پرش به محتوا

بنی هاشم در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ')
خط ۱۰: خط ۱۰:
[[هاشم]] جد اعلای [[خاندان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[بنی عباس]] بود. او پسری داشت به نام [[عبد المطلب]]{{ع}} که دارای ۱۰ پسر بود و [[ابو طالب]]{{ع}} و [[عباس]]{{ع}}، از پسران ایشان بودند. [[امامان شیعه]] و [[ائمه اطهار]]{{عم}} از [[نسل]] ابو طالب{{ع}} و [[خلفای عباسی]] از نسل عباس{{ع}} می‌باشند. [[علویان]] و خاندان علی بن ابی طالب{{ع}} خود را به نام جد اعلای خود [[بنی هاشم]] می‌نامیدند. با شکل‌گیری پایه‌های [[قدرت]] در میان [[فرزندان]] [[عباس بن عبدالمطلب]]{{ع}}، آنها خود را نیز بنی هاشم می‌خواندند و به داعیه [[حمایت]] از علویان، خود را جدای از علویان نمی‌دانستند و ادعای پیوند [[خویشی]] می‌نمودند. آنها علویان را عموزادگان خود می‌دانستند و ادعای خویشی با [[پیغمبر]]{{صل}} می‌نمودند.
[[هاشم]] جد اعلای [[خاندان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[بنی عباس]] بود. او پسری داشت به نام [[عبد المطلب]]{{ع}} که دارای ۱۰ پسر بود و [[ابو طالب]]{{ع}} و [[عباس]]{{ع}}، از پسران ایشان بودند. [[امامان شیعه]] و [[ائمه اطهار]]{{عم}} از [[نسل]] ابو طالب{{ع}} و [[خلفای عباسی]] از نسل عباس{{ع}} می‌باشند. [[علویان]] و خاندان علی بن ابی طالب{{ع}} خود را به نام جد اعلای خود [[بنی هاشم]] می‌نامیدند. با شکل‌گیری پایه‌های [[قدرت]] در میان [[فرزندان]] [[عباس بن عبدالمطلب]]{{ع}}، آنها خود را نیز بنی هاشم می‌خواندند و به داعیه [[حمایت]] از علویان، خود را جدای از علویان نمی‌دانستند و ادعای پیوند [[خویشی]] می‌نمودند. آنها علویان را عموزادگان خود می‌دانستند و ادعای خویشی با [[پیغمبر]]{{صل}} می‌نمودند.


روزی [[مأمون]] در [[مقام]] آن بر آمد که از [[امام رضا]]{{ع}} اعتراف بگیرد به این که [[عباسیان]] و علویان در درجه [[خویشاوندی]] با پیغمبر{{صل}}، با هم یکسانند، تا به [[گمان]] خویش، ثابت کند که خلافتش و [[خلافت]] پیشینیانش همه بر [[حق]] بوده است. مأمون رو به [[امام]] کرد و گفت: «ای [[ابو الحسن]]! من پیش خود اندیشه‌ای دارم که سرانجام به درست بودن آن پی برده‌ام؛ آن‌که ما و شما در خویشاوندی با [[پیامبر]]{{صل}} یکسان هستیم و بنابراین، [[اختلاف شیعیان]] ما، همه ناشی از [[تعصب]] و سبک‌اندیشی است. امام{{ع}} فرمودند: این سخن تو پاسخی دارد که اگر بخواهی می‌گویم، وگرنه [[سکوت]] بر می‌گزینم. مأمون [[اصرار]] کرد که نظر امام{{ع}} را بداند، بنابراین امام{{ع}} در جواب از مأمون پرسید: بگو ببینم، اگر هم اکنون [[خداوند]]، پیامبرش [[محمد]]{{صل}} را بر ما ظاهر گرداند و او به [[خواستگاری]] دختر تو بیاید، آیا موافقت می‌کنی؟ مأمون پاسخ داد: سبحان [[الله]]، چرا موافقت نکنم، مگر کسی از [[رسول خدا]]{{صل}} روی بر می‌گرداند! آن‌گاه امام{{ع}} بی‌درنگ افزود: حال بگو ببینم، آیا رسول خدا{{صل}} می‌تواند از دختر من هم خواستگاری کند؟ مأمون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بی‌اختیار چنین اعتراف کرد: آری به [[خدا]] [[سوگند]] که شما در [[خویشاوندی]] به مراتب به [[پیامبر]]{{صل}} نزدیکترید تا ما»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۸۳؛ کنز الفوائد، ص۱۶۶؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۱۶۰.</ref>
روزی [[مأمون]] در [[مقام]] آن بر آمد که از [[امام رضا]]{{ع}} اعتراف بگیرد به این که [[عباسیان]] و علویان در درجه [[خویشاوندی]] با پیغمبر{{صل}}، با هم یکسانند، تا به [[گمان]] خویش، ثابت کند که خلافتش و [[خلافت]] پیشینیانش همه بر [[حق]] بوده است. مأمون رو به [[امام]] کرد و گفت: «ای [[ابو الحسن]]! من پیش خود اندیشه‌ای دارم که سرانجام به درست بودن آن پی برده‌ام؛ آن‌که ما و شما در خویشاوندی با [[پیامبر]]{{صل}} یکسان هستیم و بنابراین، [[اختلاف شیعیان]] ما، همه ناشی از [[تعصب]] و سبک‌اندیشی است. امام{{ع}} فرمودند: این سخن تو پاسخی دارد که اگر بخواهی می‌گویم، وگرنه [[سکوت]] بر می‌گزینم. مأمون [[اصرار]] کرد که نظر امام{{ع}} را بداند، بنابراین امام{{ع}} در جواب از مأمون پرسید: بگو ببینم، اگر هم اکنون [[خداوند]]، پیامبرش [[محمد]]{{صل}} را بر ما ظاهر گرداند و او به [[خواستگاری]] دختر تو بیاید، آیا موافقت می‌کنی؟ مأمون پاسخ داد: سبحان [[الله]]، چرا موافقت نکنم، مگر کسی از [[رسول خدا]]{{صل}} روی بر می‌گرداند! آن‌گاه امام{{ع}} بی‌درنگ افزود: حال بگو ببینم، آیا رسول خدا{{صل}} می‌تواند از دختر من هم خواستگاری کند؟ مأمون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بی‌اختیار چنین اعتراف کرد: آری به [[خدا]] [[سوگند]] که شما در [[خویشاوندی]] به مراتب به [[پیامبر]]{{صل}} نزدیکترید تا ما»<ref>عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۸۳؛ کنز الفوائد، ص۱۶۶؛ مسند الامام الرضا{{ع}}، ج۱، ص۱۰۰.</ref><ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۱۶۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش