بحث:بلال بن رباح حبشی
بلال[۱] موذن، منادی و وکیل خرج رسول خدا(ص)، مشهور و از جمله در روایتی از پیامبر خدا(ص) وی را حبشی اما برخی وی را از ساکنان نوبه (از شهرهای مغرب) دانستهاند[۲]. کنیه وی را بیشتر ابوعبدالله و برخی ابوعبدالکریم[۳]، ابوعبدالرحمان[۴] و ابو عمرو[۵] گفتهاند. او در مکه و در میان تیره بنو جمح (از تیرههای مشهور قریش)[۶] و به نقلی در راة (میان یمن و طائف)[۷] به دنیا آمد و مادرش حمامه، از بردگان بنو جمح بود و بلال در میان آن تیره پرورش یافت. گاهی وی را به مادرش نسبت داده، بلال بن حمامه گویند[۸]. ابوذر در نزاعی با بلال، وی را ابن السوداء نامید و به سیاهی چهره و مادرش سرزنش کرد[۹]. پیامبر خدا(ص) گفتار وی را برخاسته از کبر جاهلی نامید؛ از این رو، ابوذر صورت بر خاک نهاد و سوگند یاد کرد تا بلال پا بر گونه وی ننهد، سر بر ندارد و بلال چنین کرد[۱۰]. شعیب بن طلحه از نوادگان ابوبکر، بلال را هم سن ابوبکر میدانست[۱۱] که با این احتساب، او باید سه سال پیش از عام الفیل به دنیا آمده باشد[۱۲]. بلال نخستین برده ای بود که مسلمان شد[۱۳] و پیامبر خدا(ص) وی را پیشگام مسلمانان حبشی وصف کرد[۱۴]. زمان دقیق مسلمان شدن وی، و علت و چگونگی آن مبهم است، همان گونه که درباره چگونه آزاد شدن وی گزارشها متفاوت است. وضین بن عطا (م ۱۴۹) در روایتی داستانی گوید: پیامبر خدا(ص) و ابوبکر در غاری پنهان بودند که بلال، برده و چوپان عبدالله بن جدعان، همراه گوسفندان وی از آنجا گذشت. پیامبر از وی شیر خواست و پاسخ شنید که صاحب یک گوسفند است و شیر آن خوراک امروز اوست؛ با این حال آن را ایثار کرد. رسول خدا(ص)، ابوبکر و بلال از آن نوشیدند، ولی چیزی از آن کاسته نشد. آنگاه بلال به پیشنهاد آن حضرت مسلمان و به کتمان اسلامش سفارش شد. از آن روز بود که شیر گوسفندان ابن جدعان چندان فزونی یافت که تردید ابوجهل را برانگیخت و درنهایت گفت: بلال مخفیگاه محمد را میداند. در این میان، حضرت از آن غار به مکه آمد و در خانه ای نزدیک متروه مخفی شد. بلال در کعبه، بی خبر از حضور دیگران، به بتها اهانت کرد و چون مورد تعقیب قرار گرفت، به منزل ابن جدعان گریخت و او برای رفع اتهام مسلمانی، بلال را به أمیة بن خلف بخشید تا هر گونه که میخواهد با وی رفتار کند. از این زمان شکنجه بلال آغاز شد[۱۵]. به پندار برخی مستشرقان، بلال توحید را از مادرش گرفت که از مردم حبشه و مسیحی بود و به همین سبب، در پذیرش دعوت رسول خدا(ص) درنگ نکرد. عقاد[۱۶] این ادعای بی دلیل را نپذیرفته و فهم بت پرستان و حبشیهای آن زمان را نزدیک به هم دانسته است. بلال از هفت مسلمان نخستین و تنها کسی است که در میان آنان، به دلیل نداشتن طایفه و قبیله، حامی نداشت و مورد انواع شکنجه ابوجهل[۱۷] و أمیة بن خلف قرار گرفت تا از دینش دست بردارد و به پرستش بت گردن نهد، اما وی مقاومت کرد، کلمهای در موافقت قریش به زبان نیاورد و پیوسته شعار توحید سر داد. ابوبکر (که در بنو جمح خانه داشت) به امیه درباره شکنجه بلال اعتراض کرد و امیه، وی را سبب تباهی دین بلال شمرد و گفت: وی را نجات بده. از این رو، ابوبکر وی را با برده سیاه دیگری که چالاکتر و قویتر از بلال بود، معاوضه و سپس آزاد کرد[۱۸]. براساس روایتی ابوبکر وی را به هفت[۱۹]، یا چهل[۲۰] اوقیه (هر اوقیه هفت مثقال) طلا خرید و آزادش کرد. رسول خدا(ص) فرمود: «من نیز میخواستم در پرداخت آن مبلغ شریک باشم»[۲۱]. به روایتی[۲۲] رسول خدا(ص) آرزو میکرد پولی میداشت تا بلال را بخرد و آزاد کند. ابوبکر در این خصوص با عباس بن عبد المطلب گفتگو کرد. عباس وی را خرید، در اختیار ابوبکر گذاشت و ابوبکر وی را آزاد کرد. اما به روایت عروه، ورقة بن نوفل بلال را آزاد کرد[۲۳] ولی اسلام بلال را پس از مرگ ورقه گفتهاند[۲۴]. عمر بعدها از بلال به «سید» خود یاد میکرد و میگفت: ابوبکر سید و سرور ما را آزاد کرد و او از حسنات ابوبکر است[۲۵], مفید[۲۶] و جعفر مرتضی[۲۷] در اینکه ابوبکر، بلال را خریده و آزاد کرده باشد، تردید جدی دارد. ابوجعفر نقیب نیز از ابن اسحاق و واقدی روایت کرده است که رسول خدا(ص) بلال را آزاد کرد و افزوده است آیه ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى﴾[۲۸]. درباره مصعب بن عمیر نازل شد، نه ابوبکر[۲۹]. ابن اسحاق[۳۰] وی را صادق الاسلام و طاهر القلب، و سعید بن مسیب او را سخت حریص بر دین و شکنجه شده راه دین وصف میکرد[۳۱]، آیه ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا﴾[۳۲]. و همچنین آیه ﴿لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا﴾[۳۳]. درباره بلال و دیگر شکنجهشدگان مکه نازل شد[۳۴]. براساس روایتی از ابن عباس، آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ﴾[۳۵]. درباره آنان[۳۶] نازل شد و بنا بر نقلی، آیه ﴿الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ﴾[۳۷]. نیز درباره بلال، ابن مسعود، صهیب، عمار، مقداد و سعد بن ابی وقاص نازل گردید[۳۸]. ابونعیم[۳۹]، بلال را در شمار اهل صفه یاد کرده است، اما او پس از هجرت به مدینه، با ابوبکر و عامر بن فهیره در یک منزل زندگی میکردند و به بیماری وبا مبتلا شدند و در اثر شدت بیماری، هذیان میگفتند و خود را در آستانه مرگ میدیدند. از این رو، پیامبر خدا(ص) دعا کرد مدینه برای مسلمانان مبارک شود[۴۰]. بلال مدتی نیز در خانه سعد بن خیثمه در قبا منزل کرد و رسول خدا(ص) میان وی و یکی از صحابه عقد برادری برقرار کرد. در نام برادر پیمانی وی اختلاف است: واقدی[۴۱] نام وی را عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب میداند و برادر وی را با ابورویحة خثعمی صحیح نمیشمارد، اما ابن اسحاق[۴۲] در قطعی بودن برادری وی با ابورویحه، به تدوین دیوان شام و گفتار عمر بن خطاب[۴۳] استدلال کرده است. ابن اثیر[۴۴] و ابن حجر[۴۵] از برادری بلال با ابوعبیدة بن جراح نیز خبر دادهاند که شاهدی بر آن یافت نشد و گویا در نام بردن از عبیدة بن حارث، اشتباهی رخ داده باشد. روایاتی ضعیف بیانگر اذان گفتن بلال پیش از هجرت است[۴۶]، اما براساس قول صحیح و مشهور، اذان در سال اول هجری در مدینه تشریع شد و بلال به دلیل داشتن صدایی رسا و بلند، به عنوان مؤذن رسول خدا(ص) و برگزیده گردید[۴۷]. به روایت ابن حازم از امام صادق(ع)، جبرئیل اذان را بر پیامبر خدا(ص) نازل کرد و به دستور ایشان، امام علی(ع) آن را به بلال تعلیم داد[۴۸]. امام صادق(ع)در روایتی دیگر فرمود: «إِنَّ دِينَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرَى فِي اَلنَّوْمِ»[۴۹]؛ محمد بن حنفیه نیز با رد استواری شرایع اسلام و تعالیم دین براساس رؤیا، از پدرش امیر مؤمنان علی(ع) روایت کرده که اذان به وحی الهی بود[۵۰]. بلال نخستین کسی بود که در اسلام اذان گفت؛ از این رو، در ورود به بهشت از دیگران پیشی خواهد گرفت[۵۱]. خانه مادر زید بن ثابت، به نام نوار بن مالک نجاری، یا به روایت عروه، زنی از بنو نجار[۵۲]، بلندترین خانه در اطراف مسجد نبوی بود که بلال بر بام آن خانه اذان میگفت تا آنکه بنای مسجد پایان یافت و در پشت بام مسجد، جایگاهی مخصوص برای اذان (مأذنه) درست کردند. از آن به بعد، بلال آنجا اذان گفت[۵۳] به روایتی، او بر بلندایی از خانه حفصه اذان میگفت[۵۴]. بلال در پایان اذان برای اعلام وقت نماز بر در منزل رسول خدا(ص) میایستاد و ندای «حَيَّ عَلَى اَلصَّلاَةِ حَيَّ عَلَى اَلْفَلاَحِ»؛ میداد و با دیدن آن حضرت اقامه میگفت[۵۵]. گویند: بلال شین را (با لهجه آفریقایی) سین تلفظ میکرد[۵۶] و این گفتار را با روایاتی تأکید کردهاند. از جمله آنکه به امیر مؤمنان(ع) خبر رسید بلال در مناظره با مردی، سخنی را به خطا تلفظ کرد و او خندید و تمسخر کرد. حضرت فرمود: ادیبانه (عربی صحیح) سخن گفتن برای کسی که عملکردی ناراست دارد و دشمن خدا را بر دوست خدا ترجیح میدهد، سودی ندارد، و خطای در گفتار، برای بلالی که اعمال او درستترین و پاکیزه ترین عمل هاست و مانندی برای رسول خدا(ص) و پس از وی برای علی بن ابی طالب(ع)قایل نیست و دشمن وی را دشمن خدا میداند، زیانی نمیرساند»[۵۷]. همچنین بر پایه روایتی[۵۸] بلال نزد پیامبر خدا(ص) رفت و در مدح ایشان (به زبان حبشی) این شعر را خواند: اره بره کنکره کرا کری مندره؛ و آن را حسان بن ثابت به فرمان پیامبر این چنین به عربی ترجمه کرد: اذا المکارم فی آفاقنا ذکرت فانما بک فینا یضرب المثل؛ ابن کثیر روایت «سین بلال نزد خداوند شین است» را بی اساس و پندار برخی مردم دانسته و گفته است: بلال از چهار (دو) اذان گوی پیامبر خدا(ص) و از فصیحترین مردم است[۵۹]. شواهدی نیز فصاحت بلال را تأیید میکند: نخست آنکه رسول خدا(ص) در تعیین مؤن، به رسایی و زیبایی صدا توجهی خاص داشت و به همین سبب، ابو محذوره را مؤذن مکه قرار داد[۶۰]. دیگر آنکه بلال پیش از تشریع اذان نیز منادی رسول خدا(ص) بود و با تعبیر الصلاة جامعة؛ وقت نماز را اعلام میکرد. از این رو، انتخاب وی نباید صرفا به دلیل أحد أحد گفتن وی در برابر شکنجههای قریش و تناسب آن با شعار توحید در آغاز و پایان بندهای اذان باشد[۶۱]. شاید زیبایی و رسایی صدای بلال، سبب پیشی وی بر دیگر مؤذنان شده باشد. شاهد دیگر (در صورت صحیح بودن اصل خبر) آنکه بلال بن عبدالرحمان (م ۵۱۹) از نوادگان سلیمان بن بلال بن رباح نیز صدایی رسا و آوازی خوش داشت[۶۲]. بلال گاهی که برای اذان گفتن میرفت، با خود شعری بدین معنا میخواند: بلال را چه میشود، مادر به عزایش بگرید و پیشانی او به خون آغشته گردد[۶۳]. دقت در وقتشناسی، از ویژگیهای بلال بود؛ از این رو، مردم در دوره پیامبر خدا(ص)، با شنیدن صدای اذان بلال (از مسجد نبوی)، در مساجد نه گانه مدینه نماز میخواندند: مسجد بنو عمرو بن مبذول، مسجد بنو ساعده، مسجد بنو عبید، مسجد بنو سلمه، مسجد بنو راتج از بنوعبد أشهل، مسجد بنوریق، مسجد بنو غفار، مسجد اسلم و مسجد جهینه[۶۴]. همچنین بر پایه روایتی از امام صادق(ع)، بلال هنگام طلوع فجر اذان میگفت و (چون در شناخت زمان دقیق بود)، مردم برای روزهداری با اذان وی از خوردن خودداری میکردند، اما ابن أم مکتوم (که دقیق نبود) پیش از صبح، اذان میگفت[۶۵]. اهل سنت[۶۶] نام بلال و ابن ام مکتوم را در این روایت تغییر داده و گفتهاند: رسول خدا(ص) فرمود: «با اذان ابن ام مکتوم از خوردن و آشامیدن خودداری کنید»[۶۷]. بلال در سفر و حضر برای حضرت اذان میگفت[۶۸]، اما ابو محذوره در غیاب بلال، و ابن ام مکتوم در غیاب ابو محذوره اذان میگفتند۔[۶۹] براساس نقلی، بلال مؤذن مدینه و ابومحذوره، نوجوان مسلمان شده پس از فتح مکه، مؤذن مکه بود[۷۰]. او برخلاف بلال، بندهای اذان را یک مرتبه و بندهای اقامه را دو مرتبه میگفت. از این رو، شافعی و ساکنان مکه مانند اذان ابو محذوره و اقامه بلال، و ابو حنیفه و مردم عراق مانند اذان بلال و اقامه ابو محذوره، و احمد بن حنبل، اهل حدیث و مردم مدینه مانند اذان و اقامه بلال، اذان و اقامه میگفتند[۷۱]. دلایل متقنی نشان میدهد که جمله «حَيَّ عَلَى خَيْرِ اَلْعَمَلِ»؛ در اذان بلال وجود داشته، در دوره عمر به الصلاة خیر من النوم؛ تبدیل شده[۷۲] و در دوره آل بویه به حال نخستین بازگشته است[۷۳]. اما به گفته عباد الله بن عمر در روایتی مجعول، پس از آنکه بلال برای اذان گفتن برگزیده شد، او الصلاة خیر من النوم؛ را به اذان افزود و پیامبر خدا(ص) آن را پذیرفت[۷۴]. بر پایه روایت یعقوب بن حمید، بلال در آذان الصلاة خیر من النوم و بر پایه روایت معن بن عیسی حی علی خیر العمل میگفت. محمد سالم عزان[۷۵] در مقایسه این دو روایت، معن را ثقه و ثبت و روایت وی را به اتفاق همگان، مطمئنتر (اوثق) دانسته است. امام سجاد(ع) نیز «حَيَّ عَلَى خَيْرِ اَلْعَمَلِ»؛ را در اذان میآورد و میفرمود: این جمله در اذان نخستین وجود داشته است[۷۶]. به روایت ابوبصیر از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع)، بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) برای کسی اذان نگفت و آنگاه «حَيَّ عَلَى خَيْرِ اَلْعَمَلِ»؛ ترک شد[۷۷] و امام دلیل این خودداری را دوستی اهل بیت(ع) بیان کرده است[۷۸]. بلال، عنزه اهدایی نجاشی را که نیز همانندی از عصا بلندتر و از نیزه کوتاهتر بود، در روزهای عید فطر و قربان پیشاپیش رسول خدا(ص) حمل میکرد و هنگام نماز (که در فضای آزاد برگزار میشد) آن را در محل نماز و در مقابل آن حضرت مینهاد و مردم به آن سو نماز میگزاردند. به روایتی بلال در دوران ابوبکر نیز آن را برای وی حمل میکرد[۷۹]. بلال افزون بر منصب مؤدنی، منادی[۸۰] و عهدهدار امور مالی[۸۱] پیامبر خدا(ص) بود. شواهد زیادی این دو منصب را برای وی نشان میدهد که ملاحظه خواهید کرد. در برخی منابع از بلال، به عنوان خزانه دار امیرمؤمنان(ع) یاد شده است که سید رضی[۸۲] آن را صحیح نمیداند. بلال در سال دوم در غزوه بدر حاضر شد[۸۳]، أمیة بن ابی حذیفة مخزومی را اسیر کرد[۸۴] و نیز بنا بر نقلی، زید بن ملیص، مولای عمیر بن هاشم بن عبد مناف را کشت[۸۵]. در میدان نبرد بدر برخی مهاجران با أمیة بن خلف جمحی گفتگویی دوستانه داشتند و حتی از کشته شدن وی ممانعت میکردند، اما بلال با دیدن وی، از کاری که انجام میداد دست کشید[۸۶]، او را به عنوان سرکرده کفر به انصار شناساند و آنان آیه را کشتند[۸۷]. و از این رو، بلال را نیز در کشتن وی شریک میدانند[۸۸]. ابوبکر در این باره شعری سرود و در آن به خونخواهی بلال از آمیه اشاره کرد[۸۹]. سال سوم در غزوه غطفان شرکت کرد و رسول خدا(ص) جبارنامی را از بنو ثعلبه، که اسلام آورد و اخباری از غطفان را به پیامبر داد، همراه بلال کرد[۹۰]. او در همین سال رسول خدا(ص) را در غزوة أحد همراهی نمود[۹۱] و در پایان آن نبرد، به فرمان رسول خدا(ص) ندا داد تا حاضران در حد به تعقیب دشمن بپردازند[۹۲]. بلال در سال چهارم در جنگ با یهود بنونضیر حاضر شد و به فرمان رسول خدا(ص) خیمه چرمی ای را که سعد بن عباده فرستاده بود، در مکان مسجل کوچکی واقع در محوطه بنوخطمه تیرهای از قبیله اوس) نصب کرد[۹۳]. در همین سال پس از بازگشت مسلمانان از غزوۂ ذات الرقاع، به فرمان پیامبر خدا(ص) بهای شتری را که آن حضرت از جابر بن عبدالله خریده بود، پرداخت و یکی دو قیراط (وزن آن براساس شهرها و زمانها متفاوت است و برخی آن را یک بیست و یکم مثقال گویند) بیشتر به جابر داد[۹۴]. وی در سال پنجم در نبرد خندق، رسول خدا(ص) را همراهی کرد[۹۵] و با شبیخون خالد بن ولید کارزار چنان سخت شد که امکان خواندن نمازهای ظهر، عصر، مغرب و عشا نبود، تا آنکه مشرکان عقب نشینی کردند و رسول خدا(ص) به بلال فرمان داد برای هر نماز، اذان و اقامه بگوید و مسلمانان نماز خود را قضا کنند و این پیش از تشریع نماز خوف بود[۹۶]. بلال پس از بازگشت پیروزمندانه مسلمانان از خندق، مأموریت یافت به مردم ندا دهد به سوی بنو قریظه حرکت کنند و به فرمان رسول خدا(ص) نماز عصر را در محله بنو قریظه بخوانند. بلال در سال ششم در حدیبیه حاضر بود و برای خواندن نماز خوف برابر نیروهای خالد بن ولید، اذان و اقامه گفت[۹۷] در سال ششم در فتح خیبر ندا داد مسلمانان از بریدن درختان خرما خودداری کنند[۹۸]، کنانة بن ابی حقیق در پی کشف مخفیگاه گنجهای یهود، در منطقه کتیبه، شکنجه و سپس کشته شد، آنگاه بلال، صفیه، همسر کنانه و دختر عموی وی را، برای بردن به محل اقامتشان، از کنار کشتهها عبور داد. پیامبر خدا(ص) از کار بلال سخت ناراحت شد و گفت: مگر مهربانی از تو رخت بربسته است که دختر کمسن و سالی را از کنار کشتگان عبور میدهی؟ بلال گفت: گمان نمیکردم از آن کار خرسند نباشی و دوست میداشتم محل کشته شدن خویشاوندان خود را ببینند[۹۹]. بر پایه روایت تردید آمیزی، مسلمانان در بازگشت از خیبر، در نزدیکی مدینه برای استراحت توقف کردند. بلال داوطلب شد آنان را برای نماز صبح بیدار کند، او دستها را به زانوهایش حلقه زد، بر سرین و رو به سوی مشرق نشست (چمباتمه زد) و عبایش را بر خود پیچید و خوابش برد تا آنکه با حرارت آفتاب و شنیدن استرجاع مردم از خواب بیدار شد. مردم وی را سرزنش میکردند و در این میان ابوبکر بیشتر و رسول خدا(ص) کمتر از دیگران. رسول خدا(ص) پس از قضای نماز صبح فرمود: «جانهای ما به دست خداست. اگر میخواست آن را میگرفت و اکنون که جانهای ما را دوباره بازگردانده است، نماز گزاردیم». آنگاه خطاب به بلال فرمود: ای بلال! چه شد؟ گفت: همان کسی که جان تو را گرفت، جان من را نیز گرفت. پیامبر اکرم(ص) با شنیدن پاسخ وی خندید[۱۰۰]. در سال هفتم که مسلمانان برای قضای عمره به مکه آمدند، بلال به فرمان رسول خدا(ص) بر بام کعبه اذان گفت و اشراف مکه، هر یک با عباراتی انزجار خود را از اذان گفتن وی ابراز داشتند و برخی چهرههای خود را پوشاندند[۱۰۱]. (در سال هشتم پس از شهادت جعفر بن ابی طالب) به دستور پیامبر لوازمی برای برخی فرزندان جعفر بن ابی طالب خرید[۱۰۲] و بنا بر قولی در این سال، پس از آنکه مکه فتح شد، فرمان رسول خدا(ص) را برای آوردن کلید کعبه به عثمان بن ابی طلحه ابلاغ کرد. بلال همراه اسامة بن زید و عثمان بن ابی طلحه با رسول خدا(ص) وارد کعبه شدند و بعد مکان نماز آن حضرت را در درون کعبه برای عبدالله بن عمر بیان کرد[۱۰۳]. اذان بلال بر بام کعبه، شگفتی و خشم بسیاری را برانگیخت[۱۰۴] و گفتهاند که آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۱۰۵] در این خصوص نازل شد[۱۰۶]. در غزوه حنین مردی سخت جنگید و به شدت مجروح شد، اما رسول خدا(ص) وی را اهل جهنم شمرد. مردم با شنیدن این سخن به تردید افتادند تا آنکه مرد زخمی خودکشی کرد. حضرت (برای زدودن شک مردم) به بلال فرمان داد ندا دهد که جز مؤمن به بهشت نمیرود و خدا (گاهی) دین را با مردی فاجر تقویت میکند[۱۰۷]. ابوسفیان زمانی که رسول خدا(ص) را در کنار غنایم نین دید، آن حضرت را داراترین قریش وصف کرد و برای خود و فرزندانش، یزید و معاویه درخواست غنیمت کرد، آن حضرت با تبسمی، به بلال فرمان داد به هر یک از آنان صد شتر و چهل اوقیه بپردازد[۱۰۸] و هنوز نزد بلال از غنایم حنین مقداری نقره باقی مانده بود که ذو الخویصره به رسول خدا(ص) درباره رعایت نکردن عدالت در تقسیم غنایم اعتراض کرد و آن حضرت، وی و یارانش را «از دین بیرون روندگان» وصف کرد[۱۰۹]. عروة بن مسعود ثقفی در ماه رمضان پس از نبرد طائف به مدینه آمد، وی و همراهانش مسلمان شدند و به فرمان رسول خدا(ص) روزه میگرفتند و بلال برای آنان افطاری و سحری میآورد[۱۱۰]. بلال به هر یک از نمایندگان (وند) تمیم که برای آزادی اسیرانشان به مدینه آمده بودند، دوازده و نیم اوقیه جایزه داد[۱۱۱]. در سال نهم، بلال هنگام حرکت به سوی تبوک، این بشارت را از پیامبر خدا(ص) شنید که خداوند به آن حضرت گنج فارس و روم را داده و با پادشاهان چمر یاری کرده است[۱۱۲]. رسول خدا(ص) در تبوک جنازه عبدالله بن ذوالبجادین را شبانه دفن کرد و بلال با نگه داشتن چراغی کنار قبر وی، آن حضرت را یاری داد[۱۱۳]. همو پیامبر خدا(ص) و تنی چند از یارانش را که گرد وی بودند، غذا داد و از آنان پذیرایی کرد[۱۱۴]. پیامبر خدا(ص) مقداری خرما نزد بلال داشت که طعم آنها تغییر کرده بود. وی آنها را به نیم برابر خرمای خوب فروخت. حضرت آن معامله را ربوی خواند و دستور داد فسخ شود[۱۱۵]. در همین سال بلال به هر یک از نمایندگان (وفد) بنوره که سیزده تن بودند، ده اوقیه (هر اوقیه برابر هفت مثقال) و به حارث بن عوف دوازده اؤ یه نقره داد و با پذیرایی از نمایندگان تجیب، جوایزی بیش از جوایز دیگر وفدها به آنان پرداخت[۱۱۶] و (نیز در این سال) میزبان یحنة بن رؤبه، حکمران ایله در خانه خود شد[۱۱۷]. در سال دهم نیز از وفد محارب در خانه رمله پذیرایی کرد[۱۱۸]. بلال در حجة الوداع مردم را برای سخنرانی پیامبر خدا(ص) آرام کرد[۱۱۹] و بر بلندای کوه ابوقبیس، حرم خوردن سوسمار، الاغ اهلی و ماهی بدون فلس را اعلام نمود[۱۲۰] و نیز ندا داد تا مردم به سوی غدیر خم بیرون روند و در آنجا بود که پیامبر خدا(ص) ولایت امیرمؤمنان(ع) را مطرح کرد[۱۲۱]. در فتح مکه، بلال، سلمان و صهیب با دیدن ابوسفیان (از زنده بودن وی اظهار تأسف کرده) گفتند: شمشیرهای الهی گردن وی را نگرفت، اما ابوبکر وی را شیخ و سیل قریش نامید و از گفته آنان خشمگین شد و نزد پیامبر خدا(ص) از آنان شکایت کرد. آن حضرت خشم آن سه تن را خشم الهی وصف نمود[۱۲۲]. بلال در آخرین روزهای زندگی پیامبر خدا(ص)، مردم را برای وداع آن حضرت فراهم آورد. در آن مجلس، سوادة بن قیس براساس سخن آن حضرت، خواستار تلافی ضربه شلاقی شد که ایشان در بازگشت از طائف بر شکم او زده بود. حضرت بلال را به منزل فاطمه(ع) فرستاد تا همان تازیانه را بیاورد. بلال در کوچههای مدینه فریاد میزد: رسول خدا(ص) پیش از قیامت خود را قصاص میکند، آیا کسی هست که چنین کند؟ آنگاه به منزل فاطمه(ع) رفت، تازیانه را گرفت و نزد پیامبر آورد[۱۲۳]. بر پایه روایتی که ابان بن عثمان آن را مفصل از امام صادق(ع) نقل کرده است، بلال هنگام رحلت پیامبر خدا(ص) و به دستور ایشان، لوازم شخصی آن حضرت (لباس رزم و غیر رزم و مرکب سواری را در اختیار امام علی گذاشت تا امیرمؤمنان(ع) به وعدههای آن حضرت وفا کند و قرض ایشان را بپردازد[۱۲۴] بنا بر روایتی (که نوری از کتاب اختبار معرفة الرجال طوسی نقل کرده است، اما در آن کتاب و در منابع نخستین شیعی بافت نشد)، بلال پس از رحلت پیامبر خدا(ص) با ابوبکر بیعت نکرد، عمر گریبانش را گرفت و گفت: این پاداش کسی که تو را آزاد کرده نیست که با وی بیعت نکنی. بلال پاسخ داد: اگر برای خدا آزاد کرده است، برای خدا نیز من را رها کند. من با کسی که رسول خدا(ص) وی را به جانشینی انتخاب نکرده باشد، بیعت نمیکنم و بیعت برگزیده وی تا قیامت بر گردن ماست. عمر با تندی و اهانت از بلال خواست مدینه را به قصد شام ترک کند[۱۲۵]. به روایت واقدی، بلال پس از رحلت پیامبر خدا(ص) و پیش از دفن پیکر شریف آن حضرت، همچنان اذان میگفت، اما پس از دفن آن حضرت، از ابوبکر خواست برای جهاد تا پایان عمر از مدینه بیرون رود و درخواست ابوبکر را برای ماندن در مدینه، با این استدلال رد کرد که مرا آزاد نکردهای تا نزد تو بمانم. او برای کسی اذان نگفت و اندکی بعد با سپاهیان مسلمان به شام رفت و تا پایان عمر در آنجا زیست[۱۲۶]. اما بنا بر روایتی دیگر، ابوبکر با خواست وی موافقت نکرد و او همچنان در مدینه بود تا دوران عمر که با اصرار، اذان گفتن را به سعد قرظی واگذار کرد و به قصد جهاد از مدینه خارج شد. ابن عساکر[۱۲۷] خروج بلال پس از رحلت پیامبر خدا و خودداری از اذان گفتن برای ابوبکر را، صحیحتر و مشهورتر میداند. گویند: بلال بینی و لبهایی کلفت داشت و مردم را در شام به جهاد در راه خدا دعوت میکرد[۱۲۸]. او ابوعبیده جراح را درباره عمل به نامه عمر و برخورد با خالد بن ولید ترغیب کرد که به برکناری خالد از امیری لشکریان شام انجامید[۱۲۹] زمانی که عمر به شام رفت، بلال از وی خواست روزی الشکریان مسلمان را توسعه دهد که با موافقت عمر روبه رو شد[۱۳۰] و بنا بر روایتی، بلال به سبب درخواست فراوان مسلمانان از غمر، اذانی گفت که همه مسلمانان را به گریه واداشت[۱۳۱]. اوزاعی گوید: میان بلال و عمر درباره وقت نماز اختلاف شد. عمر خود را آگاهتر از بلال به وقت نماز خواند و بلال در پاسخ، خود را آگاهتر و شمر را نادانتر از الاغ خانهاش شمرد[۱۳۲]. براساس روایتی، بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) بیش از یک مرتبه اذان نگفت، که مردم با آن به شدت گریستند و گفتهاند مردمی گریانتر از آن روز دیده نشد. اما در اینکه بلال آن اذان را برای چه کسی و کجا گفته باشد، اختلاف است: برخی روایات همانگونه که گذشت، آن را در شام گفتهاند و برخی دیگر در مدینه. گویند: پس از فتح بیت المقدس، بلال در دارا (از نواحی دمشق) مستقر شد و در خوابی دید که رسول خدا(ص) با عتاب به وی میگوید: چرا به زیارت قبر ما نمیآیی. او بدین منظور به مدینه آمد و بر سر قبر آن حضرت بسیار گریه کرد و بنا بر خواست امام حسن(ع) و امام حسین(ع)، بر بلندای مسجد مدینه اذان گفت که با آن، مدینه یکپارچه گریه و شیون شد[۱۳۳] و از آن پس تا پایان زندگانی، سالی یک مرتبه به قصد زیارت قبر رسول خدا(ص) به مدینه میآمد[۱۳۴]. بر پایه روایت مرسلی، بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) تنها یک مرتبه و آن هم برای فاطمه(ع)اذان گفت، که آن حضرت با شنیدن نام پیامبر بی هوش شد و بلال به گمان درگذشت فاطمه(ع)، أذان را ناتمام رها کرد و آنگاه که به هوش آمد، بلال از ترس جان ایشان، از ادامه اذان عذر خواست[۱۳۵]. به روایت ابوبصیر از امام باقر(ع) یا امام صادق(ع)، بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) برای کسی اذان نگفت و آنگاه «حَيَّ عَلَى خَيْرِ اَلْعَمَل»؛ ترک شد[۱۳۶] و امام دلیل این خودداری را، دوستی اهل بیت(ع) بیان کرد[۱۳۷]. عمر هنگام تدوین دیوان شام، نام بلال را در ردیف نام ابو رویحه قرار داد و این به سفارش بلال بود که میخواست براساس پیمان برادری از ابورویحه جدا نشود. به دنبال این کار، دیوان حبشه نیز به دیوان خثعم ضمیمه شد و اینان تا روزگار ابن عساکر همچنان با هم بودند[۱۳۸]. بلال در برخی مجالس اداری - مشورتی عمر شرکت میکرد[۱۳۹]. او و یارانش از عمر بن خطاب میخواستند اراضی فتح شده عراق و شام، همچون غنایم جنگی و طبق عمل رسول خدا(ص) در خیبر، میان جنگجویان تقسیم شود و بر خواسته خود چنان اصرار داشتند که عمر، شورایی ده نفره مرکب از پنج خزرجی و پنج اوسی تشکیل داد و سرانجام هم از خداوند خواست او را از دست بلال و یارانش نجات دهد[۱۴۰]، عبدالله هوزنی، بلال را در شهر حلب ملاقات کرد و از او درباره هزینههای شخصی پیامبر خدا(ص) پرسید. بلال گفت: من از روزهای نخست بعثت تا زمان رحلت آن حضرت، عهده دار خرج ایشان بودم و آن حضرت چیزی نداشت. اگر برهنهای نزد ایشان میآمد، به دستور حضرت و با گرفتن وام، برای او لباس و طعامی تهیه میکردم و در این باره تاجر مشرکی پیشنهاد داد از وی وام بگیرم و چنین کردم، تا آنکه زمان بازپرداخت وام نزدیک شد. او با درشتی سخن گفت و اعلام داشت در صورت عدم پرداخت، من را برای چوپانی به بردگی خواهد گرفت. بلال پس از نقل این داستان برای پیامبر خدا(ص)، به منزل آمد و لوازم شخصیاش را نزد سرش نهاده، رو به آسمان کرد تا خوابش برد. صبح روز بعد پیامبر به وی خبر داد که سرور فدک هدایایی فرستاده که با آن قرض وی ادا میشود. بلال در بقیع طلبکاران را فراخواند و قرضهای حضرت را پرداخت و با دو دینار باقیمانده نیز لباس و طعام برای مسافران تهیه کرد. پیامبر خدا(ص) از اینکه پیش از مرگ پولی نزد وی باقی نمانده است، خداوند را حمد و سپاس گفت، آنگاه به خانه رفت، به یکایک همسرانش سلام داد و به استراحت پرداخت[۱۴۱]. بلال به شدت سیاه چرده، لاغراندام، بلندبالا و (در سالهای پایانی زندگیاش) کوژپشت با گونههایی استخوانی و موهایی انبوه و سفید بود و در بستر مرگ شعری در ملاقات زودهنگامش با رسول خدا(ص) میخواند. همسرش با شنیدن آن، فریاد و اویلاه سر داد و بلال فریاد واقترحاه. او در سال بیستم و به نقل[۱۴۲] در سال بیست و یکم یا در سالهای هفده و هجده در دوره خلافت عمر در طاعون عمواس[۱۴۳] درگذشت و در گورستان باب الصغیر (دروازه جنوبی دمشق واقع در شرق حرم حضرت سکینه)[۱۴۴] دفن شد و قبر وی تا به امروز زیارتگاه مردم است. از دفن بلال در باب کیسان (از دروازههای دمشق واقع در جنوب شرقی آن شهر و امروزه معروف به باب کنیسة قدیس پولس)، داریا و حلب نیز یاد کردهاند[۱۴۵]. کسانی که درگذشت وی را در داریا گفتهاند، برخی جسد وی را دفن شده در مقبرة خولان آنجا دانستهاند و برخی دیگر گویند: جسد وی بر دوش مردم حمل و در باب کیسان یا باب الصغیر دمشق به خاک سپرده شد[۱۴۶]. اما کسی که در حلب درگذشت و در باب الاربعین آنجا دفن شد، برادر وی به نام خالد بود، نه بلال[۱۴۷]، خبر درگذشت بلال در مدینه نیز اشتباه است[۱۴۸]. ابن حبان[۱۴۹] گوید: ساکنان فلسطین قبر وی را در شهر مواس از (نواحی فلسطین) میدانند سن بلال را هنگام وفات، شصت و اندی، ۶۳[۱۵۰] و ۶۷[۱۵۱] سال گفتهاند، اما اور شعیب بن طلحه که به گفته واقدی، آگاه ترین فرد به تولد بلال است، ابوبکر را هم سن بلال میداند؛ از این رو، بلال باید در هفتاد سالگی درگذشته باشد[۱۵۲]. در بقای نسل وی نیز اختلاف است. ابن اسحاق[۱۵۳] و به پیروی از وی برخی دیگر[۱۵۴] گویند: از وی نسلی باقی نماند. اما برخی با اختلافی اندک در نسب، از نواده وی در قرن ششم یاد کرده، گویند: هلال بن عبدالرحمان بن شریح بن عمر بن احمد بن حمد بن ابراهیم بن عمر بن سلیمان بن بلال بن رباح (مؤدت پیامبر) صدایی رسا و آوازی خوش داشت و در سال ۵۱۹ در سمرقند درگذشت[۱۵۵]. بلالی را نیز نسبتی میدانند که به بلال، مؤذن پیامبر رسد[۱۵۶]؛ گرچه به بلاله از نواحی عجلون نیز نسبت دادهاند[۱۵۷] و منسوب به آن را عجلونی بلالی گویند[۱۵۸]. محمدی اشتهاردی[۱۵۹] گوید: آیت الله مرعشی نجفی برخی علمای اندلس را از نسل بلال، مؤذن رسول خدا(ص) میدانست. از بلال ۴۴ روایت نقل شده است[۱۶۰] و صحابیانی مانند ابوبکر، عمر، عبد الله بن عمر، عبدالله بن مسعود، ابوسعید ذری، اسامة بن زید، کعب بن عجره، براء بن عازب، ابوهریره و طارق بن شهاب از او روایت کردهاند[۱۶۱]. مسند بلال عنوان کتاب مستقلی است از ابو علی حسن بن محمد صباح (م ۲۶۰)، مشتمل بر مجموعه روایات بلال. بنا بر روایت کعب بن نوفل از بلال (که تنها راوی این خبر است)، رسول خدا(ص) به سبب فرخندگی ازدواج امیر مؤمنان(ع) و فاطمه(ع)، به دوستداران اهل بیت بشارت داد از آتش جهنم در امان خواهند بود[۱۶۲]، حضرت فرمود: «ای بلال، خدا را در حال فقر ملاقات کن و از اینکه وی را در حال بی نیازی ملاقات کنی، بپرهیز»[۱۶۳]. اخبار زیادی درباره فضایل بلال وجود دارد. بر پایه اخباری، پیامبر خدا(ص) بلال را سید الحبشه[۱۶۴]، سید المؤذنین، از سادات بهشت، از سادات سیه چردگان[۱۶۵] و در شمار وزیران خود[۱۶۶] وصف کرد و او را به زنبور عسلی تشبیه فرمود که از شهد شیرین و تلخ گیاهان مینوشد و ثمره ای شیرین دارد. فرمود: «بهشت به امیرمؤمنان(ع)، عمار وبلال مشتاق است»[۱۶۷]. بر پایه روایتی، زیبایی حوریان بهشتی با سیاهی بلال تکمیل میگردد؛ زیرا سیاهی وی (به شکل خالی) بر گونههای حوریان توزیع میگردد[۱۶۸]. اهل سنت روایاتی نقل کردهاند که براساس آن، بلال پیش از رسول خدا(ص) به بهشت وارد میشود و آن حضرت میپرسد: این چه کسی است؟ گویند: بلال است. با شگفتی میپرسد: سبب پیشی تو چه بود، گوید: پس از هر محدثی (تباهی طهارت) وضو میگرفتم و پس از هر وضو، نمازی میخواندم[۱۶۹]. بلال هرگاه بشارت رسول خدا(ص) را یاد میکرد که در بهشت خواهد بود، میگریست[۱۷۰] و در پاسخ گروهی که از فضایل وی یاد کردند، گفت: من حبشیام و تا دیروز برده بودم[۱۷۱]. فضیلت بلال از سویی و دشمنی اهل سنت با ابوطالب و کافر خواندن وی از سویی دیگر، سبب شد تا بگویند: بلال حبشی از ابوطالب قریشی بهتر است[۱۷۲]. شخصی از رسول خدا(ص) مکرر تقاضا کرد خواهرش را به همسری شخصی درآورد و آن حضرت هر مرتبه از بلال یاد کرد و او را مردی از اهل بهشت نامید. رسول خدا(ص) دختر ابوبکیر (بکیر) را به همسری وی درآورد و به گفته قتاده، با زن عربی از بنو زهره ازدواج کرد. به گفته شعبی، بلال برای خود و برادرش خالد[۱۷۳]، از دختری یمنی چنین خواستگاری کرد: من و برادرم، دو برده حبشی هستیم که خداوند ما را پس از گمراهی هدایت و پس از بردگی آزادمان کرد. اگر به ما زن دادید، خدا را سپاس میگوییم و اگر ندادید، خدا بزرگ است[۱۷۴]. بر پایه روایت عمرو بن میمون، بلال برادری بدخلق و بی دین داشت و از زنی عرب خواستگاری کرد. گفتند: اگر بلال حضور یابد، به او دختر میدهیم. بلال آمد و او را در خلق و دین بد وصف کرد و آنان را در تزویج دخترشان آزاد گذاشت. گفتند: به کسی که تو برادرش باشی زن میدهیم[۱۷۵]. بلال (پس از هجرت به مدینه) با هاله خواهر عبدالرحمان بن عوف زهری[۱۷۶] و پس از آنکه به داریا رفت[۱۷۷] با هند (و به روایت ضعیفی لیلی) خولانی از ساکنان دارا و از زنان محدثه شام، ازدواج کرد. همسر وی روایت کرده است که بلال هنگام خوابیدن، از خداوند آمرزش میخواست[۱۷۸]، و رسول خدا(ص) به وی فرموده است که بلال دروغ نمیگوید و نباید او را خشمگین کند که عملی از وی پذیرفته نخواهد شد[۱۷۹]، چنان که گذشت، بلال پس از فتح بیت المقدس و در داریا با هند ازدواج کرد و طبعا او در زمان رسول خدا(ص) همسر بلال نبوده است[۱۸۰]. گویند: امیرمؤمنان(ع) به نخوابیدن در شبها، بلال به افطار نکردن در روزها و عثمان به ازدواج نکردن برای همیشه سوگند یاد کردند و آیه ﴿لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ﴾[۱۸۱]. درباره آنان نازل شد[۱۸۲]. بنا بر خبری، بلال خوابیده بود و رسول خدا(ص) که از کنار وی میگذشت، پایی به وی زد و گفت: ای أم عمرو، خوابیدهای؟ بلال وحشت زده از تغییر جنسیت، به پا خاست، دستی به آلت مردانگیاش زد و خطاب به آن حضرت گفت: تو را چه میشود؟ گویند: رسول خدا(ص) از آن پس با کسی شوخی نکرد[۱۸۳]. روایاتی ضعیف یا جعلی نیز به بلال منسوب است. بر پایه روایتی که در منابع نخستین یافت نشد، بلال با جمانه دختر زحاف اشجعی (چنین نامهایی یافت نشد) ازدواج کرد. پیش از آن شهاب بن مازن (چنین نامی نیز یافت نشد)، مشهور به ستاره درخشان، از جمانه خواستگاری کرده بود و جمانه دل در گرو او داشت؛ از این رو، بلال را در وادی نعام گشت و نزد شهاب رفت. پیامبر خدا(ص) دو رکعت نماز خواند، در حق بلال دعا کرد و آنگاه مشتی آب بر جسد بلال پاشید. بلال (رنده شد)، برخاست و پای آن حضرت را بوسید و گفت: جمانه این کار را کرد، ولی من عاشق او هستم، حضرت بشارت داد که جمانه را به مدینه باز آورد و آنگاه به امام علی(ع)خبر داد که اینان همراه جمعیتی برای نبرد با مسلمانان آماده شدهاند، امام در نبردی، شهاب و جمانه را اسیر کرد و به مدینه آورد. بلال با اینکه از عشق خود به جمانه سخن گفت، شهاب را سزاوار شوهری او دانست و شهاب نیز در مقابل این سخن، دو کنیز، دو اسب و دو شتر به بلال هدیه داد[۱۸۴]. در روایتی دیگر به نقل از بلال و او از رسول خدا(ص) آمده که اگر من به پیامبری مبعوث نمیشدم، عمر بن خطاب به پیامبری میرسید. ابن عدی[۱۸۵] و ابن جوزی[۱۸۶] این روایت را تضعیف کرده و آن را ساخته راویان دروغگو و حدیثسازی دانستهاند که به روایت آنان استناد نمیشود[۱۸۷]. باز در روایتی که سند و متن آن مورد تردید جدی است[۱۸۸]، بلال در پگاه سردی اذان گفت، آنگاه رسول خدا(ص) برای نماز بیرون آمد، اما کسی را در مسجد ندید و از بلال پرسید: مردم کجایند؟ گفت: سرما آنان را در خانه نگه داشته است. حضرت دعا فرمود تا سرما از مردم دور باشد. بلال گوید: آنگاه مردم را میدیدم که در صبح (چاشت) نیز نیاز به وسیلهای برای خنک شدن داشتند[۱۸۹]. افزون بر تک نگاریهایی درباره بلال، مولوی (۱۰۸۶، دفتر ششم) شکنجهها و عشق و تحمل بلال را مفصل به نظم درآورده است. در ادبیات نیز به حقیقتگرایی، منصب اذان گفتن و رسایی صدا به بلال مثل زنند. درباره کسی که به معانی، واقعیتها خلوص گراید، گویند: فلانی «بلال معانی» است. در موردی که یافتن بدیل آسان باشد، گویند: «بلال که مرد، اذان گو قحط نمیشود»[۱۹۰]. امیر مؤمنان در شعری، از طمع داشتن بر دوام و بقای دنیا فرمود: بلال الشیب (ندای پیری) با بلندترین آواز در دو جانب سرت فریاد میکند که به سوی مرگ بشتاب[۱۹۱].[۱۹۲]
پانویس
- ↑ به معنای تحمل کنند، سختیها، طاووس بلند آواز و غیر آن.
- ↑ ابن حجر، فتح، ج۷، ص۷۸.
- ↑ بخاری، ج۲، ص۱۰۶؛ ابن ابی حاتم، ج۲، ص۳۹۵؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۵.
- ↑ ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۸.
- ↑ ابن هشام، ج۲، ص۵۰۴.
- ↑ ر.ک: ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۳۶؛ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۵.
- ↑ ابن اثیر، ج۱، ص۴۱۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۴۵۵ و ۴۸۴؛ البته ابو موسی مدینی، وی را غیر از بلال بن رباح دانسته است.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۱۹۸.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ ر.ک: ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۷۵.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۱، ص۸۴.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص۲۰۹؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۴۸.
- ↑ ر.ک: ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۳۶-۴۳۷؛ مختصر آن را بنگرید: واحدی، ۳۰۱. گویا این داستان با خلط چند واقعه دیگر و افزودههایی ساخته شده است.
- ↑ عقاد، ص۶۸.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۵.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
- ↑ پنج یا نه [ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۸].
- ↑ ذهبی، ج۱، ص۳۵۲.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۵.
- ↑ عبدالرزاق صنعانی، ج۱۱، ص۲۳۴.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۴۰.
- ↑ ابن کثیر، ج۳، ص۷۴ و ۷۵.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۵؛ ذهبی، ج۱، ص۳۵۹. در اینکه این گفتار اقرار عمر بر افضل بودن بلال از وی است بانه، ر.ک: ابن حجر، فتح، ج۸، ص۷۸.
- ↑ الافصاح، ص۲۱۶.
- ↑ جعفر مرتضی، ج۳، ص۹۳-۹۶ و ج۷، ص۱۸.
- ↑ «امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد، * زودا که او را در راه (خیر و) آسانی قرار دهیم» سوره لیل، آیه ۵-۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۷۳.
- ↑ ابن هشام، ج۱، ص۲۱۰.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ «زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند میگیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بیشمار روزی میرساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.
- ↑ «سپس پروردگارت برای آنان که پس از آزار دیدن هجرت گزیدند آنگاه جهاد کردند و شکیبایی ورزیدند، بیگمان پس از آن آمرزندهای بخشاینده است» سوره نحل، آیه ۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۸۸؛ طوسی، التبیان، ج۶، ص۴۳۰؛ طبرسی، ج۲، ص۶۲.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص۶۲۳؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۴۸.
- ↑ «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیدهدمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی میخوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
- ↑ واحدی، ص۱۴۵؛ ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۸۳؛ ابن جوزی، زاد المسیر، ج۳، ص۳۲.
- ↑ حلیه، ج۱، ص۳۴۹.
- ↑ ابن هشام، ج۲، ص۴۲۶.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۶.
- ↑ ابن هشام، ج۲، ص۳۵۳.
- ↑ ر.ک: ادامه مدخل.
- ↑ اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۶.
- ↑ الاصابه، ج۱، ص۴۵۴.
- ↑ ر.ک: حلبی، ج۲، ص۲۹۷.
- ↑ ابن هشام، ج۲، ص۳۵۵.
- ↑ کلینی، ج۳، ص۳۰۲؛ صدوق، من لا یحضر، ج۱، ص۳۸۲.
- ↑ کلینی، ج۳، ص۴۸۲.
- ↑ حلبی، ج۲، ص۳۰۱؛ برای آگاهی بیشتر ر.ک: جعفر مرتضی، ج۲، ص۲۶۷-۲۷۸.
- ↑ طوسی، تهذیب، ج۲، ص۲۸۴.
- ↑ ابوداود، ج۱، ص۱۲۷.
- ↑ ابن سعد، ج۸، ص۴۲۰.
- ↑ ابن قتیبه، ج۲، ص۶۶.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۶. در دوره عمر بن عبدالعزیز نیز مؤذن برای اعلام وقت نماز بر در خانه وی میرفت و این دو بند را ندا میداد. فقهای اهل سنت برخی به استناد کار بلال آن را جایز، و برخی به استناد مخالف عمر بن خطاب آن را ناروا دانستهاند، حلبی، ج۲، ص۳۰۴.
- ↑ استناد به آن را در فقه بنگرید: ابن قدامه، ج۱، ص۴۴۵؛ علامه حلی، ج۴، ص۴۰۸.
- ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری، ص۹۰.
- ↑ سیدعلی خان، ص۳۶۴.
- ↑ ابن کثیر، ج۵، ص۳۵۵. حلبی [ج۱، ص۳۱۱] اشکال سندی در این روایت را مستلزم نفی محتوای آن نمیداند.
- ↑ ر.ک: عبدالرزاق صنعانی، ج۱، ص۴۵۸؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۷، ص۱۷۷؛ ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۴۱۱؛ ذهبی، ج۳، ص۱۱۹.
- ↑ ابن حجر، فتح، ج۲، ص۶۶.
- ↑ ر.ک: ادامه مدخل
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۷.
- ↑ دارقطنی، ج۲، ص۷۱؛ ابن حجر، تلخیص الحبیر، ج۴، ص۴۹۸.
- ↑ کلینی، ج۴، ص۹۸.
- ↑ ر.ک: ابن سعد، ج۴، ص۱۵۶؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۶.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۱۸۹؛ همو، رجال، ص۲۷.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۷.
- ↑ ر.ک: مدخل ابو محذوره.
- ↑ ابن قیم، ج۱، ص۱۲۵؛ حلبی، ج۲، ص۳۰۶؛ کیفیت اذان گفتن به استناد اذان بلال را بنگرید: سید مرتضی، ص۱۸۱.
- ↑ برای آگاهی بیشتر، ر.ک: جعفر مرتضی، ج۴، ص۲۶۷ و ۲۸۳.
- ↑ تنوخی، ج۲، ص۳۳.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۱۹۰.
- ↑ عزان، ص۴۴.
- ↑ ابن ابی شیبه، ج۱، ص۲۴۴.
- ↑ صدوق، من لا یحضر، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۷۳.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۷-۱۷۸. روایت اخیر با این خبر مشهور و صحیح که بلال پس از رحلت پیامبر خدا(ص) عهدهدار منصبی نشد، تعارض دارد، ر.ک: ادامه بحث.
- ↑ ر.ک: فتال نیشابوری، ص۷۳-۷۲.
- ↑ خلیفة بن خیاط، التاریخ، ص۶۳؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۸؛ طبری شیعی، ص۸۷؛ طبرسی، ج۱۰، ص۳۸۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۵.
- ↑ سید رضی، ص۷۸ و ۷۹.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۱۵۵.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ ابن هشام، ج۲، ص۵۲۷؛ واقدی، ج۱، ص۱۴۹.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۸۳.
- ↑ ابن هشام، ج۲، ص۴۶۱.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۱۵۱ و ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۶.
- ↑ ابن عبد البر، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۱۹۴؛ ابن سعد، ج۱، ص۲۶.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۳۷۰.
- ↑ واقدی، ج۱، ص۳۳۴.
- ↑ ر.ک: واقدی، ج۲، ص۴۶۴ و ۴۷۳.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۴۷۳. این خبر در منابع شیعی دیده نشد و جعفر مرتضی عاملی آن را در الصحیح، ج۴، ص۳۹۵، نقد کرده است.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۵۸۲.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۶۴۵.
- ↑ ابن هشام، ج۳، ص۷۷۹؛ واقدی، ج۲، ص۶۷۳ و ۶۷۴.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۷۱۱-۷۱۲. مشابه این داستان با اندک تفاوتی در غزوه تبوک نیز روایت شده است، ر.ک: واقدی، ج۳، ص۱۰۱۵ و با اندک تفاوتی، ابن هشام، ج۳، ص۸۰۳.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۷۳۷-۷۳۸. تکرار این عمل را در فتح مکه بنگرید: واقدی، ج۲، ص۸۴۶؛ ابن هشام، ج۴، ص۸۴۱.
- ↑ طبرانی، المعجم الأوسط، ج۷، ص۷.
- ↑ ابن هشام، ج۴، ص۸۷۱؛ واقدی، ج۲، ص۸۳۵-۸۳۳ و مقایسه کنید با: مسند روبانی، ج۲، ص۱۱. این داستان در حجة الوداع نیز روایت شده است، ر.ک: واقدی، ج۳، ص۱۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۷.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۶.
- ↑ واقدی، ج۳، ص۹۱۷
- ↑ واقدی، ج۳، ص۹۴۴ و ۹۴۵.
- ↑ واقدی، ج۳، ص۹۴۸.
- ↑ ابن هشام، ج۴، ص۹۶۷؛ واقدی، ج۳، ص۹۶۸.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۹۸۰.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۱۰۱۱.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۱۰۱۴.
- ↑ واقدی، ج۲، ص۱۰۱۷؛ و نیز ر.ک: ص۱۰۳۶-۱۰۳۸.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۳۹.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ ابن سعد، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ کلینی، ج۴، ص۲۵۸.
- ↑ کلینی، ج۶، ص۲۴۴.
- ↑ صدوق، امالی، ص۴۳۶.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۳.
- ↑ صدوق، امالی، ص۷۳۴-۷۳۳؛ فتال نیشابوری، ص۷۲-۷۳.
- ↑ کلینی، ج۱، ص۲۳۶؛ مقایسه کنید با: سید رضی، ص۷۸.
- ↑ نووی، ج۳، ص۲۸۹؛ امین، ج۱، ص۶۰۳؛ خویی، ج۴، ص۲۷۲.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۸
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۳۵.
- ↑ احمد بن حنبل، ج۶، ص۱۳.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۶، ص۲۶۸.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۳۶.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۶۰؛ ذهبی، ج۱، ص۳۵۷
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۷۴.
- ↑ ابن عساکر، ج۷، ص۱۳۷؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۷؛ ذهبی، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ حلبی، ج۲، ص۳۰۸.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۷۳.
- ↑ ابن عساکر، ج۶۶، ص۲۳۴.
- ↑ ر.ک: قاضی ابویوسف، ص۱۲۶.
- ↑ قاضی ابویوسف، ص۲۳-۲۶ و ۳۵.
- ↑ ابوداود، ص۴۵-۴۶.
- ↑ خلیفة بن خیاط الطبقات، ص۵۰.
- ↑ ر.ک: ابونعیم، ج۱، ص۳۷۳؛ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۳۵؛ طوسی، رجال، ص۲۷.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۷۸؛ همو، الاصابه، ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۷۹؛ ذهبی، ص۳۵۹-۳۶۰.
- ↑ ابن کثیر، ج۵، ص۳۵۵.
- ↑ ابن حجر، فتح الباری، ج۷، ص۷۸.
- ↑ الثقات، ج۳، ص۲۸.
- ↑ ر.ک: ابن عبد البر، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ ر.ک: حاکم نیشابوری، ج۳، ص۲۸۳
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ ابن هشام، ج۲، ص۵۰۴.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۸.
- ↑ نسفی، ص۴۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۹، ص۲۳۴؛ ابن کثیر، ج۱۲، ص۲۴۱.
- ↑ سمعانی، ج۱، ص۴۲۴؛ سیوطی، ص۴۲؛ بروجردی، ج۲، ص۱۶۲.
- ↑ ابن عماد، ج۷، ص۱۴۷.
- ↑ حاجی خلیفه، ج۱، ص۴۲۴؛ مقایسه کنید با: امین، ج۳، ص۶۰۶.
- ↑ محمدی اشتهاردی، ص۲۳۳.
- ↑ ذهبی، ج۱، ص۳۶۰.
- ↑ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۹؛ ابونعیم، ج۱، ص۳۷۳.
- ↑ خطیب بغدادی، ج۴، ص۴۳۱؛ خوارزمی، ص۴۶۳؛ ابنشهرآشوب، ج۳، ص۱۲۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۵.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۵.
- ↑ طبرسی، ج۲، ص۱۵۷.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۶۱ و ۴۶۲.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۵۱.
- ↑ ذهبی، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ شربینی، ج۱، ص۱۳۳.
- ↑ ابن ابی عاصم، ج۱، ص۲۰۳؛ ابن ابی شیبه، ج۷، ص۵۳۷؛ ابن حبان، صحیح، ج۱۵، ص۵۶۰-۵۶۲؛ نسائی، ج۵، ص۶۵. استناد به آن در فقه شیعه را بنگرید: شهید اول، ص۱۲۷؛ کرکی، ج۲، ص۳۷. نقد روایت را بنگرید: صدوق، عیون، ج۱، ص۲۰۲؛ ابن طاووس، ص۲۷۰؛ بحرانی، ج۶۰، ص۳۲۰؛ امینی، ج۷، ص۲۸۶.
- ↑ ابن عبد البر، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.
- ↑ منتجب الدین، تعلیقات فهرست، ص۲۷۳.
- ↑ ر.ک: ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹. در روایت ابو دردا، این خواستگاری پس از فتح بیت المقدس و سکونت بلال و برادرش در دار یا در قبیله خولان آمده است، ر.ک: ابن عساکر، ج۱۶، ص۲۱.
- ↑ ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ زید بن علی، ص۳۰۹؛ ابن حجر، الاصابه، ج۸، ص۲۳۹.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۷، ص۲۸۰.
- ↑ ابن عساکر، ج۷۰، ص۱۹۵.
- ↑ ابن عساکر، ج۱۰، ص۴۳۴ و ج۷۵/۷۰ و ۱۹۳.
- ↑ ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه، ج۷، ص۲۸۰.
- ↑ «ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمیدارد» سوره مائده، آیه ۸۷.
- ↑ قمی، ج۱، ص۱۷۹؛ طبرسی، ج۳، ص۴۰۵؛ ابن شهرآشوب، ج۱، ص۳۶۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج۶، ص۳۳۱؛ امین، ج۱، ص۶۰۵.
- ↑ ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۲۰؛ و از او، مجلسی، ج۲۲، ص۷۸.
- ↑ ابن عدی، ج۳، ص۲۱۶.
- ↑ موضوعات، ج۱، ص۳۲۰.
- ↑ ر.ک: امینی، ج۵، ص۳۱۲.
- ↑ عقیلی، ج۱، ص۱۱۳؛ ابن عدی، ج۱، ص۳۴۷؛ ابن جوزی، موضوعات، ج۲، ص۹۴.
- ↑ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۵۱.
- ↑ ر.ک: دهخدا، ماده بلال.
- ↑ میبدی، ص۳۱۷.
- ↑ حسین حسینیان مقدم، دانشنامه سیره نبوی، ج 2، ص 264-271.