرد که اینها از ویژگیهای حدوث است. این استدلال بسیط که باید نمونهای از [[برهان نظم]] یا [[اتقان صنع]] نیز به شمار آید، از [[سیاق]] برخی [[آیات قرآنی]]<ref>برای نمونه، نک: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}} «و بیگمان ما انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم * سپس او را نطفهای در جایگاهی استوار نهادیم * سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپارهای و گوشتپاره را استخوانهایی آفریدیم پس از آن بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۲-۱۴.</ref> در تذکار به [[آفرینش الهی]] برگرفته شده است. | #استدلالی که [[شهرستانی]] آن را به [[ابوالحسن باهلی]] نسبت داده است<ref>شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، به کوشش آلفرد گیوم، ص۱۲.</ref>، مبتنی بر نوعی [[قیاس]] تمثیلی میان وضع موجودات و کل جهان مخلوق است. مطابق اینگونه [[استدلال]] که [[اشعری]] نیز آن را در اللمع (ص ۶ -۷) آورده است، موجودی مانند [[انسان]] نمیتواند خود را از مرحله آغازین پیدایش به مراحل [[رشد]] و کمال رسانده باشد، همچنانکه ساختمان به خودی خود از [[خاک]] پدید نمیآید. بنابراین، انتقال موجودات از حالی به حال دیگر وابسته به فعل صانعی [[مدبر]] است. اشعری این فرض را که مادهای نخستین همچون نطفه برای انسان قدیم باشد، مردود میشمارد؛ زیرا آنچه قدیم است، نمیتواند در معرض تأثر و تطور قرار گیرد که اینها از ویژگیهای حدوث است. این استدلال بسیط که باید نمونهای از [[برهان نظم]] یا [[اتقان صنع]] نیز به شمار آید، از [[سیاق]] برخی [[آیات قرآنی]]<ref>برای نمونه، نک: {{متن قرآن|وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ}} «و بیگمان ما انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم * سپس او را نطفهای در جایگاهی استوار نهادیم * سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپارهای و گوشتپاره را استخوانهایی آفریدیم پس از آن بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۲-۱۴.</ref> در تذکار به [[آفرینش الهی]] برگرفته شده است. | ||
#در دلیل دیگری که به [[اشعری]] نسبت داده شده است، بر مبنای پذیرش نظریه ذره (اتم یا جزء لایتجزا یا جوهر فرد) قدیم بودن هیأت ترکیبی [[جهان]] [[نفی]] میشود. مطابق نگرش عام [[متکلمان]] جهان ترکیبی است از ذرات تجزیهناپذیر که اجسام و پدیدههای طبیعی در فرایندهایی از [[اجتماع]] و افتراق آنها به وجود آمدهاند. ذرات نخستین هرچند [[ازلی]] فرض شوند، جز در [[گسستگی]] و [[پیوستگی]] با یکدیگر نمیتوانند برای پیدایش جهان [[طبیعت]] کافی باشند. بنابراین، [[آفرینش جهان]] مستلزم عاملی پیشین است که این فرایندهای ترکیبی ذرات را پدید آورد و از همینرو، [[جهانی]] که نمیتوانسته است بر [[آفرینش]] امری حادث مقدم باشد، خود ناگزیر حادث است<ref>شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، به کوشش آلفرد گیوم، ص۱۱.</ref>. | #در دلیل دیگری که به [[اشعری]] نسبت داده شده است، بر مبنای پذیرش نظریه ذره (اتم یا جزء لایتجزا یا جوهر فرد) قدیم بودن هیأت ترکیبی [[جهان]] [[نفی]] میشود. مطابق نگرش عام [[متکلمان]] جهان ترکیبی است از ذرات تجزیهناپذیر که اجسام و پدیدههای طبیعی در فرایندهایی از [[اجتماع]] و افتراق آنها به وجود آمدهاند. ذرات نخستین هرچند [[ازلی]] فرض شوند، جز در [[گسستگی]] و [[پیوستگی]] با یکدیگر نمیتوانند برای پیدایش جهان [[طبیعت]] کافی باشند. بنابراین، [[آفرینش جهان]] مستلزم عاملی پیشین است که این فرایندهای ترکیبی ذرات را پدید آورد و از همینرو، [[جهانی]] که نمیتوانسته است بر [[آفرینش]] امری حادث مقدم باشد، خود ناگزیر حادث است<ref>شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، به کوشش آلفرد گیوم، ص۱۱.</ref>. | ||
#[[اعتقاد]] به اینکه تمامی اجزاء جهان متشکل از دو جنس بنیادی جوهر و عرضند، از اصول مهم در [[کلام اسلامی]] است که به ویژه در [[سنت]] [[اشاعره]] بسط و تأکید بیشتری یافته است. جوهر یا جوهر فرد در مفهوم [[کلامی]] ـ برخلاف معنی مصطلح آن در [[فلسفه]] ارسطویی ـ بر ذره یا جزء تجزیهناپذیر اطلاق میشود که اجسام از ترکیب آنها پدید آمدهاند. عرض که مایه تمایز و منشأ اوصاف هر یک از جوهرهاست، از جوهر جداییناپذیر است. بنابراین، هم یکایک ذرات و هم اجسام که متشکل از ذراتند، نمیتوانند تهی از عرض باشند. از سوی دیگر عرض کیفیتی ذاتاً ناپایدار است که بنابر اصل مشهورِ «عرض دو لحظه نمیپاید»، دوام آن مستلزم آفرینش پیاپی است و این چیزی جز حدوث نیست. بدینگونه، جوهر ملازم با چیزی حادث است که مقدم بر آن حادث وجود نمیتواند یافت. از اینجا حادث بودن جواهر و در نتیجه سراسر جهان اجسام [[اثبات]] میشود<ref>باقلانی، محمد، التمهید، به کوشش جوزف مکارتی، ص۱۷-۱۸، ۲۲-۲۳؛ جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمدیوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، ص۲۳؛ همو، الشامل، ص۹۸؛ همو، لمع الادلة، به کوشش فوقیهحسین محمود و محمود خضیری، ۷۶-۷۹؛ درباره بیان معتزله، نک: مانکدیم، احمد، [تعلیق] شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، ص۹۲- ۹۵؛ ملاحمی خوارزمی، محمود، المعتمد فی اصول الدین، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، ص۹۶-۱۰۰، ۱۴۶؛ درباره پاسخهای ابن رشد، نک: ابن رشد، محمد، «الکشف عن مناهج الادلة»، ص۴۹-۵۳.</ref>. | # [[اعتقاد]] به اینکه تمامی اجزاء جهان متشکل از دو جنس بنیادی جوهر و عرضند، از اصول مهم در [[کلام اسلامی]] است که به ویژه در [[سنت]] [[اشاعره]] بسط و تأکید بیشتری یافته است. جوهر یا جوهر فرد در مفهوم [[کلامی]] ـ برخلاف معنی مصطلح آن در [[فلسفه]] ارسطویی ـ بر ذره یا جزء تجزیهناپذیر اطلاق میشود که اجسام از ترکیب آنها پدید آمدهاند. عرض که مایه تمایز و منشأ اوصاف هر یک از جوهرهاست، از جوهر جداییناپذیر است. بنابراین، هم یکایک ذرات و هم اجسام که متشکل از ذراتند، نمیتوانند تهی از عرض باشند. از سوی دیگر عرض کیفیتی ذاتاً ناپایدار است که بنابر اصل مشهورِ «عرض دو لحظه نمیپاید»، دوام آن مستلزم آفرینش پیاپی است و این چیزی جز حدوث نیست. بدینگونه، جوهر ملازم با چیزی حادث است که مقدم بر آن حادث وجود نمیتواند یافت. از اینجا حادث بودن جواهر و در نتیجه سراسر جهان اجسام [[اثبات]] میشود<ref>باقلانی، محمد، التمهید، به کوشش جوزف مکارتی، ص۱۷-۱۸، ۲۲-۲۳؛ جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمدیوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، ص۲۳؛ همو، الشامل، ص۹۸؛ همو، لمع الادلة، به کوشش فوقیهحسین محمود و محمود خضیری، ۷۶-۷۹؛ درباره بیان معتزله، نک: مانکدیم، احمد، [تعلیق] شرح الاصول الخمسة، به کوشش عبدالکریم عثمان، ص۹۲- ۹۵؛ ملاحمی خوارزمی، محمود، المعتمد فی اصول الدین، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، ص۹۶-۱۰۰، ۱۴۶؛ درباره پاسخهای ابن رشد، نک: ابن رشد، محمد، «الکشف عن مناهج الادلة»، ص۴۹-۵۳.</ref>. | ||
[[ابن حزم]] که مخالف نظریه جزء لایتجزاست، صورت دیگری از این [[برهان]] را طرح کرده است که مطابق آن حدوث [[اعراض]] دلیل بر حدوث افراد است. نظیر اینگونه [[استدلال]] را که مستقل از مفهوم ذره است، [[فارابی]] نیز در رساله «القیاس الصغیر علی طریقة المتکلمین» <ref>القیاس الصغیر علی طریقة المتکلمین؛ ص ۸۷ -۹۰.</ref> بازگو کرده است. مقدمه اول آن این است که هر جسمی مرکب است و هر مرکبی همراه با عرضی لاینفک است. فارابی که این نوع استدلال را به عنوان نمونهای از قیاسهای مرکب [[متکلمان]] یاد میکند، میگوید: مقدمات این قیاسها خود مبتنی بر قیاسهای دیگری هستند که متکلمان [[اثبات]] برخی از آنها را تا مبانی اولیهشان دنبال نکردهاند<ref>نک: باقلانی، محمد، التمهید، ص۳۸-۳۹.</ref>. | [[ابن حزم]] که مخالف نظریه جزء لایتجزاست، صورت دیگری از این [[برهان]] را طرح کرده است که مطابق آن حدوث [[اعراض]] دلیل بر حدوث افراد است. نظیر اینگونه [[استدلال]] را که مستقل از مفهوم ذره است، [[فارابی]] نیز در رساله «القیاس الصغیر علی طریقة المتکلمین» <ref>القیاس الصغیر علی طریقة المتکلمین؛ ص ۸۷ -۹۰.</ref> بازگو کرده است. مقدمه اول آن این است که هر جسمی مرکب است و هر مرکبی همراه با عرضی لاینفک است. فارابی که این نوع استدلال را به عنوان نمونهای از قیاسهای مرکب [[متکلمان]] یاد میکند، میگوید: مقدمات این قیاسها خود مبتنی بر قیاسهای دیگری هستند که متکلمان [[اثبات]] برخی از آنها را تا مبانی اولیهشان دنبال نکردهاند<ref>نک: باقلانی، محمد، التمهید، ص۳۸-۳۹.</ref>. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
ب) مقدمه دوم [[برهان حدوث]] این است که [[جهان]] مخلوق با [[وصف]] حدوث به صانعی غیرحادث نیاز دارد. [[اثبات]] این مقدمه را نیز متکلمان اشعری به چند صورت طرح کردهاند: | ب) مقدمه دوم [[برهان حدوث]] این است که [[جهان]] مخلوق با [[وصف]] حدوث به صانعی غیرحادث نیاز دارد. [[اثبات]] این مقدمه را نیز متکلمان اشعری به چند صورت طرح کردهاند: | ||
#[[باقلانی]] در [[استدلال]] بر این [[ضرورت]] میگوید: همچنانکه نوشته را بدون وجود نویسنده و ساختمان را بدون وجود سازنده نمیتوان پذیرفت، حرکات افلاک و نقشهای جهان مستلزم وجود صانعی حرکتبخش و نقشآفرین است. استدلال دوم باقلانی که اثبات این اصل را از شکل بسیط آن به شیوه [[برهان]] [[فلسفی]] نزدیکتر میکند، این است که موجودات حادث به حسب ذات بر یکدیگر تقدم و تأخر وجودی ندارند. اینکه هستی یافتن یک چیز پیش از چیز دیگری تحقق یافته است، [[ثابت]] میکند که باید فاعلی تقدیم و تأخیر آنها را رقم زده باشد<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۳.</ref>. باقلانی در دلیل سوم خود مفهوم تازهای را وارد بحث میکند که در میان متکلمان اشعری پس از او جایگاه مهمتری مییابد. وی میگوید: ما میدانیم که هر یک از اجسام عالم در [[مقام]] حدوث میتوانستهاند واجد ترکیب و صورتی باشند بجز آنچه اکنون دارند؛ اما تعین یافتن آنها به این وضع خاص نمیتواند به خود آنها نسبت داده، یا صرفاً ناشی از قابلیت پذیرش دانسته شود. بنابراین، لازم بوده است که عاملی تعین بخش از سر قصد به حادثی که به تعبیر باقلانی «صحت» پذیرش [[صور]] گوناگون را داراست، صورت معینی را اختصاص داده باشد<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۳.</ref>. | # [[باقلانی]] در [[استدلال]] بر این [[ضرورت]] میگوید: همچنانکه نوشته را بدون وجود نویسنده و ساختمان را بدون وجود سازنده نمیتوان پذیرفت، حرکات افلاک و نقشهای جهان مستلزم وجود صانعی حرکتبخش و نقشآفرین است. استدلال دوم باقلانی که اثبات این اصل را از شکل بسیط آن به شیوه [[برهان]] [[فلسفی]] نزدیکتر میکند، این است که موجودات حادث به حسب ذات بر یکدیگر تقدم و تأخر وجودی ندارند. اینکه هستی یافتن یک چیز پیش از چیز دیگری تحقق یافته است، [[ثابت]] میکند که باید فاعلی تقدیم و تأخیر آنها را رقم زده باشد<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۳.</ref>. باقلانی در دلیل سوم خود مفهوم تازهای را وارد بحث میکند که در میان متکلمان اشعری پس از او جایگاه مهمتری مییابد. وی میگوید: ما میدانیم که هر یک از اجسام عالم در [[مقام]] حدوث میتوانستهاند واجد ترکیب و صورتی باشند بجز آنچه اکنون دارند؛ اما تعین یافتن آنها به این وضع خاص نمیتواند به خود آنها نسبت داده، یا صرفاً ناشی از قابلیت پذیرش دانسته شود. بنابراین، لازم بوده است که عاملی تعین بخش از سر قصد به حادثی که به تعبیر باقلانی «صحت» پذیرش [[صور]] گوناگون را داراست، صورت معینی را اختصاص داده باشد<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۳.</ref>. | ||
#جوینی در تقریر کاملتری از آنچه [[باقلانی]] به [[صحت]] تعبیر کرده بود، مفهوم «جواز» را به میان میآورد. این مفهوم در [[استدلال]] دیگری از جوینی به صورت دلیل مستقلی درمیآید که در عین داشتن ویژگی کلامی، شبیه به مفهوم [[فلسفی]] امکان است. این دلیل مستقل که [[ابن رشد]] آن را از رساله گمشده جوینی به نام النظامیه نقل میکند، بر دو مقدمه [[استوار]] است: نخست اینکه [[جهان]] و هر چه در آن است، جایز است که یکسره به گونهای دیگر باشد. دوم اینکه آنچه جواز در آن راه دارد، حادث است و بنابراین، نیازمند فاعلی است که یکی از گونههای جایز را به آن تخصیص دهد<ref>ابن رشد، محمد، «الکشف عن مناهج الادلة»، ص۵۴ - ۵۵، ۶۰؛ جوینی، عبدالملک، لمع الادلة، ۸۰ -۸۱؛ همو، الارشاد، ص۱۸-۱۹؛ شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، ص۱۵-۱۶، ۳۹-۴۰؛ نسفی، میمون، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، ج۱، ص۷۸؛ درباره استفاده از این مفهوم در ادلة معتزله، نک: ملاحمی خوارزمی، محمود، المعتمد فی اصول الدین، ص۱۶۷.</ref>. | #جوینی در تقریر کاملتری از آنچه [[باقلانی]] به [[صحت]] تعبیر کرده بود، مفهوم «جواز» را به میان میآورد. این مفهوم در [[استدلال]] دیگری از جوینی به صورت دلیل مستقلی درمیآید که در عین داشتن ویژگی کلامی، شبیه به مفهوم [[فلسفی]] امکان است. این دلیل مستقل که [[ابن رشد]] آن را از رساله گمشده جوینی به نام النظامیه نقل میکند، بر دو مقدمه [[استوار]] است: نخست اینکه [[جهان]] و هر چه در آن است، جایز است که یکسره به گونهای دیگر باشد. دوم اینکه آنچه جواز در آن راه دارد، حادث است و بنابراین، نیازمند فاعلی است که یکی از گونههای جایز را به آن تخصیص دهد<ref>ابن رشد، محمد، «الکشف عن مناهج الادلة»، ص۵۴ - ۵۵، ۶۰؛ جوینی، عبدالملک، لمع الادلة، ۸۰ -۸۱؛ همو، الارشاد، ص۱۸-۱۹؛ شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، ص۱۵-۱۶، ۳۹-۴۰؛ نسفی، میمون، تبصرة الادلة، به کوشش کلود سلامه، ج۱، ص۷۸؛ درباره استفاده از این مفهوم در ادلة معتزله، نک: ملاحمی خوارزمی، محمود، المعتمد فی اصول الدین، ص۱۶۷.</ref>. | ||
#[[غزالی]] در "الاقتصاد برهان" خود را بر وجود [[خدا]] با اصل حدوث جهان آغاز میکند و به این [[حکم]] میرساند که هر آنچه حادث باشد، نیازمند سبب است تا حادث را که وجود و عدم آن امکان دارد، به وجود آورد. وی توضیح میدهد که مقصود او از امکان این است که هستی و نیستی چیزی هر دو جواز داشته باشد. امور حادث در حالتی که نسبت به بودن و نبودن امکان مساوی داشته باشند، نمیتوانند به خودی خود به وجود آیند، بلکه وجود آنها مستلزم وجود مرجِحی است که آنها را به جانب وجود براند. برای غزالی که بیشترین [[حمله]] را در تهافت الفلاسفه متوجه اصل علیت میسازد، سببیت و امکان معنایی غیر از مفهوم فلسفی آنها دارد، چنانکه خود او تأکید میکند که مرادش از سببیت چیزی جز ترجیح نیست<ref>غزالی، محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۱۹-۲۰.</ref>. بدینگونه، برهانی که غزالی براساس مفهوم «ترجیح» میآورد، با آنکه مانند دیگر [[براهین]] [[متکلمان]] مبتنی بر مقدمهای در حدوث [[جهان]] است، برهانی متفاوت به شمار میآید. غزالی در اینجا از مفهوم [[وجوب]] و امکان [[ابن سینا]] متأثر بوده است، اما دیدگاه او با لوازم [[فلسفی]] این مفهوم نسبتی ندارد. به [[عقیده]] او سببیت به معنای [[ضرورت]] صدور ترتب عِلّی که در [[برهان]] ابن سینا موردنظر است، به قدیم بودن جهان و [[نفی]] [[قدرت]] و [[اراده الهی]] در [[آفرینش]] میانجامد<ref>غزالی، محمد، تهافت الفلاسفة، به کوشش موریس بویژ، ص۸۹ - ۹۰؛ نیز نک: شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، ص۱۴-۱۷.</ref>. در دورههای پس از غزالی که مباحث فلسفی بسیاری به [[علم کلام]] راه یافت، مفهوم وجوب و امکان بر روایتهای قدیمتر [[برهان حدوث]] افزوده شد و در مواردی به صورت برهانی مستقل درآمد<ref>نک: عضدالدین ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۱۶۷؛ ابن میثم بحرانی، میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۶۳ -۶۸؛ علامة حلی، حسن، انوار الملکوت، به کوشش محمدنجمی زنجانی، ص۵۹ -۶۰؛ تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، ج۴، ص۱۵-۲۰.</ref>. فخرالدین رازی در بیان اقسام برهانهای متکلمان به [[ادله]] مبتنی بر امکان نیز پرداخته است؛ اما تمایز بین [[برهان امکان]] و برهان حدوث (اصل جواز) در برخی آثار او چندان روشن نیست<ref>فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، ۲۱۶-۲۳۱؛ فخرالدین رازی، کتاب الاربعین، ص۷۰.</ref>. | # [[غزالی]] در "الاقتصاد برهان" خود را بر وجود [[خدا]] با اصل حدوث جهان آغاز میکند و به این [[حکم]] میرساند که هر آنچه حادث باشد، نیازمند سبب است تا حادث را که وجود و عدم آن امکان دارد، به وجود آورد. وی توضیح میدهد که مقصود او از امکان این است که هستی و نیستی چیزی هر دو جواز داشته باشد. امور حادث در حالتی که نسبت به بودن و نبودن امکان مساوی داشته باشند، نمیتوانند به خودی خود به وجود آیند، بلکه وجود آنها مستلزم وجود مرجِحی است که آنها را به جانب وجود براند. برای غزالی که بیشترین [[حمله]] را در تهافت الفلاسفه متوجه اصل علیت میسازد، سببیت و امکان معنایی غیر از مفهوم فلسفی آنها دارد، چنانکه خود او تأکید میکند که مرادش از سببیت چیزی جز ترجیح نیست<ref>غزالی، محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۱۹-۲۰.</ref>. بدینگونه، برهانی که غزالی براساس مفهوم «ترجیح» میآورد، با آنکه مانند دیگر [[براهین]] [[متکلمان]] مبتنی بر مقدمهای در حدوث [[جهان]] است، برهانی متفاوت به شمار میآید. غزالی در اینجا از مفهوم [[وجوب]] و امکان [[ابن سینا]] متأثر بوده است، اما دیدگاه او با لوازم [[فلسفی]] این مفهوم نسبتی ندارد. به [[عقیده]] او سببیت به معنای [[ضرورت]] صدور ترتب عِلّی که در [[برهان]] ابن سینا موردنظر است، به قدیم بودن جهان و [[نفی]] [[قدرت]] و [[اراده الهی]] در [[آفرینش]] میانجامد<ref>غزالی، محمد، تهافت الفلاسفة، به کوشش موریس بویژ، ص۸۹ - ۹۰؛ نیز نک: شهرستانی، محمد، نهایة الاقدام، ص۱۴-۱۷.</ref>. در دورههای پس از غزالی که مباحث فلسفی بسیاری به [[علم کلام]] راه یافت، مفهوم وجوب و امکان بر روایتهای قدیمتر [[برهان حدوث]] افزوده شد و در مواردی به صورت برهانی مستقل درآمد<ref>نک: عضدالدین ایجی، عبدالرحمان، المواقف، ص۱۶۷؛ ابن میثم بحرانی، میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۶۳ -۶۸؛ علامة حلی، حسن، انوار الملکوت، به کوشش محمدنجمی زنجانی، ص۵۹ -۶۰؛ تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد، به کوشش عبدالرحمان عمیره، ج۴، ص۱۵-۲۰.</ref>. فخرالدین رازی در بیان اقسام برهانهای متکلمان به [[ادله]] مبتنی بر امکان نیز پرداخته است؛ اما تمایز بین [[برهان امکان]] و برهان حدوث (اصل جواز) در برخی آثار او چندان روشن نیست<ref>فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، ۲۱۶-۲۳۱؛ فخرالدین رازی، کتاب الاربعین، ص۷۰.</ref>. | ||
#برخی از متکلمان در تقریر خود از برهانی که بر [[اثبات]] نیاز حادثات به [[مُحدِث]] آوردهاند، به مقدمه دیگری نیز در رد [[تسلسل]] پرداختهاند تا این فرض را نفی کنند که پیدایش حادثات از یکدیگر میتواند تا بینهایت امتداد داشته باشد و نتیجه این فرض بیآغاز بودن جهان و [[بینیازی]] آن از [[خالق]] است<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۴- ۲۵.</ref>. | #برخی از متکلمان در تقریر خود از برهانی که بر [[اثبات]] نیاز حادثات به [[مُحدِث]] آوردهاند، به مقدمه دیگری نیز در رد [[تسلسل]] پرداختهاند تا این فرض را نفی کنند که پیدایش حادثات از یکدیگر میتواند تا بینهایت امتداد داشته باشد و نتیجه این فرض بیآغاز بودن جهان و [[بینیازی]] آن از [[خالق]] است<ref>باقلانی، محمد، التمهید، ص۲۴- ۲۵.</ref>. | ||
== اقسام حدوث == | == اقسام حدوث == | ||
#'''حدوث زمانی:''' منظور از حدوث زمانی یک موجود، یعنی آن موجود پس از این که در برههای از [[زمان]] وجود نداشته، پا به عرصه وجود گذارده است. با توجه به این معنا، مقصود از ایجادکننده کسی است که این موجود را از عدم بهوجود آورده و پس از آنکه در زمانی وجود نداشته، ایجاد کرده است. | #'''حدوث زمانی:''' منظور از حدوث زمانی یک موجود، یعنی آن موجود پس از این که در برههای از [[زمان]] وجود نداشته، پا به عرصه وجود گذارده است. با توجه به این معنا، مقصود از ایجادکننده کسی است که این موجود را از عدم بهوجود آورده و پس از آنکه در زمانی وجود نداشته، ایجاد کرده است. | ||
#'''حدوث ذاتی:''' منظور از حدوث ذاتی آن است که یک موجود ـ صرفنظر از اینکه حدوث زمانی نیز داشته یا نه ـ در ذات خود بهگونهای است که به خودی خود، نمیتوانسته وجود پیدا کند، همچنان که مانعی نیز بر وجود پیدا کردن در ذاتش نبوده و ذات دیگری به او هستی بخشیده است. تفاوت [[افکار]] [[متکلّمان]] با [[حکمای اسلامی]] در همینجاست: متکلّمان عالم را حادث زمانی دانسته و با توجه به آن به [[اثبات]] ذات باری پرداختهاند، اما [[حکما]] و [[فلاسفه]] [[اسلامی]] برای [[استدلال]] بر وجود [[خداوند]]، نیازی به اثبات حدوث زمانی عالم نمیبینند و تنها حدوث ذاتی آن را کافی میدانند؛ زیرا حدوث ذاتی یعنی این که عالم در ذات خود محتاج به علّت و [[محدث]] است و این برای اثبات احتیاج آن به [[خالق]] کافی است. در نظر اینان، با توجه به تغییراتی که هر لحظه در مجموعه هستی رخ میدهد و عالم همچون هستی سیّالی است، اثبات میشود که در هر لحظه، به خالق نیاز دارد.<ref>[[جعفر کریمی|کریمی]] و [[قدرت الله فرقانی|فرقانی]]، [[توحيد از ديدگاه عقل و نقل (کتاب)|توحيد از ديدگاه عقل و نقل]]، ج۱، ص۴۴.</ref> | #'''حدوث ذاتی:''' منظور از حدوث ذاتی آن است که یک موجود ـ صرفنظر از اینکه حدوث زمانی نیز داشته یا نه ـ در ذات خود بهگونهای است که به خودی خود، نمیتوانسته وجود پیدا کند، همچنان که مانعی نیز بر وجود پیدا کردن در ذاتش نبوده و ذات دیگری به او هستی بخشیده است. تفاوت [[افکار]] [[متکلّمان]] با [[حکمای اسلامی]] در همینجاست: متکلّمان عالم را حادث زمانی دانسته و با توجه به آن به [[اثبات]] ذات باری پرداختهاند، اما [[حکما]] و [[فلاسفه]] [[اسلامی]] برای [[استدلال]] بر وجود [[خداوند]]، نیازی به اثبات حدوث زمانی عالم نمیبینند و تنها حدوث ذاتی آن را کافی میدانند؛ زیرا حدوث ذاتی یعنی این که عالم در ذات خود محتاج به علّت و [[محدث]] است و این برای اثبات احتیاج آن به [[خالق]] کافی است. در نظر اینان، با توجه به تغییراتی که هر لحظه در مجموعه هستی رخ میدهد و عالم همچون هستی سیّالی است، اثبات میشود که در هر لحظه، به خالق نیاز دارد.<ref>[[جعفر کریمی|کریمی]] و [[قدرت الله فرقانی|فرقانی]]، [[توحيد از ديدگاه عقل و نقل (کتاب)|توحيد از ديدگاه عقل و نقل]]، ج۱، ص۴۴.</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۶۵.</ref> | ||
== روش حدوث اجسام == | == روش حدوث اجسام == | ||
بیشتر متکلمان، برهان حدوث را به همین روش مطرح کرده<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۹۴؛ المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰.</ref>، آن را شیوه [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} میدانند<ref>محصل افکار المتقدمین ص۳۳۷؛ مفتاح الباب، ص۸۳.</ref>. برخی این روش را بر روش حدوث صفات یا اعراض، ترجیح داده، وجوهی برای ترجیح آن بیان کردهاند<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۹۴.</ref>. تقریر [[استدلال]] بدین نحو است: اجسام عالم حادثند و هر حادثی نیازمند [[محدث]] است؛ پس اجسام عالم نیازمند محدثند، و محدثِ اجسام، [[جسم]] و [[جسمانی]] نیست وگرنه دور یا تسلسل پیش میآید که [[باطل]] است، در نتیجه مؤثر در عالم، قدیم است<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۹۴؛ تقریب المعارف، ص۳۷؛ المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. با توجه به [[بدیهی]] نبودن مقدمه اول، برای [[اثبات]] آن به وجوه گوناگونی [[تمسک]] شده است<ref>الاربعین، ج۱، ص۳۲ - ۶۶؛ شرح الأصول الخمسة، ص۹۴؛ شرح المواقف، ج۷، ص۲۲۲ – ۲۲۸.</ref>. [[قاضی عبدالجبار]] در این خصوص سه وجه مطرح میکند. در وجه اول، ابتدا از راه حدوث اعراض، وجود [[خدا]] و صفات وی را ثابت میکند و سپس از راه [[ادله]] سمعیه به حدوث اجسام میپردازد. در وجه دوم نیز از راه حدوث اعراض، وجود [[خداوند]] و قدم وی را ثابت کرده، سپس اینگونه [[استدلال]] میکند که اگر اجسام قدیم باشند، مانند [[خدا]] خواهند شد و [[خداوند]] مانند ندارد. وی به هیچ کدام از این دو وجه اعتنا نکرده، به وجه سوم که مؤسس آن را [[ابوالهذیل علاف]] میداند، روی آورده، چنین مینویسد: هیچ جسمی خالی از [[اعراض]] حادث نیست، و آنچه از حوادث خالی نیست، خود حادث است<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۹۴.</ref>. در این استدلال، منظور از اعراض، اکوان چهارگانه: حرکت سکون، [[اجتماع]] و افتراق است. گاهی نیز از میان اعراض، به حرکت و سکون توجه شده و اینگونه استدلال میشود: اجسام از حرکت و سکون خالی نیست. حرکت و سکون حادثند و آن چه از حوادث خالی نیست حادث است؛ پس تمام اجسام حادث است<ref>الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۷؛ درر الفوائد، ج۱، ص۴۳۵.</ref>. به هر حال، این استدلال بر حدوث اجسام که روش مشهوری است و در بسیاری از متون [[کلامی]] و [[فلسفی]] آمده است<ref>الانصاف، ص۱۷؛ التوحید، ص۲۹۸؛ شرح المواقف، ج۷، ص۲۲۲؛ التعلیقات، ص۳۷؛ رساله ما بعد الطبیعة، ص۱۷؛ القبسات، ص۲۶۳</ref>، متضمن چهار ادعاست: وجود اعراض، حدوث اعراض، خالی نبودن [[جسم]] از اعراض حادث و حادث بودن آنچه از حوادث خالی نیست. [[متکلمان]] برخی از اینها را [[بدیهی]] دانسته و برای برخی دلیل آوردهاند<ref>شرح الاصول الخمسة، ص۹۵؛ تقریب المعارف، ص۳۵؛ لمع الادلة، ص۸۸.</ref>. وجه دیگری نیز برای [[اثبات]] حدوث اجسام بر اساس حرکت و سکون به صورت ذیل اقامه شده است: اگر جسم [[ازلی]] باشد، در ازل یا متحرک است یا ساکن؛ زیرا جسم بدون حیّز نیست، و چنانچه بیش از یک آن در حیّز واحد مستقر باشد، آن را ساکن گویند و اگر در آنِ ثانی در حیّز ثانی قرار گیرد، متحرک است. متحرک یا ساکن بودن جسم در ازل، [[باطل]] است؛ چون حرکت و سکون، هر دو مسبوق به غیر هستند، و ازلی مسبوق به غیر نیست. افزون بر این، با توجه به قاعده {{عربی|"ما ثبت قدمه امتنع عدمه"}}؛ «آن چه قدیم است عدم بر آن ممتنع است»<ref>محصل افکار المتقدمین، ص۲۱۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۷؛ شرح المقاصد، ج۳، ص۱۱۱ و ۱۱۸؛ شوارق الالهام، ج۱، ص۱۴۴.</ref>؛ میتوان گفت: اگر [[جسم]] در ازل ساکن باشد، زوال سکون از آن ممتنع است، و در نتیجه، حرکت جسم ممتنع خواهد بود که به طور قطع [[باطل]] است<ref>معالم اصول الدین، ص۳۱؛ قواعد العقائد، ص۴۳؛ شرح حکمة العین، ص۳۵۹؛ ایضاح المقاصد، ص۲۲۶.</ref>. | بیشتر متکلمان، برهان حدوث را به همین روش مطرح کرده<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۹۴؛ المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰.</ref>، آن را شیوه [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} میدانند<ref>محصل افکار المتقدمین ص۳۳۷؛ مفتاح الباب، ص۸۳.</ref>. برخی این روش را بر روش حدوث صفات یا اعراض، ترجیح داده، وجوهی برای ترجیح آن بیان کردهاند<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۹۴.</ref>. تقریر [[استدلال]] بدین نحو است: اجسام عالم حادثند و هر حادثی نیازمند [[محدث]] است؛ پس اجسام عالم نیازمند محدثند، و محدثِ اجسام، [[جسم]] و [[جسمانی]] نیست وگرنه دور یا تسلسل پیش میآید که [[باطل]] است، در نتیجه مؤثر در عالم، قدیم است<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۹۴؛ تقریب المعارف، ص۳۷؛ المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. با توجه به [[بدیهی]] نبودن مقدمه اول، برای [[اثبات]] آن به وجوه گوناگونی [[تمسک]] شده است<ref>الاربعین، ج۱، ص۳۲ - ۶۶؛ شرح الأصول الخمسة، ص۹۴؛ شرح المواقف، ج۷، ص۲۲۲ – ۲۲۸.</ref>. [[قاضی عبدالجبار]] در این خصوص سه وجه مطرح میکند. در وجه اول، ابتدا از راه حدوث اعراض، وجود [[خدا]] و صفات وی را ثابت میکند و سپس از راه [[ادله]] سمعیه به حدوث اجسام میپردازد. در وجه دوم نیز از راه حدوث اعراض، وجود [[خداوند]] و قدم وی را ثابت کرده، سپس اینگونه [[استدلال]] میکند که اگر اجسام قدیم باشند، مانند [[خدا]] خواهند شد و [[خداوند]] مانند ندارد. وی به هیچ کدام از این دو وجه اعتنا نکرده، به وجه سوم که مؤسس آن را [[ابوالهذیل علاف]] میداند، روی آورده، چنین مینویسد: هیچ جسمی خالی از [[اعراض]] حادث نیست، و آنچه از حوادث خالی نیست، خود حادث است<ref>شرح الأصول الخمسة، ص۹۴.</ref>. در این استدلال، منظور از اعراض، اکوان چهارگانه: حرکت سکون، [[اجتماع]] و افتراق است. گاهی نیز از میان اعراض، به حرکت و سکون توجه شده و اینگونه استدلال میشود: اجسام از حرکت و سکون خالی نیست. حرکت و سکون حادثند و آن چه از حوادث خالی نیست حادث است؛ پس تمام اجسام حادث است<ref>الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۴۷؛ درر الفوائد، ج۱، ص۴۳۵.</ref>. به هر حال، این استدلال بر حدوث اجسام که روش مشهوری است و در بسیاری از متون [[کلامی]] و [[فلسفی]] آمده است<ref>الانصاف، ص۱۷؛ التوحید، ص۲۹۸؛ شرح المواقف، ج۷، ص۲۲۲؛ التعلیقات، ص۳۷؛ رساله ما بعد الطبیعة، ص۱۷؛ القبسات، ص۲۶۳</ref>، متضمن چهار ادعاست: وجود اعراض، حدوث اعراض، خالی نبودن [[جسم]] از اعراض حادث و حادث بودن آنچه از حوادث خالی نیست. [[متکلمان]] برخی از اینها را [[بدیهی]] دانسته و برای برخی دلیل آوردهاند<ref>شرح الاصول الخمسة، ص۹۵؛ تقریب المعارف، ص۳۵؛ لمع الادلة، ص۸۸.</ref>. وجه دیگری نیز برای [[اثبات]] حدوث اجسام بر اساس حرکت و سکون به صورت ذیل اقامه شده است: اگر جسم [[ازلی]] باشد، در ازل یا متحرک است یا ساکن؛ زیرا جسم بدون حیّز نیست، و چنانچه بیش از یک آن در حیّز واحد مستقر باشد، آن را ساکن گویند و اگر در آنِ ثانی در حیّز ثانی قرار گیرد، متحرک است. متحرک یا ساکن بودن جسم در ازل، [[باطل]] است؛ چون حرکت و سکون، هر دو مسبوق به غیر هستند، و ازلی مسبوق به غیر نیست. افزون بر این، با توجه به قاعده {{عربی|"ما ثبت قدمه امتنع عدمه"}}؛ «آن چه قدیم است عدم بر آن ممتنع است»<ref>محصل افکار المتقدمین، ص۲۱۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۷؛ شرح المقاصد، ج۳، ص۱۱۱ و ۱۱۸؛ شوارق الالهام، ج۱، ص۱۴۴.</ref>؛ میتوان گفت: اگر [[جسم]] در ازل ساکن باشد، زوال سکون از آن ممتنع است، و در نتیجه، حرکت جسم ممتنع خواهد بود که به طور قطع [[باطل]] است<ref>معالم اصول الدین، ص۳۱؛ قواعد العقائد، ص۴۳؛ شرح حکمة العین، ص۳۵۹؛ ایضاح المقاصد، ص۲۲۶.</ref>. | ||
برخی برای [[اثبات]] حدوث اجسام، از امکان بهره گرفتهاند. اینان میگویند ما سوای [[خداوند]]، همه ممکن است. هر ممکنالوجودی، حادث است؛ پس ما سوای خداوند؛ خواه جسم باشد، یا جزء لایتجزی، عرض و یا غیر از اینها، همه حادث است. اما حدوث ممکنات بدان دلیل است که ممکن محتاج به مؤثر است و تأثیر مؤثر، یا در حال وجود اثر است، یا در حال عدم آن و یا در حال حدوثش. شق اول، تحصیل حاصل است و باطل و بر دو تقدیر دیگر، حدوث اثر لازم میآید<ref>قواعد العقائد، ص۴۵؛ شرح حکمة العین، ص۳۵۸؛ ایضاح المقاصد، ص۲۲۶.</ref>. به همین [[استدلال]] نزدیک است بیان آن دسته که در تقریر [[برهان حدوث]]، از امکان و [[وجوب]] آغاز کرده، میگویند موجود، یا ممکن است یا [[واجب]]. هر ممکنی حادث است و هر حادثی به [[محدث]] نیازمند است. اینان سپس برای حدوث هر ممکنی، به شیوه گذشته استدلال میکنند<ref>شرح الاصول الخمسة، ص۹۴؛ رساله ما بعد الطبیعة، ص۱۷؛ خلاصة علم الکلام، ص۶۷.</ref>. در برخی از این وجوه که برای اثبات حدوث اجسام بیان گردید تنها حدوث اجسام و [[اعراض]] آن ثابت میشود، ولی در وجوهی که از امکان بهره برده میشود، حدوث هر ممکنی، حتی جواهر مجرد بر فرض که وجود داشته باشند اثبات میشود<ref>قواعد العقائد، ص۴۵؛ کشف الفوائد، ص۳۹؛ شرح المواقف، ج۷، ص۲۲۲.</ref>. برخی و در رأس آنها کعبی، مقدمه دومِ برهان حدوث را که هر حادثی نیازمند محدث است، [[بدیهی]] پنداشته، تبیین مفردات آن را برای [[تصدیق]] بدان کافی میدانند. از نظر اینان، اگر دلیلی مانند اینکه: [[کتابت]]، کاتب میخواهد و بنا، [[بانی]] و مساحت، ماسح؛ پس حادث نیز [[محدث]] میخواهد، درباره آن ذکر میشود، همه [[تنبیه]] بر حکمی [[بدیهی]] است<ref>اصول اهل السنة، ص۷۳؛ تمهید الاصول، ص۱۸؛ الشامل، ص۱۴۵؛ البراهین در علم کلام، ص۷۳؛ قواعد العقائد ص۴۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۱۷؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳؛ علم کلام جدید، ج۲، ص۲۵.</ref>. برخی، [[حکم]] به [[بداهت]] را به بیشتر [[متکلمان]] نسبت داده، آن را بر مبنای ایشان متفرع میدانند که حدوث، مناط [[نیازمندی]] به علت است<ref>ارشاد الطالبین، ص۱۵۵.</ref> | برخی برای [[اثبات]] حدوث اجسام، از امکان بهره گرفتهاند. اینان میگویند ما سوای [[خداوند]]، همه ممکن است. هر ممکنالوجودی، حادث است؛ پس ما سوای خداوند؛ خواه جسم باشد، یا جزء لایتجزی، عرض و یا غیر از اینها، همه حادث است. اما حدوث ممکنات بدان دلیل است که ممکن محتاج به مؤثر است و تأثیر مؤثر، یا در حال وجود اثر است، یا در حال عدم آن و یا در حال حدوثش. شق اول، تحصیل حاصل است و باطل و بر دو تقدیر دیگر، حدوث اثر لازم میآید<ref>قواعد العقائد، ص۴۵؛ شرح حکمة العین، ص۳۵۸؛ ایضاح المقاصد، ص۲۲۶.</ref>. به همین [[استدلال]] نزدیک است بیان آن دسته که در تقریر [[برهان حدوث]]، از امکان و [[وجوب]] آغاز کرده، میگویند موجود، یا ممکن است یا [[واجب]]. هر ممکنی حادث است و هر حادثی به [[محدث]] نیازمند است. اینان سپس برای حدوث هر ممکنی، به شیوه گذشته استدلال میکنند<ref>شرح الاصول الخمسة، ص۹۴؛ رساله ما بعد الطبیعة، ص۱۷؛ خلاصة علم الکلام، ص۶۷.</ref>. در برخی از این وجوه که برای اثبات حدوث اجسام بیان گردید تنها حدوث اجسام و [[اعراض]] آن ثابت میشود، ولی در وجوهی که از امکان بهره برده میشود، حدوث هر ممکنی، حتی جواهر مجرد بر فرض که وجود داشته باشند اثبات میشود<ref>قواعد العقائد، ص۴۵؛ کشف الفوائد، ص۳۹؛ شرح المواقف، ج۷، ص۲۲۲.</ref>. برخی و در رأس آنها کعبی، مقدمه دومِ برهان حدوث را که هر حادثی نیازمند محدث است، [[بدیهی]] پنداشته، تبیین مفردات آن را برای [[تصدیق]] بدان کافی میدانند. از نظر اینان، اگر دلیلی مانند اینکه: [[کتابت]]، کاتب میخواهد و بنا، [[بانی]] و مساحت، ماسح؛ پس حادث نیز [[محدث]] میخواهد، درباره آن ذکر میشود، همه [[تنبیه]] بر حکمی [[بدیهی]] است<ref>اصول اهل السنة، ص۷۳؛ تمهید الاصول، ص۱۸؛ الشامل، ص۱۴۵؛ البراهین در علم کلام، ص۷۳؛ قواعد العقائد ص۴۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۱۷؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳؛ علم کلام جدید، ج۲، ص۲۵.</ref>. برخی، [[حکم]] به [[بداهت]] را به بیشتر [[متکلمان]] نسبت داده، آن را بر مبنای ایشان متفرع میدانند که حدوث، مناط [[نیازمندی]] به علت است<ref>ارشاد الطالبین، ص۱۵۵.</ref><ref>فخرالدین رازی، المباحث المشرقیة، ج۲، ص۴۵۰-۴۵۱؛ کتاب الاربعین، ص۹۰-۹۱؛ البراهین، به کوشش محمدباقر سبزواری، ج۱، ص۶۹ – ۷۵؛ التفسیر الکبیر، ج۱۷، ص۱۰؛ نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، به کوشش عبدالله نورانی، ص۲۴۲- ۲۴۵.</ref><ref>شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمد کیلانی، ج۱، ص۹۴.</ref><ref>[https://lib.eshia.ir/23022/11/4698 کتابخانه مدرسه فقاهت، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۸، ص۳۵۱۵]</ref> | ||
=== نقد نظریه بداهت === | === نقد نظریه بداهت === | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
در پاسخ ایرادهای فوق گفته شده که اختلاف عقلا در مناط نیازمندی به علت است نه در نیازمندی حادث به محدث. به عبارت روشنتر، [[متکلم]] و [[فیلسوف]] هر دو قبول دارند که حادث، نیازمند محدث است، ولی در غیر حادث اختلاف دارند<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۸۴ و ۱۲۹؛ مناهج الیقین، ص۵۱؛ قواعد المرام، ص۴۸.</ref>. استدلال آوردن برای این مقدمه نیز دلیل نظری بودن آن نیست؛ زیرا احتمال میرود که دلیل اقامه شده دلیلی تنبیهی باشد<ref>الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۵۸.</ref>. اما اینکه بگوییم نیاز داشتن حادث به سبب بدیهی است، ولی مطلوب، چیز دیگری است که نظری است، با آنچه از [[برهان حدوث]] [[انتظار]] میرود، موافقت ندارد؛ زیرا در برهان حدوث، با مقدمه دوم تنها میخواهیم محدث را [[اثبات]] کنیم، ولی اینکه محدث امری بدون تغییر و تبدیل است، با بطلان دور و [[تسلسل]] به دست میآید<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۲.</ref>. برخی که کبرای فوق را [[بدیهی]] نمیدانند از جمله [[ابوعلی جبائی]] و فرزندش [[ابوهاشم]] و [[پیروان]] آن دو، برای [[اثبات]] آن از [[قیاس]] غایب بر [[شاهد]] استفاده کرده، چنین میگویند: بدون تردید تحقق [[کارها]] و تصرفات ما [[انسانها]]، نظیر [[قیام]] و [[قعود]] و غیر آن به وجود ما نیازمند است؛ چون با قصد و [[داعی]] ما تحقق مییابد. این [[نیازمندی]] به خاطر استمرار وجود یا عدم آنها نیست، بلکه به دلیل تجدد وجود آنهاست که همان حدوث است؛ پس اجسام عالم که در حدوث با تصرفات ما مشترک است، به [[محدث]] نیازمند است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۶؛ شرح الاصول الخمسة، ص۱۱۸؛ شرح جمل العلم والعمل، ص۴۳؛ دیوان الاصول، ص۲۹۶؛ تقریب المعارف، ص۳۹؛ تمهید الاصول، ص۱۹؛ المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۷-۲۱۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳.</ref>. [[فخر رازی]] در [[نقد]] این دلیل میگوید تمامیت این دلیل، بر [[بداهت]] نیازمندی حادث به محدث متوقف است<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۱۳.</ref>. عدهای نیز کبرای یاد شده را با کمک گرفتن از امکان، برهانی ساخته، میگویند هر حادثی ممکن است و هر ممکنی نیازمند مؤثر. دلیل ممکن بودن حادث، این است که حادث یعنی چیزی که معدوم بوده و سپس موجوده شده است، پس معلوم میشود که ماهیتش قابلیت عدم و وجود را داراست و معنای امکان نیز همین است<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷؛ مصنفات الشیخ المفید، النکت الاعتقادیة، ج۱۰، ص۱۹؛ الشامل، ص۱۴۷؛ لمع الادلة، ص۹۰-۹۱؛ غایة المرام، ص۲۱؛ قواعد المرام، ص۵۹؛ انوار الملکوت، ص۵۹؛ لباب المحصل، ص۹۱؛ ارشاد الطالبین، ص۱۵۵.</ref>. | در پاسخ ایرادهای فوق گفته شده که اختلاف عقلا در مناط نیازمندی به علت است نه در نیازمندی حادث به محدث. به عبارت روشنتر، [[متکلم]] و [[فیلسوف]] هر دو قبول دارند که حادث، نیازمند محدث است، ولی در غیر حادث اختلاف دارند<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۸۴ و ۱۲۹؛ مناهج الیقین، ص۵۱؛ قواعد المرام، ص۴۸.</ref>. استدلال آوردن برای این مقدمه نیز دلیل نظری بودن آن نیست؛ زیرا احتمال میرود که دلیل اقامه شده دلیلی تنبیهی باشد<ref>الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۵۸.</ref>. اما اینکه بگوییم نیاز داشتن حادث به سبب بدیهی است، ولی مطلوب، چیز دیگری است که نظری است، با آنچه از [[برهان حدوث]] [[انتظار]] میرود، موافقت ندارد؛ زیرا در برهان حدوث، با مقدمه دوم تنها میخواهیم محدث را [[اثبات]] کنیم، ولی اینکه محدث امری بدون تغییر و تبدیل است، با بطلان دور و [[تسلسل]] به دست میآید<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۲.</ref>. برخی که کبرای فوق را [[بدیهی]] نمیدانند از جمله [[ابوعلی جبائی]] و فرزندش [[ابوهاشم]] و [[پیروان]] آن دو، برای [[اثبات]] آن از [[قیاس]] غایب بر [[شاهد]] استفاده کرده، چنین میگویند: بدون تردید تحقق [[کارها]] و تصرفات ما [[انسانها]]، نظیر [[قیام]] و [[قعود]] و غیر آن به وجود ما نیازمند است؛ چون با قصد و [[داعی]] ما تحقق مییابد. این [[نیازمندی]] به خاطر استمرار وجود یا عدم آنها نیست، بلکه به دلیل تجدد وجود آنهاست که همان حدوث است؛ پس اجسام عالم که در حدوث با تصرفات ما مشترک است، به [[محدث]] نیازمند است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۶؛ شرح الاصول الخمسة، ص۱۱۸؛ شرح جمل العلم والعمل، ص۴۳؛ دیوان الاصول، ص۲۹۶؛ تقریب المعارف، ص۳۹؛ تمهید الاصول، ص۱۹؛ المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۷-۲۱۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳.</ref>. [[فخر رازی]] در [[نقد]] این دلیل میگوید تمامیت این دلیل، بر [[بداهت]] نیازمندی حادث به محدث متوقف است<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۱۳.</ref>. عدهای نیز کبرای یاد شده را با کمک گرفتن از امکان، برهانی ساخته، میگویند هر حادثی ممکن است و هر ممکنی نیازمند مؤثر. دلیل ممکن بودن حادث، این است که حادث یعنی چیزی که معدوم بوده و سپس موجوده شده است، پس معلوم میشود که ماهیتش قابلیت عدم و وجود را داراست و معنای امکان نیز همین است<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۳۷؛ مصنفات الشیخ المفید، النکت الاعتقادیة، ج۱۰، ص۱۹؛ الشامل، ص۱۴۷؛ لمع الادلة، ص۹۰-۹۱؛ غایة المرام، ص۲۱؛ قواعد المرام، ص۵۹؛ انوار الملکوت، ص۵۹؛ لباب المحصل، ص۹۱؛ ارشاد الطالبین، ص۱۵۵.</ref>. | ||
برخی نیز با اینکه از طرفداران بدیهی بودن کبرا هستند، در تبیین آن از امکان بهره جسته، با توجه به ممکن بودن حادث، به بداهت کبرای فوق [[حکم]] کردهاند، اما تصریح دارند که اینگونه تحلیل و توضیح، تنها برای تبیین مفردات قضیه است<ref>الارشاد، ص۱۷؛ تبصرة الادلة، ص۷۸؛ التمهید فی اصول الدین، ص۴-۵؛ شرح العقائد النسفیة، ص۲۸.</ref>. غزالی که از همین دسته است، میگوید: از نظر [[شناخت]]، دو قضیه از نزدیکترین قضایا به [[عقل]] است: یکی [[تصدیق]] [[انسان]] به حدوث خودش و دیگر اینکه حادث، بدون سبب پدید نمیآید<ref>رسائل الغزالی، المضنون به علی غیر اهله، ص۵۱.</ref>. وی در کتاب الاقتصاد نیز میگوید: اگر کسی در این قضیه که «هر حادثی به سبب نیاز دارد» از ما دلیل بطلبد، میگوییم این اصلی است که [[اقرار]] بدان لازم است؛ چون اولی و به لحاظ [[عقلی]] ضروری است و توقف در آن، ناشی از عدم [[درک]] حادث و سبب است. وی سپس برای تبیین معنای حادث، از امکان بهره میگیرد<ref>الاقتصاد، ص۵۸.</ref> | برخی نیز با اینکه از طرفداران بدیهی بودن کبرا هستند، در تبیین آن از امکان بهره جسته، با توجه به ممکن بودن حادث، به بداهت کبرای فوق [[حکم]] کردهاند، اما تصریح دارند که اینگونه تحلیل و توضیح، تنها برای تبیین مفردات قضیه است<ref>الارشاد، ص۱۷؛ تبصرة الادلة، ص۷۸؛ التمهید فی اصول الدین، ص۴-۵؛ شرح العقائد النسفیة، ص۲۸.</ref>. غزالی که از همین دسته است، میگوید: از نظر [[شناخت]]، دو قضیه از نزدیکترین قضایا به [[عقل]] است: یکی [[تصدیق]] [[انسان]] به حدوث خودش و دیگر اینکه حادث، بدون سبب پدید نمیآید<ref>رسائل الغزالی، المضنون به علی غیر اهله، ص۵۱.</ref>. وی در کتاب الاقتصاد نیز میگوید: اگر کسی در این قضیه که «هر حادثی به سبب نیاز دارد» از ما دلیل بطلبد، میگوییم این اصلی است که [[اقرار]] بدان لازم است؛ چون اولی و به لحاظ [[عقلی]] ضروری است و توقف در آن، ناشی از عدم [[درک]] حادث و سبب است. وی سپس برای تبیین معنای حادث، از امکان بهره میگیرد<ref>الاقتصاد، ص۵۸.</ref><ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص ۱۵۴-۱۵۷. مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۶۴.</</ref>. | ||
== روش حدوث صفات یا [[اعراض]] == | == روش حدوث صفات یا [[اعراض]] == | ||
از این روش به دلیل [[آفاق و انفس]] که در [[قرآن]] {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> بدان اشاره شده تعبیر میشود<ref>الاربعین، ج۱، ص۱۳۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۴؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۸۲.</ref>. بیتردید این شیوه، از نظر کبرا با روش پیشین تفاوتی ندارد، تنها تفاوت در ناحیه صغرا (مقدمه اول) است. تقریر [[استدلال]] اینگونه است که نطفه به علقه، مضغه، گوشت و [[خون]] [[تحول]] پیدا میکند (دلیل انفسی)، نیز [[اختلاف]] فصول، دگرگونی هوا، رعد و برق، [[باران]]، [[ابر]]، [[اختلاف]] احوال [[گیاه]] و حیوان بر ما روشن است (دلیل آفاقی). این تبدل و اختلاف حالات در خود انسان و موجودات بیرون از او، نشان حدوث آنهاست، پس به مؤثر نیازمند است و مؤثر در آن، [[طبیعت]] [[جسم]] نیست؛ زیرا اگر طبیعت جسم مؤثر بود، اثر آن در همه اعضا و اجزای موجودات به طور یکسان ظاهر میشد؛ چه طبیعت جسم، در اجزای [[متشابه]] به طور یکسان اثر میگذارد؛ به همین دلیل گفته شده است شکل طبیعی برای هر [[جسم]]، کره است. پس مؤثر در موجودات طبیعی، امری غیر از جسم است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۳؛ الانتصار، ص۸۹-۹۰؛ اللمع، ص۱۵-۱۶؛ شرح الاصول الخمسة، ص۹۲؛ تقریب المعارف، ص۳۶؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۴۰؛ درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۸۲؛ کنز الفوائد، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. برای [[اثبات]] صغرا ـ حدوث صفات و [[اعراض]] ـ چنین [[استدلال]] میشود: صفات متضاد نظیر حرارت و برودت، رطوبت و یبوست، با اینکه طبیعتشان بر افتراق است، در جسم واحد جمع میشوند، پس معلوم میشود [[اجتماع]] آن به سبب جامعی بوده است که آنها را مغلوب خود ساخته و جمع کرده است. [[مقهور]] بودن، دلیل [[ضعف]]، و ضعفِ یک چیز و [[نفوذ]] [[تدبیر]] در آن، دلیل حدوث آن است<ref>کتاب التوحید، ص۱۶؛ کنز الفوائد، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. دلیل دیگری بر حدوث اعراض به این نحوه اقامه شده است: اعراض متضاد، در محل واحد به طور تعاقبی حاصل میشوند. بیتردید نمیتوان آن را از باب کمون و بروز دانست؛ به این معنا که اعراض از ازل در آن محل مجتمع بوده و ظهورشان به طور تعاقبی است، چون فرض این است که این اعراض با هم تضاد دارند و اجتماع اضداد محال است، پس باید گفت یکی از بین میرود و دیگری به وجود میآید، و این نشانه حدوث است<ref>اصول اهل السنة، ص۲۳؛ کتاب التوحید، ص۱۷؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۴۸.</ref>. | از این روش به دلیل [[آفاق و انفس]] که در [[قرآن]] {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> بدان اشاره شده تعبیر میشود<ref>الاربعین، ج۱، ص۱۳۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۴؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۸۲.</ref>. بیتردید این شیوه، از نظر کبرا با روش پیشین تفاوتی ندارد، تنها تفاوت در ناحیه صغرا (مقدمه اول) است. تقریر [[استدلال]] اینگونه است که نطفه به علقه، مضغه، گوشت و [[خون]] [[تحول]] پیدا میکند (دلیل انفسی)، نیز [[اختلاف]] فصول، دگرگونی هوا، رعد و برق، [[باران]]، [[ابر]]، [[اختلاف]] احوال [[گیاه]] و حیوان بر ما روشن است (دلیل آفاقی). این تبدل و اختلاف حالات در خود انسان و موجودات بیرون از او، نشان حدوث آنهاست، پس به مؤثر نیازمند است و مؤثر در آن، [[طبیعت]] [[جسم]] نیست؛ زیرا اگر طبیعت جسم مؤثر بود، اثر آن در همه اعضا و اجزای موجودات به طور یکسان ظاهر میشد؛ چه طبیعت جسم، در اجزای [[متشابه]] به طور یکسان اثر میگذارد؛ به همین دلیل گفته شده است شکل طبیعی برای هر [[جسم]]، کره است. پس مؤثر در موجودات طبیعی، امری غیر از جسم است<ref>الکوکب الازهر، ص۵۳؛ الانتصار، ص۸۹-۹۰؛ اللمع، ص۱۵-۱۶؛ شرح الاصول الخمسة، ص۹۲؛ تقریب المعارف، ص۳۶؛ محصل افکار المتقدمین، ص۳۴۰؛ درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۸۲؛ کنز الفوائد، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. برای [[اثبات]] صغرا ـ حدوث صفات و [[اعراض]] ـ چنین [[استدلال]] میشود: صفات متضاد نظیر حرارت و برودت، رطوبت و یبوست، با اینکه طبیعتشان بر افتراق است، در جسم واحد جمع میشوند، پس معلوم میشود [[اجتماع]] آن به سبب جامعی بوده است که آنها را مغلوب خود ساخته و جمع کرده است. [[مقهور]] بودن، دلیل [[ضعف]]، و ضعفِ یک چیز و [[نفوذ]] [[تدبیر]] در آن، دلیل حدوث آن است<ref>کتاب التوحید، ص۱۶؛ کنز الفوائد، ج۱، ص۱۹۵.</ref>. دلیل دیگری بر حدوث اعراض به این نحوه اقامه شده است: اعراض متضاد، در محل واحد به طور تعاقبی حاصل میشوند. بیتردید نمیتوان آن را از باب کمون و بروز دانست؛ به این معنا که اعراض از ازل در آن محل مجتمع بوده و ظهورشان به طور تعاقبی است، چون فرض این است که این اعراض با هم تضاد دارند و اجتماع اضداد محال است، پس باید گفت یکی از بین میرود و دیگری به وجود میآید، و این نشانه حدوث است<ref>اصول اهل السنة، ص۲۳؛ کتاب التوحید، ص۱۷؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۴۸.</ref>. | ||
[[فخر رازی]] [[برهان حدوث]] به روش حدوث اعراض را از [[ادله]] دیگر بهتر دانسته، میگوید اینگونه ادله دلنشینتر بوده، بر ذهنها تأثیر بیشتری داشته، از ایراد و [[شبهه]] مصونتر است<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۱۶.</ref>. برخی همین روش از برهان حدوث را شیوه [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} میدانند<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۱، ص۳۰۷ و ج۳، ص۸۳؛ مفاتیح الغیب، ص۲۳۹.</ref> | [[فخر رازی]] [[برهان حدوث]] به روش حدوث اعراض را از [[ادله]] دیگر بهتر دانسته، میگوید اینگونه ادله دلنشینتر بوده، بر ذهنها تأثیر بیشتری داشته، از ایراد و [[شبهه]] مصونتر است<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۱۶.</ref>. برخی همین روش از برهان حدوث را شیوه [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} میدانند<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۱، ص۳۰۷ و ج۳، ص۸۳؛ مفاتیح الغیب، ص۲۳۹.</ref><ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص ۱۵۷-۱۵۸.</ref>. | ||
== اشکالات برهان حدوث == | == اشکالات برهان حدوث == | ||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
#این [[برهان]]، بدون کمک گرفتن از اصطلاح امکان، تمام نیست و شاید – چنانکه علامه حلی میگوید به دلیل اینکه خواجه [[طوسی]] در تجرید، برای [[اثبات]] صانع، از [[برهان حدوث]] استفاده نکرده است، همین نکته باشد<ref>کشف المراد، ص۲۸۰.</ref>. برخی در مقدمه اول برهان، برای اثبات حدوث عالم از امکان بهره گرفتهاند<ref>شرح حکمة العین، ص۳۵۸.</ref>. و برخی از آنجا که متاط [[نیازمندی]] به علت را امکان میدانند نه حدوث، در مقدمه دوم برای اثبات نیازمندی حادث به مؤثر، به امکان روی آوردهاند<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. اگر از همه اینها [[چشمپوشی]] کرده، حدوث عالم را بدون امکان، تمام کنیم و نیازمندی حادث به مؤثر را [[بدیهی]] بدانیم، یا آن را با دلیل دیگری غیر از امکان ثابت کنیم، باز هم به امکان نیازمند هستیم؛ زیرا با برهان حدوث، تنها توانستهایم صانع قدیم را ثابت کنیم، ولی اگر بخواهیم [[اثبات]] کنیم که [[محدث]] عالم از دایره عالم امکان بیرون بوده، واجبالوجود است، باید به امکان [[متوسل]] شویم<ref>معالم اصول الدین، ص۳۴؛ قواعد المرام، ص۶۷؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۸۳؛ رحیق مختوم، ج۲، بخش ۵، ص۴۷۹.</ref>. برخی از [[متکلمان]] بر این نکته واقف بوده و برای تتمیم [[برهان]]، این مقدمه را بدان افزودهاند که مؤثر در عالم یا واجبالوجود است یا ممکن؛ اگر ممکن باشد، به دور یا [[تسلسل]] میانجامد که [[باطل]] است، پس مؤثر در عالم، موجودی واجبالوجود خواهد بود<ref>المواقف، ص۲۶۶.</ref>. مشکل دیگری که متوجه [[برهان حدوث]] است و در صورت عدم [[پاسخگویی]] به آن، از [[ارزش]] برهان کاسته میشود، این است که بر اساس آن، موجودات عالم در بقای خود به [[خداوند]] نیازمند نیستند<ref>سه رساله از شیخ اشراق، الالواح العمادیة، ص۳۵؛ مفاتیح الغیب، ص۲۵۲.</ref>. این اشکال به تمام [[صور]] آن قابل [[نقد]] است. بخش اول اشکال، به مردود بودن مبنای متکلمان در مناط [[نیازمندی]] به علت نظر دارد که در جای خود سخن حقی است، ولی تنها ضررش برای برهان حدوث این است که لمّی بودن برهان را مخدوش میسازد، نه اصل برهان را<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۱-۱۷۲.</ref>. راجع به قسمت دوم اشکال باید گفت وقتی حدوث تمامی موجودات غیر از خداوند[[ثابت]] شد و قِدَم در خداوند منحصر گردید، نیاز نیست که پس از اثبات محدث قدیم، واجبالوجود بودن او را ثابت کنیم. از اینرو میرسیدشریف [[جرجانی]] بر صاحب مواقف خرده گرفته است که متکلمان در برهان حدوث، از امکان کمک نمیگیرند و نیازمند تتمیم برهان از راه امکان نیستند<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۵.</ref>. | #این [[برهان]]، بدون کمک گرفتن از اصطلاح امکان، تمام نیست و شاید – چنانکه علامه حلی میگوید به دلیل اینکه خواجه [[طوسی]] در تجرید، برای [[اثبات]] صانع، از [[برهان حدوث]] استفاده نکرده است، همین نکته باشد<ref>کشف المراد، ص۲۸۰.</ref>. برخی در مقدمه اول برهان، برای اثبات حدوث عالم از امکان بهره گرفتهاند<ref>شرح حکمة العین، ص۳۵۸.</ref>. و برخی از آنجا که متاط [[نیازمندی]] به علت را امکان میدانند نه حدوث، در مقدمه دوم برای اثبات نیازمندی حادث به مؤثر، به امکان روی آوردهاند<ref>المطالب العالیة، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. اگر از همه اینها [[چشمپوشی]] کرده، حدوث عالم را بدون امکان، تمام کنیم و نیازمندی حادث به مؤثر را [[بدیهی]] بدانیم، یا آن را با دلیل دیگری غیر از امکان ثابت کنیم، باز هم به امکان نیازمند هستیم؛ زیرا با برهان حدوث، تنها توانستهایم صانع قدیم را ثابت کنیم، ولی اگر بخواهیم [[اثبات]] کنیم که [[محدث]] عالم از دایره عالم امکان بیرون بوده، واجبالوجود است، باید به امکان [[متوسل]] شویم<ref>معالم اصول الدین، ص۳۴؛ قواعد المرام، ص۶۷؛ تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۸۳؛ رحیق مختوم، ج۲، بخش ۵، ص۴۷۹.</ref>. برخی از [[متکلمان]] بر این نکته واقف بوده و برای تتمیم [[برهان]]، این مقدمه را بدان افزودهاند که مؤثر در عالم یا واجبالوجود است یا ممکن؛ اگر ممکن باشد، به دور یا [[تسلسل]] میانجامد که [[باطل]] است، پس مؤثر در عالم، موجودی واجبالوجود خواهد بود<ref>المواقف، ص۲۶۶.</ref>. مشکل دیگری که متوجه [[برهان حدوث]] است و در صورت عدم [[پاسخگویی]] به آن، از [[ارزش]] برهان کاسته میشود، این است که بر اساس آن، موجودات عالم در بقای خود به [[خداوند]] نیازمند نیستند<ref>سه رساله از شیخ اشراق، الالواح العمادیة، ص۳۵؛ مفاتیح الغیب، ص۲۵۲.</ref>. این اشکال به تمام [[صور]] آن قابل [[نقد]] است. بخش اول اشکال، به مردود بودن مبنای متکلمان در مناط [[نیازمندی]] به علت نظر دارد که در جای خود سخن حقی است، ولی تنها ضررش برای برهان حدوث این است که لمّی بودن برهان را مخدوش میسازد، نه اصل برهان را<ref>مدخل مسائل جدید، ص۱۷۱-۱۷۲.</ref>. راجع به قسمت دوم اشکال باید گفت وقتی حدوث تمامی موجودات غیر از خداوند[[ثابت]] شد و قِدَم در خداوند منحصر گردید، نیاز نیست که پس از اثبات محدث قدیم، واجبالوجود بودن او را ثابت کنیم. از اینرو میرسیدشریف [[جرجانی]] بر صاحب مواقف خرده گرفته است که متکلمان در برهان حدوث، از امکان کمک نمیگیرند و نیازمند تتمیم برهان از راه امکان نیستند<ref>شرح المواقف، ج۸، ص۵.</ref>. | ||
برهان حدوث، نیازمندی موجودات را به خداوند در حالت بقا نیز اثبات میکند؛ زیرا اجسام عالم، بدون [[اعراض]]، تحقق خارجی ندارند و اعراض همواره در تبدل و [[تغییر]] بوده، لحظه به لحظه متجدد میشوند، پس عالم همواره به مؤثر نیازمند است، بلکه باید بگوییم اجسام نیز لحظه به لحظه تحقق پیدا میکنند، پس بقایی مطرح نیست تا اشکال وارد شود. مگر اینکه این اشکال را فرضی و تقدیری بگیریم؛ یعنی به فرض اینکه موجودات بقا داشته باشند، به مقتضای [[برهان حدوث]]، در بقا به [[خداوند]] نیازمند نیستند. صاحب اشارات المرام نیز این اشکال را خالی از دقت و از اساس [[باطل]] دانسته است<ref>اشارات المرام، ص۸۷.</ref> | برهان حدوث، نیازمندی موجودات را به خداوند در حالت بقا نیز اثبات میکند؛ زیرا اجسام عالم، بدون [[اعراض]]، تحقق خارجی ندارند و اعراض همواره در تبدل و [[تغییر]] بوده، لحظه به لحظه متجدد میشوند، پس عالم همواره به مؤثر نیازمند است، بلکه باید بگوییم اجسام نیز لحظه به لحظه تحقق پیدا میکنند، پس بقایی مطرح نیست تا اشکال وارد شود. مگر اینکه این اشکال را فرضی و تقدیری بگیریم؛ یعنی به فرض اینکه موجودات بقا داشته باشند، به مقتضای [[برهان حدوث]]، در بقا به [[خداوند]] نیازمند نیستند. صاحب اشارات المرام نیز این اشکال را خالی از دقت و از اساس [[باطل]] دانسته است<ref>اشارات المرام، ص۸۷.</ref><ref>[[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۲]]، ص ۱۵۸-۱۶۲.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:1100222.jpg|22px]] [[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۲''']] | # [[پرونده:1100222.jpg|22px]] [[محمد ایزدیتبار|ایزدیتبار، محمد]]، [[برهان حدوث (مقاله)|برهان حدوث]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۲''']] | ||
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [https://lib.eshia.ir/23022/11/4698 کتابخانه مدرسه فقاهت، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۱] | # [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [https://lib.eshia.ir/23022/11/4698 کتابخانه مدرسه فقاهت، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۱] | ||
# [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[جعفر کریمی|کریمی]] و [[قدرت الله فرقانی|فرقانی]]، [[توحيد از ديدگاه عقل و نقل (کتاب)|توحيد از ديدگاه عقل و نقل]]، ج۱، | # [[پرونده:9030760879.jpg|22px]] [[جعفر کریمی|کریمی]] و [[قدرت الله فرقانی|فرقانی]]، [[توحيد از ديدگاه عقل و نقل (کتاب)|توحيد از ديدگاه عقل و نقل]]، ج۱، |