بیمیلی نسبت به رتبه و مقام: تفاوت میان نسخهها
جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۲
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۱) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۲) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
*بنابراین، آنکس که رو به سوی [[ریاست]] ندارد، رغبتی در آن نخواهد داشت و این [[ریاست]] و [[حکومت]] بر [[مردمان]] نمیتواند [[قلب]] او را از یاد [[خداوند]] بازدارد. از این رو همچون مقامپرستان سر در پی آن نخواهد داشت؛ و اگر چنان [[حکومتی]] برای او حاصل گردد، تنها آن را در راه خیر بهکار میبرد؛ و اگر از دستش شود نیز نه تنها قلبش نگران نخواهد شد، که خود همچون برّهای که از گرگ فرار مینماید، از آن فرار خواهد کرد. | *بنابراین، آنکس که رو به سوی [[ریاست]] ندارد، رغبتی در آن نخواهد داشت و این [[ریاست]] و [[حکومت]] بر [[مردمان]] نمیتواند [[قلب]] او را از یاد [[خداوند]] بازدارد. از این رو همچون مقامپرستان سر در پی آن نخواهد داشت؛ و اگر چنان [[حکومتی]] برای او حاصل گردد، تنها آن را در راه خیر بهکار میبرد؛ و اگر از دستش شود نیز نه تنها قلبش نگران نخواهد شد، که خود همچون برّهای که از گرگ فرار مینماید، از آن فرار خواهد کرد. | ||
*این مطلب بهخوبی در روش زندگیِ [[اولیاء]] [[خداوند]] دیده میشود، و گویا سرّ آن نیز در آن است که اینان از مشکلات، [[سختیها]]، لغزشگاهها و دیگر رنجهای آن آگاهند، و از سوء خاتمت خود سخت نگران. | *این مطلب بهخوبی در روش زندگیِ [[اولیاء]] [[خداوند]] دیده میشود، و گویا سرّ آن نیز در آن است که اینان از مشکلات، [[سختیها]]، لغزشگاهها و دیگر رنجهای آن آگاهند، و از سوء خاتمت خود سخت نگران. | ||
*[[قرآن کریم]] این [[فضیلت]] والا را در دو جمله اینچنین بیان فرموده است: {{متن قرآن|لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}}<ref>«تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۳.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۵-۴۵۶.</ref>. | * [[قرآن کریم]] این [[فضیلت]] والا را در دو جمله اینچنین بیان فرموده است: {{متن قرآن|لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ}}<ref>«تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمیدارد» سوره حدید، آیه ۲۳.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۵-۴۵۶.</ref>. | ||
*هرچند پیش از این، مبحث [[گریز]] از [[مقام]] دنیائی و نیز [[دوستی]] اینگونه [[مقامات]]، در فصول مربوط به [[زهد]] و [[دنیادوستی]] گذشت، امّا از آنجا که اخلاقپژوهان این دو مبحث را به [[استقلال]] به بحث گرفته و داد سخن در آن دادهاند، ما نیز از روش آنان [[پیروی]] کرده با توجّه به اهمیّت خاصّ این دو [[فضیلت]] و [[رذیلت]] نزد [[اهل دل]]، به گونه مستقل به آن دو میپردازیم. | *هرچند پیش از این، مبحث [[گریز]] از [[مقام]] دنیائی و نیز [[دوستی]] اینگونه [[مقامات]]، در فصول مربوط به [[زهد]] و [[دنیادوستی]] گذشت، امّا از آنجا که اخلاقپژوهان این دو مبحث را به [[استقلال]] به بحث گرفته و داد سخن در آن دادهاند، ما نیز از روش آنان [[پیروی]] کرده با توجّه به اهمیّت خاصّ این دو [[فضیلت]] و [[رذیلت]] نزد [[اهل دل]]، به گونه مستقل به آن دو میپردازیم. | ||
*کوتاه سخن آنکه بحث از فضیلتِ بیاعتنائی و بیمیلی به [[ریاست]]، و عدموابستگی [[قلب]] به آن، در شمار مصادیق [[فضیلت]] [[زهد]] قرار دارد، که پیش از این به تفصیل از آن سخن داشتیم؛ امّا در اینجا بهخاطر اهمیت شگرف آن، باز بدان خواهیم پرداخت": [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودهاند: " آخرین چیزی که از [[قلوب]] صدیقان خارج میشود، [[دوستی]] [[ریاست]] و [[مقام]] است!"<ref>{{متن حدیث|آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه}}.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۷.</ref>. | *کوتاه سخن آنکه بحث از فضیلتِ بیاعتنائی و بیمیلی به [[ریاست]]، و عدموابستگی [[قلب]] به آن، در شمار مصادیق [[فضیلت]] [[زهد]] قرار دارد، که پیش از این به تفصیل از آن سخن داشتیم؛ امّا در اینجا بهخاطر اهمیت شگرف آن، باز بدان خواهیم پرداخت": [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودهاند: " آخرین چیزی که از [[قلوب]] صدیقان خارج میشود، [[دوستی]] [[ریاست]] و [[مقام]] است!"<ref>{{متن حدیث|آخر ما یخرج عن قلوب الصدیقین حب الجاه}}.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۵۷.</ref>. | ||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
*جهیزیه [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز در این زمینه آیتی است و حکایتی!. این جهیزیه تنها از هفده قطعه تشکیل شده بود، که اکثر آن قطعات نیز گِلی بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چون این جهیزیه ساده را نگریست، به [[گریه]] فرو شد و دست به [[دعا]] برداشت که: "خدایا! این جهیزیّه را [[مبارک]] گردان!"، مِهر آن [[حضرت]] نیز تنها پانصد درهم بود!. | *جهیزیه [[حضرت زهرا]]{{س}} نیز در این زمینه آیتی است و حکایتی!. این جهیزیه تنها از هفده قطعه تشکیل شده بود، که اکثر آن قطعات نیز گِلی بود. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چون این جهیزیه ساده را نگریست، به [[گریه]] فرو شد و دست به [[دعا]] برداشت که: "خدایا! این جهیزیّه را [[مبارک]] گردان!"، مِهر آن [[حضرت]] نیز تنها پانصد درهم بود!. | ||
*آوردهاند که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[یاران]] خود را امر میفرمود که بهصورت دائره بنشینند، تا نقطه خاصّی از مجلس بهعنوان بخش مهمتر آن بهحساب نیاید، بهگونهای که چون کسی به آن مجلس وارد میشد، نمیتوانست ایشان را بازشناسد، چه ایشان نه از امتیازی در [[لباس]] برخوردار بود، و نه از امتیازی در محلّ نشستن. آری! [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از فضیلتی بیش از تمامی [[مردم]] روزگاران برخوردار بودند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۰.</ref>. | *آوردهاند که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[یاران]] خود را امر میفرمود که بهصورت دائره بنشینند، تا نقطه خاصّی از مجلس بهعنوان بخش مهمتر آن بهحساب نیاید، بهگونهای که چون کسی به آن مجلس وارد میشد، نمیتوانست ایشان را بازشناسد، چه ایشان نه از امتیازی در [[لباس]] برخوردار بود، و نه از امتیازی در محلّ نشستن. آری! [[پیامبر اکرم]]{{صل}} از فضیلتی بیش از تمامی [[مردم]] روزگاران برخوردار بودند<ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۰.</ref>. | ||
*[[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز چون از مجلس [[بیعت]] [[مردمان]] با خود فارغ شد، بیدرنگ به نخلستان شتافت تا [[چاه]] حفر کند و نخل بنشاند تا [[فقیران]] [[امّت]] از آن بهره برند!. پس از آن نیز هیچگاه [[دنیا]] نتوانست او را بیالاید؛ بهگونهای که یکی از یارانش - ضَمُره نام - با یادآوری روش آن [[حضرت]]، سخت گریست و گفت: "افطار آن [[حضرت]] را دیدم، که تنها از نان جوین خشک و نمک تشکیل شده بود!". | * [[امیرمؤمنان]]{{ع}} نیز چون از مجلس [[بیعت]] [[مردمان]] با خود فارغ شد، بیدرنگ به نخلستان شتافت تا [[چاه]] حفر کند و نخل بنشاند تا [[فقیران]] [[امّت]] از آن بهره برند!. پس از آن نیز هیچگاه [[دنیا]] نتوانست او را بیالاید؛ بهگونهای که یکی از یارانش - ضَمُره نام - با یادآوری روش آن [[حضرت]]، سخت گریست و گفت: "افطار آن [[حضرت]] را دیدم، که تنها از نان جوین خشک و نمک تشکیل شده بود!". | ||
*این روش، آنچنان در تمامی زندگانی آنحضرت جریان داشت، که چون ایشان شب آخر [[عمر]] در منزل دخترش بیتوته نمود و در سفره، نان و شیر و نمک دید، تعجّب کرده فرمود:"آیا هیچگاه در سفره من جز خورشی یگانه دیدهای؟!"<ref>{{متن حدیث|هل رأیت فی أدیمی غیر إدام واحد قط}}.</ref> و چون دخترش بر آن شد که نمک را از سفره برگیرد، فرمانش داد تا شیر را برگیرد و نمک را به عنوان خورش غذای او بر جای نهد. | *این روش، آنچنان در تمامی زندگانی آنحضرت جریان داشت، که چون ایشان شب آخر [[عمر]] در منزل دخترش بیتوته نمود و در سفره، نان و شیر و نمک دید، تعجّب کرده فرمود:"آیا هیچگاه در سفره من جز خورشی یگانه دیدهای؟!"<ref>{{متن حدیث|هل رأیت فی أدیمی غیر إدام واحد قط}}.</ref> و چون دخترش بر آن شد که نمک را از سفره برگیرد، فرمانش داد تا شیر را برگیرد و نمک را به عنوان خورش غذای او بر جای نهد. | ||
*در این زمینه، نام آن [[حضرت]] به [[عثمان بن حُنَیف]] - که به عنوان [[حاکم]] به سوی بصرهاش گسیل داشته بود-، سخت قابل تأمّل است و روحفزا. ایشان در این [[نامه]]، اندکی از [[سیره]] خود میگوید، و آنگاه [[حاکمان]] را به اقتدای به [[سنّت]] خود فرامی خوانَد:"[[آگاه]] باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دولباس کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان اکتفا کرده است؛ و شما بر چنین [[رفتاری]] [[طاقت]] ندارید ولی مرا بهپرهیزگاری و کوشش و [[پاکدامنی]] و درستکاری [[یاری]] کنید. بهخدا قسم از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمتهای آن [[مال]] فراوانی [[ذخیره]] نکرده، و با لباسی کهنه که در بردارم جام کهنه دیگری آماده ننمودهام... در حالی که اگر بخواهم میتوانم به عسل [[پاکیزه]] و مغز نان گندم و لباسهای بافته از ابریشم دست یابم؛ ولی چه دور است که هوا و خواهش بر من [[غلبه]] کند، و بسیاری [[حرص]] مرا به [[برگزیدن]] طعامها وادارد، و حال آنکه شاید در [[حجاز]] و یا یمامه کسی باشد که [[طمع]] در قرص نان هم نداشته و سیر شدن را هم به یاد نداشته باشد... آیا [[قناعت]] میکنم که به من بگویند [[زمامدار]] و سردار [[مؤمنین]]، در حالی که بهسختیهای روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخکامی جلو ایشان نباشم!"<ref>{{متن حدیث|أَلَا ... وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً... وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ ْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ}}؛ نهج البلاغة، صبحی صالح، کتاب ۴۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۲.</ref>. | *در این زمینه، نام آن [[حضرت]] به [[عثمان بن حُنَیف]] - که به عنوان [[حاکم]] به سوی بصرهاش گسیل داشته بود-، سخت قابل تأمّل است و روحفزا. ایشان در این [[نامه]]، اندکی از [[سیره]] خود میگوید، و آنگاه [[حاکمان]] را به اقتدای به [[سنّت]] خود فرامی خوانَد:"[[آگاه]] باشید که پیشوای شما از دنیای خود به دولباس کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان اکتفا کرده است؛ و شما بر چنین [[رفتاری]] [[طاقت]] ندارید ولی مرا بهپرهیزگاری و کوشش و [[پاکدامنی]] و درستکاری [[یاری]] کنید. بهخدا قسم از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمتهای آن [[مال]] فراوانی [[ذخیره]] نکرده، و با لباسی کهنه که در بردارم جام کهنه دیگری آماده ننمودهام... در حالی که اگر بخواهم میتوانم به عسل [[پاکیزه]] و مغز نان گندم و لباسهای بافته از ابریشم دست یابم؛ ولی چه دور است که هوا و خواهش بر من [[غلبه]] کند، و بسیاری [[حرص]] مرا به [[برگزیدن]] طعامها وادارد، و حال آنکه شاید در [[حجاز]] و یا یمامه کسی باشد که [[طمع]] در قرص نان هم نداشته و سیر شدن را هم به یاد نداشته باشد... آیا [[قناعت]] میکنم که به من بگویند [[زمامدار]] و سردار [[مؤمنین]]، در حالی که بهسختیهای روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخکامی جلو ایشان نباشم!"<ref>{{متن حدیث|أَلَا ... وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً... وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ... أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ ْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ}}؛ نهج البلاغة، صبحی صالح، کتاب ۴۵.</ref><ref>[[حسین مظاهری|مظاهری، حسین]]، [[دانش اخلاق اسلامی ج۲ (کتاب)|دانش اخلاق اسلامی]]، ج۲، ص ۴۶۲.</ref>. |