شجاع بن وهب اسدی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:صحابه پیامبر' به 'رده:اصحاب پیامبر') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
==[[حاکم غسانی]]== | ==[[حاکم غسانی]]== | ||
[[امیران]] "غسانی" در منطقه "[[شام]]" [[حکومت]] میکردند<ref>خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. [[حارث بن ابی شمر]] عامل "هرقل" [[پادشاه روم]] بر [[دمشق]] و اطراف آن بود<ref> | [[امیران]] "غسانی" در منطقه "[[شام]]" [[حکومت]] میکردند<ref>خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. [[حارث بن ابی شمر]] عامل "هرقل" [[پادشاه روم]] بر [[دمشق]] و اطراف آن بود<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۶۰.</ref>. محل اقامت او "[[غوطه]]" بوده و [[دمشق]]، جزء استان [[غوطه]] محسوب میشده است<ref>خیر الدین زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. اکثر منابع معتقدند مخاطب [[نامه]] [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[حارث بن ابی شمر]] بود<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۸-۳۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۶۵۲.</ref>؛ اما در برخی از منابع، نام دیگر [[حاکم غسانی]]، "[[جبله بن ایهم خلیفه]]" به چشم میخورد. | ||
[[خلیفه بن خیاط]] مینویسد: "[[پیامبر]]{{صل}} شجاع بن وهب را به سوی [[حارث بن ابیشمر]] و به قولی به سوی [[جبله بن ایهم]] فرستاد"<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۹.</ref>. [[ابنکثیر]] به این [[اختلاف]] اشاره میکند و مینویسد: "در برخی از منابع، [[حاکم غسانی]]، [[جبله بن ایهم بن جبله بن حارث بن ابیشمر]] معرفی شده است و منابع قائلاند که [[پیامبر]]{{صل}} شجاع بن وهب را به سوی او فرستاد. وی [[ملک]] غسان بود و آنها نصارای [[عرب]] در ایام هرقل ([[قیصر]]) بودند. [[جبلة بن ایهم]]، آخرین [[حاکم غسانی]] بود که [[دعوت]] [[پیغمبر]]{{صل}} را [[اجابت]] کرد و [[مسلمان]] شد و خبر اسلامش را به [[رسول خدا]]{{صل}} داد"<ref>ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۶۳.</ref>. | [[خلیفه بن خیاط]] مینویسد: "[[پیامبر]]{{صل}} شجاع بن وهب را به سوی [[حارث بن ابیشمر]] و به قولی به سوی [[جبله بن ایهم]] فرستاد"<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۴۹.</ref>. [[ابنکثیر]] به این [[اختلاف]] اشاره میکند و مینویسد: "در برخی از منابع، [[حاکم غسانی]]، [[جبله بن ایهم بن جبله بن حارث بن ابیشمر]] معرفی شده است و منابع قائلاند که [[پیامبر]]{{صل}} شجاع بن وهب را به سوی او فرستاد. وی [[ملک]] غسان بود و آنها نصارای [[عرب]] در ایام هرقل ([[قیصر]]) بودند. [[جبلة بن ایهم]]، آخرین [[حاکم غسانی]] بود که [[دعوت]] [[پیغمبر]]{{صل}} را [[اجابت]] کرد و [[مسلمان]] شد و خبر اسلامش را به [[رسول خدا]]{{صل}} داد"<ref>ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۸، ص۶۳.</ref>. | ||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
[[ابنسعد]] مینویسد: "مری [[مسلمان]] شد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۷۰.</ref>. شجاع بن وهب ادامه میدهد: "[[حاجب]] مرا اکرام کرد.... سرانجام [[حارث بن ابیشمر]] هم به من اجازه ورود داد. او تاجی بر سر داشت، من [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} را به او دادم، [[نامه]] را خواند، سپس آن را پرت کرد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. | [[ابنسعد]] مینویسد: "مری [[مسلمان]] شد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۷۰.</ref>. شجاع بن وهب ادامه میدهد: "[[حاجب]] مرا اکرام کرد.... سرانجام [[حارث بن ابیشمر]] هم به من اجازه ورود داد. او تاجی بر سر داشت، من [[نامه]] [[پیامبر]]{{صل}} را به او دادم، [[نامه]] را خواند، سپس آن را پرت کرد"<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. | ||
[[احمدی میانجی]] مینویسد: "[[حارث بن ابیشمر]] به [[دلیل]] تهدیدی که در [[نامه]] بود (که اگر [[اسلام]] نیاوری ملکت زایل میشود) آن را پرت کرد<ref> | [[احمدی میانجی]] مینویسد: "[[حارث بن ابیشمر]] به [[دلیل]] تهدیدی که در [[نامه]] بود (که اگر [[اسلام]] نیاوری ملکت زایل میشود) آن را پرت کرد<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۶۱.</ref> و گفت که چه کسی میخواهد [[فرمانروایی]] لشکریان را از من بگیرد، من به سوی او حرکت خواهم کرد<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۲۵۹؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۴، ص۲۶۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>، هر چند در [[یمن]] باشد. سپس به لشکریانش [[دستور]] آماده باش داد<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۶۱.</ref> و از من خواست به [[پیامبر]]{{صل}} خبر دهم که [[حارث بن ابیشمر]] با لشکریانش به سوی او خواهد رفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۹؛ علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۲، ص۴۶۲.</ref> و در واقع، مشاهداتم را برای [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش کنم. سپس [[حارث بن ابیشمر]]، نامهای در همین باره به [[قیصر]] نوشت و خبر آمدن فرستاده [[پیامبر]]{{صل}} و [[تصمیم]] خودش را (مبنی بر حمله به [[مسلمانان]]) به او [[ابلاغ]] کرد"<ref>محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱۱، ص۳۵۹.</ref>. | ||
[[ابنسید الناس]] به [[نقل]] از شجاع بن وهب مینویسد: "درست در زمانی که [[حارث بن ابیشمر]] خبر آمدن مرا به [[قیصر]] که در [[ایلیا]] ([[بیت المقدس]]) بود ـ داد، [[دحیه کلبی]]، فرستاده [[پیغمبر]]{{صل}} نزد [[قیصر]] بود. وقتی [[قیصر]]، [[نامه]] [[حارث بن ابیشمر]] را خواند به او نوشت لازم نیست به سوی [[پیامبر]]{{صل}} برود (لازم نیست به او حمله کند). [[نامه]] [[قیصر]] آمد و من هنوز آنجا ([[دمشق]]) بودم. [[حارث بن ابیشمر]] مرا خواند و گفت: چه زمانی میخواهی به [[مدینه]] برگردی؟ گفتم: فردا. سپس او ۱۰۰ مثقال طلا به من داد"<ref>ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباده ج۱۱، ص۳۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. | [[ابنسید الناس]] به [[نقل]] از شجاع بن وهب مینویسد: "درست در زمانی که [[حارث بن ابیشمر]] خبر آمدن مرا به [[قیصر]] که در [[ایلیا]] ([[بیت المقدس]]) بود ـ داد، [[دحیه کلبی]]، فرستاده [[پیغمبر]]{{صل}} نزد [[قیصر]] بود. وقتی [[قیصر]]، [[نامه]] [[حارث بن ابیشمر]] را خواند به او نوشت لازم نیست به سوی [[پیامبر]]{{صل}} برود (لازم نیست به او حمله کند). [[نامه]] [[قیصر]] آمد و من هنوز آنجا ([[دمشق]]) بودم. [[حارث بن ابیشمر]] مرا خواند و گفت: چه زمانی میخواهی به [[مدینه]] برگردی؟ گفتم: فردا. سپس او ۱۰۰ مثقال طلا به من داد"<ref>ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۲، ص۳۳۹-۳۴۰؛ محمد بن یوسف صالحی، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباده ج۱۱، ص۳۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. |